تابشی از قرآن - ترجمه و تفسیر قرآن کریم - جلد دوم

سورۀ توبه که آنرا سورۀ براءة نیز گویند و آن مدنی و دارای ۱۲۹ آیه می‌باشد

سورۀ توبه که آنرا سورۀ براءة نیز گویند و آن مدنی و دارای ۱۲۹ آیه می‌باشد

سورة التوبة (مدنية وهي مائة وتسع وعشرون آية)

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

در آغاز این سوره «بسم الله الرحمن الرحیم»دیده نمی‌شود، که بنا به قولی این سوره با سورۀ قبلی که انفال باشد یک سوره بوده و دیگر اینکه این سوره در رفع امان و قتل مشرکین پیمان شکن و عذاب ایشان نازل شده نه برای رحمت و این سوره به ضمیمۀ سورۀ انفال از سوره‌های طوال است و رسول خداصدستور گذاشتن «بسم الله الرحمن الرحیم»در اول آن نداده است.

﴿بَرَآءَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّم مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١ فَسِيحُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُمۡ غَيۡرُ مُعۡجِزِي ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱللَّهَ مُخۡزِي ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢ وَأَذَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلنَّاسِ يَوۡمَ ٱلۡحَجِّ ٱلۡأَكۡبَرِ أَنَّ ٱللَّهَ بَرِيٓءٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ وَرَسُولُهُۥۚ فَإِن تُبۡتُمۡ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُمۡ غَيۡرُ مُعۡجِزِي ٱللَّهِۗ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ٣ إِلَّا ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّم مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ثُمَّ لَمۡ يَنقُصُوكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَمۡ يُظَٰهِرُواْ عَلَيۡكُمۡ أَحَدٗا فَأَتِمُّوٓاْ إِلَيۡهِمۡ عَهۡدَهُمۡ إِلَىٰ مُدَّتِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ ٤[التوبة:۱-۴]

ترجمه: بیزاری از طرف خدا و رسول اوست به سوی مشرکینی که باایشان پیمان بسته‌اید (وایشان نقض پیمان کردند) (۱) پس(ای مشرکان پیمان شکن) چهار ماه به آزادی دراین سرزمین بگردید و بدانید که شما عاجزکنندۀ خدا نباشید و خدا خوارکنندۀ کافران است(۲) و اعلامی است از خدا و رسول او به سوی مردم در روز حج اکبر که خدا بیزاراست از مشرکین و رسول او(نیز)، پس اگر توبه کردید آن برای شما خوب است و اگر اعراض کردید پس بدانید که عاجز‌کنندۀ خدا نیستید و با خدا ستیزه نتوانید و کافران را به عذاب دردناک بشارت ده(۳) مگر آن مشرکینی که با ایشان پیمان بسته‌اید سپس از پیمانتان چیزی کم نکرده و علیه شما تظاهر نکرده و به یکی از دشمنان شما مدد ننمودند پس پیمان ایشان را به اتمام برسانید زیرا خدا دوست می‌دارد پرهیزکاران را.(۴)

نکات: کلمۀ ﴿بَرَآءَةٞخبر مبتدای محذوف است که «هذا» باشد و می‌توان آن را مبتداء گرفت و خبر آن جملۀ: ﴿إِلَى ٱلَّذِينَ...باشد. بدان که فتح مکه در سال هشت از هجرت رسول خداصبه مدینه واقع یافت و رسول خداصعتّاب بن اسید را فرماندار مکه قرار داد و این سورۀ توبه در سال نه از هجرت نازل شد و چون این سوره نازل شد، رسول خداصچهل آیۀ اول آن را به ابو‌بکر داد با امارت حاج یعنی ابوبکر را امیرحج تعیین فرمود و فرمود: این آیات را در موسم حج بر مردم قرائت کن، پس از آنکه ابوبکر به طرف مکه حرکت کرد، علی را مأمور نمود که برود و آن آیات را به اهل موسم قرائت کند. به حضرت رسولصعرض شد اگر این سوره و مأموریّت ابلاغ آن را به ابوبکر واگذار می‌کردید خوب بود؟ فرمود: این سوره را ادا نمی‌کند جُز کسی که از خود من یعنی از خانوادۀ من باشد. پس علی÷حرکت کرد و به ابو‌بکر ملحق شد. [۹۵]پس ابوبکر در ایام حج روز ترویه برای مردم خطبه خواند و آداب و مناسک حج را به ایشان تعلیم داد زیرا او امیر حج بود. و اما علی÷در روز عید قربان در مِنی نزدیک جمرۀ عقبه ایستاد و این آیات را برای مردم قرائت نمود و فرمود: أیّها الناس من فرستادۀ رسول خدایم. گفتند: به چه چیز؟ پس این آیات را بلند قرائت نمود و فرمود: «لَا يَطُوفَنَّ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ وَلَا يَحُجَّنَّ الْبَيْتَ مُشْرِكٌ وَمَنْ كَانَ لَهُ مُدَّةٌ فَهُوَ إِلَى مُدَّتِهِ وَمَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مُدَّةٌ فَمُدَّتُهُ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ» [۹۶]. چون زنان مشرکه قبل از نزول این آیات می‌آمدند و برهنه طواف می‌کردند و چون رسول خداصمی‌خواست برای سال دیگر، حج نماید دستور اعلان داد که برهنه طواف نکنند و چون در سال ششم که رسول خداصبا اصحاب خود به قصد عمره تا حدیبیه تشریف آوردند و اهالی مکه مانع ورود او به مکه شدند و حضرت با ایشان پیمان بست برای عدم تعرض مشرکین به مسلمین وعدم تعرض مسلمین به مشرکین با شرایطی که در جای خود خواهد آمد، مشرکین به پیمان خود وفا نکرده و نقض نمودند و ازجمله با هم ‌پیمانان خود از مشرکین بنی‌بکر به طایفۀ خزاعه که از هم‌ پیمانان رسول خدا بودند حمله کردند و کسی از آنان را کشتند، ایشان نزد رسول خداصشکایت کردند از نقض عهد مشرکین، پس در سال نهم طبق سورۀ براءة مقرر شد که به تمام مشرکین ابلاغ شود که آنانکه نقض عهد کرده‌اند تا چهار ماه مهلت داده شده یا مسلمان شوند و یا تن به کشته ‌شدن بدهند و امّا آنانکه نقض عهد نکرده‌اند و عهدی با رسول خداصدارند مهلت ایشان تا وقتی است که مدت عهدشان تمام شود و پس از آن دیگر امان و علاقه‌ای بین ایشان و مسلمین نخواهد بود.

﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥ وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُۥۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡلَمُونَ ٦[التوبة:۵-۶]

ترجمه: پس چون ماههای حرام منقضی شد آن مشرکین(پیمان‌شکن) را هر جا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و محاصره‌شان نمايید و به هر رهگذری در کمین ایشان بنشینید، پس اگر توبه کرده و نماز را برپا داشتند و زکات را دادند راهشان را باز کنید و رهاشان سازید زیرا خدا آمرزندۀ رحیم است(۵) و اگر یکی از مشرکین از تو پناه جوید او را پناه بده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به محل أمن خودش برسان، این برای این است که ایشان قومی نادانند.(۶)

نکات: مقصود از ماههای حرام، همان چهار ماهی است که خدا به ایشان مهلت داده، از دهم ذیحجه تا دهم ربیع الآخر، اگرچه قول دیگری نیز گفته‌اند که از اول شوال باشد تا آخر محرّم. ولی همین قول اول صحیح است زیرا ابتدای چهار ماه باید از وقت ابلاغ حساب شود. از این آیات قبح پیمان‌شکنی معلوم می‌شود، چون مشرکین علاوه بر شرک، اذیت و آزار مسلمین، مکرّر پیمان‌شکنی کردند تا خدا چنین شکنجه‌ای بر ایشان معین نمود ولی برای سایر کفار چنین دستوری نیامد و از جملۀ: ﴿حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِاستفاده می‌شود که قرآن را می‌‌فهمیدند و برای همه قابل فهم بوده و گر نه هدایت نمی‌شدند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖاین است که راه را بر ایشان سد کنید تا در بلاد دیگر منتشر نشوند. در حدیث آمده که در صدر اسلام تا وفات رسول خداصحکم مشرکین پیمان‌شکن گاهی قتل و گاهی عفو و گاهی گرفتن فدا بود، نقل شده که مردی را به اسیری نزد رسول خداصآوردند بنام امامه و او سید و بزرگ یمامه بود، رسول خداصبه او فرمود: اسلام بیاور و یا خود را خریداری کن و گر نه تو را بکشم و یا آزادت کنم. او گفت: ای محمد اگر مرا بکشی مرد بزرگی را کشته‌ای و اگر فداء بگیری از مرد بزرگی فداء گرفته‌ای و اگر آزاد کنی بزرگی را آزاد کرده‌ای و اسلام‌آوردن من بعید است. رسول خداصفرمود: آزادت کردم، چون امامه این سخن شنید گفت: «أشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله»، حسن خلق تو دلیل بر نبوّت توست. پس به یمامه رفت و چون طعام اهل مکه از یمامه می‌آمد او مانع شد و گفت: نمی‌گذارم به مشرکین برسد تا ایمان آورند و اهل مکه آن وقت با رسول خداصدر مقام محاربه بودند و ناچار و بیچاره شده و به رسول خداصنامه نوشتند و شکایت از منع طعام امامه نمودند، رسول‌خداصنامه به او نوشت که منع طعام از مکّیان نکند.

﴿كَيۡفَ يَكُونُ لِلۡمُشۡرِكِينَ عَهۡدٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ رَسُولِهِۦٓ إِلَّا ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ فَمَا ٱسۡتَقَٰمُواْ لَكُمۡ فَٱسۡتَقِيمُواْ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ ٧ كَيۡفَ وَإِن يَظۡهَرُواْ عَلَيۡكُمۡ لَا يَرۡقُبُواْ فِيكُمۡ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗۚ يُرۡضُونَكُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَتَأۡبَىٰ قُلُوبُهُمۡ وَأَكۡثَرُهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨[التوبة:۷-۸]

ترجمه: چگونه برای مشرکین نزد خدا و رسول او پیمانی می‌باشد مگر آنان که با ایشان نزد مسجدالحرام عهد بستید پس مادامی که به عهد خود ثابتند شما نیز با ایشان ثابت بمانید، زیرا خدا متّقین را دوست می‌دارد(۷) چگونه برای ایشان عهدی باشد وحال آنکه اگر برشما ظفریابند در حقِّ شما هیچ‌خویشاوندی و پیمانی را مراعات نکنند، شما را با زبانهای خود خوشنود می‌کنند و حال آنکه دل هایشان إبا دارد. و اکثرشان فاسقند.(۸)

نکات: کسی که پیمان‌شکن باشد خدا پیمان او را به هیچ گیرد مگر کسی که به عهد خود ثابت بماند. و طبق تواریخ، آنان که نسبت به رسول خداصبه عهد خود وفا کردند: طائفۀ خزاعه وبنی‌ضمره بودند. در تاریخ آمده که جمعی از خوارج به راه‌زنی و قتل مسلمین پرداختند به عنوان اینکه مردم به حکم غیرخدا گردن می‌نهند. اتّفاقاً «ابوالهذیل علاف» با کاروانی به ایشان رسیدند و سخت بترسیدند و از حیات خود قطع امید کردند. ابوالهذیل گفت: نترسید و کار خود را به من واگذارید، من ایشان را دفع خواهم کرد. پس خوارج پرسیدند و گفتند: شما چه کسانید و از چه قومید؟ ابوالهذیل گفت: ما قومی از مشرکانیم و به تجارت می‌رویم و مقصود ما از این سفر این است که کلام خدا را بشنویم و در آن تأمّل کنیم و اگر دیدیم خوب است ایمان آوریم. خوارج گفتند: مرحبا و آیاتی از قرآن قرائت کردند. ابوالهذیل و رفقای او گفتند: آمنّا وصدّقنا، خوارج گفتند: در جوار ما بمانید. گفتند: شما حق ما را أداء نمایید. خوارج گفتند: حق شما چیست؟ ابوالهذیل گفت: حق ما این است که ما را به محل أمن برسانید چنانچه خدا فرموده: ﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُ [۹۷]پس خوارج ایشان را به محل أمن رسانیدند!

﴿ٱشۡتَرَوۡاْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلٗا فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩ لَا يَرۡقُبُونَ فِي مُؤۡمِنٍ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُعۡتَدُونَ ١٠ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ وَنُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ ١١ وَإِن نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُم مِّنۢ بَعۡدِ عَهۡدِهِمۡ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمۡ فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ إِنَّهُمۡ لَآ أَيۡمَٰنَ لَهُمۡ لَعَلَّهُمۡ يَنتَهُونَ ١٢ أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمٗا نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ وَهَمُّواْ بِإِخۡرَاجِ ٱلرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٍۚ أَتَخۡشَوۡنَهُمۡۚ فَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَوۡهُ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣[التوبة:۹-۱۳]

ترجمه: آیات خدا را به بهای اندکی معامله کردند پس مردم را از راه خدا بازداشتند حقّا ایشان بد عملی می‌کردند(۹) درحق هیچ مؤمنی قرابت و پیمانی را مراعات نمی‌کنند و ایشان همان تعدی‌کنندگانند(۱۰) پس اگر توبه کرده و نماز را برپا داشتند و زکات را بدادند، برادران شمایند در دین و ما بیان می‌کنیم آیات را برای قومی که می‌دانند(۱۱) و اگر سوگندهای خود را پس از پیمانشان شکستند و در دین شما طعن زدند پس پیشوایان کفر را بکشید زیرا اینان را سوگندها نباشد تا شاید خودداری کنند(۱۲) آیا با قومی که پیمانشان را شکستند و به بیرون‌‌ راندن رسول خدا همت گماشتند قتال نمی‌کنید درحالی‌که ایشان بودند که اوّل بار قتال را با شما آغاز کردند، آیا از ایشان می‌ترسید، پس خدا سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده‌اید.(۱۳)

نکات: خدای‌تعالی صفات مشرکین را برای بیداری مؤمنین شمرده تا به آنان اعتماد ننمایند: اول: برای چند درهم دنیا، آیات خدا را ندیده گرفته و چند درهم را بر عقل وعلم ووحی ترجیح دادند. دوم: اگر غلبه کنند سوگند و خویشی و پیمان را مراعات نخواهند کرد. سوم: عادتشان تعدی و تجاوز است. چهارم: به تجربه رسیده که درموقع نیرومندی چه ستمها کردند؛ بر قتل رسول خداصمتحد شدند و رسول خداصرا فراری دادند و گفتند: ﴿لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّ [۹۸][الـمنافقون: ۸] [۹۹]. جملۀ: ﴿وَهَمُّواْ بِإِخۡرَاجِ ٱلرَّسُولِمشرکین و یا هم کفار و مشرکین را شامل می‌شود. و اینها دلیل است که کفّار و مشرکین تابع منطق عقل و دلیل نیستند. نویسنده گوید: عیناً مانند زمان ما که مردم متعصب خرافاتی اگر قدرتی داشته باشند به ضرب وقتل طرف اقدام می‌کنند و بعضی از مروجین مذهبی چون قدرت ندارند به تکفیر و لعن می‌پردازند و هر‌کس حقی را اظهار کند گرفتار چنین مردمی است و رنج می‌برد.

﴿قَٰتِلُوهُمۡ يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ بِأَيۡدِيكُمۡ وَيُخۡزِهِمۡ وَيَنصُرۡكُمۡ عَلَيۡهِمۡ وَيَشۡفِ صُدُورَ قَوۡمٖ مُّؤۡمِنِينَ ١٤ وَيُذۡهِبۡ غَيۡظَ قُلُوبِهِمۡۗ وَيَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ١٥ أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تُتۡرَكُواْ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَلَمۡ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَا رَسُولِهِۦ وَلَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَلِيجَةٗۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٦ [التوبة:۱۴-۱۶]

ترجمه: با ایشان کارزار و پیکار کنید، خدا ایشان را به دست شما عذاب می‌کند و خوارشان می‌نماید و شما را بر ایشان یاری می‌دهد و سینه‌های قوم با ایمان را شفا می‌بخشد(۱۴) و خشم دلهاشان را می‌برد و خدا توبۀ هر‌کس را بخواهد می‌پذیرد و خدا دانای حکیم است(۱۵) آیا پنداشته‌اید که رها می‌شوید و هنوز خدا مجاهدین شما و آنان را که جُز خدا و رسول و مؤمنین را دوست نهانی نگرفته‌اند، ندانسته، در حالیکه خدا به آنچه می‌کنید آگاه است.(۱۶)

نکات: در صدر اسلام از کثرت اذیّت، آزار کفار و مشرکین، دلهای مسلمین پر از خشم بود ولی مأذون به جهاد نبودند چون عدۀ کافی نداشتند، اما چون عدد کافی تحقق پیدا کرد خدا امر به جهاد نمود و دلهای مؤمنین را به برکت شمشیر مجاهدین شفاء داد و کفار و مشرکین را عذاب کرد. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ...این است که هنوز معلوم حضرت باری تحقّق پیدا نکرده، اگر‌چه در ازل هر چیز را دانسته ولی تا فداکاری خود را بروز ندهید معلوم حق ظاهر نگردد.

﴿مَا كَانَ لِلۡمُشۡرِكِينَ أَن يَعۡمُرُواْ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ شَٰهِدِينَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِم بِٱلۡكُفۡرِۚ أُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ وَفِي ٱلنَّارِ هُمۡ خَٰلِدُونَ ١٧ إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَۖ فَعَسَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ ١٨[التوبة:۱۷-۱۸]

ترجمه: برای مشرکین روا نیست که مساجد خدا را آباد کنند در حالیکه بر کفر خود گواهند، ایشانند که اعمالشان هدر است و ایشانند که در آتش دوزخ جاودانند(۱۷) همانا مساجد خدا را آنکه ایمان به خدا و روز جزاء دارد و نماز را به پا می‌دارد و زکات می‌دهد و جُز خدا از کسی نمی‌ترسد، آباد می‌کند، پس امید است که ایشان از هدایت‌یافتگان باشند.(۱۸)

نکات: از این آیات استفاده می‌شود که متصدّیان امور مساجد باید دارای ایمان و خالی از خرافات باشند و تمام اعمال کسی که توحید صحیحی ندارد هدر و مانند نبود است و کسی که به آبادی مساجد می‌پردازد باید از غیرخدا نترسد و غیر او را ملاحظه نکند. متأسّفانه متصدیان امور مساجد و مجالس دینی فعلی زمان ما یک مشت مردم هوی‌‌پرست می‌‌باشند و لذا تمام تبلیغات دینی آلوده به شرک و خرافات است. و جملۀ: ﴿وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَدلالت دارد که مشرک به تمام اقسام آن ولو اینکه نامش مسلمان باشد حق دخالت در امور مسجد ندارد، چه علی ‌اللّهی، چه شیخی و چه سایر غالیان.

جملۀ: ﴿فَعَسَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ...دلالت دارد بر اینکه مسلمان موحّد جامع‌الشّرایط نیز باید امیدوار به هدایت و رحمت حق باشد و مغرور نباشد. شاعر گوید:

مباش غرّه به علم و عمل که شد ابلیس
بدین سبب ز دَرِ بارگاه عزّت دور

﴿أَجَعَلۡتُمۡ سِقَايَةَ ٱلۡحَآجِّ وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ كَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ لَا يَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٩ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٢٠ يُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ وَجَنَّٰتٖ لَّهُمۡ فِيهَا نَعِيمٞ مُّقِيمٌ ٢١ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ ٢٢[التوبة:۱۹-۲۲]

ترجمه: آیا سیراب‌کردن حاجیان و تعمیر مسجدالحرام را مانند عمل کسی قرار داده‌اید که ایمان به خدا و روز جزاء دارد و در راه خدا جهاد می‌کند، اینان نزد خدا مساوی نیستند و خدا قوم ستمگران را هدایت نمی‌کند(۱۹) آنان که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با اموال و جان‌های خود جهاد کرده‌اند، درجۀ ایشان نزد خدا بزرگتر است و ایشانند کامیابان و بهره‌برندگان (۲۰) پروردگارشان ایشان را به رحمت و رضوان خود، مژده می‌دهد و برای ایشان است باغهایی که در آنها نعمتهای پاینده است (۲۱) در آن باغها همیشه جاویدانند، بی‌گمان خدا نزد اوست اجر بزرگ.(۲۲)

نکات: بعضی از اصحاب رسول که تازه مسلمان بودند به اعمال، افعال و عناوین خود افتخار می‌کردند، از جمله عبّاس عموی رسول خداصافتخار می‌کرد به اینکه سقّای حاجیان بوده و آنان را سیراب می‌کرده و طلحه بن شیبه می‌گفت: من کلید‌دار کعبه و تعمیر کنندۀ مسجدالحرامم و افتخارات خود را به علی÷عرضه کردند. حضرت فرمود: ایمان به خدا، هجرت و جهاد در راه خدا موجب فضیلت است تا آنکه قضاوت را نزد رسول خداصبردند رسول خداصچیزی نفرمود تا این آیات نازل گردید.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَابَآءَكُمۡ وَإِخۡوَٰنَكُمۡ أَوۡلِيَآءَ إِنِ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡكُفۡرَ عَلَى ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣ قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٢٤[التوبة:۲۳-۲۴]

ترجمه: ای مؤمنین، پدرانتان و برادرانتان را دوست نگیرید اگر کفر را بر ایمان ترجیح دادند و هر‌کس از شما آنان را به دوستی بگیرد، پس همانان ستمگرند(۲۳) بگو: اگر پدران شما و پسران شما و برادران شما و زنانتان و فامیلتان و اموالی که کسب کرده‌اید و تجارتی که از کسادی آن می‌ترسید و مساکنی که آنها را می‌پسندید(و به آنها دل بسته‌اید) نزد شما از خدا و رسول او و جهاد در راه او محبوبتر است پس منتظر باشید تا خدا امر خود را بیاورد و خدا قوم فاسقین را هدایت نمی‌کند.(۲۴)

نکات: صدر اسلام هر فردی که مسلمان می‌شد و خدای یکتا را می‌پذیرفت مانند زمان ما با خویشان و کسان او که همه از کفّار بودند باید قطع دوستی و ملاطفت کند. در حدیث آمده که رسول خداصفرمود: «لَا يَجِدُ أَحَدُكُمْ طَعْمَ الْإِيمَان‏ حَتَی يُحِبَّ فِي اللَّهِ أَبْعَدَ النَّاسِ وَيُبْغِضَ فِي اللَّهِ أَقْرَبَ النَّاسِ» [۱۰۰]. یعنی: «کسی از شما مزۀ ایمان را نمی‌یابد تا در راه خدا دورترین مردم را دوست بدارد ونزدیک‌ترین مردم را [به خاطرخدا] دشمن بدارد». و مقصود از جملۀ: ﴿حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦ، آمدن عذاب خداست.

﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦ ثُمَّ يَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٧ [التوبة:۲۵-۲۷]

ترجمه: محقق است که خدا شما را در مواقع بسیاری یاری کرد و نیز در روز حنین هنگامی که کثرت نفرات شما، شما را به شگفت آورده بود، پس، آن کثرت هیچ بهره‌ای به شما نداد و برای شما مفید نشد و زمین با وسعتی که داشت بر شما تنگ شد سپس به دشمن پشت کردید در حال ادبار و پراکندگی (۲۵) سپس خدای‌تعالی آرامش دل را بر رسول خدا و بر مؤمنین نازل نمود و نازل کرد لشکرهایی را که آنها را ندیدید و عذاب نمود کفار را و این است جزای کفار(۲۶) سپس خداوند بعداز آن، توبۀ هر‌کس را که بخواهد می‌پذیرد و خدا آمرزندۀ رحیم است.(۲۷)

نکات: طبق این آیات، خدا رسول خود را در مواقع بسیاری یاری کرده و روایت کرده‌اند که مواطن کثیره که در آنها رسول خداصیاری شده هشتاد موطن بوده و مقصود از روز حنین روز جنگ حنین است و حنین زمینی است بین مکّه و طائف که آن جنگ در آنجا واقع شده و قضیّه چنان است که پس از فتح مکه، طائفۀ هوازن و ثقیف که چهار هزار مرد بودند و ۲۶ هزار مرد دیگر از طوائف دیگر که با ایشان سی‌هزار نفر بودند به جنگ با رسول خداصآماده شدند و لشکر اسلام دوازده هزار و یا شانزده هزار نفر بودند و بعضی از مسلمین می‌گفتند: «لَنْ نُغْلَبَ الیَوم...» یعنی؛ «ما امروز با این کثرتی که داریم مغلوب نخواهیم شد و از کثرت خود شاد بودند». و لذا خدا فرموده: ﴿أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ. و چون دو لشکر بهم آمیختند در ابتداء مسلمین غلبه کرده و ایشان را پراکنده کردند و مشغول گرفتن غنیمت شدند. مشرکین که زنان و حیوانات خود را همراه آورده بودند برای اینکه نگریزند همّت و عصبیّت ایشان به جوش آمد یکدگر را آواز دادند: یا حماة السّوء کجا می‌گریزید و زنان و فرزندان خود را رها کرده‌اید، پس به اتّفاق بازگشته و کمین نموده و بر مسلمین یورش آوردند، مسلمین مضطرب شده و فراری شده و شکست بزرگی بر ایشان وارد شد و با رسول خداصکسی نماند جز نّه نفر از بنی‌هاشم و یک نفر از انصار به نام ایمن بن امّ ایمن که در آن جنگ کشته شد و آن نُه نفر عبارت بودند از: علی÷، عباس، فضل بن عباس، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، نوفل بن حارث، ربیعه بن حارث، عبدالله بن زبیر بن عبدالمطلب، عتبه و معتب پسران ابولهب. و بقیّه فرار کردند و علت فرار این بود که چون سفیدۀ صبح آشکار شد سپاه مسلمین از راه سرازیری به وادی حنین آمدند و چون راه عبور تنگ بود لشکریان به تفاریق به طرق متعدّده رهسپار بودند، در این هنگام مردم هوازن از کمین بیرون تاختند و مسلمین را تیرباران کردند، مقدّمۀ لشکر که فوج خالد بن ولید بود فاقد اسلحه بودند هزیمت شد و به دنبال ایشان مشرکین قریش که تازه مسلمان بودند گریختند، در این موقع سایر مسلمین نیز مضطرب شده و هزمیت شدند. رسول خداصبر قاطر سفیدی سوار بود و فریاد می‌کرد: «إلی أین أیّها الناس؟» پس حضرت اشتر خود را حرکت داد و به کفّار حمله نمود و با آن چند نفر قلیل به رزمی سخت اقدام کرد و جُز در این جنگ رزم نداده بود و می‌فرمود:

أنا النبي لا كذب
أنا ابن عبد المطلب [۱۰۱]

و در این جنگ امیرالمؤمنین÷بسیاری از شجاعان را کشت، مردی از هوازن به نام «أبوجرول» علم سیاهی بر سر نیزه کرده و در جلو کفّار مانند شعله جولان می‌داد و هر مسلمانی را که می‌کشت علم خود را حرکت می‌داد و کفّار به دنبال وی می‌آمدند و رجز می‌خواند. امیرالمؤمنین علی÷بر او حمله کرد و او را کشت. مشرکین پس از قتل او تاب مقاومت نیاورده و به هزیمت شدند و عبّاس که مردی بلند آواز بود ندا می‌کرد «یا أَصْحَابَ بِیعَةِ الشَّجَرَةِ». تا اینکه عدّه‌ای از مسلمین مجتمع شده و به حمله پرداختند و رسول خداصمشتی خاک بر روی مشرکین انداخت و فرمود: «شاهت الوجوه»، تا اینکه غلبه با مسلمین شد. و مقصود از: ﴿أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَاین است که خدا آرامش دل به رسول خداصو مؤمنین داد که از هجوم دشمن نترسیدند و مقاومت کردند و دو مرتبه خود را بر مشرکین زدند که رسول خداصفرمود: الآن تنور جنگ گرم شد و رسول خداصدر همان حال عرض می‌کرد: «اَللَّهُمَّ لَكَ الحَمْدُ وَ إِلِیكَ الُمشْتَكَی وَأَنْتَ الُمستَعَان».

مقصود از جملۀ: ﴿وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَانزول فرشتگان و نیز صبر، ثبات، استقامت، طمأنینه و جرأت بوده که بر دل رسول و سایر مسلمین انداخته شده از طرف حق‌تعالی و در این جنگ نفرات بسیاری از کفار کشته شدند و شش هزار نفر از مرد و زن و فرزند ایشان اسیر گردید و بیست و چهار هزار شتر و چهار هزار گاو و زیاده از چهل هزار گوسفند به دست مسلمین افتاد و چون مشرکین مغلوب شدند منادی رسول خداصندا کرد که اسیران جنگی را نکشند و به زنان نزدیک نشوند و باقی مشرکین پراکنده و به اوطاس رفتند و رسول خداصمأمور فرستاد و ایشان را تعقیب کردند تا اینکه مشرکین به شهر طائف رفتند و سایر مشرکین به ایشان پیوسته و لشکر اسلام رفتند و طائف را محاصره کردند و جنگ تا اول ماه ذیقعده طول کشید و چون ماه ذیقعده از ماههای حرام بود جنگ تعطیل شد. و رسول خداصبه جعرانه مراجعت کرد و در آنجا مُحرِم به عمره شد و غنائم حنین و اوطاس را بین لشکر تقسیم کرد و ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡرا زیادتر از دیگران بداد و مانند ابوسفیان، عکرمه بن ابی‌جهل، صفوان بن امیه، حارث بن هشام، عبدالله بن امیه، معاویه بن أبی‌سفیان، هشام بن مغیره، اقرع بن حابس و امثال ایشان را از پنجاه شتر تا صد به ایشان داد. ولی به انصار بهره‌ای اندک بداد یعنی کمتر از مهاجرین، انصار افسرده شده بعضی گفتند: تمام غنائم را به قوم خود داد و ما را محروم کرد! بعضی گفتند: ما تیغ زدیم و غنیمت را کافران بردند و بعضی گفتند: فعلاً چون رسول خداصنیرومند شده احتیاج به ما ندارد و لذا ما را بی‌بهره کرد. چون این کلمات به رسول خداصرسید بفرمود تا همۀ انصار را جمع کردند و هر که غیر ایشان بود ممنوع از ورود در آن مجلس نمود، سپس فرمود: ای انصار از شما چیزی می‌پرسم مرا جواب دهید؟ گفتند: بگوی یا رسول الله، فرمود: شما گمراه نبودید خدا شما را به واسطۀ من هدایت کرد؟ گفتند: «بلی، لله المنّة ولرسوله». فرمود: شما بر کنارۀ دوزخ نبودید حق‌تعالی بواسطۀ من شما را برهانید؟ گفتند: «بلی یا رسول الله». فرمود: شما جمعی اندک نبودید حق‌تعالی بوسیلۀ من شما را بسیار و توانا کرد؟ گفتند: «بلی یا رسول الله، لله المنّة ولرسوله». فرمود: شما دشمنان یکدگر نبودید خدای‌تعالی به واسطۀ من دلهای شما را ألفت داد و دوست یکدگر شدید؟... پس حضرت لحظه‌ای سکوت کرد پس از آن فرمود: شما اگر بخواهید می‌توانید در جواب من بگویید: تو مطرود قوم خود بودی و نزد ما آمدی ما تو را منزل دادیم و تو فقیر بودی ما تو را بی‌نیاز کردیم و ترسناک بودی ما تو را أمان دادیم وتو را به دروغ نسبت دادند ما تو را تصدیق کردیم. انصار که این کلمات را شنیدند همه به گریه افتادند و به های‌های گریستند و برخاستند بدست و پای رسول خداصافتاده و عرض کردند: یا رسول الله تن و جان و مال ما فدای تو باد هر چه داریم به اختیار توست به هر که خواهی انفاق کن، جوانان ما که سخن بی‌ادبانه گفتند خیال کرده بودند قلّت بهرۀ ایشان از غنائم برای بی‌اعتنایی شماست به قدر ایشان، اکنون توبه کردند یا رسول الله برای ایشان استفغار کن. رسول خداصدست به دعا برداشت و گفت: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَلِأَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ وَلِأَبْنَاءِ أَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ أَمَا تَرْضَوْنَ أَنْ يَرْجِعَ غَيْرُكُمْ بِالشَّاةِ وَالنَّعَمِ وَتَرْجِعُونَ أَنْتُمْ وَفِي سَهْمِكُمْ رَسُولُ اللهِ» [۱۰۲]. همه عرض کردند: «رَضِينَا بِالِله وَعَنهُ وَبِرَسُولِه». پس رسول خدا فرمود: انصار صاحب سرّ منند، اگر مردمان به راهی روند و انصار به راهی، من به طریق انصار سلوک کنم.

به هرحال درمیان اسیران کفّار شیماء دختر حلیمة سعدیّه خواهر رضاعی رسول خداصبود چون خود را معرّفی کرد حضرت با او مهربانی کرد و ردای خود را برای او پهن نمود و با او بسیار سخن گفت و احوالپرسی نمود و او را مخیّر کرد که با حضرت بماند یا به خانه‌اش برود، شیماء مراجعت به وطن را اختیار کرد، حضرت او را کنیزکی با دو شتر و چند گوسفند عطاء کرد، آن دختر در باب اسیران هوازن با آن حضرت سخن گفت و شفاعت نمود، حضرت فرمود: من نصیب خود و فرزندان عبدالمطلب را به تو بخشیدم، اما از آنچه از سایر مسلمین است تو خود از ایشان شفاعت کن به حق من بر ایشان، شاید ببخشند. پس چون حضرت نماز ظهر را خواند دختر حلیمه برخاست و سخن گفت همه از برای رعایت رسول خداصاسیران هوازن را بخشیدند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَاۚ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَيۡلَةٗ فَسَوۡفَ يُغۡنِيكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦٓ إِن شَآءَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٢٨[التوبة:۲۸]

ترجمه: ای مؤمنین همانا مشرکین نجس‌اند پس نباید که بعد از این سال به مسجدالحرام نزدیک نشوند و اگر از درویشی و فقر می‌ترسید پس به زودی خدای‌تعالی از فضل خود اگر بخواهد شما را بی‌نیاز کند بدرستی که خدا دانای حکیم است.(۲۸)

نکات: از کلمۀ ﴿إِنَّمَااستفاده می‌شود که فقط مشرکین نجسند و آیا نجاست ایشان ظاهری است یا باطنی؟ ظاهر قرآن مطلق است. اگر قرینۀ ﴿فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَاقرینه نباشد زیرا ممکن است این جمله را قرینه بگیریم برای نجاست باطنی، برای اینکه اگر نجاست ظاهری باشد باید گفته شود: «فَلَا یَمَسُّوا المَسْجِدَ الحَرَام مِنْ زَمَانِ نُزُولِ الآیة»، زیرا نزدیک‌ شدن به مسجد که مسجد را نجس نمی‌کند علی فرض نجاستهم، که آن هم خدا نفرموده و به علاوه اگر نجاست ظاهری منظور باشد باید همان‌ سال یعنی سال نزول آیه نیز به مسجدالحرام نروند، درحالی‌که حق‌تعالی فرموده: از سال بعد به مسجد نزدیک نشوند و به اضافه پیغمبر دستور شستن مسجد را نداد. پس معلوم می‌شود مقصود دوری از مجامع مسلمین و بی‌اعتنایی مسلمین است نسبت به ایشان و این می رساند نجاست باطنی را.

مسلمین آن زمان خیال می‌کردند که اگر مشرکین به حج نیایند و به مسجدالحرام وارد نشوند موجب کسادی بازار مکه و فقر مسلمین می‌شود، حق‌تعالی در ردِّ این گفتار و خیال فرموده خدا شما را بی‌نیاز خواهد کرد و همین‌طور شد، زیرا یمن و جدّه و طائف و سایر نواحی حجاز ایمان آوردند و از اطراف مکه هر چه باید و شاید به مکه وارد می‌کردند از غذاها، حبوبات و لباسها. و از جملۀ ﴿فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَاز باب تنقیح مناط استفاده می‌شود که مشرکین زمان ما که امام را همه جا حاضر و ناظر می‌دانند، حق ورود به مساجد مسلمین را ندارند، پس اگر مشرکِ بت‌پرست کم است به جای آن مشرک غیربت‌پرست بسیارند مانند غلاة، شیخیّه و کسانی‌که صفات خدا و یا افعال او را به هر بشری ویا به بندگان صالح خداپرست نسبت می‌دهند و ایشان را در عبادتها می‌خوانند و حاضر و ناظر می‌دانند و عموماً مشرکند و باید از مجامع مسلمین دور شوند. اشکال در این است که مسلمان واقعی کجا و مجامع اسلامی کجاست آیا چنین چیزی وجود خارجی دارد یا خیر؟!.

﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩[التوبة:۲۹]

ترجمه: با آنان که ایمان به خدا و روز قیامت نمی‌آورند و آنچه خدا و رسول او حرام کرده حرام نمی‌دانند و دین حق را نمی‌پذیرند از آنان که کتاب به ایشان داده شده، کارزار کنید تا وقتی که از دست خود جزیه دهند در حالیکه ایشان خوارند.(۲۹)

نکات: منظور از ﴿قَٰتِلُوابا توجّه به شرایط نزول آیه، مقصود کفّاری هستند که با مسلمین سر جنگ دارند که در این ‌صورت مسلمین نیز باید با ایشان قتال کنند تا جزیه دهند به حال خواری و مادامی که جزیه نداده‌اند مسلمین از قتال ایشان دست برندارند. و کلمۀ «عَن يَدٖ» چند احتمال دارد: اول: اینکه از دست خود بدهند و در دادن جزیه واسطه نگیرند زیرا هریک از ایشان وقت أداءِ جزیه چون در پیشگاه أمراء اسلامی حاضر شوند و ذلت خود و عزت مسلمین را ببینند در هدایت ایشان مؤثر است. دوم: ﴿عَن يَدٖبه معنی؛ «عن قدرة»باشد یعنی هر یکی از اهل ذمّه که فقیرند و استطاعت پرداخت جزیه ندارند جزیه از او ساقط است، اگر کسی گوید اهل کتاب به خدا و قیامت ایمان دارند چگونه خدا فرموده ایمان نیاورده‌اند؟ جواب آن است که ایمان به خدای واقعی ندارند زیرا ایشان خدایی را قائلند که پسر دارد و به تعدد قدماء قائلند، خصوصاً نصاری که اقانیم ثلاثه را قدیم می‌دانند چنانکه خواهد آمد. و همچنین به روز جزای حقیقی و کیفر واقعی اعمال قائل نیستند زیرا می‌‌گویند: ﴿لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ [۱۰۳]، مانند بعضی از ملت ما که خود را مسئول اعمال خود نمی‌دانند و به امید شفاعت زید و عمرو مغرور شده و می‌گویند شفعاء ما را از آتش می‌رهانند و دل خود را خوش کرده‌اند. و به علاوه کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد مطیع اوامر خداست و تحقیق می‌کند و خدا که گفته به محمدصایمان آورید، او ایمان می‌آورد.. و امّا مقدار جزیه بسته به نظر زمامدار مسلمین است که باید صلاح را در نظر بگیرد و از هر نفری چه مقدار اخذ کند. و چون مسلمان شوند جزیه ساقط است.

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡۖ يُضَٰهِ‍ُٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٣٠ ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١ [التوبة:۳۰-۳۱]

ترجمه: و یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست، این گفتار ایشان است به زبانشان، شباهت می‌رسانند به گفتار آنانکه از پیش کافر شدند، خدا بکشد ایشان را به کجا منحرف می‌شوند(۳۰) دانشمندان دینی و مقدسین خود را جُز خدا به اربابی گرفتند و (همچنین) مسیح پسر مریم را و حال اینکه مأمور نبودند مگر اینکه عبادت کنند یک إله را، که نیست إلهی جز او، منزّه و برتر است او از آنچه شریک او می‌کنند.(۳۱)

نکات: مقصود از جملۀ: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ...بعضی از فِرَق یهود می‌باشد که عزیر را پسر خدا دانستند و جهت اینکه او را پسر خدا دانستند این شد که بخت النّصر تمام یهودیان را قتل عام کرد و کتابهای ایشان را سوزانید و نابود کرد و اطفال ایشان را اسیر نمود و از جملۀ اسیران عزیر بود که پس از برگشت از اسیری کشف و کراماتی از او دیدند از جمله اینکه صد سال مُرد سپس زنده شد. و از جمله اینکه تورات به آن بزرگی را از حفظ می‌خواند. یهودیان تعجب کردند و در حق او غلوّ کرده و او را فرزند خدا خواندند. و امّا نصاری چرا عیسی را پسر خدا خواندند با اینکه انبیاء دارای خوراک، خواب، بول و غایط می‌باشند و ممکن نیست خود را خدا و یا پسر خدا بدانند، پس نصاری این افتراءات را چگونه به عیسی بستند؟ جواب این است که این مزخرفات را قدیس پولس به وجود آورد.

و قصّۀ او این است که پیروان مسیح قائل به خدای واحد لا شریک له و نبوّت عیسی÷بودند تا اینکه جنگی بین ایشان و بین یهود واقع شد و یهود نتوانستند نصاری را مغلوب و منکوب و از بین ببرند تا اینکه یکی از شجاعان یهود بنام بولس یهودیان را جمع کرد و گفت: اگر حق با عیسی باشد ما همه کافر شده و اهل آتش دوزخ می‌باشیم و من نصاری را گمراه می‌کنم تا اینکه اگر بناست به دوزخ برویم آنان نیز اهل دوزخ شوند، سپس آمد در نزد نصاری و اسب خود را پی و از جنگی که به نصاری کرده اظهار ندامت کرد و سر خود را روی خاک گذاشت در حال گریه، سپس گفت: من از آسمان ندایی شنیدم که به من گفتند توبۀ تو پذیرفته نیست مگر اینکه به دین نصاری وارد شوی. و من توبه کردم و به دین نصاری وارد شدم، مردم نصاری خرسند شده و او را معزز داشته و به کنیسه بردند و یکسال آنجا ماند و انجیل را فرا گرفت و مورد محبت نصاری شد، سپس به بیت‌المقدس رفت و آنجا شاگردی را تربیت کرد به نام نسطور و به او آموخت که عیسی و مریم و خدا هر سه قدیم و منشأ عالم بودند، سپس به روم رفت و عالم لاهوت و ناسوت را به ایشان یاد داد که عیسی دارای دو جنبه بوده که عیسی هم انسان بوده و هم خدا و مرد دیگری را آموخت که عیسی ازلی و ابدی است و به هریک از شاگردان خود گفت: تو خلیفه و جانشین منی و تو مردم را به آنچه به تو آموخته‌ایم دعوت کن و من عیسی را در خواب دیده‌ام و او اظهار رضایت کرده از من و من خود را فردا از بین می‌برم برای خشنودی عیسی، سپس خود را هلاک کرد و این شاگردان هر کدام پرداختند به دعوت مردم [۱۰۴]به سوی تثلیث و همان خرافاتی که قدیس بولس به ایشان آموخته بود و نصاری از غلو در حق عیسی÷خوششان آمد و لذا این عقاید همه را فرا گرفت.

جملۀ: ﴿ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡدلالت دارد که یهود و نصاری قلباً و عقلاً نمی‌فهمند چه می‌گویند ولی به زبان این گفتارها را رواج می‌دهند.

«احتجاج» طبرسی روایت کرده که روزی نصاری، یهود، دهریّه و مشرکین نزد رسول خداصجمع شدند، یهودیان گفتند: ما برای مناظره آمده‌ایم و می‌گوییم عزیر پسر خداست، اگر تو پیروی ما کنی ما أفضل و أسبق از توییم. و نصاری گفتند: ما می‌گوییم مسیح پسر خداست. حضرت به یهود فرمود: آیا آمدید تا قول شما را بدون دلیل بپذیریم؟ گفتند: خیر. حضرت فرمود: برای چه شما عزیر را پسر خدا می‌دانید؟ گفتند: برای اینکه تورات را پس از فقدان آورد و این کار او دلیل بر پسر بودن اوست برای خدا. حضرت فرمود: چگونه موسی را که ابتداءاً تورات را آورد با آن همه معجزات، پسر خدا نمی‌دانید؟! موسی÷که کرامت بیشتری داشت و اگر می‌گویید خدا مانند پدران شما می‌باشد که از زنان، فرزند می‌آورند، پس حقیقتاً کافر شده‌اید و او را شبیه به مخلوق نموده‌اید و صفات حادثه برای او قائل شده‌اید؟ گفتند: خیر ما چنین نمی‌گوییم بلکه می‌گوییم: عزیر پسر خداست به این معنی که او نزد خدا گرامی است چنانکه گاهی بعضی از علمای ما به کسی که نزد او محترم و گرامی است می‌گوید: ای پسر من! نه به عنوان اینکه فرزند ولادتی من باشد. رسول خداصفرمود بنابراین حضرت موسی÷نیز گرامی بود نزد خدا، پس باید او نیز پسر خدا باشد و بنا بر این دلیل شما که یک نفر از بزرگان شما به کسی که اجنبی از اوست می‌گوید پسر به دیگری نیز می‌گوید برادر، یا پدر و یا سیدی به عنوان اکرام؛ پس بنابراین باید نزد شما جایز باشد که موسی برای خدا به عنوان اکرام برادر، یا پدر، یا شیخ و سید باشد، آیا جایز است چنین سخنی دربارۀ خدا و موسی؟ یهودیان در جواب مبهوت و عاجز شدند و گفتند: باید برویم فکر و نظر کنیم. حضرت فرمود: بروید به انصاف نظر کنید تا خدا شما را هدایت کند. سپس حضرت به نصاری توجه کرد و فرمود: شما می‌گویید خدای قدیم با مسیح پسرش یکی شده، از این گفتار چه اراده کرده‌اید، آیا می‌گویید عیسی÷که حادث است به قِدَم پروردگار قدیم شده است و یا می‌گویید بندۀ گرامی است و مخصوص به کرامت خداوندی است، اگر می‌گویید عیسی÷قدیم بوده و حادث شده پس وجود خدای قدیم را حادث و باطل گردانیده‌اید و اگر بگویید خدا با او متحد شده و هر دو حادثند پس خدا را حادث قرار داده‌اید؟ نصاری گفتند: چون خدا بر دست عیسی چیزهای عجیب و غریبی اظهار کرده پس او را فرزند خود قرار داده به عنوان کرامت. حضرت فرمود: جواب شما همان است که به یهود گفتم که اگر به عنوان کرامت باشد بسیاری از بزرگان به مخصوصین خود پدر، برادر و عمو می‌گویند آیا جایز است که به عیسی حق‌تعالی بگوید پدر، برادر و عمو تا آخر حدیث که طولانی است، تا آخر آمدند بیست و پنج نفر از آنان مسلمان شدند [۱۰۵].

در «مجمع‌البیان» روایت کرده از عدی بن حاتم که نزد رسول خداصرفتم در حالیکه در گردنم صلیب بود، حضرت فرمود: ای عدی این بت را از گردنت بینداز. عدی گفت: انداختم و خدمت حضرت رفتم دیدم این آیه را می‌خواند: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ...و این جمله دلالت دارد که مسلمان نباید پیامبران، اوصیاء و دیگران را ارباب خود بداند. در اصول کافی روایت کرده از ابوبصیر که از امام صادق سؤال کردم از این آیه:

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ...

حضرت فرمود: علماء و بزرگان ایشان دعوت نکردند ایشان را به عبادت خود و اگر دعوت می‌کردند ایشان اجابت نمی‌کردند ولکن علماء و بزرگان حرامی را برای ایشان حلال کردند و حلالی را حرام کردند و ایشان پذیرفتند پس همین عبادت‌کردن آنان است، پس ایشان را اربابی جُز خدا گرفتند ولیکن بدون اینکه بفهمند [۱۰۶]. و امام باقر÷نیز در تفسیر این آیه فرموده: بزرگانشان هر چه گفتند ایشان پذیرفتند و امر خدا و کتب الهی را پشت سر انداختند و همین عبادت است برای ایشان احبار و رهبان را، در حالیکه مأمور نشدند مگر به عبادت إله واحدی که ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١ [۱۰۷]. رسول خداصمی‌فرماید: اطاعت بزرگان دین ایشان بدون مدرک‌ همان عبادت ایشان می‌باشد. نویسنده گوید: همانطوریکه بعضی از علمای اسلام نوشته‌اند، بسیاری از مقلّدین علماء را می‌بینیم که اگر آیات بسیاری از کتاب خدا را برای ایشان بخوانی نمی‌پذیرند و به نظر تعجّب به انسان نظر می‌کنند و می‌گویند چگونه ممکن است ما به این آیات الهی عمل کنیم با اینکه احادیث و اقوال علمای ما برخلاف این آیات است و به همین بهانه‌ها بسیاری از مسلمانها از اسلام خارج و به کفر وارد شده‌اند. حتّی بعضی از ایشان علماء و مرشدین را سجده می‌کنند و سخن ایشان را از کلمات خدا بهتر می‌پذیرند.

﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٣٢ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٣٣[التوبة:۳۲-۳۳]

ترجمه: می‌خواهند که به دهانهاشان نور خدا را خاموش کنند و خدا إباء دارد و نمی‌خواهد مگر اینکه نور خود را تمام کند و اگرچه کافران کراهت دارند(۳۲) آن خدا همان است که رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاد تا اینکه آنرا بر تمام ادیان غالب گرداند و اگرچه مشرکین نخواهند.(۳۳)

نکات: مقصود از نورالله، دین و کتاب الهی است که به واسطۀ گفتارهای خیالی بشری جلو آنرا گرفته‌اند و با سخنان واهی خود از نشر کلمات حق مانع می‌تراشند، یکی با فلسفه و یکی با اشعار ویکی با عرفان و یکی مانند یهود با تأویلات دلبخواهی خود چنانکه یهود کلماتی که در تورات راجع به محمدصبود تأویل می‌کردند و حقائق تورات را بیان نمی‌کردند و نمی‌گذاشتند عوام عقل خود را به کار اندازند و ایشان را به تقلید عادت داده بودند و حاصل آنکه به مکر و خدعه از بیداری مردم و نشر کلمات الهی جلوگیری می‌کردند. و کمال هر دینی به سه چیز است:

اول: دلایل و براهین زیاد که موجب هدایت افکار و بیداری افراد گردد و مقصود از جملۀ ﴿أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰهمین است. دوم: مشتمل‌ بودن دین بر قواعد حکمت، صلاح، موافقت عقاید و قواعد آن با عقل سالم و توجه‌دادن مردم به خداپرستی و دورکردن ایشان از هوی‌پرستی و مقصود از ﴿دِينِ ٱلۡحَقِّهمین است. سوم: برتری‌ داشتن و غلبه ‌نمودن بر سایر أدیان و مقصود از ﴿لِيُظۡهِرَهُۥهمین است. و بنابر‌این اسلام چون واجد هر سه جهت است أکمل أدیان می‌باشد. و مقصود از غلبه، غلبۀ قهر و سلطه و یا غلبۀ برهان و دلیل است و اسلام هر دو را واجد است. و هیچ نقصی ندارد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۗ وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٤ يَوۡمَ يُحۡمَىٰ عَلَيۡهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا كَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡنِزُونَ ٣٥[التوبة:۳۴-۳۵]

ترجمه: ای مؤمنین به راستی که بسیاری از علماء و مقدّسین اموال مردم را به باطل می‌‌خورند و از راه خدا باز می‌دارند. و کسانی که طلا و نقره را جمع و کنز می‌کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی‌کنند پس ایشان را به عذاب دردناک بشارت ده(۳۴) روزی که آن (طلا و نقره) درآتش دوزخ گرم و برافروخته شوند، پس پیشانیها، پهلوها و پشتهایشان به آن داغ کرده شود و گفته شود این است آنچه برای خودتان اندوختید، پس بچشید آنچه را که می‌اندوختید.(۳۵)

نکات: گویند این آیات در مذمّت یهود است ولی چنین نیست! چون خدا به مؤمنین خطاب کرده، باید راجع به خود مؤمنین و مسلمین، باشد، به اضافه چیزی که برای یهود بد بوده برای مسلمین نیز بد است و آیه نیز اطلاق دارد و مورد نزول مخصّص نمی‌شود ومقصود از جملۀ: ﴿لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ، این نیست که مال مردم را به زور و جبر می‌گرفتند، بلکه مال مردم را به عنوان دینی و وجوه دینی می‌گرفتند. چنانکه زمان ما نیز بعضی از علما و مقدسین مال مردم را به عنوان وجوه شرعیّه می‌گیرند و از نام دین نان می‌خورند و سهم امام و خمسی که از کار و کسب می‌گیرند اصلاً در دین اسلام نبوده از ارکان دین نموده‌اند! و زکاتی که مکرّر خدا در قرآن دستور داده به کلّی متروک شده!. چرا؟ زیرا زکات اختصاصی به علماء و مقدّسین ندارد و مصرف آن فقراء، مساکین و مصالح عمومی مسلمین است. اینان زکات را ندیده گرفته و وجوهاتی که مخصوص خودشان باشد به وجود آورده‌اند و اکثر مسلمین حس تحقیق ندارند زیرا تقلید را به ایشان تزریق کرده‌اند.

مقصود از جملۀ: ﴿وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ، این است که مردم را از راه خدا باز می‌دارند. اگر کسی بگوید چگونه علماء و مقدسین مردم را از راه خدا بازمی‌دارند؟ جواب گوییم: اینان علناً نمی‌توانند بگویند براه خدا نروید زیرا از این راه به اصطلاح تبلیغ و ترویج دین، می‌خواهند معاش خود را ادامه دهند ولی راه خدا یعنی دین او را متروک کرده و مردم را از راه حق دور می‌کنند و چیزهایی به نام دین می‌آورند و نمی‌گذارند مردم به دین حق آشنا گردند و به راه خدا سیر کنند. مثلاً دین اسلام که دین تحقیق است اینان تحقیق را برای مردم روا نمی‌دانند و تقلید را به مردم ارائه می‌دهند و در عوض جهاد در راه خدا، گریه، زاری و دم‌گرفتن را به مردم آموخته‌اند و در عوض نماز جمعه و اجتماع در آن، تکیه، حسینیه، خانقاه، مهدیه، فاطمیه، زینبیه، خواندن ندبه و اشعار به مردم آموخته‌اند. و در عوض توحید و توجه به خدای یکتا توجه به انبیاء و صالحین را به عنوان توسل به مردم یاد داده‌اند و یا به مردم تمرین تملق و چاپلوسی از أولیاء خدا که از این دنیا رفته‌اند یاد داده‌اند و همچنین... آنچه در اسلام نبوده زمان ما از مقرّرات اسلامی شده و آنچه اسلام مخالف با آن بوده جای اسلام را گرفته و تمام اینها از علماء و مقدّسینی است که ﴿وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِمی‌باشند.

مقصود از جملۀ: ﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ...این است که مالها را جمع و ذخیره می‌کنند و به مصارف خیر و مصالح مسلمین نمی‌رسانند. و پول زیاد و اسکناس و سایر اوراق بهادار نیز حکم طلا و نقره داشته و مشمول زکات و نیز مشمول این آیه است، چنانکه از روایات و احادیث نیز استفاده می‌شود. رسول خداصمی‌فرماید: «كُلُّ مَالٍ لَمْ تُؤَدَّ زَكَاتُهُ فَهُوَ كَنْزٌ وَإِنْ كَانَ ظَاهِراً وَكُلُّ مَالٍ أُدِّيَتْ زَكَاتُهُ فَلَيْسَ بِكَنْزٍ» [۱۰۸]. یعنی: «هر مالی که زکات آن‌را نداده باشی آن گنج است و اگر‌چه پیدا باشد و هر مالی که زکات آن را داده باشی آن گنج نیست.» یعنی مشمول آیۀ فوق نیست.

روایت شده چون این آیه نازل شد، رسول خداصسه مرتبه فرمود: «تَبًّا لِلذَّهَبِ وَالفِضَّةِ». یعنی: «نابود شود طلا و نقره»، اصحاب عرض کردند: یا رسول الله چه مالی را بگیریم برای خود؟ فرمود: «لِسَاناً ذَاكِراً وَقَلْباً شَاكِراً وَزَوْجَةً مُؤْمِنَةً تُعِینُ أَحَدَكُمْ عَلی دِینِه» [۱۰۹]. یعنی: «(برای خود تهیّه کنید) زبان ذاکر و قلب شاکر و زنی مؤمنه که شما را بر دینتان یاری کند.» و قال رسول اللهص: «مَنْ تَرَكَ كَنْزًا مُثِّلَ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ لَهُ زَبِيبَتَانِ يَتْبَعُ يَتْبَعُهُ فَيَقُولُ: وَيْلَكَ مَا أَنْتَ، فَيَقُولُ: أَنَا كَنْزُكُ الَّذِي تَرَكْتَهُ بَعْدَكَ، فَلَا يَزَالُ يَتْبَعُهُ حَتَّى يُلْقِمَهُ يَدَهُ فَيُقَصْقِصُهَا، ثمَّ يَتْبَعَهُ سَائِرُ جَسَدِهِ» [۱۱۰].

﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُۚ فَلَا تَظۡلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمۡۚ وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٣٦[التوبة:۳۶]

ترجمه: به تحقیق که شمارۀ ماهها نزد خدا در کتاب (تکوین) خدا، روزی که آسمانها و زمین را آفرید، دوازده ماه است. چهار ماه از آنها ماه حرام است، این است دین پایدار، پس در این چهار ماه بر خویشتن ستم مکنید و با همۀ مشرکین (متجاوز) قتال کنید چنانکه ایشان با همۀ شما قتال می‌کنند و بدانید خدا با پرهیزکاران است.(۳۶)

نکات: مقصود از ماهها، ماههای قمری است که در عرب معمول بوده و حق‌تعالی از ابتدای خلقت چنین مقرر داشته که هر ماه با تغییر شکل ماه و طلوع و غروب آن، اول، وسط و آخر ماه معلوم شود و برای عالِم و جاهل فرقی ندارد. و هر‌کس به آسمان نظر کند و شکل ماه را ببیند می‌فهمد اوائل ماه است و یا اواخر آنو این طلوع و غروب را خدا چنین قرار داده و امّا ماههای شمسی که در سایر ملل مرسوم است نشانۀ کیهانی که عموم مردم حساب آن را داشته باشند ندارد. امّا مشرکین عرب دیدند که اگر ماههای قمری را رعایت کنند گاهی حج به تابستان می‌افتد و گاهی به زمستان و بر مسافرین حج مشکل می‌گردد، آمدند ماه‌ها را طبق ماه‌های شمسی قرار دادند و چون ماههای شمسی سالی ده روز زیادتر بر ماههای قمری می‌شود آمدند کبیسه قرار دادند. و کبیسه این است هر سه سال یک مرتبه یک ماه بر دوازده ماه افزودند و ماههای قمری را سیزده ماه می‌کردند! و ماه حج را گاهی به تأخیر می‌انداختند به ماه دیگر تا طبق ماههای شمسی بشود. حق‌تعالی این کار را مذمت کرده و فرموده ماهها طبق خلقت دوازده ماه است: محرم، صفر، ربیع‌الأول، ربیع‌الثانی، جمادی‌الاول، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و ذیحجه. و چهار ماه از این۱۲ ماه را حرام قرار داده یعنی؛ جنگ جدال در این چهار ماه جائز نیست، چون در زمان جاهلیّت این تحریم متعارف بود. حق‌تعالی مقرر داشت که در اسلام نیز همان تحریم باشد و کسی ابتداءًا به قتل و جدال در این چهار ماه اقدام نکند. امّا اگر مشرکین و کفار ابتدا به جنگ کردند، باید با ایشان معاملۀ به مثل کرد. چنانکه در سورۀ بقره شرح آن گذشت.

نکتۀ دیگر این است که ﴿كَآفَّةٗرا می توان حال گرفت برای فاعل ﴿قَٰتِلُواو می‌توان حال گرفت برای مفعول ﴿قَٰتِلُواو ما در ترجمه آنرا حال گرفتیم برای مفعول و اگر برای فاعل حال بگیریم معنی چنین می‌شود: قتال کنید همگی متّفقاً به حال اتفاق با مشرکین یعنی شما با هم متفق باشید چنانکه مشرکین در قتال با شما متفقند. و عجب این است که امامیّه در کتب خود ۲۹ روایت نقل کرده‌اند که مقصود از دوازده ماه همین ماههای قمری است طبق صریح آیۀ قرآن ولی یک روایت که راوی آن از غلاة است گفته این دوازده ماه دوازده امام است، آن وقت گویندگان از همه جا بی‌خبر تمام آن ۲۹ روایت ائمۀ خود را مسکوت گذاشته و صرف‌نظر کرده‌اند و همان یک روایت را در منابر به رخ مردم می‌کشند، یعنی با قرآن کلام خدا بازی می‌کنند. باید از ایشان سؤال نمود: ﴿مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞ، یعنی چه؟!

﴿إِنَّمَا ٱلنَّسِيٓءُ زِيَادَةٞ فِي ٱلۡكُفۡرِۖ يُضَلُّ بِهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُۥ عَامٗا وَيُحَرِّمُونَهُۥ عَامٗا لِّيُوَاطِ‍ُٔواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُۚ زُيِّنَ لَهُمۡ سُوٓءُ أَعۡمَٰلِهِمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٣٧[التوبة:۳۷]

ترجمه: همانا تأخیر انداختن و تغییر در ماه حرام، زیاد نمودن در کفر است گمراه می‌شوند به آن کسانی که کافر شدند. یکسال آن را حلال و یک سال آن را حرام می‌شمارند تا با شمارۀ ماههایی که خدا حرام کرده موافق نمایند پس حلال کنند آنچه را خدا حرام کرده، اعمال بدشان بر آنان زینت داده شده و خدا قوم کافرین را هدایت نمی‌کند.(۳۷)

نکات: ﴿ٱلنَّسِيٓءُبه معنی تأخیر انداختن است و چنانکه در ذیل آیۀ قبل بیان شد اعراب زمان جاهلیّت ماههای حرام را گاهی عقب می‌انداختند مثلاً؛ اعلان می‌کردند که سال دیگر ماه حج در ماه محرم باشد و محرم را به جای ذیحجه و ماه صفر را به جای محرم از ماههای حرام می‌شمردند، پس یک ماه را گاهی ماه حرام و گاهی ماه حلال می‌کردند و تغییر می‌دادند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ٣٨ إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٣٩[التوبة:۳۸-۳۹]

ترجمه: ای مؤمنین چه شده شما را که چون به شما گفته شود در راه خدا(برای جهاد) کوچ کنید، سنگین می‌شوید و میل به زمین دارید، آیا به ‌جای آخرت به زندگی دنیا راضی شده‌اید؟ پس نیست متاع زندگی دنیا در برابر آخرت مگر اندکی (۳۸) اگر کوچ نکنید خدا شما را عذاب می‌کند به عذاب دردناکی و به ‌جای شما قوم دیگری را می‌آورَد و شما به هیچ وجه به او ضرر نمی‌‌زنید و خدا بر هر چیز تواناست.(۳۹)

نکات: این آیات راجع به عدّه‌ای از مسلمانان است که چون برای جنگ تبوک دعوت شدند کُندی کرده و دچار تردید شدند. چون رسول خداصپس از جنگ حنین و طائف به مدینه مراجعت کردند و مأمور به جهاد با روم شد و این در وقتی بود که هوا در شدت گرم بود و میوه‌های مدینه رسیده بود. و از جهاتی مردم بی‌رغبت به جنگ بودند؛ یکی از جهت گرما و قحطی، دوم از جهت دوری راه و احتیاج به زاد و توشه و استعداد قوای زیادتر از سایر جنگها، سوم از جهت رسیدن و به دست‌آمدن میوه‌ها [۱۱۱]، چهارم از جهت عظمت امپراطوری روم و کثرت قشون او. ولی با تمام اینها در مقابل امر الهی و منافع بزرگی که در جهاد بود نباید کندی کنند و ملّتی که در جهاد کندی کند سرنوشت او نیستی و یا ذلت است و لذا به همین نیستی در جملۀ: ﴿وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡاشاره شده است. و ﴿عَذَابًا أَلِيمٗااشاره به ذلت دنیا و گرفتاریها و عذاب آخرت است.

﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠[التوبة:۴۰]

ترجمه: اگر او را (یعنی پیغمبر را) یاری نکنید به تحقیق خدا او را یاری کرد وقتی که کفار او را از مکه خارج کردند در حالی‌که نفر دوم از دو نفر بود هنگامی که آن دو در غار بودند وقتی که به یار خود می‌گفت: محزون مباش زیرا خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را بر او نازل نمود و او را به لشکریانی که ندیده‌اید یاری کرد و قرار داد گفتار کفار را فروتر و گفتار(و آئین) خدا همانا برتر است و خدا عزیز حکیم است.(۴۰)

نکات: این آیه راجع به هجرت رسولص از مکه است که چون دعوت رسول خداصمنتشر و مردم مدینه آمدند در مکه و در عقبۀ مِنی با رسول خداصبیعت کردند، کفار مکه بر عداوت افزودند به طوری که در دارالنّدوه که محل شورای ایشان بود چهل نفر از دانایان مجرب ایشان جمع شدند و پس از تبادل افکار، رأی ایشان بر آن قرار گرفت که از هر قبیله مرد دلاوری انتخاب گردد و چهل مرد با شمشیر برنده بر آن جناب بتازند و خونش بریزند تا خون او در میان قبائل پهن شود و عشیرۀ او نیروی مقاومت با جمیع قبائل را ندارند و لابد دیه مطالبه کنند. پس همه مهیای این کار شدند و آن اشخاصی که ساختۀ این کار شدند در شب اول ماه ربیع‌الأول در اطراف خانۀ آن جناب کمین نهادند که چون به رختخواب رود بر سرش ریزند و خونش بریزند. حق‌تعالی او را از این قضیّه آگاه کرد چنانکه آیۀ: ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ... [۱۱۲]که آیۀ ۳۰ سورۀ انفال است نیز راجع به همین مطلب نازل شده. و حضرت رسولصمأمور شد که علی÷را به جای خود بخواباند و از مکه بیرون شود. پس فرمود: یا علی امشب قریش قصد من دارند و خدا مرا امر کرده به غار ثور روم و تو را در جای خود بگذارم تا آنکه ایشان از خروج من مطلع نشوند تو چه می‌گویی؟ عرض کرد: یا رسول الله آیا تو به سلامت خواهی ماند؟ فرمود: بلی. پس علی÷خوشحال شد و سجدۀ شکر گزارد. پس حضرت رسولصاو را به خدا سپرد و خود از خانه بیرون رفت و آیۀ: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ [۱۱۳]را قرائت کرد و کف خاکی برروی ایشان پاشید و فرمود: شاهت الوجوه و به غار ثور که در بالای کوه ثور در یک فرسخی مکه می‌باشد رفت. البته از خانۀ ابوبکر و به رفاقت او حرکت کردند. و چون به غار رفتند شب را در آنجا ماندند. شب در آنجا درخت مغیلان بر در غار رویانیده شد وجفتی کبوتر بر در غار آشیانه گرفتند و عنکبوتی بر درِ غار تنید. و چون روز شد کفار به طلب رسول خداصاز مکه بیرون شده و سراقه بن مالک را که در علم پیگیریِ قدم مهارتی داشت با خود بردند و سراقه پی آن حضرت را گرفت تا در غار رسیدند و ابوکرز که عالم به این علم بود گفت: والله این اثر قدم محمد و این دیگر اثر قدم ابوبکر و یا پسر اوست تا اینجا آمده‌اند و از اینجا یا به آسمان رفته‌اند و یا به زمین، پس شخصی درب غار پیدا شد و گفت: محمد را در کمرهای این کوه بطلبید که در این غار نیست زیرا تار عنکبوت دریده نشده و لذا کفار در طلب رسول خداصمتفرق شدند. به هر حال مقصود این است که این آیه قبل از جنگ تبوک نازل شده که مسلمین در اعزام به جنگ کندی می‌کردند، خدا فرموده: اگر شما محمد را یاری نمی‌کنید خدا آن وقت که یک نفر یار بیشتر نداشت او را یاری کرد یعنی شب هجرت که کفار او را از مکه بیرون کردند و آن شب فقط، ابوبکر با او بود و برای ابوبکر گوسفندانی بود، چون بعد از نماز شام می‌شد عامر بن فهیره می‌آورد در غار و رسول‌خداصو ابوبکر را از آن شیر می‌داد. پس سه شب در غار ماندند و پس از سه شب به طرف مدینه هجرت کردند و چون ابوبکر با رسول خداصدر غار بودند رسول خدصبه او فرمود: ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا... [۱۱۴]. بعضی از مردم بی‌اطلاع از قرآن این جمله را که مدح ابوبکر است برای ابوبکر ایراد دانسته‌اند که چرا محزون شد تا رسول خداصبه او بگوید: ﴿لَا تَحۡزَنۡ؟! جواب این است که حزن ابوبکر برای او نقص نیست زیرا خود رسول خداصمکرر محزون شده و خدا او را نهی کرده: در سورۀ حجر آیۀ ۸۸ به او فرموده:

﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ [۱۱۵]

و در سورۀ نحل آیۀ ۱۲۷ فرموده:

﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ

و در سورۀ عنکبوت است که ملائکه به حضرت لوط گفتند:

﴿لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ [۱۱۶][العنکبوت: ۳۳]

و خدا به تمام مؤمنین در سورۀ آل عمران آیۀ ۱۳۹ فرموده:

﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ [۱۱۷].

بنابر‌این بعضی از مردم خرافی که گفته‌اند نهی ﴿لَا تَحۡزَنۡنسبت به ابوبکر دلیل است بر اینکه حزن ابوبکر کار بدی بوده که نهی شده درست نیست و بر خلاف قرآن است چنانچه در آیات فوق ذکر شد که این نهی نسبت به خود رسول خداصو سایر انبیاءو مؤمنین نیز آمده. ثانیاً این کلمات برای دلداری ابوبکر است چنانکه خدا در دلداری به رسول خود در آیات فوق فرموده: ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡو امثال آن، پس این قبیل مناهی نهی تحریمی نیست. و ثالثاً: حُزن به معنای غم و اندوه است، رسول خداصبه ابوبکر فرموده از عمل کفار، هجرت و بی‌یاوری ما محزون مباش خدا با ماست. چنانکه هر مؤمنی در این قبیل موارد محزون می‌شود و این صفت خوبی است، پس حزن ابوبکر خوب بوده و نهی رسول نهی دلداری بوده. و رابعاً: حزن به معنی خوف نیست و کسانی که می‌گویند ابوبکر ترسید و آن را دلیل بر ذم ابوبکر دانسته‌اند صحیح نیست زیرا حزن به معنی خوف نیست، خوف به معنی ترس و وحشت است ولی حزن به معنی غم و اندوه است نه به معنی وحشت. بنابر‌این ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَادلالت بر همان دلداری دارد.

مطلب دیگری که باید ذکر شود آن است که کلمۀ ﴿مَعَنَابه معنی معیّت تکوینی نیست بلکه به معنی معیّت تأییدی است زیرا معیّت تکوینی حق با همه کس است و اختصاص به رسول و مصاحبش ندارد، پس معنی ﴿مَعَنَااین است که خدا با ما یعنی با من و تو عنایت دارد و من و تو را تأیید می‌کند، پس هر‌‌کس این آیه را قرائت کند از طرفی قرائت قرآن نموده و از طرفی تأیید خدا را برای ابوبکر ذکر نموده که این قرائت و تأیید برای قاری ثواب است. و مردم که تا قیامت این آیه را می‌خوانند تأیید و تمجید ابوبکر کرده‌اند و اگر‌چه آگاه از معنای آیه نباشند. به هر حال معنای معنا در این آیه این است که خدا با من و تو عنایت دارد و ما را یاری می‌کند مانند آیه‌ای که خدا به حضرت موسی و هارون إفرموده که:

﴿قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ [۱۱۸] [طه: ۴۶]

و چون از اول هجرت موحدین نیرومند شدند و کلمۀ توحید و دعوت اسلام قوی شد خدا فرموده:

﴿وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [۱۱۹].

