اظهار علاقۀ زنانِ مصر به یوسف
در اثر جشن زلیخا، علاقمندان و دلباختگانِ یوسف، زیاد شدند و خطر شهوترانی در اطراف یوسف به وجود آمد. و همۀ زنان اعیان خواستار او شدند.
زلیخا که در آن مجلس علناً اظهار کرد اگر یوسف خواستۀ مرا اجابت نکند زندانی میشود، زنان مصری سخن زلیخا را بد ندانستند زیرا فهمیدند که هرکه یوسف را ببیند بیطاقت میگردد و صبر و آرامش از کفش خارج میشود.
زنان مصری با همدستی زلیخا و یا زیرپرده شروع کردند به نامهنویسی و اظهار عشق به یوسف و ملاقات او را خواستن. و هر یک نامۀ محرمانه به او نوشته و آرزوی وصال کردند. زلیخا از مهمانانِ خود تقاضا کرد که هریک جداگانه یوسف را ملاقات کنند و از او درخواست کند که حاجت زلیخا را برآورد. ولی آن زنان هر کدام یوسف را ملاقات کردند، صحبت خود را به میان آوردند و یوسف را به خویش دعوت کردند. یوسف÷در میان یک گِردبادی از شهوتِ زنان مصری افتاد و پرتگاه خطری در برابر خود دید و لذا از صمیم دل به خدا پناه برد و به درگاه خدا نالید و درخواست زندان کرد و گفت: ﴿رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ﴾ [۱۹۳]. دید کزین بوسه فنا میشود بوالهوس و دل به هوا میشود دید اگر لطفِ الهی از او دست نگیرد به خطا میشود عظمت مقام حضرت یوسف÷و نیروی عقل او، از اینجا معلوم میشود که چنان مستحکم بود که شکست در ارادۀ عقلانی و عفّتورزی او وارد نیامد.
عشق، نیرویی است شهوانی نفسانی و چنانکه در کتاب عشق و عاشقی تشریح کردهام: عشق، شدّت میل نفس است. و حکماء گفتهاند: العشق من فعل النّفس. افلاطون گفته: العشق قوّة غریزیّة متولّدة من وساوس الطّبع وأشباح التّخیّل.
علی÷در خطبۀ: ۱۰۸ نهجالبلاغه فرموده: «مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَأَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ وَيَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ» [۱۹۴]. از این بیانات معلوم میشود که عشق ضدّ عقل و منافی با اوست. و لذا شعرا بین عشق و عقل جنگ انداخته و آنرا ضدّ این میدانند. مثلاً مولوی در مثنوی میگوید:
عشق آمد عقلِ او آواره شد
صبح آمد شمعِ او بیچاره شد
از درِ دل چونکه عشق آید درون
عقل رخت خویش اندازد برون
عاشق از حق چون غذا یابد رحیق
عقل آنجا گم شود گم ای رفیق
کارهای عاشق عقلانی نیست. عاشق میخواهد خود را فانی کند و خود را بسوزاند و هر چه دارد نثارِ قدم معشوق نماید. ولی عقل این کارها را روا نمیداند. و هر نیرویی که در انسان است اگر مطیعِ عقل نباشد انسان را به فساد و هلاکت میکشاند.
به هرحال یوسف÷و عظمتِ نفس او مورد اعجاب تمام عقلاء شده و یکی از معجزات است. و میتوان دلیل بر نبوّت او باشد. بعضی گفتهاند: نتیجهای که از این عفّت و خودداری عاید یوسف شد این است که علم تأویلالأحادیث به او عنایت شد. ولی این سخن به نظر ما صحیح نیست زیرا ما میگوییم چون عقل یوسف کامل بود میتوانست احادیث یعنی مشکلات را حل کند و تحقّق یعنی تأویل مشکلات را در خارج به چه کیفیّت پیشبینی کند.
و اینکه تأویل الأحادیث را به معنی تعبیر خواب گرفتهاند آن نیز صحیح نیست، زیرا تعبیرِ صحیح از خوابنمودن باز دلیلِ عقلِ کامل است و عفّت یوسف÷نتیجۀ عقل کامل و معرفت او بود. پس تمام این نتایج از عقل است.
یوسف از شرارۀ آتش شهوتِ زنانِ مصری و خانمهای اعیان هراسید. زیرا دانست اساس سعادت او را نابود میکند و به خدا نالید و زندان تاریک را بر خوشگذرانی و شهوترانی ترجیح داد. و خدا خواست که او را حفظ کند و لذا عزیز مصر و بعضی از زمامداران مصر را متوجه کرد که زنان و دخترانشان به یوسف÷علاقمند شدهاند و باید جنجال شهوت را خاموش کنند. و لذا تصمیم گرفتند او را مدّتی زندانی کنند.
