بحث سوم: افسانه مظلومیت فاطمهل
یکی از موضوعات و مسائل بسیار مهمی که انگیزه صف آرایی علمی و اعتقادی بین اهل سنت و شیعه شده است، مسئله مظلومیت و شکسته شدن پهلوی دختر گرامی پیامبرصتوسط یکی از صحابه بزرگوار است.
سؤال اینجاست که آیا این موضوع حقیقت دارد و آیا برای اثبات این ادعا روایت و دلایلی صحیح وجود دارد یا خیر؟ و آیا در بین ارادتمندان و پرچمداران این ادّعای بیاساس و افسانهای، علما و اندیشمندانی هم وجود دارند که منکر این موضوع بوده و آن را تردید نمایند یا خیر؟
حال میپردازیم به جواب سوالات مطرح شده. اول اینکه برای اثبات این مدعا سند صحیحی وجود ندارد و هیچ سندی از اسناد عنوان شده صحیح نیستند، بلکه ضعیف و یا موضوع میباشند.
دوم اینکه بر هیچ انسان عاقل و منطقیای پوشیده نیست که این موضوع ادعا شده و افسانهای با وضعیت روحی، شجاعت و غیرت دینی و ایمانی حضرت علیسهمخوانی ندارد. اگر این مسئله به فرض محال صحیح باشد، پس حضرت علیسکه عنوان شیر خدا به ایشان داده شده بود، چرا از جگرگوشۀ پیامبرصدفاع نکردند در حالی که عربها در دوران جاهلیت نسبت به مسئله خانوادگی و دفاع از مسایل ناموسی حساس بودند تا جایی که در بعضی از مسائل به قیمت جان آنان تمام میشد، اما از دفاع و حفظ آبرو و حیثیت خانوادگی دست برنمیداشتند. چنانکه شاعر میگوید:
أصُوْنُ عِرْضِيْ بِمالِيْ لا أُدُنِّسُهُ
لا بَارَكَ اللهُ بَعْدَ العِرْضِ بِالْمَالِ
ترجمه: حفاظت میکنم از آبرویم (ناموسم) با مال خودم و آبروی خود را ناپاک (لکه دار نمیکنم) ـ خداوند برکت ندهد مال من را بعد از بیآبرویی.
غیرت و شجاعت بنیهاشم و خصوصا موقعیت و جایگاه اجتماعی و منحصر به فرد آنان، عقل را وادار به طرد این موضوع از حاشیۀ ذهن میکند. اگر چنانکه این مسئله ثابت شود، یک طعنه و توهین عمومی برای طایفه بنیهاشم و خصوصاً لطمه و طعنه بزرگی به آبرو و حیثیت خانوادگی حضرت علیسمحسوب میشود؛ پس بنابراین این موضوع به دور از جایگاه اجتماعی بنیهاشم و خصوصاً جایگاه معنوی و روحی حضرت علیسمیباشد.
اسلام همواره پیروانش را تشویق به دفاع از مال و عزت خانوادگی مینماید «مَن قُتِلَ دُوْنَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيْدٌ» یعنی کسی که در مقابل حفظ و امنیت مالش کشته شود، آن شخص شهید است.
اگر انسان با دقت به این اثر توجه کند که اسلام چه قدر برای مال ارزش و اهمیت قائل شده است، تا جایی که اگر انسان در مقابل حفظ مالش کشته شود جزء شهداء قرار میگیرد، لذا انسان پی میبرد که خانواده و حفظ حریم آن در نظام اسلامی از جایگاه غیرقابل توصیفی برخوردار میباشد، پس چگونه امکان دارد کسی به خانواده دیگری توهین نماید و آن را مورد ضرب و شتم قرار داده و حتّی این گستاخی به مرحلهای برسد که منجر به شکستن پهلو و سقط جنین آن شود، ولی کسی که این خانواده متعلق به اوست در مقابل همه این جنایتها ساکت و خاموش باشد، در حالیکه در جهان پر از فساد امروز، همان انسانهای ضعیفالایمان هم اگر برای خانواده آ نان چنین مسائلی رخ بدهد، برای دفاع از آن، از جان و مالشان مایه میگذارند چه رسد به کسی که در دوره طلایی دین و ایمان زندگی کند و چنین توهینی به خانواده او صورت گیرد و آن خانواده هم متعلق به شخصیتی همچون حضرت علیسباشد و کسی هم که به آن توهین شده دختر گرامی پیامبرص، فاطمه زهرالباشد.