﴿ٱنفِرُواْ خِفَافٗا وَثِقَالٗا وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤١ لَوۡ كَانَ عَرَضٗا قَرِيبٗا وَسَفَرٗا قَاصِدٗا لَّٱتَّبَعُوكَ وَلَٰكِنۢ بَعُدَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلشُّقَّةُۚ وَسَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَوِ ٱسۡتَطَعۡنَا لَخَرَجۡنَا مَعَكُمۡ يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ٤٢ عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٤٣ لَا يَسۡتَ‍ٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ ٤٤ إِنَّمَا يَسۡتَ‍ٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ ٤٥ ۞وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ وَلَٰكِن كَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ فَثَبَّطَهُمۡ وَقِيلَ ٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ ٤٦ لَوۡ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمۡ إِلَّا خَبَالٗا وَلَأَوۡضَعُواْ خِلَٰلَكُمۡ يَبۡغُونَكُمُ ٱلۡفِتۡنَةَ وَفِيكُمۡ سَمَّٰعُونَ لَهُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ ٤٧[التوبة:۴۱-۴۷]

ترجمه: کوچ کنید سبکبار و گرانبار و با مالهای خود و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید این برای شما بهتر است اگر بدانید(۴۱) اگر(آنچه را دعوت می‌شوند) منفعتی زودیاب و سفری آسان باشد تو را پیروی کنند ولیکن این راه پرمشقّت بر ایشان دور می‌نماید و به زودی سوگند به خدا خورند که اگر توانا بودیم با شما بیرون می‌آمدیم، (با این قسم) خود را هلاک می‌کنند و خدا می‌داند که ایشان دروغگویند(۴۲) خدا از تو بگذرد چرا إذن توقف به ایشان دادی (خوب بود إذن نمی‌دادی) تا برای تو راستگویان روشن گردد و دروغگویان را بدانی(۴۳) آنان که به خدا و روز قیامت ایمان دارند برای جهاد با مالها و جانهایشان از تو اذن نمی‌گیرند و خدا به حال پرهیزکاران داناست(۴۴) فقط آنان که ایمان به خدا و روز قیامت ندارند از تو اذن می‌طلبند و دلهایشان در شک است پس ایشان در شک خود سرگردانند(۴۵) و اگر ارادۀ خروج داشتند هر آینه برای آن ساز و برگی آماده می‌کردند ولیکن خدا حرکت ایشان را نخواست و ایشان را بازداشت و گفته شد با نشستگان بنشینید(۴۶) و اگر در میان شما (برای جنگ) بیرون آمده بودند، جُز فساد و مکر برای شما نمی‌افزودند و بین شما برای فتنه‌گری شتاب می‌کردند و در میان شما جاسوسانی برای ایشان است و خدا به حال ستمگران داناست.(۴۷)

نکات: حق‌تعالی در این آیات برای جهاد تحریص نموده ولیکن چون تمام اصحاب، اهل یقین و ایمان کامل نبودند و راه تبوک دور بود و جنگ با دولت روم کار مشکلی بود و لذا سستی می‌کردند. و بعضی از منافقین که میل نداشتند می‌آمدند نزد رسول خداصو برای بیرون ‌نرفتن و برای شانه خالی‌کردن به عذرها معتذّر می‌شدند و رسول خداصبدون تحقیق و بدون اینکه بداند راستگوی ایشان کدام و دروغگویشان کدام است به ایشان اذن می‌داد و لذا از طرف حق‌تعالی به او عتاب شد که چرا ندانسته به ایشان اذن قعود دادی؟ پس معلوم می‌‌شود رسول خداصبه احوال ایشان علم نداشته و ندانسته کاری کرده و برای او سزاوار نبوده و معلوم باشد که حرکت منافقین با مجاهدین نفعی نمی‌داشت زیرا کسی که ایمان به جهاد و شهادت ندارد در میدان مبارزه کاری صورت نمی‌دهد بلکه سخنانی فتنه‌انگیز، شک‌آمیز، زحمت‌آور و کارهای ناشایسته از ایشان صادر می‌شود چنانکه خدا در همین آیات بیان کرده ولی در عین حال نباید رسول خداصبدون تحقیق ایشان را از جنگ و جهاد معذور دارد و اذن قعود بدهد بلکه آنان خودشان بدون اذن از سفر جهاد خودداری می‌کردند و عذری نداشتند و اذن رسول خداصرا بهانه نمی‌کردند و نفاقشان ظاهر می‌گشت، زیرا بدون اذن قعود، مؤمنین به حال ایشان آگاه می‌شدند. و معنی ﴿سَمَّٰعُونَ لَهُمۡدو وجه است: یکی همان معنی که ذکر شد و معنی دوم که احتمال می‌رود این است که بعضی از مؤمنین به سخن ایشان گوش می‌دادند و گول سخنان ایشان را می‌خوردند و سست می‌شدند.

﴿لَقَدِ ٱبۡتَغَوُاْ ٱلۡفِتۡنَةَ مِن قَبۡلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ ٱلۡأُمُورَ حَتَّىٰ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَظَهَرَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَهُمۡ كَٰرِهُونَ ٤٨ وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ ٱئۡذَن لِّي وَلَا تَفۡتِنِّيٓۚ أَلَا فِي ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ ٤٩ إِن تُصِبۡكَ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡۖ وَإِن تُصِبۡكَ مُصِيبَةٞ يَقُولُواْ قَدۡ أَخَذۡنَآ أَمۡرَنَا مِن قَبۡلُ وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمۡ فَرِحُونَ ٥٠ قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا هُوَ مَوۡلَىٰنَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٥١ قُلۡ هَلۡ تَرَبَّصُونَ بِنَآ إِلَّآ إِحۡدَى ٱلۡحُسۡنَيَيۡنِۖ وَنَحۡنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمۡ أَن يُصِيبَكُمُ ٱللَّهُ بِعَذَابٖ مِّنۡ عِندِهِۦٓ أَوۡ بِأَيۡدِينَاۖ فَتَرَبَّصُوٓاْ إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ ٥٢ [التوبة:۴۸-۵۲]

ترجمه: و به تحقیق از پیش فتنه‌جویی می‌کردند و طالب فتنه بودند و امور را برای تو دگرگون می‌ساختند تا اینکه حق آمد و امر خدا اشکار شد و حال آنکه ایشان خوش نداشتند(۴۸) و بعضی از منافقین آنانند که می‌گویند به من اذن بده (به جهاد نیایم) و مرا به فتنه میفکن آگاه باش که آنان در فتنه افتاده‌اند و محققاً دوزخ محیط به کافرین است(۴۹) اگر نیکی به تو رسد ایشان را خوش نیاید و اگر به تو مصیبتی برسد می‌گویند ما جلوتر احتیاط خود را گرفتیم (و پیش‌بینی کردیم که در خانه‌ها باشیم) و رومی‌گردانند درحالی‌که خوشحالند(۵۰) بگو: به ما نمی‌رسد مگر آنچه خدا برای ما نوشته (و مقدر کرده) اوست مولای ما و بر خدا باید توکل کنند مؤمنان(۵۱) بگو: آیا برای ما جُز یکی از دو نیکی را انتظار می‌برید( یا شهادت و یا پیروزی) و برای شما ما انتظار داریم که خدا از جانب خودش و یا به دست ما عذابی به شما برساند، پس منتظر باشید که ما نیز با شما از منتظرانیم.(۵۲)

نکات: پیامبر اسلامصهمواره مبتلا بود به یک عدّه مخالفین از مشرکین و یا منافقین و هر‌کس نیز در دنیا خواسته مردم را بیدار کند و به سعادت برساند مبتلا بوده به همین کسان. و مقصود از فتنه را در جملۀ: ﴿ٱئۡذَن لِّي وَلَا تَفۡتِنِّيٓ، ممکن است بگوییم زحمت است یعنی مرا مبتلا به زحمت سفر نکن و ممکن است بگوییم مقصود از فتنه عصیان است یعنی اگر اذن ندهی من نخواهم آمد و به کفر و عصیان مبتلا می‌شوم. و مقصود از احدی در ﴿إِحۡدَى ٱلۡحُسۡنَيَيۡنِاین است که مؤمن در جهاد منتظر یکی از دو نیکی است یا کشته ‌شدن در راه خدا و با غنیمت‌ بردن و پیروز ‌شدن.

﴿قُلۡ أَنفِقُواْ طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمۡ إِنَّكُمۡ كُنتُمۡ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ ٥٣ وَمَا مَنَعَهُمۡ أَن تُقۡبَلَ مِنۡهُمۡ نَفَقَٰتُهُمۡ إِلَّآ أَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَبِرَسُولِهِۦ وَلَا يَأۡتُونَ ٱلصَّلَوٰةَ إِلَّا وَهُمۡ كُسَالَىٰ وَلَا يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمۡ كَٰرِهُونَ ٥٤ فَلَا تُعۡجِبۡكَ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُمۡۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَتَزۡهَقَ أَنفُسُهُمۡ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ٥٥ وَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنَّهُمۡ لَمِنكُمۡ وَمَا هُم مِّنكُمۡ وَلَٰكِنَّهُمۡ قَوۡمٞ يَفۡرَقُونَ ٥٦ لَوۡ يَجِدُونَ مَلۡجَ‍ًٔا أَوۡ مَغَٰرَٰتٍ أَوۡ مُدَّخَلٗا لَّوَلَّوۡاْ إِلَيۡهِ وَهُمۡ يَجۡمَحُونَ ٥٧[التوبة:۵۳-۵۷]

ترجمه: بگو: چه به رغبت و چه به کراهت انفاق کنید از شما پذیرفته نمی‌شود زیرا شما قومی تباهکار و عصیانکارید(۵۳) و چیزی مانع قبولی نفقات ایشان نیست جُز اینکه ایشان به خدا و رسول او کافر شدند و جُز در حال کسالت نماز را به پا نمی‌دارند و جز در حال کراهت انفاق نمی‌کنند(۵۴) پس اموال و اولادشان تو را به تعجب نیاورد، جُز این نیست که خدا می‌خواهد با مال و اولاد ایشان را در زندگی دنیا عذاب کند و جانهایشان درحالی از دنیا برود که کافرند(۵۵) و قسم می‌خورند به خدا که ایشان از شمایند و حال آنکه از شما نیستند ولیکن ایشان قومی ترسو می‌باشند(۵۶) اگر پناهگاه یا غارها و یا سوراخی بیابند (برای فرار از جهاد) هر آینه با عجله به سوی آن روی می‌آورند (۵۷)

نکات: از این آیات روشن است که عمل خیر فاسق و کافر را خدا نمی‌پذیرد یعنی در مقابل آن ثواب نمی‌دهد ولی مخفی نماند اگر عمل خیری اثر طبیعی دنیوی داشته باشد اثر خود را می‌کند و اگر چه اجر آخرتی نداشته باشد و همچنین عمل منافق نیز پذیرفته نمی‌شود زیرا او عقیده ندارد و اگر عملی طبق قرآن کند یا از روی کراهت و یا بی‌‌رغبتی است. زیرا او عقیده‌ای به روز جزاء ندارد و عبادت او به کسالت بوده یعنی آن عمل را برخود تحمیل دانسته و لذا حق‌تعالی نمی‌پذیرد. برخلاف مؤمن که در عبادت میل و رغبت و خشوع داشته و انفاق و زکات او نیز با خشوع و رغبت است چنانکه خدا فرموده: ﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ [۱۲۰].

جملۀ: ﴿فَلَا تُعۡجِبۡكَ...دلالت دارد که اموال و اولاد داشتن هر‌کس به نفع او تمام نمی‌شود و بسا می‌شود مانند منافقین عمر خود را صرف تحصیل اموال و اولاد کرده و از خدا و دین خود بی‌خبر مانده و عمری به زحمت و مشقت برای به دست‌آوردن مال و از آن سخت‌تر حفظ مال از آفات و حوادث دنیوی، صرف کرده و آخرالأمر چون عقیدۀ پا برجایی به خدا و قیامت نداشته از مال و اولاد سودی نبرده جز تحمیل مشقات و این عذاب دنیویِ آن. و امّا در آخرت: «فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَفِي حَرَامِهَا عِقَاب‏».

﴿وَمِنۡهُم مَّن يَلۡمِزُكَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ فَإِنۡ أُعۡطُواْ مِنۡهَا رَضُواْ وَإِن لَّمۡ يُعۡطَوۡاْ مِنۡهَآ إِذَا هُمۡ يَسۡخَطُونَ ٥٨ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ رَضُواْ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ سَيُؤۡتِينَا ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَرَسُولُهُۥٓ إِنَّآ إِلَى ٱللَّهِ رَٰغِبُونَ ٥٩[التوبة:۵۸-۵۹]

ترجمه: و بعضی از ایشان کسانیند که در (تقسیم) صدقات از تو عیبجویی می‌کنند، پس اگر از صدقات داده شوند خشنودند و اگر داده نشوند ناگاه ایشان خشمناک می‌شوند(۵۸) و (چه خوب بود) اگر به آنچه خدا و رسول او به ایشان داده خشنود می‌شدند و می‌گفتند: خدا ما را کافی است، به زودی خدای‌تعالی از فضل خود و رسولِ او ما را عطا می‌کنند، به ‌راستی که ما به سوی خدا رغبت داریم.(یعنی، چنین گفتاری بهتراز اعراض است). (۵۹)

نکات: معلوم می‌شود عدّۀ بسیاری از مردم دین لقلقۀ زبانی دارند. و برای دنیا مدّعی دین می‌باشند، اگر از صدقات و وجوهات دینی به ایشان برسد از دین و خدا خشنودند واگر نه، خیر. چنانکه این آیات در روز جنگ حنین نازل شده که رسول خداصغنائم هوازن را به مسلمین می‌داد، یک نفر به نام حرقوس بن زهیر که عاقبت در زمان خلافت علی÷سر خوارج شد به رسول خداصگفت: «إعْدِل یَا رَسُولَ الله»عدالت کن. حضرت فرمود: «وَیْلَكَ إِنْ لَم أَعْدِل فَمَن یَعدِل؟»:«وای بر تو اگر من عدالت نکنم پس چه کسی عدالت می‌کند؟!» و این شخص مقدّس مآب بوده، حضرت به اصحاب خود فرمود: «إِحْذِرُوا هَذَا وَأَصْحَابِهُ فَإِنَّهُمْ مُنَافِقُونَ » [۱۲۱].

﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِينَ وَفِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِۖ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٦٠[التوبة:۶۰]

ترجمه: جُز این نیست که صدقات برای فقراء، مساکین و کارمندان بر آن (مأموران جمع‌آوری زکات) و آنان که با دریافت زکات دلهایشان (به سوی اسلام) جلب شود و آزادکردن بندگان و (پرداخت قرض) بدهکاران و در راه خدا و واماندگانِ در راه است. فریضه‌ای است از جانب خدا و خدا دانای حکیم است.(۶۰)

نکات: مقصود از این صدقات، زکات است زیرا در آخر فرموده ﴿فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِ، یعنی: «واجبی است که خدا معیّن نموده است.» و این زکات را چنانکه آیه فرموده در هشت طائفه می‌توان مصرف کرد:

۱- فقراء.

۲- مساکین.

۳- کارمندان دولت اسلامی در امر زکات.

۴- مؤلفه قلوبهم.

۵- آزادکردن بندگان.

۶- بدهکاران.

۷- در راه جهاد و تبلیغات اسلامی.

۸- در راه‌ماندگان.

و در صدر اسلام تمام بودجۀ مملکت اسلامی از هر جهت و تمام احتیاجات آن از صدقات و خراجات اداره می‌شده زیرا در همه چیز زکات بوده و هر‌کس درآمد سالیانه‌اش به قدر مخارج سالیانه‌اش نباشد او از فقراء و مساکین محسوب است و حق‌تعالی زکات را بر اغنیاء واجب کرده تا اینکه به واسطۀ عمل به آن ثابت کند که علاقۀ ایشان به خدا و اسلام بیشتر از علاقه به اموال است و دیگر اینکه مفاسد اجتماعی برطرف شود، اگر حق فقراء داده نشود به احزاب خارج از اسلام ملحق می‌شوند و دیگر اینکه اگر زکات مشروع داده نشود ادارۀ مملکت از طریق نامشروع اداره خواهد شد.

به هرحال بر سر چهار صنف اول: لام جر و در سر چهار قسم دیگر کلمۀ فی آمده، برای اینکه هر یک از چهار صنف اول حقّ تملک دارند و به هر مصرف که بخواهند می‌توانند برسانند ولی چهار صنف دیگر نمی‌توانند به هر مصرف دلبخواهی خود برسانند بلکه در همان وصفی که مجرور به فی شده باید صرف کنند، یعنی ﴿ٱلۡغَٰرِمِينَدر غرامت و دَین خود و ﴿فِي سَبِيلِ ٱللَّهِدر جهاد و یا آنچه راه خدا را باز کند نه در جای دیگر و ﴿ٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِدر موردی که او را به شهرش برساند نه زیادتر و همینطور در ﴿فِي ٱلرِّقَابِ.

از آیه استفاده می‌شود که زکات واجبه را در مصارف واجبه باید مصرف کرد و در مصارف مستحبّه مانند مسجدساختن و یا پل بناکردن نمی‌توان صرف نمود. و دیگر اینکه یک سهم از زکات اختصاص دارد به کارکنان ﴿ٱلۡعَٰمِلِينَ، حال آیا می‌توان امام و زمامداران اسلام را از عاملینمحسوب نمود یا خیر؟ اینجا مورد اختلاف است و حق این است که؛ می‌توان او را داخل عاملین نمود و دیگر اینکه عامل باید به قدر عمل خود از زکات بردارد نه زیادتر. و کلمۀ عاملین علیهادلالت دارد که زمامداران اسلامی باید مأمور بفرستند برای گرفتن زکات و واگذار به خود مردم نکنند و در زمان ما که دولتها به وظائف اسلامی خود عمل نمی‌کنند مردم باید زکات را به دست خود به پنج طائفه بدهند، زیرا فعلا رقاب و عاملین و مؤلفه قلوبهم وجود ندارد و باید آن پنج طائفه موصوف به وصف اسلام باشند، یعنی به فقیر کافر زکات نمی‌رسد و کلمۀ: ﴿فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِ، دلالت دارد که خدای‌تعالی خود متصدّی تقسیم و تعیین اصناف شده و به رسول خود و دیگری واگذار نکرده چنانکه از رسول خداصروایت شده که فرمود: «إنَّ اللهَ تَعَالَی لَمْ یَرْضَ بِقِسْمَةِ الزَّكَاةِ أَنْ یَتَوَلاَّهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلاَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ حَتَی تَوَلَّی قِسْمَتَهَا بِنَفسِهِ» [۱۲۲]. ‏

﴿وَمِنۡهُمُ ٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلنَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٞۚ قُلۡ أُذُنُ خَيۡرٖ لَّكُمۡ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَيُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡۚ وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ رَسُولَ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٦١ [التوبة:۶۱]

ترجمه: و بعضی از ایشان آنهایند که این پیغمبر را آزار می‌کنند و می‌گویند او سراپا گوش است. بگو، گوشِ خوبی برای شماست، او به خدا ایمان دارد و برای مؤمنین ایمان دارد (و گفتارشان را می‌پذیرد) و برای آنان که از شما ایمان آورده‌اند رحمت است و آنان که رسول خدا را آزار می‌کنند بر ایشان عذابی دردناک است.(۶۱)

نکات: بعضی از منافقین به هم می‌گفتند در غیاب محمدصچیزی نگویید ممکن است به او برسد، دیگری جواب می‌داد اگر او بشنود ما می‌رویم قسم می‌خوریم که ما چیزی نگفته‌ایم او قبول می‌کند و غرض ایشان این بود که محمدصهوش، ذکاوت و بررسی ندارد، او سلیم القلب و زود باور است وهر‌کس هر چه گفت می‌پذیرد و برای همه گوش است، خدا در مقابل ایشان فرموده او ایمان به خدا دارد یعنی از خوف خدا شما را اذیت نمی‌کند و دیگر اینکه ﴿وَيُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِينَیعنی قول مؤمنین را می‌پذیرد. یعنی؛ اگر سلیم است برای مؤمنین سلیم است و نفرموده يؤمن بالمؤمنینبلکه فرموده: ﴿لِلۡمُؤۡمِنِينَیعنی ایمان او به خدا به نفع مؤمنین است و دیگر فرموده ﴿وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا، یعنی امر شما را بر ظاهر حمل می‌کند و تفتیش نمی‌کند [۱۲۳]و باعث رحمت بر شماست، پس گوش‌ بودنِ او برای شما خیر است.

﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ لِيُرۡضُوكُمۡ وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن يُرۡضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ٦٢ [التوبة:۶۲]

ترجمه: برای شما قسم به خدا می‌خورند تا اینکه شما را خشنود کنند در صورتی‌که سزاوارتر است که خدا و رسول او را خوشنود کنند اگر ایمان آورده‌اند. (۶۲)

نكات: صفات منافقین را در آیات قبل شماره کرد، در این آیه فرموده یکی از صفات ایشان این است که قسم دروغ می‌خورند برای خشنود کردن و گول ‌زدن مؤمنین و حال آنکه اگر ایمان داشتند باید خدا و رسول را از خود خشنود کنند. و ضمیر ﴿يُرۡضُوهُرا مفرد آورده زیرا رضای خدا عمده و باعث رضای رسول می‌شود. و رسول از خود رأیی ندارد و لذا یکی از کفّار صدای خود را بلند کرد و گفت: «إِنّي أَتُوبَ إِلی اللهِ وَلَا أَتُوبُ إِلی مُحَمَّدَ [قَالَ النَّبِيُّ ص: عَرَفَ الْحَقَّ لِأَهْلِهِ]» [۱۲۴]. «من به سوی خدا و نه محمد توبه می‌کنم»، رسول خداصشنید و فرمود: «سخن حقی درباره حقی گفتی».

﴿أَلَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّهُۥ مَن يُحَادِدِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَأَنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدٗا فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡخِزۡيُ ٱلۡعَظِيمُ ٦٣ يَحۡذَرُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيۡهِمۡ سُورَةٞ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمۡۚ قُلِ ٱسۡتَهۡزِءُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ مُخۡرِجٞ مَّا تَحۡذَرُونَ ٦٤ وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ٦٦[التوبة:۶۳-۶۶]

ترجمه: آیا ندانستند که هر‌کس مخالفت خدا و رسول او کند پس محققاً برای او آتش دوزخ است که در آن جاوید بماند این است خواری بزرگ(۶۳) منافقان حذر دارند از اینکه علیه ایشان سوره‌ای نازل گردد که ایشان را خبر دهد به آنچه در دلشان است بگو استهزاء کنید زیرا خدا آنچه را حذر می‌کنید فاش می‌کند(۶۴) و اگر از ایشان بپرسی و مؤاخذه کنی البته گویند که بیهوده می‌گفتیم و شوخی داشتیم، بگو آیا به خدا و آیات او و رسول او استهزاء می‌کردید(۶۵) عذر نیاورید به تحقیق شما پس از ایمانتان کافر شدید، اگر طائفه‌ای از شما را ببخشیم طائفه‌ای را عذاب می‌کنیم به سبب اینکه مجرم بوده‌اند.(۶۶)

نکات: مقصود از ﴿يُحَادِدِ ٱللَّهَمخالفت با خداست از روی عناد، زیرا ﴿يُحَادِدِبه معنی؛ یعاند نیز آمده و گر نه هر‌کس یکی از اوامر الهی را مخالفت کند جهلاً و یا بدون عناد که در دوزخ جاوید نیست. اگر کسی گوید منافقین که اعتقاد به خدا و رسول او و وحی نداشتند چگونه از نزول سوره‌ای که خبر از دلهایشان باشد می‌ترسیدند و حذر می‌کردند؟ جواب این است که اولاً: این اظهار حذرشان اعتقادی نبود بلکه به استهزاء بود. ثانیاً: ایشان اگر‌چه منکر رسالت او بودند اما مشاهده کرده و تجربه کرده بودند که بسیاری از اوقات خبری که به ایشان داده شده طبق واقع بوده و سرّ کتمانی ظاهر شده بود. ثالثاً: می‌گوییم ایشان رسالت رسول خداصرا می‌دانستند ولی از حسد و عناد انکار داشتند [۱۲۵]زیرا به تجربه رسیده که حسود منکر حقائق محسوسه می‌شود و در زمان ما که ما مقداری از حقائق را بیان کرده‌ایم بسیاری از مخالفین ما می‌دانند حق با ماست ولی برای حسد دست از مخالفت بر نمی‌دارند و منافقان برای حسدشان وارد کفر شدند چنانکه در آیه ذکر شده است و لذا پس از مراجعت از جنگ تبوک عده‌ای از منافقین خواستند در یکی از گردنه‌ها شتر پیامبر را رم بدهند و آن جناب را از بین ببرند که خدا رسول خود را خبر داد و او حذیفه و عمّار را مأمور حفاظت شتر خود گردانید و در آنجا برقی زده شد و حذیفه منافقان را شناخت ولی مأمور اظهار نبود برای انکار ایشان و شاید بعضی از اوقات اظهار کرده باشد. و از این آیات می‌توان استفاده کرد که استهزاء به خدا و رسول و قوانین خدا موجب کفر می‌شود.

