تابشی از قرآن - ترجمه و تفسیر قرآن کریم - جلد دوم

نتیجۀ مجلس و نقشۀ زلیخا

نتیجۀ مجلس و نقشۀ زلیخا

مجلس زنان مصری همه از شاهزادگان و طبقۀ اول و خانمهای رؤسا بودند. این وضعی که به خود گرفتند قابل پرده‌پوشی نبود. فامیل‌ها و رفقای ایشان پرسش می‌کردند: خانم چرا دست شما مجروح شده؟ این چه وضع سر و لباسی است؟ یک هیاهو و جنجالی در شهرِ مصر برپا گردید. و مقصودِ زلیخا از دعوت و این مجلس چیزها بود:

۱- رفع تهمت از خود و خود را مظلوم و حق به جانب‌نمودن.

۲- به فسادکشیدن یوسف و آشناکردن او به عشق‌بازی و بازکردن روی او. که به خیال خود حیا و عفّت را از او ببرد.

حیا و عفّت در هرفردی یک غریزه و فطرت الهی است که او را از فساد و شهوات حفظ می‌کند. بزرگترین وسیله برای بی‌حیا و بی‌آبروکردنِ افراد، محیط فاسد و معاشرت است.

آن مرز طبیعی که بینِ مرد و زن است با تشکیل مجالسِ مختلط و فسادانگیز شکسته می‌شود. بی‌پروایی و فساد موجب آلودگی است و مجالسِ مختلط و رقصهای مزدوج، از بین‌بردن و شکستنِ یک سدّ طبیعی و غُرُق الهی است.

اینها انسان را از قلعۀ امن، آسایش عفّت و حیا خارج می‌کند و به میدانِ هرزگی و فساد و رنج وارد می‌سازد. انسانی که خدا به او جامۀ حیا و عفت داده و هر نوع پوشاکی که او را بپوشاند برایش فراهم ساخته نباید لخت و عریان میان خیابان سرگردان باشد. نباید جوانان و دوشیزه گان در اثر اختلاط بی‌عفت و بی‌حیا شده، در نتیجه به فساد مبتلا شوند.

زلیخا که در بزم محرمانۀ خود همۀ موانع را برداشته و بی‌پرده، خود را در دامن یوسف انداخته و ﴿هَيۡتَ لَكَگفته بود. ولی جز سکوت و تنفّر و حیا و عفت چیزی از یوسف ندیده بود، خیال کرده بود چون یوسف، جوان محجوبی است که مجلسهای طرب و عشقی را ندیده و لذت مستی را نچشیده، از این جهت حیا و عفّت به خرج داده. حال می‌خواهد با این گونه مجلسِ زنانه کم‌کم یوسف را عادت دهد و به دام بکشد و او را به بی‌عفّتی وادار کند.

لوح پسر چون رخ او ساده بود
منصرف از میلِ بت و باده بود
لذّت مستی نچشیده هنوز
کش مکش عشق ندیده هنوز
لاجرم از حجب جوابی نداد
یافت خطابیّ و خطابی نداد

و لذا زلیخا زیباترین زنان مصر را دعوت کرده، بزم عیش فراهم نمود و یوسف را در آن، شرکت داد.

زلیخا ابتدا می‌خواست به تنهایی از جمال یوسف بهره برد و از آفتاب و ماهِ آسمان هم دریغ داشت که چهرۀ نازنین یوسف را در آغوش کشند. ولی دید این نعمت را به تنهایی نمی‌شود مصرف کرد و بازوی وی قدرتِ چیدن میوه از این درخت را ندارد. از این رو در فکر افتاد تا جمعی را با خود شریک کند. مسلک اشتراکی از همین جا سرچشمه گرفته! اشخاصی که به لذّت دنیا طمع، حریصند و نیروی رسیدن به آن را به طور اختصاص ندارند می‌خواهند با همدستیِ عموم اسبِ شهواتِ خود را برانند. ولی زلیخا نتیجه‌ای نگرفت و باز یوسف عفّت به خرج داد.

۳- تهدیدِ یوسف که به عزیز و سایر رؤسا بفهماند وجودِ یوسف موجب فتنه، فساد و جنجال است. و کاری کند و او را متّهم سازد و به زندان افکند. و حاصل آنکه با اذیّت و آزار به وصالِ یوسف برسد چنانچه از آیۀ ذیل استفاده می‌شود.

﴿قَالَتۡ فَذَٰلِكُنَّ ٱلَّذِي لُمۡتُنَّنِي فِيهِۖ وَلَقَدۡ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ فَٱسۡتَعۡصَمَۖ وَلَئِن لَّمۡ يَفۡعَلۡ مَآ ءَامُرُهُۥ لَيُسۡجَنَنَّ وَلَيَكُونٗا مِّنَ ٱلصَّٰغِرِينَ ٣٢ قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّي كَيۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ وَأَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٣ فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ كَيۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٣٤ ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا رَأَوُاْ ٱلۡأٓيَٰتِ لَيَسۡجُنُنَّهُۥ حَتَّىٰ حِينٖ ٣٥[یوسف:۳۲-۳۵]

ترجمه: زلیخا به زنان مصری گفت: این است آن کس که دربارۀ او مرا سرزنش می‌کردید، به یقین من به جهت کام از او با او مراوده کردم، او به عفّت و عصمت چنگ زد و البتّه اگر دستور مرا بجا نیاورد باید زندانی گردد و به خواری و ذلّت بیفتد(۳۲) یوسف گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوب‌تر است از آن چیزی که این زنان می‌خواهند و اگر کید و دامِ اینان را از من نگردانی بدانها شیفته گردم و از نادانان گردم(۳۳) پس پروردگارِ او او را اجابت کرد و کید و مکرِ زنان را از او گردانید زیرا او شنوا و داناست(۳۴) و پس از این آیاتی که دیدند در فکرشان آمد که او را تا مدّتی زندانی کنند.(۳۵)

نکات: چون زنان مصری از جهت دیدن جمال یوسف، خود را باختند و خود را خراب کردند، فوری زلیخا جوابِ ملامتهای مکرّر ایشان را با یک جمله بیان کرد که: این همان فرشتۀ زیبایی است که مرا ملامت می‌کردید. لذا همۀ زنان، ملامتهای خود را پس گرفتند و به او حق دادند و به طوری تسلیم او شدند که او رازِ دل خود را فاش کرد و آشکارا گفت که: من او را به خود دعوت کردم و او عفّت ورزید و اگر یوسف دعوت مرا انجام ندهد او را با خواری زندانی خواهم کرد. البتّه این سخن را به زنان گفت: تا یوسف بشنود و بترسد و در مقابلِ او رام شود.

آیا اعترافِ زلیخا را به این کار زشت، در مقابلِ آن همه زنان مصری به چه باید حمل کرد؟ آیا چرا عزیز مصر جلوگیری نکرده و چرا زنِ خود را تا این حدّ آزاد گذاشته؟ معلوم می‌شود رؤسای آنروز خیلی در بند عفّت زنان خود نبوده‌اند.