یوسف÷عفّت ورزید و موقّتاً به زندان افتاد. ولی اگر شهوترانی کرده بود چند روزی در بهترین پارکها به عیش و عشرت میگذرانید و مانند سایر اهل عیش و نوش و حکّام بود. و فرضاً اگر یک جوان هواپرست بود از روز اول که وارد منزل عزیز مصر شده بود به نظر شهوت به خانم او زلیخا نگاه میکرد و همان دفعۀ اول که زلیخا میفهمید که یوسف او را دوست دارد، ناز میکرد و اظهار تنفّر مینمود و به عزیز دستور میداد او را بیرون کند. و اگر پس از مدتی ماندن، زلیخا نسبت به او اظهار عشق میکرد و او خود را تسلیم شهوت زلیخا میکرد، در نتیجه چندی با این خانم به عیّاشی میگذرانید و تا چندی که آب و رنگ جوانی داشت آلت اطفاء شهوت خانم بود و سپس از او سیر میشد و در نتیجه یوسف یک پیر غلامِ ننگین خائنِ دست خوردۀ منزلِ خانمِ مصری میشد و چه عاقبت بدی در دنیا و آخرت داشت. ولی عفّت ورزید و در نتیجۀ زندانِ موقّت بهرههایی برد که از آن جمله:
۱- خوشنامی و لذا در جهان، قهرمانِ عفّت و عصمت شد و هرکس به افتخار نام او کتابی نوشت. و از همه بهتر که خدا به نام او سورهای به رسول خود نازل کرد و یوسف را مقتدای او نمود، چنانکه در سورۀ انعام آیۀ ۹۰ فرموده: ﴿فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ﴾ [۱۹۵].
۲- حقّتعالی قصّۀ او را ﴿أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ﴾خوانده و قصّۀ او را ﴿عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾قرار داد.
۳- در کشور با عظمت و باستانیِ مصر، ریاست و زمامداری نصیبِ او شد.
۴- ملّت مصر را از خطر قحطی و فنا نجات داد.
۵- خانواده و فامیل خود را از زحمت و سختی و گرسنگی و بیابانگردی نجات داد و آنان را در تمدّن و شهرنشینی وارد نمود.
۶- افتخار تاریخی برای بنیاسرائیل گشت و خانوادۀ یعقوب را در جهان سربلند نمود.
۷- سرمشق و حجّت برای جوانان بشری و انسانی گردید که نتوانند عذری بیاورند و بگویند ما چون در محیطِ فاسد بودیم به ناچار فاسد شدیم؟ به ایشان گفته میشود: مگر یوسف، گرفتارِ محیط فاسد نشد. پس چرا توانست خود را حفظ کند؟ مگر او بشر و جوان نبود که عفّت او آوازۀ جهانی پیدا کرد.
۸- موردِ سیاست و عذاب و شکنجۀ عزیز مصر نشد.
۹- از غضب حق و آتش دوزخ خود را حفظ کرد و به درجاتِ صدّیقین، انبیاء مرسلین نایل شد.
۱۰- علم حل مشکلات و تعبیر خواب و تحقّقدادن واقعیّات نصیب او شد.
اگرچه آن اندازه از عفّتورزی در خور قدرت مردم عادی شاید نباشد ولی به طور یقین همیشه عفّتورزی و پاکدامنی نتیجههای خوب دارد ولی بیبندوباری و شهوترانی برعکس نتیجههای بد دارد.
﴿وَدَخَلَ مَعَهُ ٱلسِّجۡنَ فَتَيَانِۖ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّيٓ أَرَىٰنِيٓ أَعۡصِرُ خَمۡرٗاۖ وَقَالَ ٱلۡأٓخَرُ إِنِّيٓ أَرَىٰنِيٓ أَحۡمِلُ فَوۡقَ رَأۡسِي خُبۡزٗا تَأۡكُلُ ٱلطَّيۡرُ مِنۡهُۖ نَبِّئۡنَا بِتَأۡوِيلِهِۦٓۖ إِنَّا نَرَىٰكَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٣٦ قَالَ لَا يَأۡتِيكُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُكُمَا بِتَأۡوِيلِهِۦ قَبۡلَ أَن يَأۡتِيَكُمَاۚ ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّيٓۚ إِنِّي تَرَكۡتُ مِلَّةَ قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ ٣٧ وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِكَ بِٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۚ ذَٰلِكَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَيۡنَا وَعَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ ٣٨﴾[یوسف:۳۶-۳۸]
ترجمه: و با یوسف دو جوان وارد زندان شدند، یکی از آن دو گفت: من خود را درخواب دیدهام که برای شراب انگور میفشارم و دیگری گفت: من در خواب دیدهام بر سر خود نان حمل میکنم و پرندگان از آن میخورند، (ای یوسف) تعبیر و حقیقت خواب ما را بگو، زیرا ما تو را از نیکوکاران میبینیم (۳۶) یوسف گفت: هیچ طعامی که روزی شماست، برایتان نمیآورند مگر اینکه قبل از آمدنش شما را به حقیقت آن با خبر کنم. اینها از چیزهایی است که خدا به من آموخته زیرا من رها کردم آئین قومی را که ایمان به خدا ندارند و به آخرت کافرند (۳۷) و پیروی کردم ملّت و دین پدرانم ابراهیم، اسحاق و یعقوب را، برای ما روا نباشد که چیزی را شریکِ خدا قرار دهیم، این از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولیکن بیشتر مردم شکر نمیگزارند.(۳۸)
نکات: چون خبر مجلس عشقبازی پرشور زنان مصری به وسیلۀ آنان که شرکت داشتند و به وسیلۀ خدمتگزاران قصر، خارج و در پایتخت منتشر شد و به گوش بعضی رسید، در محافل سیاسی و غیرسیاسی، به عنوان یکی از اخبار مهم گفتگو میشد. و لابد مخالفینِ عزیز و بلکه مخالفینِ دولت برای انتقاد و کوبیدن و حداکثر استفادۀ از آن، یک کلاغ را چهل کلاغ میکردند. لذا مشکل عجیبی برای عزیز بوجود آمد و زلیخا نیز سرافکنده و شکست خورده از کار درآمد و برای خود و عزیز آبرویی نگذاشت.