﴿ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ بَعۡضُهُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمُنكَرِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَقۡبِضُونَ أَيۡدِيَهُمۡۚ نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡۚ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٦٧ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ هِيَ حَسۡبُهُمۡۚ وَلَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ ٦٨ كَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ كَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنكُمۡ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرَ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا فَٱسۡتَمۡتَعُواْ بِخَلَٰقِهِمۡ فَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِخَلَٰقِكُمۡ كَمَا ٱسۡتَمۡتَعَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُم بِخَلَٰقِهِمۡ وَخُضۡتُمۡ كَٱلَّذِي خَاضُوٓاْۚ أُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٦٩ [التوبة:۶۷-۶۹]

ترجمه: مردان منافق و زنان منافق، بعضی از بعض دیگرند، به منکر امر می‌کنند و از معروف نهی می‌کنند و دستهای خود را از انفاق می‌بندند، خدا را فراموش کردند پس خدا ایشان را به فراموشی سپرد، به تحقیق منافقین همان فاسقانند(۶۷) خدا وعده کرده مردان و زنان منافق و کفار را آتش دوزخ که در آن بمانند، آن دوزخ ایشان را کافی است و خدا لعن نموده ایشان را و برایشان عذاب همیشگی است(۶۸) مانند آنان که پیش از شما بودند که به نیرو از شما سخت‌تر و به اموال و اولاد از شما بیشتر بودند، پس به نصیب خود (در دنیا) بهره‌مند شدند پس شما به نصیب خود بهره‌مند شدید چنانکه آنانکه پیش از شما بودند به نصیب خود بهره‌مند شدند و شما در باطل فرو رفتید همانگونه که آنان فرو رفتند. آنان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شد و آنان خود زیانکارانند.(۶۹)

نکات: ﴿وَيَقۡبِضُونَ أَيۡدِيَهُمۡدلالت دارد بر اینکه خودداری از انفاق در راه دین دلیل بر بی ایمانی و کفر و نفاق است زیرا اگر کسی به چیزی معتقد باشد و به آن اهمیّت بدهد از مال برای آن دریغ ندارد. و مقصود از جملۀ: ﴿فَنَسِيَهُمۡبا اینکه خدا منزه و مبراء از نسیان است باید این باشد که خدا توفیقات و لطف و رحمت خود را شامل حال ایشان نمی‌کند مانند آن که کسی را نسیان کرده باشد.

﴿أَلَمۡ يَأۡتِهِمۡ نَبَأُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَقَوۡمِ إِبۡرَٰهِيمَ وَأَصۡحَٰبِ مَدۡيَنَ وَٱلۡمُؤۡتَفِكَٰتِۚ أَتَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ فَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٧٠[التوبة:۷۰]

ترجمه: آیا به ایشان نرسیده خبر آنان که پیش از ایشان بودند قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهیم، اصحاب مدین و شهرهای واژگون شده، پیامبران ایشان با دلیلهای روشن برایشان آمدند. پس خدا به ایشان ستم نکرده است ولیکن خودشان به خود ستم می‌کردند.(۷۰)

نکات: حق‌تعالی شش طائفه از کسانی‌که هلاک شدند را در این آیه تذکر داده برای اینکه این شش طائفه مساکنشان نزدیک حجاز بود و آثار بلاد ایشان مورد مشاهده بود و مقصود از ﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِكَٰتِشهرهای واژگون ‌شدۀ قوم لوط است.

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٧١ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٧٢[التوبة:۷۱-۷۲]

ترجمه: و مردان مؤمن و زنان با ایمان بعضی از ایشان دوستان بعض دیگرند، به معروف امر و از منکر نهی می‌کنند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند و خدا و رسول او را اطاعت می‌کنند، آن گروه است که خدا به زودی زحمتشان می‌کند به راستی که خدا عزیز حکیم است(۷۱) خدا مؤمنین و مؤمنات را وعده داده به بوستان‌هایی که از زیر آنها نهرها جاری است و در آن ماندگارند و مسكن‌های پاکیزه در باغهای عدن (که معدن هر خیر است). و خوشنودی خدا بزرگتر است، این است همان کامیابی بزرگ.(۷۲)

نکات: جملۀ: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُدلالت دارد بر اینکه بالاتر از لذتهای جسمی لذتهای معنوی و نشاط روحی است و رضوان خوشنودی پروردگار است از بنده و چقدر برای بشر لذت بخش است که حق‌تعالی از او خوشنود باشد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ٧٣ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدۡ قَالُواْ كَلِمَةَ ٱلۡكُفۡرِ وَكَفَرُواْ بَعۡدَ إِسۡلَٰمِهِمۡ وَهَمُّواْ بِمَا لَمۡ يَنَالُواْۚ وَمَا نَقَمُوٓاْ إِلَّآ أَنۡ أَغۡنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضۡلِهِۦۚ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيۡرٗا لَّهُمۡۖ وَإِن يَتَوَلَّوۡاْ يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ عَذَابًا أَلِيمٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَمَا لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ ٧٤[التوبة:۷۳-۷۴]

ترجمه: ای پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان درشتی نما. و جایگاه ایشان دوزخ و بد جایگاهی است(۷۳) قسم به خدا می‌خورند که نگفتند و محقّقاً کلمۀ کفر گفتند و پس از اسلامشان کافر شدند و قصد کردند به چیزی که بدان نرسیدند و کینه‌ورزی ایشان نبود مگر اینکه خدا و رسول او ایشان را از فضل خود بی‌نیاز کرد. پس اگر توبه‌ کنند برای ایشان بهتر و اگر روگردان شوند خدا ایشان را به عذاب دردناکی در دنیا و آخرت عذاب می‌کند و نیست برای ایشان در زمین دوستی و نه یاوری.(۷۴)

نکات: جهاد با منافقین مانند جهاد با کفار نیست. جهاد با منافقین به آوردن دلیل و بحث و موعظه و تخویف است. و رسول خداصفرمود: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» [۱۲۶]. یعنی: «چون بدعتها ظاهر شد بر عالم واجب است که علم خود را آشکار کند و با بدعتها پیکار کند و گر نه خدا او را لعن می‌کند.» و مسلمان باید با کافر و منافق به درشتی و غلظت رفتار کند و روی خوش به ایشان نشان ندهد و اهل بدعت جمله‌ای از منافقین می‌باشند [۱۲۷]. با اینکه منافقین همه اظهار اسلام می‌کردند و نماز و روزه را انجام می دادند ولی چون کلمه‌ای برای تحقیر پیغمبر و یا انکار بر یکی از دستورات او گفته بودند خدا ایشان را کافر خوانده و مقصود از جملۀ: ﴿وَهَمُّواْ بِمَا لَمۡ يَنَالُواهمان اصحاب عقبه می‌باشند که بر سر راه رسول خداصدر برگشتن به سوی مدینه در یکی از گردنه‌ها کمین کردند که شتر رسول خداصرا رم بدهند و او را به قتل برسانند ولی موفق نشدند. و ضمیر ﴿مِن فَضۡلِهِمفرد آمده و برمی‌گردد به الله و برای دفع توهم بعضی از ابلهان که خیال نکنند رسول خداصنیز مانند خدا کسی را غنی می‌کند زیرا هر‌کس غنی شود فقط از فضل خداست و پیغمبر صفت خدا را ندارد و اگر از غنائم جنگی به ایشان داده به امر خدا بوده و از خود چیزی نداشته تا به کسی بدهد و لذا وقتی که رسول خداصاز خطیبی شنید که: «مَنْ يُطِعِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ رَشَدَ وَمَنْ يَعْصِهِمَا فَقَدْ غَوَى‏». فرمود: «بِئْسَ الخَطِيبُ أَنت‏َ![قُلْ وَمَنْ يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ]» [۱۲۸]. «بد خطیبی بوده‌ای» چرا ضمیر تثنیه آوردی؟.

﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ يَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ٧٧ أَلَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ٧٨[التوبة:۷۵-۷۸]

ترجمه: و بعضی از ایشان کسی است که با خدا پیمان بسته که اگر خدا ما را از فضل خود بدهد محققاً صدقه دهیم و البته از شایستگان باشیم(۷۵) پس چون خدا از فضل خود به ایشان بداد بخل به آن کردند و در حال اعراض رو گردان شدند(۷۶) پس تا روزی که او را ملاقات کنند در دلهای ایشان در اثر بخل نفاق قرار داد، به سبب آنچه خلف وعده با خدا نمودند و به سبب آنچه عادت به دروغ داشتند(۷۷) آیا ندانستند که خدا پنهان و آشکار ایشان را می‌داند و اینکه خدا دانای غیبهاست.(۷۸)

نکات: انسان باید به هر چه دارد قانع و از خالق خود راضی باشد و با اصرار افزونی نطلبد. رسول خداصفرمود: عاقبت ثروت در مظان خطر است چنانکه در ذیل آیات فوق روایت شده که این آیات در حق ثعلبه نازل شده و او به زهد و عبادت مأنوس بود روزی خدمت رسول خداصاز فقر خود شکایت کرد و التماس کرد که دعا کنید خدا مرا توانگر کند، رسول خداصاو را پند داد که عاقبت توانگر در خطر است! کمی که شکر آن کنی بهتر است از بسیاری که شکر آن بجا نیاوری. و من می‌بینم که عاقبت فقر به خیر و عاقبت غنا در مظنۀ شر است و تو به رسول خداصاقتدا کن. مواعظ حضرتش مفید نشد و باز آمد و مستدعی دعا شد و عرض کرد من با خدا عهد کرده‌ام که اگر توانگر شوم حقوق مستحقین بدهم و صله رحم کنم و اصرار زیاد کرد. رسول خداصدعا کرد که خدایا طبق دلخواه او مالی به او بده. دعای رسول خداصمستجاب شد، گوسفند کم او برکت کرد و زیاد شد و نتوانست پنج وقت نماز با رسول خداصحاضر شود و به صبح و شام اکتفا کرد تا کار او بالا گرفت و در حوالی مدینه گوسفندان او را جایی نماند و رو به بادیه آورد و به سبب بعد مسافت به جز نماز جمعه حاضر نمی‌شد تا آنکه از مدینه دورتر شد و از نماز جمعه محروم گردید. روزی رسول خداصپرسید ثعلبه را چه شده که به نماز حاضر نمی‌شود؟ گفتند: یا رسول الله! چندان گوسفند دارد که در وادی مدینه نمی‌گنجد و لذا به وادی دوری رفته، رسول خداصسه مرتبه فرمود: «یا ویح ثعلبه!»و چون آیۀ زکات نازل شد رسول خداصمرد جهنی را با یکی از بنی سلیم نزد ثعلبه برای اخذ زکات فرستاد و نامه‌ای که متضمن شرایط و قواعد زکات بود برای او فرستاد، ایشان نزد ثعلبه آمدند و نامۀ رسولصرا بخواندند و از او زکات خواستند، محبت مال او را وادار کرد که از فرمان رسول خداصسرکشی کرد و گفت: محمد از ما جزیه می‌طلبد! و زکات نداد. و گفت: به جای دیگر روید تا من با خود اندیشه کنم، ایشان نزد مرد سلیمی رفتند و آیه و نامۀ زکات را بر او خواندند گفت: «سَمْعاً وَطَاعَةً لِأَمرِاللهِ وَحُكمِ رَسُولِهِ»، پس در میان شتران خود برفت و آنچه بهتر و خوبتر بود جدا کرد و گفت: این را نزد رسول خداصببرید. ایشان گفتند: رسول خداصنفرموده که بهترین مال بستانیم. او گفت: حاشا که من جز مال خوبتر را به خدا و رسول بدهم. ایشان گرفتند: و باز نزد ثعلبه آمدند و همان گفتار اول را شنیدند. ایشان نزد رسول خداصآمدند و صورت حال را به عرض رسانیدند. رسول خداصفرمود: «یا ویح ثعلبه»! و سلیمی را دعای خیر کرد. پس این آیات نازل شد. یکی از خویشان ثعلبه شنید و نزد او رفت و گفت: «ویحك یا ثعلبه!»در حق تو سه آیه آمده که دلالت بر خلف عهد و بخل تو و نفاق تو می‌کند. ثعلبه برخاست و نزد رسول خداصآمد و گفت: یا رسول الله به هر طوری که بفرمایی من صدقه نزد تو حاضر کنم. رسول خداصفرمود: چون تو زکات را جزیه خواندی از تو قبول نکنم. او برخاست و فریاد کرد. رسول خداصفرمود: هر چند با تو گفتم در فقر شکیبا باش و طلب ثروت مکن قبول نکردی ناچار به این قصه مبتلا شدی. پس ثعلبه مأیوس به جای خود برگشت. چون رسول خداصاز دنیا رفت نزد ابوبکر آمد و درخواست کرد که صدقۀ او را قبول کند، ابوبکر نپذیرفت و گفت: چون رسول خداصنپذیرفته من نپذیرم و چون عمر به خلافت رسید او نیز نپذیرفت تا اینکه ثعلبه از دنیا رفت. [۱۲۹]

﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَيَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٩ ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٨٠[التوبة:۷۹-۸۰]

ترجمه: آنان که مؤمنینِ راغب به خیر را که به میل خود صدقاتِ زیادتری می‌دهند و (نیز) کسانی را که جُز به اندازۀ توانشان چیزی(برای انفاق)نمی‌یابند، عیبجویند و عیب می‌کنند و ایشان را مسخره و استهزاء می‌کنند، خدا ایشان را استهزاء کند و برای ایشان عذاب دردناک است(۷۹) چه آمرزش برای ایشان بطلبی و چه آمرزش نطلبی، اگر هفتاد مرتبه برای ایشان آمرزش به طلبی هرگز خدا ایشان را نیامرزد، این به سبب این است که ایشان به خدا و رسول او کافر شدند و خدا قوم فاسقان را هدایت نمی‌کند.(۸۰)

نکات: یکی از گناهان بزرگ عیبجویی است آن هم عیبجویی از کسانی که به ظاهر کار خوبی کرده‌اند در عوض تشکر و ترغیب و تشویق. در ذیل این آیات روایات شده که چون رسول خداصمردم را ترغیب کرد برای تجهیز و مهیا شدن و حرکت به سوی جنگ تبوک. عبدالرحمن بن عوف چهار هزار درهم آورد و گفت: یا رسول الله من هشت هزار درهم داشتم نصف آنرا برای عیال گذاشته نصف آنرا آوردم. رسول خداصفرمود: «بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِيمَا أَعطَیتَ وَفِیمَا أَمسَكتَ» [۱۳۰]. و عمر نیز همان مقدار آورد و عاصم بن عدی انصاری هفتاد وسق از خرما آورد و عثمان نیز صدقۀ بزرگی آورد ولی ابوعقیل که مرد فقیری بود یک صاع خرما آورد و گفت: شب گذشته اجیر شدم و باغی را از چاه آبیاری کردم. پس دو صاع خرمایم دادند. یک صاع برای عیالم نهادم و یکی را برای پروردگارم. رسول‌خداصامر نمود آنرا روی صدقات گذاشتند. منافقان همه را طعن زدند؛ اغنیاء را به ریا و سمعه طعن زدند و ابوعقیل را به خود نشان دادن به رسول خداصو گفتند: ریا کرده و خدا بی‌نیاز است از صاع او. پس خدا این آیات را نازل نمود [۱۳۱]. و از آیۀ ۸۰ استفاده می‌شود که هر‌کس اگر مغفرت الهی بخواهد و حاجتی داشته باشد باید حقیقتا خود به توبه بپردازد و از کفر و فسق خود برگردد و إلا وساطت رسولصبدون توبه فایده ندارد. و دیگر اینکه معلوم می‌شود دعای رسول خداصدر همه جا مستجاب نمی‌گردد و البته حق‌تعالی که تابع رسول خود نیست.

﴿فَرِحَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ بِمَقۡعَدِهِمۡ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ وَكَرِهُوٓاْ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّۗ قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ كَانُواْ يَفۡقَهُونَ ٨١ فَلۡيَضۡحَكُواْ قَلِيلٗا وَلۡيَبۡكُواْ كَثِيرٗا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨٢ فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَىٰ طَآئِفَةٖ مِّنۡهُمۡ فَٱسۡتَ‍ٔۡذَنُوكَ لِلۡخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخۡرُجُواْ مَعِيَ أَبَدٗا وَلَن تُقَٰتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّاۖ إِنَّكُمۡ رَضِيتُم بِٱلۡقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٖ فَٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡخَٰلِفِينَ ٨٣ وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨٤

[التوبة:۸۱-۸۴]

ترجمه: بجا ماندگان از جهاد به جلوس شان برخلاف رسول خدا شادند و نخواستند که به مال و جانشان در راه خدا جهاد کنند و گفتند در گرما کوچ نکنید، بگو آتش دوزخ حرارتش سخت‌تر است اگر بفهمند(۸۱) پس باید کم بخندند و زیاد گریه کنند به جزای آنچه کسب می‌کردند(۸۲) پس اگر خدا تو را به سوی گروهی از ایشان برگردانید و از تو اجازه برای خروج به سوی جهاد خواستند بگو هرگز و ابداً با من خارج نخواهید شد و به همراه من با دشمن قتال نخواهید کرد زیرا شما بار اول به نشستن خشنود بودید پس بنشینید با بازماندگان(۸۳) و ابداً بر یکی از ایشان که مرده است نماز مخوان و بر قبر او مایست زیرا ایشان به خدا و رسول او کافر شدند و مردند درحالی که نابکار بودند.(۸۴)

نکات: مقصود از ﴿ٱلۡمُخَلَّفُونَ: متخلّفین می‌باشند و به اعتبار اینکه خود رسولصایشان را رها کرده و نخواسته به جهاد حاضر شوند برای اینکه اگر حاضر می‌شدند فتنه و فساد می‌کردند و لذا ایشان را مخلَّفون خوانده‌اند. جملۀ: ﴿فَقُل لَّن تَخۡرُجُواْ مَعِيَ أَبَدٗا وَلَن تُقَٰتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا، یکی از اخبار غیب است زیرا پس از غزوۀ تبوک دیگر رسول خداصبه غزوه‌ای نرفته و وفات او رسیده و منافقین موفق نشدند که با آن حضرتصبه جهاد شرکت کنند. جملۀ: ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ...دلالت دارد بر نماز میت که بر جنازۀ کفّار نباید خواند و مفهوم آن این است که بر جنازۀ مسلمان باید خوانده شود و جملۀ: ﴿وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِمفهوماً دلالت دارد که بر سر قبر مسلمان توقف و دعا اشکالی ندارد.

﴿وَلَا تُعۡجِبۡكَ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَأَوۡلَٰدُهُمۡۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي ٱلدُّنۡيَا وَتَزۡهَقَ أَنفُسُهُمۡ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ٨٥ وَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٌ أَنۡ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَجَٰهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَكَ أُوْلُواْ ٱلطَّوۡلِ مِنۡهُمۡ وَقَالُواْ ذَرۡنَا نَكُن مَّعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ ٨٦ رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ ٨٧ لَٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ جَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡخَيۡرَٰتُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨٨ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٨٩ وَجَآءَ ٱلۡمُعَذِّرُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ لِيُؤۡذَنَ لَهُمۡ وَقَعَدَ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٩٠ لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ مِن سَبِيلٖۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩١ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ٩٢[التوبة:۸۵-۹۲]

ترجمه: و اموال و اولاد منافقین تو را به عجب نیاورد همانا خدا خواسته که به وسیلۀ آنها در دنیا عذابشان کند و درحالی‌که کافرند جان ایشان بدر رود(۸۵) و چون سوره‌ای نازل شود که ایمان به خدا بیاورید و با رسول او جهاد کنید ثروتمندان ایشان از تو اجازه می‌خواهند و گویند ما را واگذار با نشستگان باشیم (۸۶) خشنودند که با ماندگان (زنان، پیران و اطفال) باشند و بر دلهایشان مهر زده شده پس آنان نمی‌فهمند(۸۷) لیکن پیغمبر و آنان که به او ایمان آورده‌اند با اموال و جانهایشان جهاد کردند و آنانند که دارای خیراتند و ایشانند که خود رستگارند(۸۸) خدا برای ایشان بوستانهایی آماده کرده که از زیر آنها نهرها جاری است در آنها ماندگارند و این است کامیابی بزرگ(۸۹) و عذر آوران از اعراب آمدند برای اینکه به ایشان (برای ترک جهاد) اجازه داده شود و آنان که به خدا و رسول او دروغ گفتند نشستند (و به جهاد نرفتند). به زودی به کافران ایشان عذاب دردناکی خواهد رسید(۹۰) بر ناتوانان، بیماران و فاقدان بودجۀ جهاد حرج و گناهی نیست(اگر به جهاد حاضر نشوند) وقتی که برای خدا و رسول او خیرخواه باشند، راهی (عتاب و سرزنشی) بر نیکوکاران نیست و خدا آمرزندۀ رحیم است(۹۱) و نیز گناهی نیست بر آنان که چون نزد تو آمدند برای آنکه سوارشان کنی گفتی نمی‌یابم چیزی را که شما را بر آن سوار کنم (در نتیجه) برگشتند در حالیکه چشمانشان از اشک جاری بود از غصۀ اینکه نیافتند چیزی را که انفاق کنند.(۹۲)

نکات: مقصود از جملۀ: ﴿إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ: این است که نشر اراجیف نکنند و سعی کنند در خیر مجاهدین و به خانه و مسکن مجاهدین رسیدگی کنند و به اصلاح مهمّات مجاهدین بپردازند و از کارهایی مانند اینها که خیرخواهی است مضایقه نفرمایند. مقصود از جملۀ: ﴿أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡکسانیند که در سفر دور و دراز تبوک مرکب نداشتند و بدون مرکب نیروی پیاده رفتن نداشتند اگر‌چه فقیر بودند یعنی به قدر مخارج یومیۀ خود نداشتند ولی از جملۀ: ﴿أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَظاهراً استفاده می‌شود که مورد نزول فقرایی می‌باشند که مخارج یومیه را نیز نداشتند.

﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَسۡتَ‍ٔۡذِنُونَكَ وَهُمۡ أَغۡنِيَآءُۚ رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ وَطَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٩٣ يَعۡتَذِرُونَ إِلَيۡكُمۡ إِذَا رَجَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡۚ قُل لَّا تَعۡتَذِرُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكُمۡ قَدۡ نَبَّأَنَا ٱللَّهُ مِنۡ أَخۡبَارِكُمۡۚ وَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٩٤ [التوبة:۹۳-۹۴]

ترجمه: همانا راه (مؤاخذه در أمر جهاد) بر کسانی است که از تو اجازه می‌خواهند در حالیکه توانگرند، خشنود شده‌اند که با بازماندگان باشند و خدا بر دلهای ایشان مهر زده پس ایشان نمی‌دانند(۹۳) هنگامی‌که (از سفرجهاد) به سوی ایشان برگردید، برای شما عذر می‌آورند، بگو عذرخواهی نکنید که هرگز برای شما ایمان نمی‌آوریم (عذرهای شما را باور نمی‌کنیم و به شما وسخنتان ایمان و اعتقاد نداریم)، به تحقیق خدا ما را از اخبار شما خبر داده و به زودی خدا و رسول او عمل شما را خواهند دید، سپس برگردانیده می‌شوید به سوی دانای غیب و شهادت پس شما را به آنچه می‌کردید خبر می‌دهید.(۹۴)

نکات: چون اعلان جهاد شد بر تمام مسلمین واجب است حضور یابند و عازم حرکت شوند مگر کسانی که در آیات قبل استثناء شده‌اند ولی عدّه‌ای از کسانی که توانگر بودند و نیروی جهاد داشتند چون منافق بودند و عقیده‌ای به جهاد اسلامی نداشتند از حرکت به جهاد تخلّف کردند، خداوند در مذمت ایشان این آیات را نازل فرموده و چون رسول خداصبا مجاهدین از تبوک سالماً غانماً برگشتند در حالیکه منافقین باور نمی‌کردند که لشکر اسلام از جنگ رومیان سالم برگردند این بود که آمدند زبان به عذرخواهی گشودند درحالیکه در دل عقیده نداشتند. خدا در این آیات به رسول خود فرموده به ایشان بگو عذرخواهی نکنید خدا اخبار شما را به ما رسانیده ما شما را شناختیم و به زودی در آتیه عمل شما را خدا و رسول او خواهند دید. پس این خطابات متعددة: ﴿أَخۡبَارِكُمۡ، ﴿لَكُمۡو ﴿عَمَلَكُمۡتماماً راجع به منافقین است نه به مؤمنین و نه به سایر مسلمین زمانهای پس از وفات رسول خداص. متأسّفانه عده‌ای از مردم بی‌سواد و محدثین ساده‌‌دل ویا مغرض آمده‌اند با قرآن بازی کرده و خطابات این آیه را راجع به تمام مسلمین گرفته و احادیثی ضد قرآن جعل کرده‌اند که رسول خداصاز اعمال تمام مسلمین خبر دارد و تمام اخبار مسلمین به رسول خداصمی‌رسد و این کار را برای این کردند که همین مقام جعلی را برای امامان پس از رسولصثابت کنند و امامی که با خبر از کارهای معمولی مردم باشد درست کنند که امام از کار مردم خبر دارد، در حالی‌که این آیه مربوط به این سخنان نیست بلکه مخاطب آیه منافقین بوده و خدا فرموده؛ در آتیه از عمل شما من و رسولم مطلع خواهیم شد. گویا غلاة در بازی ‌کردن با قرآن و تفسیر و تأویل بیجا اغراض زیاد و مهارت داشته‌اند و همچنین بازی کرده‌اند با آیۀ: ۱۰۵ همین سوره که خواهد آمد.

