سورۀ انفال مدنی و دارای ۷۵ آیه است
سورة الأنفال (مدنية وهي خمس وسبعون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡۖ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١﴾[الأنفال:۱]
ترجمه: به نام خدای رحمن رحیم. سؤالت میکنند از انفال، بگو انفال اختصاص به خدا و رسول دارد، پس از خدا بترسید و میان خود اصلاح کنید و خدا و رسول او را اطاعت نمایید اگر ایمان دارید. (۱)
نکات: انفال [۶۹]عبارت است از هر چه از کفّار حربی بدون قتال گرفته شود و زمینهایی که اهل آن اعراض کردهاند بدون قتال [۷۰]و زمینهای موات بائر [۷۱]، نیزارها، شکم وادیها، تپهها، جنگلها و قطعههایی که مال حکّام و مخصوص آنان بوده [۷۲]و مال بدون وارث که خرید و فروش اینها برای کسی جائز نیست و باید در زمان رسول خداصبه اختیار او باشد و صرف منافع مسلمین نماید و پس از او به دست زمامدارمسلمین است [۷۳]و باید صرف منافع و مصالح مسلمین شود.
﴿١ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣﴾[الأنفال:۲-۳]
ترجمه: همانا مؤمنین کسانیند که چون ذکر خدا شود دلهاشان بترسد و چون آیات او بر ایشان خوانده شود ایمانشان زیاد شود و فقط بر پروردگارشان توکل میکنند(۲) آنانکه نماز را به پا میدارند و از آنچه روزی ایشان کردهایم انفاق میکنند(۳) ایشانند همان مؤمنین حقیقی، برای ایشان است درجاتی نزد پروردگارشان و آمرزش و روزی نیک بیمنت.(۴)
نکات: ﴿وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾با جملۀ ﴿وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ...﴾که در سورۀ رعد است منافات ندارد زیرا اطمینان در اثر یقین به قدرت و عظمت اوست و ترس در اثر حضور و عقاب اوست. جملۀ ﴿زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾دلالت دارد که ایمان قابل نقص و زیاده است و این آیه دربارۀ مؤمنین کاملالایمان نازل است. مقصود از ﴿رِزۡقٞ كَرِيمٞ﴾: روزی بیمنت و بهشت ابدی مدت است.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٤ كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥ يُجَٰدِلُونَكَ فِي ٱلۡحَقِّ بَعۡدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى ٱلۡمَوۡتِ وَهُمۡ يَنظُرُونَ ٦ وَإِذۡ يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحۡدَى ٱلطَّآئِفَتَيۡنِ أَنَّهَا لَكُمۡ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٧ لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٨﴾[الأنفال:۵-۸]
ترجمه: چنانکه ترا پروردگارت از خانهات به حق بیرون آورد و به تحقیق گروهی از مؤمنین کراهت داشتند(۵) با تو مجادله میکنند دربارۀ حق پس از آنکه آشکار شد گویا به سوی مرگ رانده میشوند در حالیکه مینگرند(۶) و هنگامیکه خدا وعده میداد شما را به یکی از دو گروه که از آنِ شما و به نفع شماست و دوست داشتید که گروه بدون اسلحه برای شما باشد و خدا میخواست حق را به فرمانهایش پابرجا کند و ریشۀ کافران را قطع نماید(۷) تا حق را ثابت و باطل را زائل کند و اگرچه گناهکاران خوش نداشتند.(۸)
نکات: مقصود از ﴿أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ﴾، بیرون رفتن پیغمبر است از مدینه برای جنگ بدر، اگر چه خود بیرون رفته ولی چون به امر خدا بوده خدا فرموده پروردگارت تو را بیرون آورد. به هر حال اگر بخواهیم جملات آیات فوق و آیات بعدی روشن شود باید قضیّۀ بدر را ذکر کنیم تا خواننده آیات را به آسانی درک کند.
بدانکه [۷۴]بدر در۱۵۰ کیلومتری مدینه میان راه مکّه است و در آن چاههای آب است و آب فراوان است و آن چاهها را بدر نامی احداث کرده که به نام او مانده است. در سال دوم هجرت در ماه رمضان جبرئیل خبر آورد که کاروان تجارت قریش از شام برمیگردد با هزار شتر بار و هفتاد سوار به ریاست ابوسفیان. رسول خداصبا ۳۱۳ تن از مهاجر و انصار حرکت کرد به قصد «عیر» یعنی کاروان قریش و ندانستند که جنگی پیش میآید و لذا بدون اسلحه و وسائل، فقط دو شتر در میان آنان بود از مقداد و مصعب بن عمیر و با همۀ لشکر بیست شمشیر بود و باقی با چوب و چماق بودند. رسول خداصبا دو نفر قبلاً به بدر رفتند برای خبرگیری از قافله و معلوم شد قافله در راه است. از آن طرف منافقان مدینه قاصدی پیش ابوسفیان فرستادند که محمد از مدینه بیرون شده با اصحاب، قصد شما دارد. ابوسفیان مرد کاردانی بود، جلوتر از قافله آمد به بدر برای خبرگیری، اهل بدر به او گفتند: ما خبری نداریم جُز اینکه دیروز دو شتر سوار آمدند فلان محل، شتران را خوابانیده و به سوی ما آمده و از ما خبر کاروان را پرسیدند، ابوسفیان پشکل شترها را بهم مالید اثر هستۀ خرما دید و گفت: دو تن از اصحاب محمد بودهاند. و فوری برگشت و قافله را از کنار دریا عبور داد و ضمضم غفاری را فرستاد به مکه تا خبر کند که محمد قصد کاروان ما دارد، ما را دریابید.
پیش از آنکه ضمضم به مکه برسد عاتکه بنت عبدالمطلب در خواب دید سواری آمد به طرف مکه به صدای بلند گفت: «یَا آلَ غَالِب، اُغدوا إِلى مَصَارِعِكُمْ» [۷۵]آنگاه سنگی از کوه بکند و در مکه انداخت و در تمام خانههای مکه از پارۀ آن بیفتاد، آن خواب در مکّه نشر شد، ابوجهل با عدهای در سایۀ کعبه نشسته بودند، چون عباس را دید او را صدا زد بیا با تو سخنی دارم، چون عباس آمد گفت: یا آل عبدالمطلب کفایت نکرد شما را که مردی از شما دعوت نبوت کرد اکنون زنی مدعی نبوت شده و چنین خواب دیده، به لات و عزی قسم که اگر آن خواب راست نیاید خواهیم نوشت که آل عبدالمطلب دروغگوترین عربند، عباس گفت: روز دیگر مهیا شدم که بروم جواب ابوجهل گویم، چون قدم به مسجدالحرام نهادم آواز ضمضم را شنیدم که گوش شتر خود را بریده و جامه بدریده و وارونه بر شتر نشسته و خاک بر سر میکند و صدا میزند: «یَا مَعْشَرَ قُرَیْش؛ الُمسْتَغَاث مِن محمد» [۷۶]، کاروان و تجارت قریش را دریابید. در مکه جنبشی شد و مردم به عجله به جمع سلاح و مرد پرداختند تا هزار مرد. چون از مکه خارج شدند قاصد ابوسفیان رسید که کاروان به سلامت رسید. لشکر گفتند: به حرب یتیم ابوطالب رفتن فائده ندارد و خواستند برگردند ولی اخنس بن شریق و ابوجهل مانع شدند، سراقۀ کنانی آمد که یا معشر قریش اکنون که بیرون آمدهاید بروید شرّ محمد را کفایت کنید، تا به بدر بروید، اگر محمد را دریابید او را به قتل رسانید و اگر نه به لهو و طرب پردازید. جبرئیل، رسول خداصرا خبر داد که کاروان جستند و لشکر قریش پیش آمدند، دل بر حرب بنه که خدا شما را یاری کند. رسول با اصحاب مشاوره کرد و فرمود کاروان گذشت و لشکر قریش آمد چه باید کرد؟ ابوبکر گفت: تن و جانم فدای تو و فرمان خدای تو، هر چه فرمایید به جان حاضرم تا یکی از ما بماند حرب میکنیم. رسول خدا فرمود: «جزاك الله خیراً»، بنشین. دو مرتبه فرمود: چه نظر دارید؛ «أشیروا عليّ». عمر برخاست و گفت: یا رسول الله رأی ما آن است که ابوبکر گفت. باز رسول رسول خداصتکرار کرد، سعد بن معاذ از انصار بر پاخاست و عرض کرد: مقصود از خطاب ماییم؟ فرمود: «نعم یا سعد»، عرض کرد ما با تو عهد بستهایم و پایداریم به خدایی که تو را به خلق فرستاده «لَوْ اِسْتَعْرَضْتَ هَذَا البَحْرَ لَاَتَّبَعْنَاكَ» [۷۷]و همۀ انصار بر قول من هستند. رسول خداصشاد شد و انصار را دعا کرد. مقداد بن عمرو برخاست و گفت: یا رسول الله، ما مانند قوم موسی نمیگوییم: «فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ»، لیکن ما میگوییم: «سمعاً وطاعة لله ولرسوله».