آیا امکان دارد که حضرت علیسچشمانش را در مقابل این توهین ببندد و با این جریان و گستاخی تاریخ به راحتی کنار بیاید؟ آیا (العیاذ باالله) حضرت علیسآن انسان وارسته و شایسته، از انسانهای ضعیف الایمان این دوران پر از فساد هم کمتر است. چه بسا که اگر مشابه این جریان نسبت به خانوادهشان صورت بگیرد از هیچ انتقامی دست بر نمیدارند. در واقع این سخن از سخنانی است که هیچ تاریخ، عقل و منطقی آن را نپذیرفته و نخواهد پذیرفت.
این افسانه به دور از منطق را، حتی عدهای از مراجع بزرگ و معاصر شیعه، همچون سید محمد حسین فضل الله هم بعید دانسته و این واقعه را با ارائه دلیل نقلی و عقلی دروغ شمرده است. و این چنین اذعان داشته است که من نمیگویم که حضرت عمرسپهلوی حضرت زهرالرا شکسته است. و هر کسی که موضوع قتل حضرت فاطمه زهرالرا به من نسبت بدهد که من گفتهام دروغ گفته است؛ چرا که من این موضوع را از دیدگاه عقل و منطق بعید دانسته و علامت استفهامی بر جلوی این چنین جریانی نصب کردهام. من این موضوع را اصلاً قبول ندارم. به دلیل اینکه محبت مسلمانان با حضرت فاطمه زهرالاز محبت کردن آنها با حضرات علی، حسن و حسینشهم بیشتر است؛ چرا که ایشان جگر گوشه پیامبرصمیباشند. و محبت آنها با حضرت فاطمه زهرالبه دلیل محبتشان با پیامبرصاست.
بنده بعید میدانم که شخصی با وجود در نظر داشتن پیامدهای بد و زشت چنین کاری، اقدام به انجام آن بکند. این مطالبی را که من میگویم برای تبرئه فلان شخص (یعنی حضرت عمرس) نیست بلکه هدف بنده ترس از متشنّج شدن و مشوّش شدن اذهان عموم مردم (و جلوگیری از آن) است.
قابل ذکر است که در این مورد روایات مختلف و ضد و نقیضی وجود دارد مبنی بر اینکه بعضیها میگویند که حضرت عمرسداخل منزل شده و بعضی میگویند که وارد منزل نشدند. با وجود این همه اقوال ضد و نقیض، من این موضوع را رد میکنم و اصلاً این قول را قبول ندارم؛ چرا که در این صورت دنیا برآشفته و آسمان بر زمین منقلب میشود وسخنانی به هم بافته میشود و نزد بعضیها شایع خواهد شد [۲۸].
با توجه به اختلاف روایات در این زمینه، علامّه شیعه سیدمحمدحسین فضلالله از دیدگاه عقلی این موضوع را رد نموده و در ضمن به یک مسئله مهم دیگری هم اشاره نموده و آن جایگاه دینی و معنوی حضرت فاطمه زهرالدر بین صحابه کرامشمیباشد که با این موضوع همخوانی ندارد؛ و اگر چنانکه چنین جریانی رخ میداد صحابه کرامشبا این قضیه به خاطر محبتی که با پیامبرصو دختر گرامی ایشان داشتند و خصوصاً جایگاه والای ایمانی و دینی حضرت فاطمه زهرالدر بین مسلمین و صحابه کرامشباعث عکس العمل شدید صحابهشبا عاملین این جریان میشد.