قهراً عزیز برای حفظ آبروی خود با عدهای مشورت کرد چه بکند که آبروی دولت نرود و دیگر چنین قضایا تکرار نشود و سه راه برای جلوگیری از رسوایی به نظر میآمد:
۱- مجازاتِ بانوی شهوترانِ خودخواه که این سرو صدا را ایجاد کرده یعنی زلیخا.
۲- کنترلِ مجالس و محافل و قدغن اکید که چنین سخن ذکر نشود و این کار ممکن بود به عکس نتیجه دهد.
۳- زندانیکردن غلام کنعانی.
طبق عدالت باید راه اول را انجام دهند ولی چون عزیز و سایر رجالِ دولت تحت تسلّط بانوهای خود بودند عملی نشد. و راه سوّم که همواره در دنیا مظلومکشی رواج بوده سهلتر به نظرشان آمد. و از آنجایی که باید دعای یوسف÷اجابت شود، زندانکردن او عملی شد.
تقصیر یوسف چه بود جز پاکی و عفّت؟! شاعر گوید:
بیگناهی، کم گناهی نیست در دیوانِ عشق
یوسف از دامانِ پاک خود به زندان رفته است
گناهان یوسف از این قرار است:
۱- غریب و بییاور است.
۲- سالها با کمال درستی و نجابت کارهای داخلی عزیز مصر را انجام داده است.
۳- به بانوی کاخ به چشم خیانت نظر نکرده است.
۴- به هوسرانی های خانم کاخ جواب منفی داده است.
۵- چون بانو به او بیپرده گفت: هَيْتَ لَكَ، او به صاحبخانه خیانت نکرده است.
۶- چون بانوی حرم عصبانی شد با او زد وخورد نکرده است.
۷- سفارش عزیز مصر را عمل نمود و از گناهِ بانوی خطاکار صرفنظر کرد.
۸- تهدید بانو در وی اثری نکرد.
۹- تن به شهوترانی با خانمهای مصری نداده است.
۱۰- علم و تقوی داشته است.
آری. پس از این همه نشانههای تقوی و نجابت، باز مصلحت دانستند او را زندانی کنند.
یوسف در نتیجۀ ارادۀ جابرانۀ عزیز مصر و فشار زلیخا زندانی شد. معلوم نیست آیا مجلس محاکمهای و قانونی ولو ظاهرسازی، در کار بوده یا خیر؟
از آیه استفاده میشود که نظر همۀ رؤساء، زندانیکردن یوسف بوده اگرچه ابتدا زلیخا وعده داد. و ممکن است محرّک اصلی او بود و او فشار آورده است.
زندانیکردنِ حضرت یوسف÷کار بسیار زشتی بوده. زندانِ یوسف محلّی بوده که خائنینِ به دولت را در آنجا بازداشت میکردند.
هنگامِ زندانیکردن یوسف دو نفر جوانی که نوشتهاند شغلشان شرابدار و سفرهدارِ پادشاه بوده نیز با او در آنجا بازداشت نمودند. شرابدار پس از تحقیق تبرئه شد و سفرهدار به اعدام محکوم شد.
[۱۹۳] « پروردگارا زندان نزد من محبوبتر است از آن چیزی که این زنان میخواهند.» [یوسف: ۳۳]. [۱۹۴] «هرکس به چیزى عشق ورزد چشم او را ناتوان و قلب و فکر او را بیمار مىسازد؛ در نتیجه با چشمى معیوب (به همه چیز) مىنگرد و با گوشى ناشنوا مىشنود. شهوات و خواستههاى دل، عقلش را میدرد.» [۱۹۵] « پس به هدایت ایشان اقتدا کن.»