به هر حال چون مهیّای جنگ نبودند از جنگ کراهتی داشتند، حباب بن منذر برخاست و گفت: یا رسول الله حرب با ایشان به امر خدا میکنی یا به رأی خود؟ فرمود: به فرمان خدا، حباب گفت: صواب آن است که ما برویم بدر و چاههای آب را در تصرف گیریم، رسول خداصفرمود: رأی، رأی حباب است. چون به بدر رسیدند، دو غلام از قریش آمده بودند، اصحاب رسول ایشان را بگرفتند در حالیکه رسول خداصدر نماز بود، به ایشان گفتند: لشکر قریش چند نفرند؟ گفتند: هزار سوار، اصحاب گفتند: دروغ میگویید، میخواهید ما را بترسانید و ایشان را بزدند، ایشان گفتند: دروغ گفتیم تا دست از ایشان برداشتند. رسول خداصسلام نماز را بداد و فرمود: واعجبا! تا راست گویند ایشان را میزنید و چون دروغ گویند دست برمیدارید نزد من آرید. پس به ایشان فرمود: راست بگویید، گفتند: لشکر بسیار است و ما به تفصیل ندانیم و دروغ نگوییم. رسول خداصفرود: روزی چند شتر میکشند؟ گفتند: گاهی ده بکشند و گاهی نه شتر. رسول خداصفرمود: الله اکبر میان هزار و نهصد میباشند و در واقع ۹۵۰ نفر بودند. اصحاب شب را به بدر ماندند، در آنجا آب کم و ریگ نرم بسیار بود چنانچه پای بشر به آن فرو رفتی و در موقع جنگ حمله نتوانستند. خدایتعالی بارانی بفرستاد که در آیۀ ۱۱ همین سوره ذکر شده و به سبب آن گودالها پر از آب شد و زمین زیر پای ایشان سخت گردید. مسلمین شادی کردند و به نصرت خدا امیدوار شدند.
آنگاه لشکر مشرکین رسیدند. رسول خداصفرمود: «هَذِهِ مَكَّةُ قَدْ رَمَتْكُمْ بِأَفْلَاذِ كَبِدِهَا» [۷۸]. مسلمین ایشان را دو برابر خود دیدند و لشکر مشرکین ایشان را اندک دیده و دلیرتر شدند. یکی از مشرکین به تاخت بر گِرد لشکر اسلام و بازدید کرد برگشت و گفت: «هَؤُلَاءِ قَوَمٌ لَا كَمِینَ لَهمْ وَلَا مَدَدَ إِلَّا سُیُوفهُم» [۷۹]. عتبه گفت: یا معشر قریش میدانید که من شما را ناصحم، صواب نیست که با این مرد حرب کنید، یا نبی است، یا سلطان و یا کذاب، اگر نبی است ما اولیترین به وی هستیم و اگر سلطان باشد اگر پیش برد ما در سایۀ وی بهتر باشیم و اگر کذّاب است بیگانگان او را کفایت کنند، ما اگر مغلوب وی شویم بد نام عرب گردیم و اگر غالب شویم غلبه بر مشتی برهنه و گرسنه فخری نباشد. ابوجهل گفت: «قد انتفخ سحره»، (شش او باد کرده)، یعنی ترسیده است. عتبه گفت: «یا مصفر استه» [۸۰]! به مانند منی چنین گویی، به تو نشان دهم که مرد کیست، این بگفت و مهیای حمله شد، لشکر اسلام در میان آفتاب بودند، برای رسول خداصعریشی از چهارچوب برپا کردند. رسول خداصدر آنجا دعا کرد تضرع نمود. و نصرت خواست، جبرئیل رسید با سه هزار فرشته به یاری مسلمین و فرمود: «الجَبَّارُ يُقْرِئُكَ السَّلَام وَیَقُول أَنْتَ فِي الظِّلِ وَأَصْحَابُكَ فِي الشَّمْسِ» [۸۱]! رسول خدا آن عریش را واژگون کرد.
از مشرکین عتبه بن ربیعه وجیه قریش و برادرش شیبه و ولید بن عتبه سه تن پیر و کامل و جوان به میدان آمده و مبارز خواستند. از انصار سه تن؛ پیر و کامل و جوان بنام معوذ و معاذ و پدرشان حارث به میدان آمدند. مبارزان قریش گفتند: من أنتم؟، شما کیستید؟ ما قوم خود را میخواهیم. رسول خداصفرمود: ای گروه مهاجرین، جواب گویید. ابوبکر برخاست برود رسول خداصاو را نشانید، عمر برخاست، رسول او را نیز نشانید، پس حمزه و علی و عبیدۀ بن الحارث برخاستند. و حمزه در مقابل عتبه و علی در مقابل ولید و عبیده در مقابل شیبه آمد، پیر با پیر و جوان با جوان. علی÷ولید را فرصت نداد و سرش را پرانید و حمزه عتبه را درنگ نداد و عبیده با شیبه بماندند و بر یکدیگر حمله کردند و جولان میدادند، آخر شیبه ضربتی زد پای عبیده را قلم کرد و عبیده ضربتی بر دوش او زد که هر دو بیفتادند، حمزه و علی برجستند و کار شیبه را تمام کردند. و عبیده را نزد رسول خداصآوردند، رسول خداصسر او را در دامن گرفت و او به هوش آمد و چشم باز کرد و گفت: «أولست على الإسلام؟» [۸۲]. رسول خداصفرمود: «بلی وعلی الشهادة» [۸۳]، عبیده دو شعری گفت و بر کنار رسول خدا جان داد. رسول خداصفرمان حمله بداد و ریگی بر گرفت و در روی لشکر مشرکین پاشید و گفت: «شاهتْ الوجوه» [۸۴]، خدایتعالی چنان تقدیر کرد که هر یک از مشرکین را ریگی به چشم فرو رفت، مسلمانان همی کشتند و بستند ومشرکین پا افتادند و یا کشته و یا فرار کردند.
در آن جهاد هفتاد نفر از مشرکین کشته و هفتاد نفر اسیر و هفتاد نفر مجروح شدند و از مسلمین ۱۴ نفر کشته شدند و رؤسای مشرکین اکثرا کشته شدند. جملۀ ﴿وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ﴾دلالت دارد که مسلمین میل داشتند قافلۀ تجارت به دست ایشان بیفتد ولی خدا اراده کرد که جنگی واقع شود و مسلمین عزیز و سربلند شوند. جملۀ: ﴿لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ﴾دلالت دارد که جنگ باعث شد بر پیروزی ابدی اسلام و شکست شرک و ضلال ولی مسلمین چون عدّه نداشتند در وحشت بودند.
﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ ٩ وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ وَلِتَطۡمَئِنَّ بِهِۦ قُلُوبُكُمۡۚ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ١٠ إِذۡ يُغَشِّيكُمُ ٱلنُّعَاسَ أَمَنَةٗ مِّنۡهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ لِّيُطَهِّرَكُم بِهِۦ وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ وَلِيَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمۡ وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ ١١﴾[الأنفال:۹-۱۱]
ترجمه: هنگامی که شما مسلمین پروردگارتان را به فریاد رسی خواندید پس برای شما اجابت کرد که من شما را مدد می کنم به هزار فرشتۀ ردیف یکدیگر(۹) و خدا این مدد را قرار نداد جُز بشارتی و برای اینکه به آن دلهای شما آرام گیرد و نصرتی جز از جانب خدا نیست، به راستی که خدا عزیز حکیم است(۱۰) هنگامی که خدا برای ایمنی، شما را به چرتی فرو برد و نازل میکرد بر شما آبی از آسمان تا شما را پاک کند و آلودگی شیطان را از شما ببرد و دلهای شما را به هم پیوند دهد و به سبب آن قدمهای شما را ثابت بدارد.(۱۱)
نکات: ﴿تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ﴾همان وقتی بود که رسول خداصنظر به قلت مسلمین و کثرت مشرکین استغاثه میکرد. جملۀ ﴿فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ﴾، همان وقتی بود که جبرئیل با سه هزار ملک آمد. و بعضی گفتهاند: ﴿إِلَّا بُشۡرَىٰ وَلِتَطۡمَئِنَّ بِهِۦ قُلُوبُكُمۡ﴾دلالت دارد که ملائکه عبارت بودند از صفات حسنۀ مسلمین از قبیل توکل، طمأنینه، شهامت، شجاعت، امن و مانند اینها (!) که این قول، موافق آیات قرآن نیست.
مقصود از جملۀ: ﴿إِذۡ يُغَشِّيكُمُ ٱلنُّعَاسَ أَمَنَةٗ مِّنۡهُ﴾همان شبی است که در بدر روی شنها بودند و پای ایشان فرو میرفت و لذا خدا باران را فرستاد زیر پای ایشان سخت شد و روح ایشان شاد شد و به یاری خدا دلگرم شدند زیرا شیطان وسوسه میکرد که شما آب ندارید و کافران در زمین سخت هستند و خدا باران را فرستاد و وسوسۀ شیطان رفع شد.
