تهمت ناروا
زلیخا که تا دقیقۀ پیش، خود را داشت نثارِ قدم یوسف میکرد، اکنون با دیدۀ پر از خشم و کینه به او نگاه میکند. و نقشۀ افتراء و تهمت به او را میکشد، تهمتِ بیناموسی: یوسف جوانی است در سنّ هیجان و شهوت، زلیخا هم خانمی است بسیار زیبا، این جوان متمایل شده به خانم خود! و این تهمت چیزی است که مردم به زودی باور میکنند. یوسف هم که در اینجا غریب و به عنوان بندۀ زرخرید است. نه عشیرهای دارد که از او دفاع کند و نه استقلالی. و فقط در اثر امانت و درستکاری مورد توجه گردیده. اکنون این تهمت به کلی او را نابود میکند. زیرا به ولی نعمتِ خود خیانت ناموسی کرده که هیچگونه قابل عفو و اغماض نیست.
یوسف و زلیخا وقتی دم در هر دو نفر با وضع پریشان و نامناسب و نفسزنان رسیدند ناگهان تصادفِ عجیب این بود که عزیز مصر رسید و این دو با او روبرو شدند. زلیخا بیمعطّلی فریاد زد: ﴿مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾ [۱۹۲]. عزیز مصر از این منظره و اقرار زلیخا هزار گونه اندیشۀ باطل در دلِ خود راه میدهد. شوهری که حق دارد کاملاً بررسی کند و شدیداً یوسف را مجازات کند.
و ممکن است بگوییم زلیخا این نقشۀ تهمت را کشید برای رامکردن یوسف. زیرا زلیخا بر شوهرِ خود عزیز مصر، تسلّط کامل داشت. و این قبیل رؤساء زنانشان بر ایشان تسلط دارند. و زلیخا میخواست وقتی که عزیز تصمیم سویی و مجازات شدیدی برای یوسف در نظر بگیرد و با او مشورت میکند، او واسطه شود، به شرطی که یوسف از او اطاعت کند و کام او را برآورد و خصوصاً در زمان و مکانی که رابطۀ با اجنبی این قدرها زننده نباشد و مانند بعضی از مردمان امروزه مطیعِ خانم زیبای خود باشند.
[۱۹۲] «پاداش کسی که سوءقصد به خانوادة تو کرده چیست؟ جز زندانی شود و یا شکنجة سختیکشیدن؟.» [یوسف:۲۵].