﴿سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ إِنَّهُمۡ رِجۡسٞۖ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٥ يَحۡلِفُونَ لَكُمۡ لِتَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡۖ فَإِن تَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٩٦ ٱلۡأَعۡرَابُ أَشَدُّ كُفۡرٗا وَنِفَاقٗا وَأَجۡدَرُ أَلَّا يَعۡلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٩٧ وَمِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغۡرَمٗا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ ٱلدَّوَآئِرَۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٩٨ وَمِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَٰتٍ عِندَ ٱللَّهِ وَصَلَوَٰتِ ٱلرَّسُولِۚ أَلَآ إِنَّهَا قُرۡبَةٞ لَّهُمۡۚ سَيُدۡخِلُهُمُ ٱللَّهُ فِي رَحۡمَتِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩٩ [التوبة:۹۵-۹۹]

ترجمه: به زودی وقتی به سوی ایشان برگشتید برای شما به خدا سوگند می‌خورند تا از ایشان صرفنظر کنید و از ملامتشان اعراض نمايید، پس از ایشان روی بگردانید زیرا ایشان پلیدند و جایگاهشان دوزخ است به جزای آنچه کسب می‌کردند(۹۵) سوگند برای شما می‌خورند تا از ایشان خشنود شوید، پس اگر از ایشان خوشنود شوید محققا خدا از این قوم فاسقان خوشنود نمی‌شود(۹۶) اعراب بادیه در کفر و نفاق سخت‌ترند و سزاوارترند که حدود آنچه را خدا بر رسول خود نازل کرده ندانند و خدا دانای حکیم است(۹۷) و بعضی از اعراب کسی است که آنچه را انفاق می‌کند غرامت می‌شمارد و برای شما انتظار پیش‌آمدهای بد دارد: پیش آمد بد بر ایشان باد و خدا شنوای داناست(۹۸) و بعضی از اعراب کسی است که به خدا و روز دیگر ایمان دارد و آنچه را انفاق می‌کند سبب تقرب نزد خدا و سبب دعاهای رسول می‌شمارد، آگاه باش که این سبب تقرّبی برای ایشان است، به زودی خدا ایشان را داخل در رحمت خود می‌کند، به راستی که خدا آمرزندۀ رحیم است.(۹۹)

نکات: اعراب و اعرابی به کسی اطلاق می‌شود که بیابان ‌نشین و بیابان‌گرد باشد ولی عرب به کسی می‌گویند که شهرنشین است و چون به کسی عرب یا عربی بگویی شاد می‌شود ولی اگر اعرابی! بگویی خشمناک می‌شود. رسول خداصفرموده: «حب العرب من الإیمان» [۱۳۲]؛ و دوست داشتن عرب برای آن است که کلام خدا طبق زبان ایشان نازل شده وباید زبان بین‌المللی مسلمین گردد. و عرب را عرب گویند برای اینکه زبان ایشان معرَّب (به تشدید و فتح راء) است و به اضافه معرِب (به تخفیف راء و کسر آن) است. یعنی آنچه در ضمیر انسان است به واسطۀ آن زبان آشکار می‌شود زیرا لسان عرب فصیح است و تمام نکاتی که متکلم در نظر دارد می‌تواند به واسطۀ آن زبان آشکار نماید.

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠[التوبة:۱۰۰]

ترجمه: و پیش‌ آهنگان نخستین از مهاجرین و انصار و آنان که به نیکی و نیکوکاری پیرو آنان شدند خدا از ایشان خشنود و ایشان از خدا خشنودند و خدا برای ایشان بوستانهایی که نهرها از زیر آنها جاری است مهیّا نموده در آن همیشه جاودانند این است کامیابی بزرگ.(۱۰۰)

نکات: نخستین پیشاهنگان در ایمان و هجرت و نصرت رسول خداصکسانیند که به حبشه هجرت کردند و یا به مدینه هجرت نمودند و افرادی که در بدر حاضر شدند. و مقصود از انصار مردم مدینه می‌باشند همانان که در عقبۀ مِنی با رسول خداصپیمان بسته و او را دعوت به مدینه نمودند و همچنین کسانی که در مدینه ساکن بودند و رسول خداصو سایر مسلمین را نصرت داده و منزل و مأوی دادند و از ایمان و نصرت مسلمین خودداری نکردند. خدای‌تعالی در این آیه صریحاً از ایشان تمجید کرده و به تمام ایشان وعدۀ بهشت داده و ایشان را مشمول رضایت خود قرار داده بنابراین بر مسلمین سب و بدگویی ایشان جائز نیست. و اگر کار بدی از ایشان صادر شده باشد حسابشان با خداست و به مسلمین بعدی مربوط نیست. متأسّفانه عده‌ای از افراد زمان ما که به مقررات اسلام آگاهی ندارند کارشان و ورد زبانشان در محافل و مجالسشان بدگویی از مهاجرین اوّلین وانصار رسول‌خداصمی‌باشد. بر مسلمین لازم است بیدار شوند و طبق میل استعماریان رفتار نکنند و از این کار جلوگیری کنند و بارزترین افرادی که از مهاجرین و انصارند و از سابقین اولین می‌باشند همانا خلفای اربعه بوده و می‌باشند و اگر اختلاف جزئی بین ایشان باشد (اگر چه یقینا اختلافی نداشته‌اند) خودشان می‌دانند با خدا و حسابشان با پروردگار است، فقط وظیفۀ مسلمین همان است که خدا در سورۀ حشر آیۀ: ۱۰ به ایشان دستورداده که ﴿وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ [۱۳۳].

﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١ وَءَاخَرُونَ ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى ٱللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٠٢[التوبة:۱۰۱-۱۰۲]

ترجمه: و بعضی از کسانی که اطراف شما از اعراب هستند منافقند و بعضی از اهل مدینه بر نفاق خو کرده‌اند تو نمی‌دانی و ایشان را نمی‌شناسی، ما ایشان را می‌شناسیم، به زودی دو مرتبه ایشان را عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذاب بزرگ رهسپار خواهند شد(۱۰۱) و عدّۀ دیگری هستند که اعتراف به گناهان خود نمودند و عمل صالح را با عمل بد دیگر آمیختند، امید است خدا توبۀ آنان را بپذیرد به راستی که خدا آمرزندۀ رحیم است.(۱۰۲)

نکات: طوائف جهینه، اسلم، اشجع، غفار و مزینه اطراف مدینه بودند و بسیاری از ایشان اهل نفاق بودند و همچنین از ساکنین مدینه عدّه‌ای اهل نفاق بودند ولی رسول خداصطبق این آیه نمی‌دانست. پس کسانی که می‌گویند رسول خداص، همه کس را می‌شناسد و همه چیز را می‌داند باطل گفته‌اند. و عجب این است که زمان ما یک حزب و جمعیت دو میلیونی [۱۳۴]را منافق می‌خوانند در حالی‌که نه اسم افراد آن را می‌دانند و نه افراد آن را دیده‌اند. جایی که رسول خداصمنافقین را نمی‌شناسد چگونه اینان شناخته‌اند و ندیده منافق می‌خوانند آن هم به تقلید از مرجع بی‌خبر خود. و مقصود از جملۀ: ﴿سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِاین است که همانطوری که مهاجرین و فدائیان پیش‌قدم و پیش‌آهنگ اجرشان زیاد است همانطور آنان که در نفاق پیش‌قدم بودند عذابشان باید زیاد باشد که مرّتین را به معنی دو مقابل بگیریم یعنی دو برابر و یا اینکه بگوییم خدا ایشان را در دنیا مبتلا به مرض می‌کند و مرض او موجب کفران او می‌شود و همچنین او را رسوا می‌کند و از ایشان تکلیف می‌خواهد باید نماز بخوانند و زکات بدهند در صورتیکه ثوابی ندارند و وقت رفتن از دنیا نیز معذّبند. ﴿ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ [۱۳۵]و پس از همۀ اینها به عذاب بزرگ آخرت رهسپار خواهند شد و باید دانست که منافقین نشانه‌هایی دارند که ایشان را از مهاجرین و انصار جدا می‌کند و علامات منافقین در همین سوره ذکر شده.

﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ١٠٣ أَلَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١٠٤ [التوبة:۱۰۳-۱۰۴]

ترجمه: بگیر از اموالشان صدقه‌ای را که به آن ایشان را پاک و پاکیزه گردانی و بر ایشان دعا کن زیرا دعای تو آرامشی برای دل ایشان است و خدا شنوای داناست(۱۰۳) آیا ندانستند که خدا خود توبه را از بندگانش می‌پذیرد و صدقات را می‌گیرد و اینکه خدا خود توبه‌پذیر رحیم است.(۱۰۴)

نکات: مقصود از این صدقه مورد اختلاف است ولی ظاهر حمل بر زکات واجب ‌نمودن است. و جملۀ: ﴿خُذۡ...دلالت دارد که زمامدار مسلمین باید مأمور بفرستد و زکات را دریافت کند و کلمۀ: ﴿مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡدلالت دارد که باید بعضی از اموال ایشان را دریافت کند و آن بعض همان است که رسول خداصدریافت می‌کرده از عشر، یا خمس، یا نصف‌العشر و یا ربع‌العشر به اختلاف متاعها و دیگر اینکه ظهور دارد که از خود اموال باید دریافت کند نه از قیمت آنها و ﴿أَمۡوَٰلِهِمۡدلالت دارد که مال مال خود زکات‌دهنده است نه اینکه جزء مال زکات‌گیرنده یعنی فقیر باشد و دیگر اینکه دلالت دارد زکات بر ذمۀ مالک است، پس اگر قدر نصاب را به تفریط تلف نمود بر ذمۀ او برقرار است باید عوض آن را بدهد. و دیگر اینکه دلالت دارد که مالک باید زکات مال خود را بدهد ولو اینکه خود مدیون غیر باشد. چون فعلاً مال مال او است ولو اینکه قرض کرده باشد. و دیگر اینکه دلالت دارد بر اینکه زکات در تمام اموال است زیرا ﴿أَمۡوَٰلِهِمۡجمع مضاف و مفید عموم است و منحصر به چیزی که فقهاء گفته‌اند نیست. ﴿تُطَهِّرُهُمۡدلالت دارد که مالک باید بالغ و عاقل باشد تا او را از آلودگی پاک کنند و گر نه طفل و یا مجنون که «تطهرهم عن الآثام»بر آنان صدق نمی‌کند و مقصود از ﴿وَتُزَكِّيهِمغیر از ﴿تُطَهِّرُهُمۡمی‌باشد زیرا معطوف غیر از معطوف علیه می‌باشد. ﴿تُطَهِّرُهُمۡتطهیر ایشان است از حب مال و بخل از انفاق، ﴿وَتُزَكِّيهِمپاکیزه‌کردن مال است به نمو کردن و زیاد شدن و رفع درجات و حسنات. جملۀ: ﴿وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡدلالت دارد که گیرندۀ زکات باید دعا کند مثلاً بگوید: «آجَرَكَ اللُه فِیمَا أَعطَیتَ وَبَارَكَ لَكَ فِيمَا أَبقَیتَ»و از این جمله استفاده می‌شود که صلوات‌ فرستادن بر مؤمنین جایز است و در سورۀ بقره نیز فرموده: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ [۱۳۶]و جملۀ: ﴿...وَيَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِدلالت دارد بر اینکه گیرندۀ زکات و صدقات خدا می‌باشد و منّتی بر فقیر و یا عامل نیست و اگر‌چه رسول خداصو یا دیگری می‌گیرد چون به امر خدا و حضور اوست پس در حقیقت گیرنده خدا و دیگران مباشرند.

﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۖ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٠٥[التوبة:۱۰۵]

ترجمه: و بگو عمل کنید که عمل شما را به زودی خدا و رسول او و مؤمنین خواهند دید و به زودی بسوی دانای نهان و آشکار برگردانیده می‌شوید پس شما را به آنچه کرده‌اید خبردار می‌کند.(۱۰۵)

نکات: جملۀ: ﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ...تا آخر؛ بهترین کلام جامع ترغیب و تخویف است بر

مطیعین و عاصین که خدا تمام کردار و رفتار شما را می‌بیند و همچنین رسول او و مؤمنین. و مقصود دیدن در حال عمل نیست که کسی بگوید چگونه مؤمنین و یا رسول خداصعمل مردم را می‌بینند. با اینکه بر رسول خداصو مؤمنین دیدن بسیاری از اعمال مردم حرام است. پس مقصود بررسی خدا و دادن جزاء اعمال است و نسبت به رسول و مؤمنین رسیدن خبر به ایشان است چنانکه رسول خداصفرموده: «لَوْ أَنَّ رَجُلًا عَمِلَ عَمَلًا فِي صَخْرَةٍ لَا بَابٌ لَهَا وَلَا كُوَّةٌ لَخَرَجَ عَمَلَهُ إلی النَّاسِ كَائِنًا مَا كَانَ» [۱۳۷]. پس اگر کسی عملی را «قربة إلی الله»انجام دهد و لو مخفی باشد خدا آن را آشکار می‌کند. و دلیل ما بر این ترجمه کلمۀ «سین» ﴿فَسَيَرَى ٱللَّهُاست که برای استقبال می‌باشد. و اگر مقصود دیدن حال عمل بود دیگر «سین» نمی‌خواست و اگر کسی بگوید بنابراین که خدا بررسی می‌کند و در آینده جزاء می‌دهد دیگر إخبار به رسول و مؤمنین چه فائده دارد؟ جواب او این است که: اولاً: عمل‌کننده چون بداند رسول خداصو مؤمنین از عمل او خبر می‌شوند و عمل او را عظمت می‌دهند شوق، فرح و رغبت او به عمل خیر بیشتر می‌گردد. ثانیاً: گویا به عمل‌ کننده در این آیه اشاره شده که تو اگر اهل یقینی و خدا را مستحق اطاعت می‌دانی برای او عمل کن و اگر دارای شک و ضعف یقین هستی برای مدح و ثناء رسول و مؤمنین عمل کن [۱۳۸]. ثالثاً: چون رسول و مؤمنین از اعمال صالحه خبر شوند شهادت می‌دهند طبق آیۀ: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا [۱۳۹]. پس اگر کسی بداند روز قیامت اولین و آخرین از اعمال او مطلع می‌شوند بیشتر به عمل خیر می‌کوشد و از عمل شر اجتناب می‌کند. از این بیان معلوم شد که مؤمنین در حال عمل: عمل مردم را نمی‌بینند و همچنین رسول خداص. پس روایات مجعوله که می‌گوید مقصود از مؤمنین ائمهمی‌باشد که هر‌کسی را در حال عمل می‌بینند گفتار باطل و ضد عقل و قرآن است زیرا در قرآن خدا از تجسس و اطلاع بر گناهان غیر نهی کرده ﴿وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا [۱۴۰]. و اما عقلا ممکن نیست یک بنده در دو جا باشد و ناظر به دو عمل باشد چه برسد به مکانهای بی‌شمار و اگر از اعمال مردم خبر شوند افسرده خواهند شد و دارالسلام دارالغصه شود.

﴿وَءَاخَرُونَ مُرۡجَوۡنَ لِأَمۡرِ ٱللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمۡ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيۡهِمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ١٠٦ [التوبة:۱۰۶]

ترجمه: و عدۀ دیگر (از متخلفین) به امر خدا موکول شده‌اند یا عذابشان می‌کند و يا توبۀ ایشان را می‌پذیرد و خدا دانای حکیم است.(۱۰۶)

نکات: بدانکه متخلّفین از جنگ سه دسته‌اند: یک دسته منافقین که بر نفاق خو کرده و با نفاق مردند. دستۀ دوم: آنانکه توبه کردند که در آیۀ: ﴿وَءَاخَرُونَ ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ [۱۴۱]ذکر شد. دستۀ سوم: آنانکه سرعت به توبه نکردند ولی پشیمان و بلاتکلیف بودند که این آیه در شأن ایشان نازل شد. رسول‌خداصبه ایشان بی‌اعتنایی کرد و مردم را از مجالست ایشان نهی کرد و امر فرمود که زنانشان از ایشان کناره‌گیری کنند پس از آن زن هلال نامی که بسیار پیر بود آمد اذن گرفت که برای شوهر پیرش طعام بدهد یا خیر؟ رسول خداصآن یک نفر را اذن داد و حتی مشرکین به بعضی از این مردان پیغام دادند که بیایید به ما ملحق شوید و بعضی از این مردان آن قدر گریه کردند که چشمانشان معیوب شد و به کلی مردم با ایشان فاصله گرفتند و حضرت روی خوش به ایشان نشان نداد تا اینکه زمین بر ایشان تنگ شد و پس از پنجاه روز توبۀ ایشان مقبول شد. و یکی از علامات نفاق همین تخلّف از جنگ بود که در مهاجرین و انصار این صفت نبود.

﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا وَكُفۡرٗا وَتَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُۚ وَلَيَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ١٠٧ لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗاۚ لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِۚ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ ١٠٨ أَفَمَنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ تَقۡوَىٰ مِنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٍ خَيۡرٌ أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٖ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِي نَارِ جَهَنَّمَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٩ لَا يَزَالُ بُنۡيَٰنُهُمُ ٱلَّذِي بَنَوۡاْ رِيبَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَّآ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ١١٠[التوبة:۱۰۷-۱۱۰]

ترجمه: و آنان که مسجدی ساختند برای ضرر زدن، کفر و تفرقۀ بین مؤمنین و کمینگاه ساختن برای آنان که پیش‌ازاین با خدا و رسول او به محاربه برخاسته بودند و البته سوگند می‌خورند که ما جُز نیکی نمی‌خواستیم و خدا گواهی می‌دهد که محققاً ایشان دروغگویند(۱۰۷) هرگز در آن مسجد نایست، مسلّم مسجدی که از روز اول بر تقوی تأسیس شده، سزاوارتر است که در آن بایستی، در آن مردانی باشند که پاک‌شدن خود را دوست می‌دارند و خدا پاکان را دوست می‌دارد(۱۰۸) آیا آنکه بنای خود را بر پرهیزکاری از خدا و خوشنودی او بنا کرده بهتر است یا آنکه بنای خود را بر کنار رود خالی شدۀ شکست‌ خوردۀ مشرف بر سقوط بنا کرده که با آن ساقط شود در آتش دوزخ؟ و خدا گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند(۱۰۹) همواره بنانی که ایشان بنا کردند در دلهاشان سبب شک شده مگر اینکه دلهاشان پاره‌پاره شود و خدا دانای حکیم است. (۱۱۰)

نکات: مسجد برای جمع‌شدن مردم برای عبادت است، بنابر‌این محلی که مسجدی ساخته شده اگر مسجد دیگری بسازند موجب تفرقۀ بین مسلمین خواهد شد. خصوصاً در شهری که رسول خداصباشد که باید تمام مسلمین در مسجد رسول و محضر اوصجمع شوند. در زمان رسول خداصمنافقین بسیار اخلال می‌کردند از آن جمله دوازده نفر به بهانۀ اینکه خانۀ ما به مسجد الرسول دور است و شب تاریک است و یا بعضی از شبها باران است خواستند مسجدی بسازند و آنجا را برای خود پایگاه نفاق و تفرقه قرار دهند از آنجمله ابوعامر راهب که خود را از راهبان کرده و خود را نصرانی دانشجو می‌دانست با رسول خداصعداوت داشت چون باعث بر سلب ریاست او بود و می‌گفت هر‌کس با محمد جنگ کند من یاور او می‌باشم و تا روز جنگ حنین با رسول خداصمقاتله کرد و چون طائفۀ هوازن و ثقیف شکست خوردند او به سوی شام فرار کرد و به منافقین مدینه پیغام داد که شما هر قدر می‌توانید قوا و اسلحه تهیه کنید و برای من مسجدی بسازید که من می‌روم نزد قیصر و با لشکری از نزد او به جانب شما می‌آیم تا محمد را از مدینه خارج سازیم. منافقین مسجدی ساختند و به رسول خداصپیشنهاد کردند که بیاید برای افتتاح آن نمازی بخواند. رسول خداصعازم حرکت به تبوک بود و فرمود: در مراجعت. و چون به مدینه مراجعت کرد و خواست در آن مسجد برود خطاب رسید: ﴿لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗاۚ [۱۴۲]. و خدا آن مسجد را به چهار صفت معرفی کرده:

اول: ضرار که باعث ضرر زدن به مسلمین است. دوم: کفر که موجب تقویت کفر است. سوم: ﴿تَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَکه تفرقه در بین مسلمانان می‌اندازد. چهارم: ﴿إِرۡصَادٗا...که کمینگاهی و سنگری خواهد شد برای دشمنان. اتّفاقاً در زمان ما اکثر مساجد موجب تفرقه، ترویج کفر، شرک و نشر مطالب ضد قرآنی است و سنگری شده برای منافقین مانند خانقاه‌ها که غیر خدا را می‌خوانند. و آن را دکانی برای حزبی قرار داده‌اند.

مقصود از: ﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍمسجد قبا و یا مسجد رسول خداصدر مدینه است و ممکن است هر دو باشد و خوبی آن مسجد را به دو چیز بیان کرده:

اول: اینکه بنای آن به تقوی و برای ترس از خدا و رضای او و از مال حلال بنا شده. دوم: به واسطۀ بودن مردانی در آن که طالب طهارت بدنی و روحی می‌باشند که محبوب خدایند. و یکی از نشانه‌های منافقین ساختن مسجد ضرار بود که مهاجرین و انصار از این عمل بری بودند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَيۡعِكُمُ ٱلَّذِي بَايَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١١١ ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ ٱلۡحَٰمِدُونَ ٱلسَّٰٓئِحُونَ ٱلرَّٰكِعُونَ ٱلسَّٰجِدُونَ ٱلۡأٓمِرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱلنَّاهُونَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡحَٰفِظُونَ لِحُدُودِ ٱللَّهِۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١١٢[التوبة:۱۱۱-۱۱۲]

ترجمه: محققاً خدا از مؤمنین جانهای ایشان و مالهای ایشان را خریده در مقابل اینکه بهشت برای ایشان باشد. ایشان در راه خدا کارزار می‌کنند پس می‌کشند و کشته می‌شوند. این وعدۀ راستی است که خدا بر عهده گرفته در تورات، انجیل و قرآن و کیست نسبت به عهد خود با وفاتر از خدا. پس شاد باشید به داد و ستدی که آنرا انجام داده‌اید و این است همان کامیابی بزرگ(۱۱۱) (آنان، همان مؤمنان) توبه‌کنندۀ بندگی‌کنِ حمد‌ کنندۀ روزه‌گیرِ رکوع‌ کنِ سجده‌کنندۀ آمِرِ به معروف و نهی‌کننده از منکر و نگهدارندۀ حدود خدا هستند و بشارت بده چنین مؤمنین را.(۱۱۲)

نکات: جملۀ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ...دلالت دارد که جهاد معاملۀ با خداست و این معامله را حق‌تعالی در کتب آسمانی ثبت نموده، مشتری؛ خدا و فروشنده؛ مؤمن و دلال؛ رسول خداص، متاع؛ جان و مال، ثمن؛ بهشت عنبر سرشت. جملۀ: ﴿فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَدلالت دارد که در جهاد، مؤمنین گاهی غالب و گاهی مغلوبند و اگر غالب شدند مغرور نشوند و اگر مغلوب شدند مأیوس نگردند و اوصاف ﴿ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ...دلالت دارد که اسلام کسانی را اهل جهاد می‌داند که دارای صفات و کمالات مذکورۀ در آیه باشند و مانند دولتهای کفر نیست که هر‌کس بی‌رحم‌تر و بی‌ایمان‌تر باشد اعزام به میدان جنگ نمایند. زیرا جهاد اسلامی برای امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد عدالت و ایمان در جامعه است و مقصود کشور‌گیری و استعمار نیست. مقصود از ﴿ٱلسَّٰٓئِحُونَچنانکه ذکر شد روزه‌داران می‌باشد طبق لغتی. و می‌توان گفت: از مادۀ سیاحت است یعنی کسانی که برای طلب علم، جهاد و نظر در مخلوقات الهی در زمین مسافرت می‌کنند.

﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ١١٣ وَمَا كَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ ١١٤ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِلَّ قَوۡمَۢا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰهُمۡ حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ١١٥

[التوبة:۱۱۳-۱۱۵]

ترجمه: برای این پیامبر و مؤمنین روا نیست (و اجازه ندارند) که طلب آمرزش کنند برای مشرکین و اگر چه نزدیکانشان باشند پس از آنکه برایشان آشکار شد که آنان اهل آتشند(۱۱۳) و طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش نبود مگر به ‌خاطر وعده‌ای که به او وعده داده بود پس چون برای او روشن شد که او دشمن خداست از او بیزاری جست. به درستی که ابراهیم دلسوز و بردبار بود (۱۱۴) و خدا چنین نبوده که گروهی را پس از آنکه آنان را راهنمایی نموده گمراه کند تا اینکه بیان کند برای ایشان آنچه را اجتناب کنند، همانا خدا به هرچیزی داناست.(۱۱۵)

نکات: جملۀ: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ...دلالت دارد که رسول خداصنباید برای مشرکین طلب آمرزش کند زیرا وعد و وعید حق‌تعالی به درخواست هیچکس حتی به درخواست پیامبرانصتغییر نمی‌کند وحق‌تعالی از قول خود تخلّف نمی‌کند. بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود از مشركین در این آیه والدین و اعمام رسول هستند. ولی باید گفت: اولاً: مشرکین عام و مطلق است و ثانیاً: از کجا محقق شده که والدین و یا اعمام رسول مشرک بوده‌اند. اصلاً ذکر والدین رسول سزاوار نیست. چنین مفسران طالب غوغا و ایجاد عداوت و تجدید نفاق میان مسلمین شده‌اند. جملۀ: ﴿حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَدلالت دارد بر اینکه خدا پس از بیان عقاب می‌کند و مؤاخذه می‌فرماید و چیزی از محرمات را که بیان نکرده، ترک آنرا نخواسته، مگر اینکه از مستقلات عقلیه و از واضحات عقول باشد و همچنین است عقاید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۚ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ ١١٦ لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧ وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨[التوبة:۱۱۶-۱۱۸]

ترجمه: به راستی که خدای تعالی به او اختصاص دارد مُلک آسمانها و زمین، زنده می‌کند و می‌میراند و پس از خدا برای شما نه سرپرستی هست و نه یاوری (۱۱۶) به یقین خدا پذیرفت توبۀ این پیغمبر و این مهاجرین و انصار را که پیروی او کردند در ساعت سختی پس از آنکه نزدیک بود دلهای گروهی از ایشان بگردد. سپس توبۀ ایشان را پذیرفت زیرا او به ایشان مهربان و رحیم است(۱۱۷) و پذیرفت توبۀ سه نفری که (بی‌جهت از جهاد) بازماندند تا آنکه زمین با آن وسعتی که داشت بر ایشان تنگ شد و جانشان بر ایشان تنگ آمد و دانستند که پناهی از خدا نیست مگر پناه‌بردن به سوی خودش، سپس توبۀ ایشان را پذیرفت تا توبه کنند به یقین خدا توبه‌پذیر و رحیم است.(۱۱۸)

نکات: جملۀ: ﴿تَّابَ ٱللَّهُ...دلالت دارد که خدا توبۀ رسول خود را در ساعت عسرت پذیرفت. در اینجا اشکال شده که رسول خداصچه گناهی داشت که خدا بیامرزد؟ جواب این است که خدا فرموده گناه مهاجرین و انصار را نیز بخشید و توبۀ ایشان را پذیرفت، با اینکه مهاجرین و انصار گناهی نداشتند جز عده‌ای از ایشان که دلشان تنگ شد و حوصله‌شان سر آمد و از رفتن به جهاد پشیمان شده و خواستند برگردند، اما همه که گناهی نداشتند، ممکن است رسول خداصو تمام مهاجرین و انصار که در جنگ تبوک حاضر شده بودند و به سختی افتادند هر یک مقداری بی‌صبری کرده باشند. و سختی جنگ تبوک از جهاتی بود: از جهت دوری راه خصوصا برای پیادگان. واز جهت بی‌آبی. و از جهت تمام‌شدن آذوقه؛ کار به جایی رسیده شد که یک عدد خرما را ده نفر می‌مکید برای آنکه جانشان تلف نشودو دیگر از جهت گرمی هوا.

و مقصود از سه نفر که از رفتن به تبوک سستی کردند و بعد پشیمان شدند «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» می‌باشد که مدینه بر ایشان تنگ شد و به کوهستانها رفتند و کسانی که برای ایشان طعام می‌بردند با ایشان سخن نمی‌گفتند، پس خودشان به یکدیگر گفتند. حال که مردم با ما سخن نمی‌گوید بیایید ما هم از یکدیگر جدا شویم و با یکدیگر سخن نگوییم تا خدا توبۀ ما را بپذیرد و تا پنجاه روز ماندند تا آیۀ توبۀ ایشان نازل شد. و طعام اکثر مجاهدین تبوک چیزی نبود جز آرد جو سبوس‌دار و خرمای کرمو و روغن گاو متغیّر شده و لذا ایشان را جیش‌العسرة گفتند و با وجود کمی مرکب گاهی شتری را می‌کشتند و از تشنگی به رطوبت احشا و شکم او دهان را تر می‌کردند. یکی از مجاهدین بنام ابوخیثمه از همراهی رسول خداصتخلّف کرد تا ده روز گذشت تا روزی وارد شد بر دو زن خود که هر یک سایبانی تهیه کرده بودند با طعام و آب سرد. پس برخاست و گفت: سبحان‌الله! رسول خداصکه خدا گناه او را آمرزیده در سرما و گرما اسلحه بردوش باشد و ابوخیثمه در سایۀ سرد و طعام مهیا ودو زن نیکو! این از انصاف نیست. سپس گفت: و الله با شما زنان سخن نگویم و داخل سایه‌بان نشوم تا ملحق به رسول خداصشوم. پس سوار بر شتر آب‌کش خود شد و زاد و توشه‌ای برداشت و به سرعت حرکت کرد و هرچه زنها با او سخن گفتند جواب نداد، پس سیر کرد تا وارد به تبوک شد. مردم گفتند: سواری از دور می‌آید. رسول خداصفرمود: باید ابوخیثمه باشد، پس وارد شد و سلام بر رسول خداصکرد و قصۀ خود را بیان کرد. رسول خداصدر حق او دعا کرد. [۱۴۳]و همچنین است حال ابوذر که عقب ماند و تشنه شد و در بین راه آبی میان گودالی پیدا کرد ولی ننوشید و گفت این آب را برای رسول خداصببرم که تشنه نماند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩[التوبة:۱۱۹]

ترجمه: ای مؤمنین از خدا بترسید و با راستگویان باشید.(۱۱۹)

نکات: در این آیه امر شده که هرمؤمنی با راستگویان باشد یعنی موافق و مصاحب ایشان باشد. عده‌ای از شیعه گفته‌اند که مقصود از صادقین ۱۲ نفر امام اثنی عشریه می‌باشد! ولی تخصیص به دوازده نفر دلیلی ندارد. زیرا خدا در سورۀ بقره آیۀ ۱۷۷ فرموده:

﴿مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ... [۱۴۴].

و این آیه عام است و شامل می‌شود هر‌کس را که دارای صفات مذکورۀ در آیه باشد. و در سورۀ حجرات آیۀ ۱۵ فرموده:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥ [۱۴۵].

و در سورۀ حشر آیۀ ۸ فقرای مهاجرین را که یاری خدا و رسول کرده‌اند فرموده: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ [۱۴۶]پس صادقین منحصر به دوازده نفر نمی‌باشد و ضمنا آیه دلالت بر عظمت و کمال صدق صادقین دارد.

﴿مَا كَانَ لِأَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ وَمَنۡ حَوۡلَهُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ ٱللَّهِ وَلَا يَرۡغَبُواْ بِأَنفُسِهِمۡ عَن نَّفۡسِهِۦۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَ‍ُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٢٠ وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةٗ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةٗ وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمۡ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٢١ [التوبة:۱۲۰-۱۲۱]

ترجمه: و برای اهل مدینه و کسانی که اطراف ایشانند از بادیه‌نشینان، جایز نیست که از رسول خداصتخلّف کنند و به واسطۀ جان خود از حفظ جان او دریغ نمایند، این حکم به سبب این است که هیچ‌تشنگی و رنج و گرسنگی در راه خدا به ایشان نمی‌رسد و قدمی به محلی که کفار را به غضب بیاورد نمی‌گذارند و چیزی از دشمن تصرف نمی‌کنند مگر اینکه به سبب آن عمل صالحی برایشان نوشته شود، به درستی که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌کند(۱۲۰) و چیز کوچک و بزرگی را انفاق نمی‌کنند و راهی را نمی‌پیمایند مگر اینکه به حسابشان نوشته شود، برای اینکه خدا ایشان را به نیکوتر از آنچه عمل می‌کردند جزا دهد.(۱۲۱)

نکات: جملۀ: ﴿وَلَا يَرۡغَبُواْ بِأَنفُسِهِمۡ عَن نَّفۡسِهِدلالت دارد که مسلمین باید به پیامبر بیش از جان خود علاقمند و فداکار باشند چنانکه در سورۀ احزاب آیۀ ۶ فرموده: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡو باید در راه دین از مال و جان مضایقه نکنند. و جملۀ: ﴿لَا يُصِيبُهُمۡ...تا آخر، دلالت دارد که برای هر رنج و زحمتی و هر قدم و خرجی اجر بسیاری است چه قتال واقع بشود و چه نشود. وجملۀ: ﴿وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًادلالت دارد که مجاهدین در هنگام جهاد باید تا می‌توانند پیش‌روی کنند و از زمین و آبادی کفار تصرف کنند. به هرحال استفاده می‌شود که مقدمات جهاد نیز دارای اجر مستقلی است.

﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ ١٢٢ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ وَلۡيَجِدُواْ فِيكُمۡ غِلۡظَةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ ١٢٣

[التوبة:۱۲۲-۱۲۳]

ترجمه: و مؤمنین را توانایی نبوده که همگی (در راه جهاد و طلب علم)کوچ کنند پس چرا از هرگروهی از ایشان عده‌ای کوچ نکردند تا فقه در دین بیاموزند (خواهان فهم در دین باشند) و تا قوم خود را وقتی که به سوی ایشان برگشتند بترسانند شاید ایشان حذر نمایند(۱۲۲) ای مؤمنین با کسانی که از کفار به شما نزدیکند کارزار کنید و باید در شما شدتی بیابند و بدانید که محققاً خدا با متّقین است.(۱۲۳)

نکات: ﴿فَلَوۡلَا نَفَرَدلالت دارد که باید برای جهاد و طلب علم دین عده‌ای از مسلمین همواره مشغول باشند و آداب جهاد و فقه دین را بیاموزند و سپس به دیگران بیاموزند. و فقه به معنای فهم است و تفقّه در دین یعنی تفهم و تعمق در کتاب خدا و سنت رسول خداص. بعضی از مجتهدین این آیه را دلیل بر وجوب تقلید آورده‌اند در صورتی که این آیه دلیل و تأکید بر وجوب تفقه و تعلّم است و هیچ دلالتی بر تقلید ندارد. یعنی همیشه باید گروهی دانش در دین بیاموزند و به دیگران تعلیم دهند و همواره مردم معلِّم و متعلِّم باشند. بعضی از مردم گمراه نیز می‌گویند چنانکه در کارها و در هر صنعتی باید رجوع به متخصص نمود در دین نیز باید رجوع به مجتهد شود که او متخصص در دین است. جواب این است که اولاً: ایشان متخصص در دین نیستند خصوصاً در اسلام و لذا اصول و فروع اسلام را کم و زیاد کرده‌اند و تغییر داده‌اند و به اضافه بر ضد یکدیگر فتوی می‌دهند. ثانیاً: متخصص در هر کار و صنعتی باید جواز و تصدیق از دانشکدۀ مناسب آن داشته باشند ولی ایشان از طرف خدا جواز فتوی که ندارند هیچ بلکه از طرف خدا مورد نهی نیز می‌باشند و خدا چنین اذنی به خصوص ایشان نداده بلکه عموم مسلمین در فهمیدن امور دین مسؤولند و باید تفقه کافی و وافی در حد توانائی در کتاب و سنت نمایند و رسوخ در علم پیدا کنند. ثالثاً: در مسائل صنعتی و طبی آثار تخصصی متخصصین را می‌توان فهمید که فلان متخصص راست می‌گوید یا خیر مثلاً طبیبی دارو و آمپول می‌دهد، اگر بیمار بهبود یافت تخصص او در دنیا معلوم می‌شود و اما اگر بیمار بدتر شود عدم تخصص او ظاهر می‌شود. ولی آثار تخصص و علمیِ مدّعیانِ تخصص در دین را چگونه در دنیا می‌توان درک کرد؟ دین را باید تحقیق نمود که از امور معنوی است و نتیجه و آثار آن در آخرت معلوم شود. رابعاً: در واجبات کفایی رجوع به متخصص می‌شود نه در واجبات عینی و علم دین از واجبات عینی است. خامساً: رسول خداصفرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم‏» [۱۴۷]و نفرمود التّقلید فریضة! برای توضیح بیشتر به فصل ۲۳ مقدمه رجوع فرمایید. جملۀ: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم...دلالت دارد که مسلمین باید ابتدا کنند به جهاد با کفاری که به ایشان نزدیک می‌باشند سپس به دورتر بپردازند «الأقرب فالأقرب» مگر اینکه با کفارِ نزدیک معاهده‌ای بسته باشند.

﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ١٢٤ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ١٢٥ أَوَلَا يَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ يُفۡتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَيۡنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمۡ يَذَّكَّرُونَ ١٢٦ وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ نَّظَرَ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ هَلۡ يَرَىٰكُم مِّنۡ أَحَدٖ ثُمَّ ٱنصَرَفُواْۚ صَرَفَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ ١٢٧[التوبة:۱۲۴-۱۲۷]

ترجمه: و چون سوره‌ای نازل شود بعضی از ایشان می‌گویند: این سوره کدامتان را ایمانی افزود پس امّا آنانکه ایمان آورده‌اند بر ایمانشان بیفزود و آنان شادمانند(۱۲۴) و اما آنانکه در دلشان مرض است ناپاکی بر ناپاکی ایشان افزود و بمیرند در حالی‌که کافرند(۱۲۵) آیا نمی‌بینند که ایشان در هر سالی یکبار و یا دوبار آزموده می‌شوند سپس توبه نمی‌کنند و نه ایشان متذکّر می‌گردند(۱۲۶) و چون سوره‌ای نازل شود بعضی به بعض دیگر نظر کند و گوید آیا کسی شما را می‌بیند سپس بر می‌گردند، خدا دلشان را برگرداند برای اینکه ایشان قومی هستند نفهم.(۱۲۷)

نکات: آیات و سُوَر قرآن را هر مؤمنی که بخواند و بفهمد در حقیقت چیزی به ایمانش افزوده شده چون علم و ایمان انسان به برکت آیات قرآن باید کامل گردد این فزونی و تکامل برای اهل ایمان است چنانکه در آیات فوق صریحاً بیان شده و امّا منافقین و کسانی که به قرآن و اسلام علاقه ندارند از شنیدن آیات قرآن پلیدی ایشان زیادتر می‌گردد زیرا به واسطۀ بی‌اعتنایی به کلام خدا توفیق هدایت از ایشان سلب می‌شود و به گمراهی خودشان واگذار شوند و مؤاخذۀ ایشان زیادتر گردد چنانکه منافقین زمان رسولصهر وقت سوره‌ای نازل می‌شد به یکدیگر نگاه می‌کردند و به طور بی‌اعتنایی برمی‌خاستند و می‌رفتند.

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ١٢٩[التوبة:۱۲۸-۱۲۹]

ترجمه: مسلم و محقق آن است که برای شما از خود شما رسولی آمد که بر او سخت است آنچه شما را به رنج افکند، حریص است بر (ایمان) شما، به مؤمنین مهربان و رحیم است(۱۲۸) پس اگر اعراض کردند بگو خدا مرا کافی است، نیست مقصدی جز او، بر او توکل کرده‌ام واوست پروردگار عرش بزرگ.(۱۲۹)

نکات: کلمۀ: ﴿مِّنۡ أَنفُسِكُمۡدلالت دارد که محمدصاز خود مردم و از جنس ایشان است وخدا این موضوع را مکرر تذکر داده تا بدانند که پیغمبری که میان خودشان بزرگ شده و بزرگ و کوچک او را دیده‌اند و راستی و درستی و امانت او را مشاهده کرده‌اند و نقص و دروغی ندیده‌اند بهتر قدر او را بدانند خصوصاً که این رسول رنج و عذاب مردم را خوش ندارد و خیرخواه ایشان است و به ایمان ایشان حریص و به خودشان مهربان است. رأفت زیادتر از رحمت است. باید گفت: به مؤمنین رأفت و رحمت دارد و به عاصین رحمت. و همچنین از ﴿مِّنۡ أَنفُسِكُمۡاستفاده می‌شود که در حق رسولصنباید غلو نمود چنانکه از حضرت امیر÷روایت شده که: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ صخَرَجَ عَلَى نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالُوا لَهُ: مَرْحَباً بِسَيِّدِنَا وَمَوْلَانَا فَغَضِبَ رَسُولُ اللهِ ص غَضَباً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ ص لَا تَقُولُوا هَكَذَا وَلَكِنْ قُولُوا مَرْحَباً بِنَبِيِّنَا وَرَسُولِ رَبِّنَا قُولُوا السَّدَادَ مِنَ الْقَوْلِ وَلَا تَغُلُّوا فِي الْقَوْلِ فَتَمْرُقُوا» [۱۴۸].

یعنی: «روزی رسول اکرمصبر جمعی از اصحاب خود وارد شد، آنان به خاطر حسن احترام حضرت را سیّد و مولای خود خواندند، رسول خداصسخت غضبناک شد، سپس فرمود: این طور سخن نگویید و مرا سید و مولا نخوانید بلکه بگویید پیغمبر و رسول خدای ما، سخن به راستی و حقیقت بگویید و در گفتارتان غلو نکنید که گرفتار ضلالت و گمراهی خواهید شد.»

جملۀ: ﴿حَسۡبِيَ ٱللَّهُدلالت دارد که تکیه‌گاه رسولصبه خدا بوده نه به مردم، به همان خدایی که پروردگار عرش بزرگ است. جایی که خدا عرش بزرگ را نگه می‌دارد رسول خود را به طریق اولی نگه می‌دارد. و مقصود از عرش سلطنت بر تمام جهان است. [۱۴۹]