﴿إِذۡ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ سَأُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ وَٱضۡرِبُواْ مِنۡهُمۡ كُلَّ بَنَانٖ ١٢ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَمَن يُشَاقِقِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ١٣ ذَٰلِكُمۡ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٤﴾[الأنفال:۱۲-۱۴]
ترجمه: هنگامیکه پروردگار تو به فرشتگان وحی میکرد که من با شمایم مؤمنین را ثابت بدارید به زودی در دلهای کفّار ترس میاندازم پس بزنید بالای گردنها را و بزنید از کفار همۀ سرانگشتان را(۱۲) این برای آن است که ایشان با خدا و رسول او مخالفت کردند و هرکه با خدا و رسول او مخالفت و عداوت ورزد پس محققاً خدا شدیدالعقاب است(۱۳) این است شما را پس بچشید آنرا و محقّقاً برای کافران عذاب آتش است.(۱۴)
نکات: یکی از علل پیروزی مسلمین با اینکه نه عدد زیادی داشتند و نه وسائل و نه مال زیاد، همانا ایمان و ثبات قدم بود و علّت دیگرش بیایمانی و ترس کفار بود چنانکه فرموده: ﴿فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا...﴾و مقصود از ﴿فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ وَٱضۡرِبُواْ مِنۡهُمۡ كُلَّ بَنَانٖ﴾، زدن بر سر و دست و پای کفار به وسیلۀ ملائکه است در جنگ بدر. و مقصود از جملۀ ﴿ذَٰلِكُمۡ فَذُوقُوهُ﴾، یعنی این اسیری، قتل و جراحت، در دنیاست آنرا بچشید.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ١٥ وَمَن يُوَلِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٦ فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ١٧ ذَٰلِكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ مُوهِنُ كَيۡدِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٨ ﴾[الأنفال:۱۵-۱۸]
ترجمه: ای مؤمنین چون کافران را ملاقات کردید در حالیکه زیاد بودند و به شما رو آورند پس به آنان پشت مکنید(۱۵) و هرکس در آن روز، جز برای بازگشت و آمادهشدن و یا برای مکانگیری و ملحق شدن به گروه دیگر از مجاهدین، به ایشان پشت کند پس به تحقیق غضب خدا را پذیرفته و جای او دوزخ و بد بازگشتی است(۱۶) پس شما ایشان را نکشتید ولیکن خدا ایشان را کشت و تو نینداختی در وقتی که انداختی ولیکن خدا انداخت و تا اینکه مؤمنین را از آن قتل و رمی بیازماید به بلاءِ نیکو. به درستی که خدا شنوندۀ داناست(۱۷) این است (عنایت خدا، فتح و غلبه) و خدا سستکنندۀ مکر کافران است.(۱۸)
نکات: حقتعالی منزه است از کارهای بشری و کار بشری مستند به او نیست ولیکن معجزات و کارهای خارقالعاده را نسبت به خود داده و امّا معجزات پس مسلم است که کار خدا و به ایجاد اوست برای تصدیق او به رسالت رسولانش و اما کارهای دیگری مانند: قتل عدۀ قلیلی عدۀ کثیری را بدون وسائل جنگی و یا انداختن یک مشت ریگ و رسیدن آن ریگها به چشمان تمام کفار، این هم چون به مدد ملائکه، فرشتگان و مأمورین الهی بوده نسبت آنرا به خدادادن اشکالی ندارد، چون به مدد خدا بوده است و لذا خدا فرموده: ﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ﴾.
﴿إِن تَسۡتَفۡتِحُواْ فَقَدۡ جَآءَكُمُ ٱلۡفَتۡحُۖ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدۡ وَلَن تُغۡنِيَ عَنكُمۡ فِئَتُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَوۡ كَثُرَتۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٩ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَأَنتُمۡ تَسۡمَعُونَ ٢٠ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ ٢١ ۞إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلۡبُكۡمُ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ ٢٢ وَلَوۡ عَلِمَ ٱللَّهُ فِيهِمۡ خَيۡرٗا لَّأَسۡمَعَهُمۡۖ وَلَوۡ أَسۡمَعَهُمۡ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٣﴾[الأنفال:۱۹-۲۳]
ترجمه: اگر شما فتح و گشایش بخواهید پس به تحقیق فتح برای شما آمد و اگر خودداری کنید پس آن برایتان بهتر است و اگر باز گردید ما باز میگردیم و شما را هرگز بینیاز نکند گروهتان از چیزی و اگر چه بسیار باشد و به تحقیق که خدا با مؤمنین است(۱۹) ای مؤمنین خدا و رسول او را اطاعت کنید و از او رو نگردانید و حال آنکه میشنوید(۲۰) و نباشید مانند آنانکه گفتند شنیدیم و حال آنکه نمیشنوند(۲۱) محققاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی هستند که نمیاندیشند(۲۲) و اگر خدا خیری در ایشان میدانست هر آینه ایشان را شنوانیده بود و اگر به ایشان میشنوانید محقّقاً رو گردانیده بودند در حالیکه اعراض داشتند.(۲۳)
نکات: خطاب ﴿إِن تَسۡتَفۡتِحُواْ﴾با کفار است و یا با مؤمنین، به نظر میآید که خطاب با کفار باشد. و اگر خطاب به مؤمنین بگیریم آن هم اشکالی ندارد.
٢٣ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٤ وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمۡ خَآصَّةٗۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٢٥ [الأنفال:۲۴-۲۵]
ترجمه: ای مؤمنین اجابت کنید خدا و رسول را در وقتی که شما را دعوت کنند به آنچه شما را زنده میکند و بدانید خدا حایل میشود بین مرد و دل او و محقّقاً به سوی او محشور میشوید(۲۴) و بپرهیزید از فتنهای که به خصوص ستمگران از شما نمیرسد (بلکه همه را فراگیرد) و بدانید که خدا شدیدالعقاب است.(۲۵)
نکات: ﴿ٱسۡتَجِيبُوا﴾دلالت دارد بر وجوب اجابت اوامر الهی زیرا امر برای وجوب است و طبق این آیه روایتی آمده که رسول خداصبر درب خانۀ ابی بن کعب عبور کرد و او را ندا کرد، او مشغول نماز بود، نماز خود را به عجله تمام کرد و آمد. رسول خداصفرمود: چرا دیر اجابت کردی؟ عرض کرد: مشغول نماز بودم. فرمود: مگر خبر نداری که خدا فرموده: ﴿ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ [۸۵]. و مقصود از جملۀ: ﴿لِمَا يُحۡيِيكُمۡ﴾دعوت به جهاد و یا مطلق دعوت است چه به اسلام و ایمان باشد و چه به امر جهاد و یا سایر خیرات که به واسطۀ تمام اینها دلها زنده میشود و از موت کفر نجات پیدا میکند و مقصود از جملۀ: ﴿أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ﴾، این است که خدا به دل انسان نزدیکتر از خودش است و از باطن و خیالات او مطلع است و معنی دیگر این است که قلب انسان به اختیار خداست به هر جا و به هرچه خدا بخواهد متوجّه میسازدش، البتّه معانی دیگری نیز ذکر کردهاند.
﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ أَنتُمۡ قَلِيلٞ مُّسۡتَضۡعَفُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ ٱلنَّاسُ فََٔاوَىٰكُمۡ وَأَيَّدَكُم بِنَصۡرِهِۦ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٢٦ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِكُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٧ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ ٢٨﴾[الأنفال:۲۵-۲۸]
ترجمه: و به یاد آرید وقتی که شما کم بودید و در زمین ضعیف شمرده میشدید ترس داشتید که مردم شما را بربايند، پس خدا جایتان داد و به یاری خود شما را تأیید کرد و از چیزهای پاکیزه شما را روزی داد تا شکرگزار باشید (۲۶) ای مؤمنین خدا و رسول را خیانت مکنید و امانات خود را خیانت مکنید و حال آنکه میدانید (زشتی و بال آن را)(۲۷) و بدانید جُز این نیست که اموال شما و اولاد شما فتنه است و محققاً که نزد خداست اجر بزرگ.(۲۸)
نکات: مقصود از ﴿مُّسۡتَضۡعَفُونَ﴾این است که شما مؤمنین حجاز مغلوب و ناتوان بودید و از تمام جهان ذلیلتر و زندگانی شما سختتر و گرسنه و برهنه بودید و اقویا شما را میخوردند، پس خدا شما را تمکّن داد و بر ممالک دنیا مسلّط کرد. و مقصود از فتنه سبب فتنه است و یا اینکه اموال و اولاد برای امتحان و آزمایش است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا وَيُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ٢٩﴾[الأنفال:۲۹]
ترجمه: ای مؤمنین اگر از خدا بترسید و پرهیزکاری کنید او برای شما فرقانی قرار میدهد و جبران میکند از شما بدیهای شما را و برای شما میآمرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است.(۲۹)
نکات: فرقان نیرویی است که میتوانید به آن فرق بین حق و باطل بگذارید و هر کدام را امتیاز بدهید. و چون ملت اسلام در زمان ما از خدا نمیترسند نیروی امتیاز بین حق و باطل را ندارند. و روز جنگ بدر را خدا یوم الفرقان خوانده زیرا در آن روز مسلمین از مشرکین جدا شدند و در مقابل هم صف کشیدند و فرقان را میتوانیم به معنای شرح صدر و قوهای ذهنی بدانیم که انسان به آن قوّه، ممیِّز بین خوب و بد است. و فرقان در این آیه امتیازی است که خدا متّقین را میدهد از تمام اهل زمین.
﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثۡبِتُوكَ أَوۡ يَقۡتُلُوكَ أَوۡ يُخۡرِجُوكَۚ وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ ٣٠﴾[الأنفال:۳۰]
ترجمه: و به یاد آور وقتی را که کفار در مقابل تو مکر میکردند تا تو را زندانی کنند و یا تو را بکشند و یا بیرونت کنند و ایشان مکر میکنند و خدا مکر میکند و خدا بهترین مکرکنندگان است.(۳۰)
نکات: این آیه راجع به شورای «دارالنّدوه»است و «دارالنّدوه»مجلس شورایی بود در مکّه که برای امور خود در آن جمع میشدند برای مشورت، پس در سال ۱۳ بعثت مشرکین مکه یعنی بزرگان قریش در آن جمع شدند برای دفع رسول خداصو پیرمردی از نجد که گویند شیطان بوده مجسّم شده، بر ایشان وارد شد، پس بعضی گفتند: محمد را غل و زنجیر کنید تا مرگش برسد، پیرمرد گفت: صلاح نیست زیرا فامیل او برای او غضب میکنند تا او را نجات دهند. بعضی گفتند: او را از مکّه خارج کنید تا از شرّ او راحت شوید، پیرمرد گفت: صلاح نیست زیرا هر جا برود مردم را جمع میکند و در مقابل شما به جنگ میپردازد، ابوجهل گفت: رأی این است که از هر قبیله مردی حاضر شود و همگی با شمشیرهای خود به ضربه واحده او را بکشند که خون او در میان قبائل پخش شود تا بنیهاشم نتوانند با همه طرف شوند و به گرفتن دیه راضی شوند. پیرمرد گفت: رأی صواب همین است. پس خدا به رسول خود وحی نمود که از مکه خارج و به سوی مدینه هجرت کن و در خوابگاه خود مرو و علی را بگو بخوابد به جای خودت. پس رسول خداصعلی را امر فرمود که برد یمانی مرا بروی خود بکش و در جای من بخواب. از آن طرف مشرکین با شمشیرهای خود کمین کردند که شبانه بریزند میان خانه و او را بکشند. رسول خداصشبانه مشت خاکی بر هوا ریخت و خود از میان غبار بیرون رفت و با ابوبکر به غار ثور تشریف برد و پس از سه شبانه روز به طرف مدینه هجرت کرد [۸۶].
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا قَالُواْ قَدۡ سَمِعۡنَا لَوۡ نَشَآءُ لَقُلۡنَا مِثۡلَ هَٰذَآ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٣١ وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٢ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ٣٣﴾ [الأنفال:۳۱-۳۳]
ترجمه: و چون آیات ما بر ایشان قرائت شود گویند به تحقیق شنیدیم اگر بخواهیم به مانند آن خواهیم گفت نیست این مگر افسانههای گذشتگان(۳۱) و هنگامی که گفتند خدایا اگر این قرآن همان حق از نزد توست، پس بر ما سنگی از آسمان بباران و یا بیاور ما را عذابی دردناک(۳۲) و خدا چنین نبوده که ایشان را عذاب کند درحالی که تو در میان ایشانی و خدا عذابکنندۀ ایشان نبوده درحالیکه ایشان طلب آمرزش میکنند.(۳۳)
نکات: جملۀ ﴿لَوۡ نَشَآءُ لَقُلۡنَا مِثۡلَ هَٰذَآ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ...﴾از سخنان نضر بن حارث مشرک است که در میان اهل فارس رفته بود و قصّۀ رستم و اسفندیار و کتاب کلیله و دمنه را آورده بود. و میگفت: کلام محمد مانند همینهاست و از افسانههای مردم گذشته است و ما اگر بخواهیم مانند آن میگوییم و همان بود که میگفت: خدایا بر ما سنگ بباران. ولی خدا او را جواب داده که تا محمد میان شماست خدا کسی را عذاب نمیکند. و علی÷در نهجالبلاغه در کلمۀ ۸۸ کلمات قصار میفرماید: «كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللهِ وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللهِ صوَأَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالاسْتِغْفَار». یعنی «در زمین دو امان از عذاب خدا بود و به تحقیق یکی از آنها برداشته شد، پس چنگ بزنید به امان دیگر، امّا امانی که برداشته شد رسول خداصبود که از دنیا رفت و امّا آن امانی که باقیمانده پس استغفار است.» سپس حضرت اشاره به این آیه نموده است.
در اینجا به اهل خرافات که دعای توسّل میخوانند و به رسول خداصو یا ائمّه‡متوسل میشوند باید گفت: این بیچارهها نمیدانند که رسول خداصرا خدا برده است. پس باید متوسّل به توبه، تقوی، جهاد و امثال این امور شوند تا نجات پیدا کنند.
﴿وَمَا لَهُمۡ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ ٱللَّهُ وَهُمۡ يَصُدُّونَ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَمَا كَانُوٓاْ أَوۡلِيَآءَهُۥٓۚ إِنۡ أَوۡلِيَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٤ وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمۡ عِندَ ٱلۡبَيۡتِ إِلَّا مُكَآءٗ وَتَصۡدِيَةٗۚ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ٣٥﴾[الأنفال:۳۴-۳۵]
ترجمه: و ایشان را چه باشد که خدا عذابشان نکند درحالی که ایشان مردم را از مسجدالحرام منع میکنند و ایشان دوستان خدا نبودند، دوستان خدا به جز پرهیزکاران نباشند ولیکن اکثر ایشان نمیدانند(۳۴) و نماز ایشان نزد خانۀ خدا نبود جز صفیری و دستزدنی، پس بچشید عذاب را به سبب آنچه کافر بودید. (۳۵)
نکات: مقصود از ﴿يَصُدُّونَ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ﴾واقعۀ سال هفتم هجرت است که رسولخداصبا اصحاب خود عازم حج شدند [۸۷]و در حدیبیه لشکر مشرکین رسیدند و سدّ راه رسولخداصشده و نگذاشتند که مسلمین وارد مکه شوند. در جملۀ ﴿وَمَا كَانُوٓاْ أَوۡلِيَآءَهُۥٓ﴾اگر ضمیر ﴿أَوۡلِيَآءَهُۥٓ﴾به خدا برگردد معنی چنان میشود که ذکر گردید ولی ممکن است ضمیر را برگردانیم به مسجدالحرام، یعنی سرپرستان و متولّیان مسجد نیستند مگر پرهیزکاران و مشرکین نباید متولی مسجدالحرام باشند، چرا برای دو جهت: یکی اینکه پرهیزکار نیستند و دیگر اینکه نمازشان و عبادتشان یک نوع سفاهت است که دستزدن و سوت کشیدن باشد چنانکه رسم بود زن و مرد گاهی که لباس احرام نداشتند برهنه به دور خانۀ کعبه طواف میکردند و دست میزدند و سوت میکشیدند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ يُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ ٣٦ لِيَمِيزَ ٱللَّهُ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِ وَيَجۡعَلَ ٱلۡخَبِيثَ بَعۡضَهُۥ عَلَىٰ بَعۡضٖ فَيَرۡكُمَهُۥ جَمِيعٗا فَيَجۡعَلَهُۥ فِي جَهَنَّمَۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٣٧ قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ وَإِن يَعُودُواْ فَقَدۡ مَضَتۡ سُنَّتُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٣٨﴾[الأنفال:۳۶-۳۸]
ترجمه: به راستی آنانکه کافرند مالهای خود را انفاق میکنند تا (مردم را) از راه خدا بازدارند، آنان، آنها را خرج خواهند کرد، سپس بر ایشان حسرت و افسوس خواهد شد سپس مغلوب شوندو آنان که کافر شدند به سوی دوزخ محشور گردند(۳۶) تا اینکه خدا ناپاک را از پاک جدا گرداند و ناپاکها را روی هم قرار دهد پس همه را جمع کند و در دوزخ قرار دهد. ایشانند همان زیانکاران (۳۷) بگو به کفّار اگر (از کفر و عداوت) خودداری کنند آنچه گذشته برای ایشان آمرزیده شود و اگر به کفر و عدوات برگردند پس به تحقیق روش پیشینیان گذشت.(۳۸)
نکات: جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ﴾راجع به اهل مکه است که اموال خود را در راه کوبیدن اسلام و مسلمین خرج میکردند. ولی به تجربه رسیده همواره اهل باطل برای پیشرفت باطل خود اموال خود را انفاق میکنند ولی اهل حق چنین نیستند! در زمان ما برای نشر خرافات، موهومات، باطلهای مذهبی و بدعتها روزی میلیونها خرج میشود ولی برای نشر توحید انفاق نمیشود حتی موحدین از انفاق مال خود دریغ دارند! جملۀ ﴿يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ﴾، دلالت دارد که اگر کافری و یا مرتدی مسلمان شد خدا او را میآمرزد و از کارهای سابق او درمیگذرد و رسول خداصفرموده: «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَه». و جملۀ: ﴿فَقَدۡ مَضَتۡ سُنَّتُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾، این است که همان معاملهای که خدا با کفار سابقین کرده با ایشان خواهد کرد چنانکه در این باره فرموده:
﴿كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ﴾ [۸۸][المجادلة: ۲۱].
و ﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾ [۸۹][الصافات: ۱۷۳].
وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٣٩ وَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَىٰكُمۡۚ نِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ ٤٠ ۞وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٤١ [الأنفال:۳۹-۴۱]
ترجمه: و کارزار کنید با ایشان تا فتنهای نباشد و تمام دین برای خدا باشد، پس اگر باز ایستادند پس محقّق است که خدا به آنچه میکنند بیناست(۳۹) و اگر رو گردان شدند (از ایمان و توبه) پس بدانید که خدا مولای شماست خوب مولا و خوب یاوری است(۴۰) و بدانید که هرچه غنیمت گرفتید پس محقّقاً یک پنجم آن برای خدا و برای رسول و برای صاحب قرابت، یتیمان، مسکینان و در راه ماندگان است،اگر به خدا و به آنچه نازل کردیم بر بندۀ خود در روز جدا شدن (حق از باطل) روزی که آن دو گروه با هم روبه رو شدند، ایمان دارید و خدا بر همه چیز تواناست.(۴۱)
نکات: جملۀ: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ...﴾عطف است بر جملۀ: ﴿قَٰتِلُوهُمۡ...﴾. و دلالت دارد که مقصود از ﴿غَنِمۡتُم﴾، غنائم در قتال است و چون غنایم جنگی قبل از تقسیم مالک ندارد خدا فرموده: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ...﴾«بدانید» و نفرموده بدهید و اگر مالک داشت باید بگوید: «وآتوا خمسه»که این دلیل دیگری است بر اینکه خمس، خمس ارباح مکاسب نیست زیرا ارباح مکاسب مالک دارد و باید ﴿أُتُواْ﴾گفته شود. مانند ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ [۹۰]، که در قرآن مکرّر آمده، پس این قرینهای است که این خمس غنائم جنگی است فقط اولاً. و ثانیاً: عطف ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ﴾بر ﴿قَٰتِلُوهُمۡ﴾و ثالثاً: سیاق آیات که تماما در جنگ است. رابعاً: ذیل آیه صریح است در قتال و غنائم قتال که فرموده: ﴿يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ﴾. وخامساً: آیۀ بعد که فرموده: ﴿إِذۡ أَنتُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلدُّنۡيَا...﴾که خواهد آمد. سادساً: در قرآن هر جا کلمۀ ﴿غَنِمْتُم﴾و ﴿مَغَانِمُ﴾آمده مربوط به غنائم جنگی آمده. عجب است با این همه قرائن، سیاق و صراحت چگونه مدّعیان دانش و دین این خمس را تعمیم دادهاند در تمام ارباح مکاسب. با اینکه رسول خداصو امیرالمؤمنین از ارباح مکاسب خمس نگرفتند! و اگر تعمیم داشت باید ایشان عمل کنند و آن را از مردم بگیرند.
﴿إِذۡ أَنتُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلۡقُصۡوَىٰ وَٱلرَّكۡبُ أَسۡفَلَ مِنكُمۡۚ وَلَوۡ تَوَاعَدتُّمۡ لَٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِي ٱلۡمِيعَٰدِ وَلَٰكِن لِّيَقۡضِيَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا كَانَ مَفۡعُولٗا لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ٤٢﴾ [الأنفال:۴۲]
ترجمه: هنگامی که شما به کنار وادی نزدیکتر(به مدینه) بودید و ایشان به کنارۀ وادی دورتر و کاروان پائینتر از شما بود و اگر با یکدیگر وعدۀ(جنگ) میکردید البتّه در وعدهگاه اختلاف میکردید ولیکن خدا خواست به انجام رساند آنچه انجام شدنی بود، تا اینکه هرکس هلاک میشود از روی دلیل روشن هلاک شود و هرکس حیات مییابد از دلیل روشن حیات یابد و به راستی که خدا شنوای داناست.(۴۲)
نکات: در این آیه حقتعالی بیان میکند غنائم چه روزی را و بر مسلمین منّت میگذارد و فرموده: هنگامی که شما در وادی نزدیکتری به آب و طرف مدینه بودید ولی کفّار آن طرف بدر که از مدینه دورتر است بودند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلَوۡ تَوَاعَدتُّمۡ...﴾این است که مسلمین برای ضعف و قلّت نفراتشان اگر برای جنگ وعدهگاهی قرار داده بودند خود اختلاف میکردند در تعیین روز و در اینکه حاضر شوند و یا خیر.
﴿إِذۡ يُرِيكَهُمُ ٱللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلٗاۖ وَلَوۡ أَرَىٰكَهُمۡ كَثِيرٗا لَّفَشِلۡتُمۡ وَلَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ سَلَّمَۚ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٤٣ وَإِذۡ يُرِيكُمُوهُمۡ إِذِ ٱلۡتَقَيۡتُمۡ فِيٓ أَعۡيُنِكُمۡ قَلِيلٗا وَيُقَلِّلُكُمۡ فِيٓ أَعۡيُنِهِمۡ لِيَقۡضِيَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا كَانَ مَفۡعُولٗاۗ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ ٤٤ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٤٥﴾[الأنفال:۴۳-۴۵]
ترجمه: هنگامیکه درخوابت خدا ایشان را به تو کم نشان داد و اگر به تو ایشان را زیاد نشان داده بود البتّه سست میشدید و در کار جنگ نزاع میکردید ولیکن خدا سلامت داشت شما را، زیرا او به آنچه در سینهها باشد داناست(۴۳) و هنگامی که ملاقات کردید ایشان را در چشم شما کم مینمود و شما را در چشم ایشان کم مینمود تا اینکه خدا به انجام رساند امری را که شدنی بود و به سوی خدا کارها بازگردانیده میشود(۴۴) ای مؤمنین چون گروهی را ملاقات کردید پس ثابت باشید و بسیار یاد خدا کنید تا باشد شما رستگار شوید.(۴۵)
نکات: جملۀ: ﴿يُرِيكَهُمُ ٱللَّهُ...﴾دلالت دارد که خدا جمعیّت کفار را در خواب به رسول خداصنشان داده بود و به نظر رسول خود عدّۀ قلیلی آورده بود و اگر چنین نبود رسول خداصو سایر مؤمنین در اقدام به جنگ کوتاهی میکردند و همچنین در روز بدر طبق جملۀ: ﴿فِيٓ أَعۡيُنِكُمۡ قَلِيلٗا...﴾لشکر مسلمین، کفار را کم و نفرات قلیلی میپنداشتند و به نظر ایشان زیاد نمیآمد و همچنین جمعیت مسلمین به نظر کفار کم آمد که طرفین به کارزار دلیر شوند. خدا طرفین را به یکدیگر کم نشان داد تا جنگ واقع شود.
﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡۖ وَٱصۡبِرُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٤٦ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ ٤٧ وَإِذۡ زَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّي جَارٞ لَّكُمۡۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكُمۡ إِنِّيٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَۚ وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٤٨﴾
[الأنفال:۴۶-۴۸]
ترجمه: و خدا و رسول او را اطاعت کنید و نزاع مکنید که سست میشوید و عظمت شما میرود و صبر کنید که خدا با صابرین است(۴۶) و نباشید مانند آنانکه از شهر و دیار خود خارج شدند برای خوشگذرانی، سرکشی و وانمودن به مردم و منع میکردند از راه خدا و خدا به آنچه میکنند محیط است(۴۷) و هنگامی که شیطان اعمالشان را برای ایشان زینت داد و گفت امروز کسی از مردم بر شما پیروز نشود و من محقّقاً پناه میدهم شما را، پس چون دو گروه بایکدیگر روبرو شدند، به عقب برگشت بر دو پاشنۀ خودو گفت محققاً من از شما بیزارم به راستی که من میبینم چیزی را که شما نمیبینید به راستی که من از خدا میترسم و خدا شدید العقاب است.(۴۸)
نکات: لشکر مشرکین با دم و دستگاه برای عیش و نوش و تفاخر از مکه بیرون آمدند ولی لشکر اسلام برای جهاد در راه خدا. لشکر کفار از محمدصوحشت داشتند با اینکه از هر جهت برتری داشتند زیرا پیشرفت محمدصرا در امور دیده بودند. و ضمناً از طائفۀ بنیکنانه که سر راهشان بود و قبلاً یک نفر از ایشان را کشته بودند واهمه داشتند، شیطان به شکل سراقه بن مالک که از اشراف بنی کنانه بود به ایشان رسید و گفت: من شما را امان میدهم از شر طائفۀ خودم ولذا دل ایشان را از این جهت خاطر جمع نمود ولی در ضمن جنگ فرار کرد و گفت: من چیزی میبینم که شما نمیبینید.
﴿إِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَٰٓؤُلَآءِ دِينُهُمۡۗ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٤٩ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ٥٠ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ ٥١﴾[الأنفال:۴۹-۵۱]
ترجمه: هنگامی که منافقان و آنانکه در دلشان مرض بود میگفتند: دین ایشان، ایشان را مغرور کرده و هرکس بر خدا توکل کند پس محققاً خدا عزیز حکیم است(۴۹) و اگر ببینی هنگامیکه ملائکه قبض روح کفار میکنند به صورتها و پشتهای ایشان میزنند و گویند بچشید عذاب سوزاننده را(۵۰) این به سبب اعمالی است که انجام دادهاید و براستی که خدا به بندگان ستمگر نیست.(۵۱)
نکات: منافقین و کفّار جرأت مؤمنین بیخانمان را که در اقدام به جنگ و جهاد میدیدند میگفتند: اینان نه بودجه دارند و نه اسلحه و نه نفرات، پس ایشان مغرور شدهاند و دین باعث غرور ایشان شده و محمد ایشان را گول زده است!
﴿كَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيّٞ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٥٢ ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمۡ يَكُ مُغَيِّرٗا نِّعۡمَةً أَنۡعَمَهَا عَلَىٰ قَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٥٣ كَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ فَأَهۡلَكۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَۚ وَكُلّٞ كَانُواْ ظَٰلِمِينَ ٥٤﴾ [الأنفال:۵۲-۵۴]
ترجمه: (عادت ایشان) همانند عادت آل فرعون و کسانی که پیش از ایشان بودند، به آیات خدا کافر شدند پس خدا به سبب گناهانشان ایشان را گرفت زیرا خدا نیرومند شدیدالعقاب است(۵۲) این به سبب این است که خدا نعمت خود را بر قومی که به ایشان داده تغییر نداده تا آنان خودشان را تغییر دهند و به راستی که خدا شنوای داناست(۵۳) همانند شیوۀ آل فرعون و آنان که قبل از ایشان بودند، به آیات پروردگارشان تکذیب کردند پس به گناهانشان هلاکشان کردیم و آل فرعون را غرق نمودیم و همه ستمگر بودند.(۵۴)
نکات: ﴿حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾دلالت دارد که مردم تا خود را تغییر ندهند خدا نعمتهای خود را تغییر ندهد و از ایشان نگیرد و تا ملّتی عملاً خواستگار چیزی نباشند خدا به ایشان ندهد وقتی که ملّتی قدر عقل و قدرت خود را ندانست و آنها را صرف هوی و هوس کرد، خدا هم ایشان را مبتلا میکند به آثار هوی و هوس و چون صرف علم، هدایت و صنعت کرد خدا هم آنها را نصیبشان گرداند. و این آیه رد است بر کسانی که به نعمتهای عقل و هدایت پشت کرده و معتقدند باید خدا به مدد غیبی و فرستادن امامی به زور مردم را تغییر و اصلاح دهد و مردم را به وعدههای جعلی مغرور و منتظر داشتهاند. جملۀ: ﴿وَكُلّٞ كَانُواْ ظَٰلِمِينَ﴾دلالت دارد که به ظلم به هلاکت و نابودی رسیدند. «اَللَّهُمَّ أَهْلِكْ الظَّالِمِینَ فَقَدْ عَظُمَتْ فِتْنَتُهُمْ وَكَثُرَ شَرُّهُمْ وَلَا یَقْدِر أَحَدٌ عَلی دَفْعِهِم إِلَّا أَنْتَ فَادْفَعْهُم یَا قَهَّار!» [۹۱].
﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٥٥ ٱلَّذِينَ عَٰهَدتَّ مِنۡهُمۡ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهۡدَهُمۡ فِي كُلِّ مَرَّةٖ وَهُمۡ لَا يَتَّقُونَ ٥٦ فَإِمَّا تَثۡقَفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡحَرۡبِ فَشَرِّدۡ بِهِم مَّنۡ خَلۡفَهُمۡ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ ٥٧ وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ ٥٨ وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ سَبَقُوٓاْۚ إِنَّهُمۡ لَا يُعۡجِزُونَ ٥٩﴾ [الأنفال:۵۵-۵۹]
ترجمه: به راستی که بدترین جنبندهها نزد خدا کسانیند که کافر شدند که ایمان نیاورند(۵۵) آنانکه از ایشان پیمان گرفتی سپس پیمان خود را در هر مرتبه شکستند و ایشان پرهیز ندارند(۵۶) پس اگر در جنگ بر ایشان پیروز شدی پس به سبب (سختگیری با)ایشان پراکنده ساز کسانی را که پشت سر ایشانند، باشد که ایشان پند گیرند(۵۷) و البته اگر از قومی(که با ایشان پیمان بستهای) ترس خیانتی داشتی پس بینداز به سوی ایشان پیمانشان را به طور منصفانه، زیرا خدا دوست نمیدارد خیانتکاران را(۵۸) و آنان که کافر شدهاند البته گمان مبرند که از قدرت ما بدر رفتهاند، بدرستی که ایشان (ما را) عاجز نمیکنند(یعنی گریزی از عذاب ما ندارند).(۵۹)
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿فَشَرِّدۡ بِهِم...﴾این است که ایشان را چنان در تحت شکنجه بگذار که کفار پس از ایشان بترسند و هوس فتنه نکنند. و مقصود از ﴿تَخَافَنَّ...﴾این است که اگر علائم و آثار نقض پیمان کفّار بر امام مسلمین ظاهر شد باید پیمان ایشان را جلو ایشان بیندازند.
﴿٥٩ وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ ٦٠﴾[الأنفال:۶۰]
ترجمه: و مهیا سازید برای ایشان هر چه میتوانید از نیرو و از اسبان مهیّای بستهشده، که به آن نیروها بترسانید دشمن خدا و دشمن خود و دیگران غیر ایشان را که شما نمیدانید و نمیشناسید خدا ایشان را میشناسد و آنچه در راه خدا انفاق کنید هرچه باشد پاداشش به شما رد میشود و بر شما ستم نشود.(۶۰)
نکات: مسلمین باید هر چه میتوانند بر نیروی جنگی خود بیفزایند. جملۀ: ﴿...لَا تَعۡلَمُونَهُمُ﴾، دلالت دارد که رسول خداصدشمنان دیگری داشته غیر از کفاری که با او جنگ میکردند ولی آن حضرت نمیدانسته. پس آنان که میگویند فلان بندۀ صالح از همه چیز اطلاع دارد بیایند این آیه را بخوانند و بروند از غلوّ خود توبه کنند!
﴿وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٦١ وَإِن يُرِيدُوٓاْ أَن يَخۡدَعُوكَ فَإِنَّ حَسۡبَكَ ٱللَّهُۚ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٣﴾[الأنفال:۶۱-۶۳]
ترجمه: و اگر به سلم و صلح میل کردند، تو نیز به آن میل کن و بر خدا توکل نما زیرا او شنوای داناست(۶۱) و اگر با تو ارادۀ خدعه کنند پس محققاً خدا ترا کافی است، اوست آن خدایی که ترا تأیید کرده با یاریش و به سبب مؤمنین (۶۲) و الفت انداخت بین دلهای مؤمنین که اگر انفاق کرده بودی تمام آنچه در زمین است الفت بین دلهایشان نمیانداختی ولیکن خدا بین ایشان الفت انداخت، به راستی که او عزیزی حکیم است.(۶۳)
نکات: ﴿مَّآ أَلَّفۡتَ...﴾دلالت دارد که رسول خداصدر کائنات و تکوینیات فاعلیّتی ندارد و فقط خدا مقلّب القلوب، مؤثّر و مکوّن است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٤ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِۚ إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٞ يَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ ٦٥ ٱلۡـَٰٔنَ خَفَّفَ ٱللَّهُ عَنكُمۡ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمۡ ضَعۡفٗاۚ فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٞ صَابِرَةٞ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ وَإِن يَكُن مِّنكُمۡ أَلۡفٞ يَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفَيۡنِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٦٦﴾[الأنفال:۶۴-۶۶]
ترجمه: آهای پیغمبر: خدا کافی است ترا و هرکس از مؤمنین را که پیروی تو کنند(۶۴) آهای پیغمبر؛ مؤمنین را بر کارزار ترغیب کن، اگر از شما بیست نفر صابر باشد بر دویست نفر غلبه کنند و اگر از شما صد نفر باشد بر هزار نفر از کفار پیروز میگردند به واسطۀ اینکه این کفار قومی نفهمند(۶۵) اکنون خدا از شما سختی را برداشت و تکلیف شما را سبک کرد و دانست که در شما ضعفی است پس اگر از شما صد نفر باشد بر دویست نفر غلبه کند و اگر هزار نفر باشد بر دو هزار غالب آید به اذن خدا و خدا با صابرین است.(۶۶)
نکات: صدر اسلام در اوائل هجرت؛ حکم الهی این بود که هر یک نفر از مؤمنین در مقابل ده نفر مقاومت کند ولی مؤمنین ضجّه کردند و بر ایشان سنگین آمد و چون مسلمین زیادتر شدند آن حکم تخفیف داده شد و یک نفر مسلمان باید در مقابل دو نفر مقاومت کند و این نسخ نیست بلکه فقدان شرط است زیرا شرط مقاومت، صبر و دانش بود چون نداشتند با وصف عدم شرط باید یک نفر در مقابل دو نفر ایستادگی کند.
﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٧ لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٦٨ فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمۡتُمۡ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٦٩﴾[الأنفال:۶۷-۶۹]
ترجمه: هیچ پیغمبری را نشاید که برای او اسیرانی باشد تا در زمین قتل بسیار (ازمهاجمین) کند، شما متاع دنیا را میخواهید و خدا برای شما آخرت را میخواهد و خدا عزیزی حکیم است(۶۷) اگر از خدا در پیش مقرر نشده بود هر آینه در آنچه گرفتید به شما عذاب بزرگی میرسید(۶۸) پس از آنچه در جنگ به غنیمت گرفتهاید بخورید در حالیکه حلال پاکیزه است و از خدا بترسید زیرا خدا آمرزندۀ رحیم است.(۶۹)
نکات: پس از آنکه مسلمین هفتاد نفر از مشرکین را در جنگ بدر اسیر گرفتند، رسول خداصدربارۀ أسراء با اصحاب خود مشورت کرد، ابوبکر گفت: از ایشان فداء بگیر و آزادشان کن، عمر گفت: همه را به قتل رسان. رسول خداصپیشنهاد ابوبکر را پذیرفت و بنا شد هر کدام از اسیران فدایی بدهند و آزاد شوند، جبرئیل این آیات را آورد. از این آیات معلوم میشود اسیر گرفتن وبه واسطۀ فداء و گرفتنِ سَربها آزاد کردن به اذن الهی نبوده و لذا جملۀ: ﴿لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾، نازل شده است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّمَن فِيٓ أَيۡدِيكُم مِّنَ ٱلۡأَسۡرَىٰٓ إِن يَعۡلَمِ ٱللَّهُ فِي قُلُوبِكُمۡ خَيۡرٗا يُؤۡتِكُمۡ خَيۡرٗا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٧٠ وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ فَقَدۡ خَانُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ فَأَمۡكَنَ مِنۡهُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ٧١﴾[الأنفال:۷۰-۷۱]
ترجمه: آهای پیامبر، به اسیرانی که دردست شما هستند، بگو که اگر خدا بداند در دلهای شما خیر را، خیری بهتر از آنچه از شما گرفته به شما میدهد و شما را میآمرزد و خدا آمرزندۀ رحیم است(۷۰) و اگر بخواهند با تو خیانت کنند پس به تحقیق قبلاً با خدا خیانت کردند، پس خدا تمکن و تسلط داد تو را بر ایشانو خدا دانای حکیم است.(۷۱)
نکات: چون رسول خداصدر جنگ بدر از اسیران فداء گرفت حقتعالی برای جذب قلوب اسیران این آیات را نازل نمود. از جمله کسانی که اسیر شدند عبّاس عموی پیغمبرصبود با عقیل و نوفل بن حارث بن عبدالمطلب. و چون بنا شد فدیه بدهند و آزاد شوند، عقیل و نوفل چیزی نداشتند ولی عبّاس داشت، بیست وقیه طلا داشت که تقریبا صد و بیست دینار میشد که همراه خود آورده بود برای اینکه لشکر کفار را طعام بدهد و او یکی از ده نفری بود که باید هر روز به نوبت خودشان یک نفر مخارج لشکر را بدهد و ده شتر قربانی کند و نوبت به عباس نرسید تا اسیر شد و پول او را گرفتند و از غنائم شد. عباس خدمت رسول خداصعرض کرد: من مسلمان بودم ولی کفّار مرا به اکراه آوردند. حضرت فرمود: اگر این سخن تو راست باشد خدا تو را جزاء خواهد داد امّا ظاهراً علیه ما بودهای، پس عباس گفت: دینارهای مرا پس بدهند، حضرت فرمود: نمیشود و تو باید فدیۀ خودت، عقیل و حارث را بپردازی تا هر سه آزاد شوید. عباس گفت: مرا میان قریش محتاج میکنی؟ حضرت فرمود: کجاست آن طلاهایی که به ام الفضل عیالت دادی در وقتی که از مکه خارج میشدی و گفتی: من نمیدانم از این سفر برمیگردم یا نه، اگر حادثهای برایم رخ داد این دینارها مال تو، عبیدالله، عبدالله و فضل. عباس گفت: از کجا دانستی، حضرت فرمود: پروردگارم به من خبر داد. عباس گفت: پس من شهادت میدهم که تو راستگویی و شهادتین بر زبان جاری نمود و گفت: غیر خدا احدی بر این مطّلع نبود، زیرا من دینارها را در تاریکی شب به عیالم دادم و من در رسالت تو شک داشتم، پس چون چنین خبری به من دادی شک من بر طرف گردید. و بعدها عباس به برکت اسلام ثروت بیشتری پیدا کرد و چنانکه خدا فرموده: ﴿يُؤۡتِكُمۡ خَيۡرٗا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمۡ﴾گردید [۹۲]. مقصود از جملۀ: ﴿وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ...﴾این است که این اسیران که آزاد میشدند طبق رسم باید تعهد کنند که دیگر به جنگ رسول نیایند و با مشرکین معاهده علیه مسلمین نبندند و اسیران تعهد میکردند. در اینجا خدا میفرماید اگر عهد خود را بشکنند و وفا نکنند خدا باز رسول خود را بر ایشان تمکّن دهد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَٰيَتِهِم مِّن شَيۡءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْۚ وَإِنِ ٱسۡتَنصَرُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ فَعَلَيۡكُمُ ٱلنَّصۡرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٧٢﴾ [الأنفال:۷۲]
ترجمه: به راستی آنانکه آیمان آورده و هجرت نموده و بامالها و جانهای خویش در راه خدا جهاد کردند و آنان که مأوی داده و مهاجرین را یاری کردند ایشان بعضی از ایشان دوستان بعضی دیگرند و آنان که ایمان آورده و هجرت نکردهاند شما را از دوستی ایشان چیزی نیست مگر هجرت کنند و اگر از شما در دین یاری خواستند بر شما یاری ایشان لازم است مگر علیه قومی که بین شما و بین ایشان پیمانی است و خدا به آنچه میکنید بیناست.(۷۲)
نکات: حقتعالی مؤمنین زمان رسول خداصرا بر چهار قسم نموده: قسم اول: آنانکه با رسولخداصاز مکّه هجرت کردند به سوی مدینه. ایشان مهاجرین اوّلینمیباشند و اینان چهار امتیاز داشتند: ۱- ایمان به خدا، ملائکه، کتب، رسل إلهی، روز قیامت و تمام تکالیف الهی را پذیرفته و تمرّد نکردند. ۲- از وطن و خویشان و همسایگان خود صرف نظر کرده و برای رضای خدا مفارقت کردند و این کار عدل قتل نفس است زیرا خدا فرموده: ﴿اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم﴾. ۳- با جان و مال جهاد کردند و به هر غزوهای که میرفتند از مال خود خرج میکردند، حتّی بدون وسائل جنگی مانند جنگ بدر با مشرکین میجنگیدند. ۴- سبقت در دین و در هجرت و جهاد داشتند که خدا درحق ایشان فرموده:
﴿... لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ [۹۳][الحدید: ۱۰]
و در آیۀ دیگر در وصفشان فرموده:
﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ [۹۴][التوبة ۱۰۰]
که اینان مقتدای مسلمین هستند تا قیامت.
قسم دوم – انصارند که چون رسول خداصبا اصحابش به سوی ایشان آمدند از بذل مال و جان و مسکن مضایقه نکردند و به اصلاح مهمّات مهاجرین پرداختند و اگر ایشان نبودند کار تمام نمیشد ولی مهاجرین اولین از ایشان مقدم و افضلند زیرا ایشان سابقین در ایمان و فضائلند و دیگر اینکه روزگاری زحمت و سختی کشیدند و دیگر اینکه از خانه و زندگی صرفنظر کردند.