[۹۵] خازن می‌گوید: «برخی گمان کرده‌اند که فرستاده شدن علی برای قرائت ابتدای سوره برائت، عزل ابوبکر از امارت و برتری وی بر ابوبکر بوده است درحالی‌که چنین تصوری جهل است و توهم؛ و حدیث ابوهریره چنانکه در صحیحین آمده است بر آن دلالت دارد که ابوبکرتهمواره در موسم حج آن سال امیر بوده است. ابوهریرهتمی‌گوید: «أَنَّ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ بَعَثَهُ، فِي الحَجَّةِ الَّتِي أَمَّرَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَيْهَا قَبْلَ حَجَّةِ الوَدَاعِ، يَوْمَ النَّحْرِ فِي رَهْطٍ يُؤَذِّنُ فِي النَّاسِ....»: «قبل از حجة الوداع، همان سالی که ابوبکر توسط رسول خدا صبعنوان امیر حجاج تعیین شده بود، به من و چند نفر دیگر مأموریت داد تا در روز عید قربان، اعلام کنیم...». و در لفظ ابوداود و نسائی چنین آمده است: «بَعَثَنِي أَبُو بَكْرٍ فِيمَنْ يُؤَذِّنُ يَوْمَ النَّحْرِ بِمِنًى: أَنْ لَا يَحُجَّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ، وَلَا يَطُوفَ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ....»: «ابوبکر در روز قربان مرا با کسانی به منی فرستاد که در میان مردم اعلام کنیم: از امسال به بعد، هیچ مشرکی حق ندارد به حج بیاید و هیچ شخص لخت و عریانی نمی‌تواند، کعبه را طواف نماید.» اینکه می‌گوید: «بَعَثَنِي أَبُو بَكْر» بیانگر آن است که ابوبکرسامیر مردم بود و حج را برای مردم اقامه داشت و مناسک را به ایشان آموزش می‌داد. و علما در مورد فرستاده شدن علی ستوسط رسول خدا صبرای اعلان برائت در میان مردم، چنین توضیح داده‌اند: عادت اعراب در انعقاد عهد و پیمان و نقض آن چنین بود که معمولا عهده‌دار این امر، بزرگ قبیله یا کسی از نزدیکان و خویشاوندان وی بود و در این زمینه علی بن ابی طالب نسبت به ابوبکر به رسول خدا صنزدیک‌تر بود چراکه پسر عموی رسول خدا بود. پس رسول خدا صوی را برای این مهم فرستاد تا از جانب او اعلان برائت کند تا عادت و روش عرب را رعایت کرده باشد و (مشرکان) نگویند (و بهانه نیاورند که) رفتار پیامبر بر خلاف عادت و روش ما در عقد عهد و پیمان و نقض آن است». تفسیر الخازن (۲/۳۳۵). [مُصحح] [۹۶] «(پس از این) هیچ‌کس لخت و عریان طواف نمی‌کند و هیچ مشرکی حج خانه خدا را به جای نمی‌آورد؛ و هر مشرکی که تا مدتی مشخص عهد و پیمان دارد، عهد و پیمان وی تا پایان مدت باقی است و هرکس عهد و پیمانی ندارد، مدت زمان تعیین شده برای وی چهار ماه است.» [۹۷] «و اگر یکی از مشرکین از تو پناه جوید او را پناه بده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به محل أمن خودش برسان.» [۹۸] «عزیزتر، ذلیل‌تر را از مدینه خارج می‌کند.» [۹۹] کسی که این مقوله را بر زبان آورد عبدالله بن أبی سلول رهبر منافقان در مدینه بود. (مُصحح) [۱۰۰] در این معنا احادیث صحیحی وارد شده است چنانکه بخاری در صحیحش به شماره ۱۶ چنین روایت می‌کند: «ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ أَنْ يَكُونَ اللهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ يُحِبَّ الـْمَرْءَ لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِـلَّهِ ...الحدیث»: «هرکس سه خصلت در وجود وی باشد، حلاوت ایمان را می‌چشد: الله و رسولش از هرچیزی نزد وی محبوب‌تر باشد؛ و کسی را جز به خاطر الله دوست نداشته باشد و...» و ابن ابی شیبه در الـمصنَّف: ۳۵۹۱۵ از مجاهد از ابن عباس روایت می‌کند که گفت: «أَحِبَّ فِي اللهِ، وَأَبْغِض فِي اللهِ، وَوَالِ فِي اللهِ، وَعَادِ فِي اللهِ، فَإِنَّمَا تُنَالُ وِلاَيَةُ اللهِ بِذَلِكَ، لاَ يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الإِيمَانِ وَإِنْ كَثُرَتْ صَلاَتُهُ وَصِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ»: «در راه خدا دوست بدار و در راه خدا دشمن بدار و در راه خدا دوستی و دشمنی کن؛ چراکه ولایت و دوستی خداوند چنین به دست می‌آید؛ کسی طعم ایمان را نمی‌چشد هرچند بسیار نماز بخواند و بسیار روزه بگیرد تا اینکه چنین باشد.» [۱۰۱] من پیامبر خدا هستم و این دروغ نیست؛ من فرزند عبدالمطلب هستم. [۱۰۲] «پروردگارا، انصار و فرزندان انصار و فرزندانِ فرزندان انصار را مورد مغفرت و آمرزش قرار ده؛ ای گروه انصار، آیا راضی نمی‌شوید که دیگران با گوسفند و چهارپایان بازگردند و شما درحالی بازگردید که در سهم شما رسول خدا باشد.» [۱۰۳] «هرگز به ما آتش نرسد مگر چند روزی کم.» [۱۰۴] مولف اطلاعات ذکر شده در مورد بولس و نقش وی در انتشار تثلیث را از تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی (۱۶/۳۴) اقتباس نموده است. اما روشن است که این اطلاعات دقیق و تاریخی نیست چراکه نسطور و یعقوب شخصیت‌هایی بودند که پس از گذشت قرن‌ها از رفع مسیح ÷زندگی می‌کردند و مَلَک اسم شخص خاصی نیست بلکه نام مذهبی است که امپراطور قسطنطین آن‌را به عنوان مذهب ملکانی منسوب به ملِک (همان امپراطور) عنوان نمود. علاوه بر اینکه بولس خودکشی نکرد؛ و عقایدی که رازی به نسطور نسبت می‌دهد دقیق نیست و با مطالب تاریخی که از وی معروف است، مخالف می‌باشد. [۱۰۵] أبومنصور أحمد بن علی طبرسی، الاحتجاج على أهل اللجاج، تعلیقات و ملاحظات سید محمد باقر خرسان (۱/۱۶- ۲۲)، به صورت مختصر. [۱۰۶] أصول الکافی، باب التقلید (۱/۵۳). [۱۰۷] «معبود بر حقی جز او نیست و از آنچه به او شرک می‌ورزند، پاک و منزه است». مجلسی، بحار الأنوار (۹/۲۱۱) از تفسیر علی بن إبراهیم قمّی. [۱۰۸] مجلسی، بحار الأنوار (۸/۲۴۲). و از طریق اهل سنت: بیهقی در السنن الکبرى (۴/۸۳)، حدیث ش: (۷۰۲۵)؛ هیثمی در مجمع الزوائد (۳/۲۰۱) و می‌گوید: گفتم: در الصحیح مانند آن ‌روایت شده است اما به صورت موقوف از ابن عمر روایت شده است. و طبرانی در الأوسط روایت کرده است. و در میان راویان آن سوید بن عبد العزیز است که ضعیف است. [۱۰۹] مسند أحمد (۵/۳۶۶)؛ و محقق آن شعیب ارنؤوط می‌گوید: مرتبه این روایت حَسَن لِغیره می‌باشد و راویان آن از ثقات و راویان الصحیح می‌باشد. و بیهقى در شعب الإیمان (۱/۴۱۹)، حدیث شماره (۵۹۰) روایت کرده است. [۱۱۰] «هرکس پس از مرگ خود گنجی (مال و ثروت انبوهی) به جای گذارد، چنین مالی در روز قیامت به اژدهایی تبدیل می‌شود که دارای دو نیش زهرآگین است که او را دنبال می‌کند. پس وی می‌گوید: وای بر تو، کیستی؟ می‌گوید: من مال و ثروت تو هستم که پس از خود به جای گذاشتی؛ پس همواره او را دنبال می‌کند تا اینکه دستش را می‌بلعد و آن‌را می‌شکند سپس سراغ سایر اعضای بدنش می‌رود». به روایت بزَّار چنانکه در مجمع الزوائد (۳/۶۴) روایت شده است. هیثمی می‌گوید: بزَّار آن‌را روایت نموده و می‌گوید: إسناد آن حَسَن است. می‌گویم: و راویان آن از ثقات هستند. و ابن خزیمه: ۴/۱۱، ش: (۲۲۵۵)؛ و ابن حبان: ۸/۴۹، ش: (۳۲۵۷) و حاکم در الـمستدرک: ۱/۵۴۶، ش: (۱۴۳۴) و می‌گوید: بنابر شرط مسلم صحیح است. [۱۱۱] مولف این موارد را از تفسیر فخر الدین رازی اقتباس نموده است. مفاتیح الغیب (۱۶/۵۹). [۱۱۲] «و بیاد آور وقتی را که کفار در مقابل تو مکر می‌کردند.» [۱۱۳] «و قرار دادیم در جلو ایشان سدی و در پشت سرشان سدی پس پوشیدیم ایشان را که نمی‌بینند.» [۱۱۴] « محزون مباش زیرا خدا با ماست.» [۱۱۵] «و بر ایشان اندوه مخور.» [۱۱۶] «نترس و اندوه مخور.» [۱۱۷] «و سست و محزون نگردید و حال آنکه شما برترید.» [۱۱۸] «خدا فرمود: نترسید زیرا من با شمایم می‌شنوم و می‌بینم.» [۱۱۹] «و قرار داد گفتار کفار را فروتر، و گفتار خدا همانا برتر است و خدا عزیز حکیم است.» [التوبة: ۴۰]. [۱۲۰] «و زکات می‌دهند در حالیکه خاضعند.» [المائدة: ۵۵]. [۱۲۱] «از این شخص و یاران وی دوری کنید که آنها از منافقان می‌باشند». لفظ حدیثی که در این واقعه وارد شده چنین است که رسول خدا صفرمودند: «دَعْهُ! فَإِنَّ لَهُ أَصْحَابًا يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلَاتَهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ، وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ؛ يَقْرؤونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنْ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِيَّةِ......الحدیث»: «او را رها کنید، چراکه وی یارانی دارد که یکی از شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه وی ناچیز می‌شمارد؛ قرآن را می‌خوانند اما از گلوی‌شان بالاتر نمی‌رود؛ چنان از دین خارج می‌شوند که تیر از کمان بیرون می‌جهد...». صحیح بخاری (۳۶۱۰) و صحیح مسلم (۲۵۰۵). [۱۲۲] «خداوند متعال راضی نشده که تقسیم زکات را فرشته‌ای مقرب و پیامبری مرسل به عهده گیرد بلکه خود تقسیم آن‌را به عهده گرفته است». مانند این حدیث را ابوداود در سنن، کتاب الزکاة، باب مَنْ یعْطَى مِنَ الصَّدَقَة وَحَدِّ الْغِنَى، حدیث ش: (۱۶۳۰) روایت کرده است: «عن زِيَادَ بْنَ الْحَارِثِ الصُّدَائِىَّ قَالَ أَتَيْتُ رَسُولَ الله صفَبَايَعْتُهُ فَذَكَرَ حَدِيثًا طَوِيلًا قَالَ فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: أَعْطِنِى مِنَ الصَّدَقَةِ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ ص: إِنَّ اللهَ تَعَالَى لَمْ يَرْضَ بِحُكْمِ نَبِىٍّ وَلاَ غَيْرِهِ فِى الصَّدَقَاتِ حَتَّى حَكَمَ فِيهَا هُوَ فَجَزَّأَهَا ثَمَانِيَةَ أَجْزَاءٍ، فَإِنْ كُنْتَ مِنْ تِلْكَ الأَجْزَاءِ أَعْطَيْتُكَ حَقَّكَ»: «از زیاد بن حارث صُدائی روایت است که می‌گوید: نزد رسول خدا رفته و با ایشان بیعت کردم؛ پس حدیثی طولانی ذکر نمودند که مردی آمده و گفت: از زکات چیزی به من بده. پس رسول خدا به وی فرمود: خداوند متعال در امر زکات به حکم هیچ پیامبر و کسی (جز او) راضی نشده تا اینکه خود در مورد آن حکم نموده و آن‌را به هشت صنف تقسیم کرده است پس اگر تو از یکی از آنها هستی، حقت را به تو می‌دهم». و منذری می‌گوید: در إسناد آن عبدالرحمن بن زیاد بن أنعم إفریقی وجود دارد که بسیاری از محدثین در ضعف او سخن گفته‌اند. عون الـمعبود (۵/۳۹). [۱۲۳] از رسول خدا صروایت است که فرمودند: «إِنِّي لَمْ أُؤمَرْ أَنْ أُنَقِّبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ»: «من ماموریت نیافتم که از قلوب مردم پرده بردارم و سینه‌های‌شان را بشکافم». مسلم در صحیحش، کتاب الزکاة، باب ذکر الخوارج وصفاتهم، حدیث ش: (۱۰۶۴). [۱۲۴] مسند أحمد (۳/۴۳۵). و شعیب أرنؤوط در تحقیقش می‌گوید: إسناد آن ضعیف است به خاطر انقطاعی که در سند آن است. و طبرانى در المعجم الکبیر: ۱/۲۸۶، ش: (۸۳۹)، هیثمى می‌گوید (۱۰/۱۹۹): «در میان راویان آن محمد بن مصعب وجود دارد که أحمد او را توثیق نموده و دیگران او را ضعیف دانسته‌اند. وبقیه راویان آن، راویان الصحیح می‌باشد». و حاکم در الـمستدرک: ۴/۲۸۴، ش: (۷۶۵۴) و می‌گوید: إسناد آن صحیح است. و بیهقى در شعب الإیمان: ۴/۱۰۳، ش: (۴۴۲۵) و عجلونى می‌گوید(۲/۷۶): سند آن ضعیف است. [۱۲۵] این سه مورد برگرفته از تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی ذیل تفسیر آیه مذکور می‌باشد. [۱۲۶] حافظ دیلمی در «مسند الفردوس»؛ و مانند آن‌را حافظ بن عساکر در تاریخ دمشق (۵۴/۸۰) تخریج کرده است. [۱۲۷] روشن است که این تعمیم، غلو و بلکه به دور از واقعیت می‌باشد و هیچ‌یک از علمای امت چنین دیدگاهی را مطرح نکرده‌اند چرا که هیچ فرقه‌ای نیست مگر اینکه بدعت‌هایی دارد؛ بنابر قول مولف، امت اسلامی تماما منافق خواهند بود که اظهار ایمان نموده و کفر به خداوند و روز قیامت را در باطن پنهان کرده‌اند!! و با این دیدگاه هیچ مسلمانی در روی زمین باقی نخواهد ماند. علما اتفاق دارند که روایت از اهل بدعت –چنانکه بدعت وی از نوع مکفره نباشد – در صورتی که اهل صدق و امانت باشد، پذیرفته می‌شود. [۱۲۸] مسلم در صحیحش، ش: (۸۷۰) و (۲۹۵۷۴) ، و أحمد در الـمسند: ۴/۲۵۶، ش: (۱۸۲۷۳). [۱۲۹] اصل این حدیث طولانی با الفاظ نزدیک به این و بدون برخی از زیاداتی که مولف ذکر نموده، در منابع زیر روایت شده است: طبری، جامع البیان (۱۴/۳۷۰-۳۷۲)؛ بغوی، معالـم التنزیل (۴/۷۷)؛ واحدی، أسباب النزول (ص: ۲۹۰-۲۹۲)؛ ابن أثیر، أسد الغابة (۱/۲۸۴-۲۸۵) و اشاره می‌کند که آن نیز از ابن منده و ابونعیم و ابن عبدالبر قرطبی در الاستیعاب (۱/۲۱۰) روایت شده است. و هیثمی در مجمع الزوائد آن‌را به طبرانی نسبت می‌دهد و می‌گوید: «در میان راویان آن علی بن یزید الهانی وجود دارد که متروک است». و سیوطی در الدر الـمنثور (۴ /۲۴۶) و هیثمی در مجمع الزوائد (۷/۲۱) آن‌را به حسن بن سفیان و ابن منذر وابن أبی حاتم وأبی الشیخ و عسکری در الأمثال و ابن مردویه و أبونعیم در معرفة الصحابة و ابن عساکر نسبت می‌دهد. و معان بن رفاعة سلمی لین الحدیث می‌باشد. و علی بن زید ضعیف است. بنابراین خبر ضعیف است. ابن حجر در مورد آن می‌گوید: «و اسناد این روایت خیلی ضعیف است.» و همچنین ذهبی در "میزان الاعتدال" و سیوطی در "اسباب النزول" و دیگران این داستان را ضعیف می‌دانند. و شیخ محمود شاکر می‌گوید: «این روایت تماما ضعیف است – شاهدی برای آن وجود ندارد- و در برخی از راویان آن ضعف شدید است». آلبانی در السلسلة الضعیفة می‌گوید: «ضعیف جدًّا». و اینکه منظور از آیه ثعلبة بن حاطب باشد، صحیح نیست چراکه وی به اتفاق اهل سیرت و شرح حال نویسان یکی از اصحاب بزرگوار اهل بدر می‌باشد. و از رسول خدا صثابت شده که فرمودند: «لَا يَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ شَهِدَ بَدْرًا وَالْحُدَيْبِيَةَ»: «هیچ‌یک از کسانی که در کارزار بدر و حدیبیه شرکت داشتند وارد آتش نمی‌شوند». [صحیح مسلم، و مسند أحمد و صحیح ابن حبان و سنن ترمذی و ابن ماجه] و رسول خدا از خداوند متعال حکایت می‌کند که در مورد اهل بدر فرمودند: «لَعَلَّ اللهَ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ: اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ، فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ»: «خداوند از اهل بدر آگاه بود که در مورد آنها فرمود: هرچه می‌خواهید بکنید که من شما را بخشیدم» [متفق علیه]. ابن حجر می‌گوید: «کسی که در چنین جایگاهی باشد چگونه خداوند متعال او را به خاطر نفاق مجازات می‌کند و در مورد وی چنین آیاتی را نازل می‌کند». قرطبی در تفسیرش می‌گوید: «ثعلبه بدری انصاری و کسانی که الله و رسولش به ایمان آن‌ها گواهی دادند، چیزی ناصحیحی از آن‌ها روایت نشده است.» و ابن حزم در المحلى می‌گوید: «اثری که در آن روایت شده آیه در مورد ثعلبة بن حاطب نازل شده، صحیح نیست و بلکه باطل است. چراکه ثعلبه از اهل بدر است». و ثعلبة بن حاطب  که در کارزار بدر شرکت داشت در جنگ احد کشته شد؛ اما در این روایت وی در زمان خلافت عثمان کشته شده است. و این بیانگر آن است که این ثعلبه، ثعلبه بن حاطب بدری نیست. از این گذشته هرگز از رسول خدا دانسته نشده که توبه توبه کننده‌ای را که از عملکرد خود پشیمان شده، نپذیرفته باشد بلکه نپذیرفتن توبه چنین شخصی، صراحتا با امور ضروری در دین چون پذیرفته شدن توبه‌یِ بنده چون توبه کند، مخالف است. بلکه رسول خدا صتوبه کسانی را که کفر آن‌ها بسیار شدیدتر از این بوده پذیرفته است. با توجه به آنچه پیش‌تر گذشت، مصداق این روایت ثعلبه بن حاطب بدری سنبوده است بلکه آنها گروهی از منافقان بودند که به توصیف مذکور در آیه متصف بودند. چنانکه حافظ بن حجر ذکر می‌کند: «ابن وهب می‌گوید: ابن زید در مورد این کلام الهی می‌گوید: ﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٧٥[التوبة: ۷۵] آن‌ها گروهی از منافقان بودند که چون این آیات نازل شد بخل ورزیدند و با نفاق تا روزی که خداوند را ملاقات کنند مجازات شدند که نه خداوند به سوی آن‌ها باز خواهد گشت و نه برای آنان مغفرت و آمرزش و بخششی خواهد بود چنانکه ابلیس با ابا ورزیدن از توبه به این امر گرفتار آمد». [مترجم. إضافه و تصرف از مُصحح] [۱۳۰] «خداوند در آنچه بخشیدی و در آنچه باقی گذاشتی برای تو برکت دهد.» [۱۳۱] فخر رازی، مفاتیح الغیب. و مانند آن در معالـم التنزیل بغوی (۴/۷۹) و جامع البیان طبری (۱۴/۳۸۳-۳۸۸) و الدر الـمنثور سیوطی (۴/۲۴۹-۲۵۰) روایت شده است. [۱۳۲] بخشی از حدیث طولانی است که حاکم در الـمستدرک (۴/۸۷) آ‌ن‌را روایت کرده و می‌گوید: «این حدیث صحیح الاسناد است و شیخین آ‌ن‌را تخریج نکرده‌اند». اما ذهبی در التلخیص بدان تعلیق زده و می‌گوید: «هیثم بن حماد متروک است». و هیثمی در مجمع الزوائد (۸/۲۱۵) آن‌را روایت کرده و می‌گوید: «طبرانی در الأوسط آن‌را روایت کرده و در میان راویان آن هیثم بن جماز وجود دارد که متروک است». می‌گویم: طبرانی این روایت را در الأوسط از انس و ابن عساکر در تاریخ دمشق از جابر روایت می‌کند. نگا: جلال الدین سیوطی، الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلى الجامع الصغیر، احادیث ش: (۵۷۸۳) و(۵۷۸۵) و(۵۷۷۹). و البانی آن‌را ضعیف می‌داند: (۲۶۸۳ و۲۶۸۴)؛ درحالی‌که سزاوار است گفته شود این روایت موضوع است چراکه در سند آن راوی متروک وجود دارد. و بلکه با کلام الهی مخالفت دارد که می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ [الحجرات: ۱۳] «و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامی‌ترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست». و نیز با اینکه رسول خدا صدر حجة الوداع فرمودند: «أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى أَعْجَمِيٍّ وَلَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ ... إِلَّا بِالتَّقْوَى»: «بدانید و آگاه باشید که عربی بر عجمی و عجمی بر عربی برتری ندارد ... مگر بر مبنای تقوا». أحمد در الـمسند از أَبِی نَضْرَةَ (۵/۴۱۱) و هیثمی در مجمع الزوائد (۵۶۲۲) می‌گوید: «احمد آن‌را روایت کرده و راویان آن، راویان الصَّحِیح هستند». و طبرانی آن‌را در الْأَوْسَط و بَزَّار مانند آن‌را از ابوسعید روایت کرده‌اند. و هیثمی در مجمع الزوائد: (۱۳۰۷۹) می‌گوید: «و راویان بَزَّار، راویان الصَّحِیح می‌باشد». [۱۳۳] «و آنان که پس از ایشان آمدند می‌گویند: پروردگارا ما و برادران ما را بیامرز آنان که به ایمان از ما پیشی گرفتند و در دل ما برای اهل ایمان کینه قرار مده پروردگارا محققا توئی مهربان رحیم.» [الحشر: ۱۰]. [۱۳۴] به نظر می‌رسد منظور مولف سازمان سیاسی مخفی مخالف در ایران به نام «سازمان مجاهدین خلق» می‌باشد. و روشن است که توصیف آنان به نفاق، نفاق سیاسی است نه نفاق دینی. [۱۳۵] «ملائکه قبض روحشان کرده بصورت‌های ایشان و پشت‌های ایشان می‌زنند.» [۱۳۶] «آنان بر ایشان درودها و رحمت است از پروردگارشان.» [۱۳۷] «اگر کسی عملی را در صخره‌ای که هیچ منفذ و شکافی در آن نیست، انجام دهد، عمل وی به سوی مردم خارج می‌شود هرکس که باشد». این روایت را امام أحمد در مسندش (۳/۲۸) با الفاظی بسیار نزدیک به این روایت کرده است. و ارنؤوط می‌گوید: اسناد آن ضعیف است. و هیثمی در مجمع الزوائد (۱۰/۲۲۵) آن‌را روایت کرده و آن‌را به احمد در مسندش و ابویعلى در مسندش نسبت داده و می‌گوید: «اسناد این دو روایت حَسَن است». و ابن حبان در صحیحش: ۱۲/۴۹۱، ش: (۵۶۷۸)، و حاکم در الـمستدرک: ۴/۳۴۹، ش: (۷۸۷۷) و می‌گوید: صحیح الإسناد؛ و ذهبی در التلخیص بر تصحیح آن موافقت کرده است. [۱۳۸] این دو مورد از تفسير مفاتيح الغيب فخر الدين رازی، ذيل تفسير این آيه اقتباس شده است. [۱۳۹] «پس چگونه باشد وقتی که بیاوریم از هر أمتی به گواهی و تو را بر اینان گواه آوریم.» [النساء: ۴۱]. [۱۴۰] «و بس است که پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بیناست.» [الإسراء: ۱۷]. [۱۴۱] «و عدۀ دیگری که اعتراف به گناهان خود نمودند.» [التوبة: ۱۰۲]. [۱۴۲] فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب (۱۶/۱۹۸-۲۰۰) [۱۴۳] ابن هشام، السیرة النبویة (۴/۱۳۳- ۱۳۴) و بیهقی، دلائل النبوة (۵/۲۲۲- ۲۲۳) [۱۴۴] «هرکه ایمان به خدا و روز قیامت و ملائکه و کتاب خدا و پیمبران آورد؛ و مال را به دوستی او به خویشان و یتیمان و مساکین و براه‌ماندگان و سؤال‌کنندگان و در آزادی بندگان بدهد، نماز را بپا دارد و زکات را بدهد و چون پیمان ببندند به عهد و پیمان خود وفا کنند و در سختی‌ها و فقر و مرض و هنگام جهاد صابر باشند، ایشانند راستگویان.» [۱۴۵] «همانا مؤمنین آنانند که به خدا و رسول او ایمان بیاورند سپس شک ننمایند و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کنند آنان فقط راستگویانند.» [۱۴۶] «آنان فقط راستگویند.» [۱۴۷] «فراگیری علم بر هر مسلمانی فرض است.» ابن ماجه در السنن: ۱/۸۱، ش: (۲۲۴). بوصیری می‌گوید: إسناد این روایت ضعیف است. و بسیاری از محدثین آن‌را روایت کرده‌اند مانند بیهقی در شعب الإیمان: ۲/۲۵۳، ش: (۱۶۶۳)؛ و می‌گوید: این حدیث مشهور و إسناد آن ضعیف است؛ و از طرق مختلف روایت شده که همگی ضعیف هستند. [۱۴۸] محمد بن محمد بن أشعث، الجعفریات (همچنین به او الأشعثیات گفته می‌شود)، ص: ۱۸۴. [۱۴۹] عرش در لغت بیش از یک معنا دارد. از جمله: تخت پادشاه یا صندلی بزرگ، سقف خانه، جزئی از چیزی، مالکیت و ... در مورد عرش خداوند رحمن، معنای مورد نظر از میان این معانی، تخت پادشاه می‌باشد. چراکه نصوص قرآنی و احادیث نبوی بیانگر این معنا و نه معانی دیگر می‌باشد. و عرش خداوند رحمن شبیه هیچ‌یک از تخت‌های مخلوقات نیست و جز کسی که آن‌را خلق کرده است وسعت و عظمت و کُنه و ماهیت آن‌را نمی‌داند. و در مورد آن تنها به چیزی قائل هستیم که در قرآن کریم و احادیث صحیح رسول خدا صوارد شده است و از حد و حدود آنچه در این مورد در نصوص وارد شده تجاوز نمی‌کنیم. خالق متعال ویژگی‌های زیادی را برای عرش بزرگ و بلند مرتبه‌اش قرار داده که آن‌را از مخلوقات دیگر متمایز نموده است. و این از آن جهت است که عرش از جایگاه والایی نزد خداوند متعال برخوردار است. عرش خداوند رحمن در بیست و یک جای قرآن ذکر شده است. و ذکر آن به این تعداد بیانگر مکانت و منزلت والای عرش نزد خداوند متعال می‌باشد. این نصوص بیانگر موارد ذیل می‌باشد: ۱- عرش موجودی مجازی یا تخیلی نیست بلکه در حقیقت مخلوقی است از مخلوقات خداوند متعال که آن‌را خلق نموده و ایجاد کرده است و همانند تخت‌های مخلوقات نیست بلکه تختی است شایسته و سزاوار خداوند متعال؛ ۲- آفرینش عرش پیش از آسمان‌ها و زمین بوده است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ وَكَانَ عَرۡشُهُۥ عَلَى ٱلۡمَآءِ[هود: ۷] «و او کسی هست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب بود.» ۳- عرش بالای آسمان‌ها و زمین است و از آن‌ها بالاتر است و همانند سقف برای آن‌ها می‌باشد. بلکه سقف بهشت می‌باشد چنانکه در حدیث آمده است: «فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَاسْأَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّةِ وَأَعْلَی الْجَنَّةِ فَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ»[صحیح بخاری] «پس هرگاه چیزی از خدا خواستید، بهشت فردوس را طلب کنید. زیرا که آن، بهترین و بالاترین، بهشت است. عرش خدا بر روی آن قرار دارد و نهرهای بهشت از آن سرچشمه می‌گیرند». ۴- استوای خداوند متعال بر عرش: استوا خداوند متعال بر عرش چنان است که شایسته و سزاوار او تعالی می‌باشد بدون اینکه به تشبیه و کیفیت برای آن قائل باشیم. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥[طه: ۵] «(الله) رحمان (است که) بر عرش قرار گرفت». و چنانکه در پنج جای دیگر می‌فرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ[الأعراف: ۵۴] [الأعراف: ۵۴، یونس: ۳، الرعد: ۲، الفرقان: ۵۹، السجدة: ۴، الحدید: ۴] «سپس بر عرش مستقر شد». ۵- عرش بالاترین و والاترین و بزرگ‌ترین و سنگین‌ترین و وسیع‌ترین مخلوقات است. عظمت و بزرگی آن‌را جز خداوند متعال نمی‌داند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ[التوبة: ۱۲۹] «و او پروردگار عرش عظیم است». خداوند متعال در این آیه و آیات دیگر وسعت عرش را در میان مخلوقات بزرگ و عظیم توصیف می‌کند. البته صفات و ویژگی‌هایی دیگری نیز برای عرش خداوند متعال در قرآن کریم و سنت صحیح نبوی وارد شده است. کوتاه سخن اینکه عرش مخلوق بزرگی از مخلوقات حقیقی خداوند متعال است و مجاز نیست چنانکه مولف /به مجازی بودن آن اشاره دارد. اما تفسیر آیه چنان است که ابن کثیر / می‌گوید: «یعنی خداوند متعال مالک و خالق هرچیزی است چراکه او پروردگار عرش عظیم است که سقف مخلوقات و تمام آفریدگان در آسمان‌ها و زمین است. و آنچه ما تحت عرش است در احاطه قدرت الله متعال می‌باشد.» تفسیر ابن کثیر (۲/۴۰۴) [مُصحح].