قسم سوم – مؤمنینی که ایمان آورده ولی هجرت نکردند و در مکه ماندند.
قسم چهارم – آنها که پس از مؤمنین اولین مهاجرت کردند که فرموده: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَهَاجَرُواْ﴾.
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٍۚ إِلَّا تَفۡعَلُوهُ تَكُن فِتۡنَةٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَفَسَادٞ كَبِيرٞ ٧٣ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ مَعَكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ مِنكُمۡۚ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ ٧٥﴾ [الأنفال:۷۳-۷۵]
ترجمه: و کفار برخی دوستان بعضی دیگرند، اگر شما دوستی مؤمنین را رعایت نکنید در این زمین فتنه و فساد بزرگی خواهد بود(۷۳) و آنان که ایمان آورده و هجرت کرده و جهاد در راه خدا کردند و آن کسانی که مأوی داده و یاری کردند، ایشانند همان مؤمنین حقیقی و واقعی، برای ایشان است آمرزش و روزی کریم.(۷۴) و کسانی که پس از آنان ایمان آوردند و هجرت کرده و همراه با شما جهاد کردند پس ایشان از شمایند و صاحبان خویشی (خویشاوندان) بعضی از ایشان سزاوارترند به بعض دیگر در کتاب خدا، به راستی که خدا به هر چیزی داناست.(۷۵)
نکات: أولیاء و ولایت (به فتح واو) را به معنی؛ دوستی گرفتیم. ولی بعضی بر خلاف ظاهر به معنی؛ سرپرستی و قیمومیت و یا به معنی؛ ولایت ارث گرفتهاند. و مقصود از جملۀ: ﴿إِلَّا تَفۡعَلُوهُ...﴾این است که: ای مؤمنین اگر به آنچه ذکر شد از هجرت، دوستی، تعاون و تبری از کفار عمل نکنید، فتنه و فساد شما را در برگیرد. و به واسطۀ تفرقه و قلّت عدد و ضعف: کثرت پیدا نخواهید کرد و مورد رغبت دیگران نمی شوید و دیگران به شما ملحق نمیشوند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَهَاجَرُواْ...﴾کسانیند که پس از نزول این آیات هجرت کنند و با سایر مهاجرین و انصار جهاد کنند، ایشان نیز از مهاجرین محسوب میشوند. و مقصود از جمله: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ﴾، این است که در ارث، خویشان مقدم بر دیگرانند و خویشان از یکدیگر ارث میبرند. لیکن قبل از نزول این آیه ارث به أخوّت و برادری بوده چنانچه رسول خداصبین مؤمنین أخوت و برادری را برقرار نمود وچون عدۀ مؤمنین قلیل بودند به اخوّت از یکدیگر ارث میبردند ولیکن مسلمین زیاد شدند ارث برای خویشاوندان مسلمان برقرار شد.
[۶۹] انفال در لغت جمع نَفْل با سکون فاء و فتح آن میباشد. و از این جهت نافله نامیده شده که افزون بر فرض میباشد. و انفال به معنای غنایم میباشد و مفرد آن نَفَل میباشد. و «النَّفَل» به معنای غنیمت و هدیه میباشد و غنایم انفاق نامیده شده است. (نگا: لسان العرب، مادة نفل). [۷۰] و با وجود بقای آنها در سرزمینشان همچون بحرین در زمان رسول خدا ص؛ یا اینکه از آن سرزمین گریخته و آنرا برای مسلمانان رها کردهاند. [۷۱] الأرض الـمَوَاتْ(زمینهای موات): عبارت است از سرزمینی که اهل آن از بین رفتهاند چه مسلمان باشند یا کافر؛ یا اینکه به سرزمینی اطلاق میشود که صاحب و مالک شناخته شدهای ندارد. [۷۲] و ضابطه آنچه پادشاه کفار از اموال منقول و ... به خود اختصاص داده این است که آنها را از مسلمان یا کسی که با او عهد و پیمان دارد، غصب نکرده باشد. [۷۳] در مورد این تعریف نگا: الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، شهید ثانی، زین الدین بن علی بن أحمد عاملی (ت ۹۶۶ هـ. ق.)، (ط-الحدیثة)، (۲/۸۴- ۸۵). و کتاب ریاض الـمسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، تألیف سید علی بن محمد طباطبائی معروف به صاحب الریاض (ت ۱۲۳۱ هـ . ق.)، ( ط- الحدیثة)، (۵/۲۵۴ – ۲۵۵). [۷۴] سیاقی را که مولف در مورد واقعه بدر ذکر نموده و تفاصیل و اتفاقاتی را که بیان میکند در هیچیک از مراجع تاریخی به طور منسجم نیافتم و گمان میکنم آنها را از مرجع فارسی متاخر نقل کرده است. آری، بسیاری از مطالبی که مولف ذکر نموده در کتابهای سیرت چون سیره ابن هشام و مغازی واقدی و ... وجود دارد. و آنچه را مولف ذکر نموده به همان صورت که عنوان کرده، ترجمه نمودم و گاهی عبارتهای مصادر معروف را چنانچه نزدیک به مطالبی بود که مولف به فارسی نوشته است، آوردهام. [۷۵] «ای خاندان غالب، بشتابید به سوی میدان جنگ.» [۷۶] «ای گروه قریش، به یاری در برابر محمد بشتابید.» [۷۷] «اگر به این دریا وارد شوی، به دنبال تو خواهیم آمد.» [۷۸] «این مکه است که جگرگوشه هایش را نزد شما انداخته است.» [۷۹] «آنها قومی هستند که نه کمینی دارند و نه یاوری جز شمشیرهایشان.» [۸۰] اینکه میگوید: «يا مصفِّر استِه»: (ای مردک گوزو!) کنایه از راحتطلبی است؛ چنانکه انسان دور از جنگ با بوی عطر آراسته است و اینگونه با چنین عبارتی قصد مبالغه در اهانت وی داشت که در واقع دوری از آن پاکیزگی بدن است. [۸۱] «خداوند جبار به تو سلام رسانده و میفرماید: تو در سایه و اصحابت در گرمای خورشید هستند.» [۸۲] آیا تو بر اسلام نیستی؟ [۸۳] آری، گواهی میدهم. [۸۴] زشت باد این چهرهها. [۸۵] بغوی، معالـم التنزیل (۳/۳۴۴) و نگا: طبری، جامع البیان (۱۳/۴۶۷)؛ و مانند آنرا ترمذی در فضائل القرآن، باب ما جاء فی فضل فاتحة الکتاب روایت کرده است. و میگوید: این حدیث حسن صحیح است. و أحمد بن حنبل در الـمسند (۲/۴۱۲-۴۱۳)؛ و منذری میگوید: ابن خزیمه و ابن حبان در صحیحیهما و حاکم به اختصار از أبوهریره از أُبَی روایت کرده است. و حاکم میگوید: به شرط مسلم صحیح است. [۸۶] بغوی، معالـم التنزیل (۳/۳۴۹-۳۵۰)، و نگا: طبری، جامع البیان (۱۳/۴۹۶) با تعلیق شیخ محمود شاکر؛ هیثمی در مجمع الزوائد (۷ /۲۷) و سیوطی در الدر الـمنثور (۴ /۵۱ – ۵۲). [۸۷] این سفر به سوی مکه آغاز شد که در حدیبیه با مشرکان برخورد کردند. و این واقعه در سال ششم و نه هفتم هجری بوده است. و سفر رسول خدا در این زمان برای عمره و نه حج بوده است. [۸۸] «خدا مقرر داشته که من با رسولانم حتما غلبه خواهیم کرد حقا که خدا نیرومند و عزیز است.» [۸۹] «و حقا که لشکر ما همان پیروزانند.» [۹۰] «و نماز را به پا دارید و زکات بدهید.» [۹۱] «پروردگارا، ظالمان را نابود گردان که فتنه آنان بزرگ شده و شرارت آنها افزایش یافته و کسی را یارای دفع آنان نیست مگر تو؛ پس آنان را دفع کن ای قهار.» [۹۲] تمام این مطلب را از تفسیر فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب در ذیل تفسیر آیه مذکور از سوره انفال بیان نموده است. [۹۳] «کسانی از شما که پیش از فتح انفاق کرده و کار زار نمودهاند با دیگران مساوی نیستند آنان به درجه و مرتبه بزرگترند از آنان که پس از فتح انفاق نموده و قتال کردهاند و همه را خدا وعدۀ نیکو داده و خدا به اعمالی که میکنید آگاه است.» [۹۴] «و پیشآهنگان نخستین از مهاجرین و انصار و آنانکه به نیکی و نیکوکاری پیرو آنان شدند خدا از ایشان خشنود وایشان از خدا خشنودند وخدا برای ایشان بوستانهائی که نهرها از زیر آنها جاری است مهیا نموده در آن همیشه جاودانند این است کامیابی بزرگ.»