اما آنچه که این مرجع شیعی به عنوان تعریض با این جمله: (لَيْس لِبَرَاءَةّ فُلانٍ مِنَ النّاسِ)یعنی نه به خاطر تبرئه کسی، که نسبت به حضرت عمرسنموده است، برای رد این مطلب و اثبات فضیلت حضرت عمرس، تعریف و تمجید حضرت علیساز حضرت عمرسو به نکاح در آوردن دخترشان امّ کلثومل(دختر گرامی حضرت فاطمه زهرال) به عقد حضرت عمر سکافی است.
به هر حال کسانی که از اسلام شناختی دارند، متوجه هستند که اسلام چه قدر پیروانش را تشویق برای دفاع از حقوق فردی، اجتماعی و فرهنگی نموده و کسانی که از تاریخ و سِیر آگاهی دارند از وضعیت روحی و دینی حضرت علیسو خصوصاً ویژگیهای منحصر به فرد ایشان از قبیل شجاعت، بهادری و دفاع از خانواده و مسائل آن اطلاع کامل و دقیقی دارند، این آگاهی از اسلام و شناخت خصوصیات حضرت علیسخود دلیل و خط بطلانی بر اراجیف و افسانههای بیپایه و بیاساس مغرضانی است که اهداف شومی را دنبال میکنند.
دلیل دیگر اینکه روابط دینی و ایمانی صحابه کرامشو خصوصاً حضرت عمرسو حضرت علیسو تعریف و تمجید حضرت علیسنسبت به حضرت عمرسیکی دیگر از آن دلایل صاعقهگونه بر فرق افکار مغرضان است؛ چرا که اگر این موضوع صحّت میداشت امکان نداشت شخصیتی همچون حضرت علیس، فردی همچون حضرت عمرسرا با آن عملکرد غیردینی تعریف و تمجید نماید. لذا عملکرد شایسته حضرت علیسدر مقابل حضرت عمرسبیانگر این است که حضرت عمرسانسانی شایسته، متقی، خداترس و از جانگذشته برای اسلام است.
حضرت علیسدر کتاب نهجالبلاغه این طور حضرت عمرسرا توصیف مینمایند که قسم به خداوند متعال که حضرت عمرسبرای مردم یک آزمایش بود، همانا ایشان کجیها را راست نمود و بیماریهای روحی را مداوا نمود، فتنهها را خنثی کرد، سنّت پیامبرصرا استوار کرد، در حالی از دنیا رفت که لباسش از پلیدیهای دنیا پاک بود، همیشه خیر و خوبیش بر کوتاهیش سبقت میگرفت، حق بندگی خداوند متعال را به طور کامل در حد توانش ادا نمود، از خداوند متعال کماحقه میترسید؛ از دنیا کوچ کرد و به دیار باقی شتافت و در حالی مردم را بعد از خود ترک کرد که کسی نبود تا راه خود را پیدا کند و در امورات دینی خود به یقین برسد [۲۹].
این مطالب گواهی امیرمومنآنحضرت علی سدر باره حضرت عمرسمیباشد که ایشان با دامنی پاک و کمنقص از دنیا رفتند. آیا حضرت علیسبه خود اجازه میدهد که از کسی تعریف و تمجید نماید که به دختر گرامی پیامبر اکرمصتعدّی و ظلم نماید.
همچنین در کتاب نهجالبلاغه آمده است که زمانی که حضرت عمرسبا حضرت علیسدر مورد جنگ با رومیان مشوره گرفتند که آیا خودشان برای پیکار با کفر به میدان جنگ بروند یا خیر، حضرت علیسفرمودند که اگر شما به جنگ بروید شهر بدون امیر شده و وقتی که دشمن شما را در میدان جنگ ببیند با خود میگویند که بله این امیر و بزرگشان است. پس برای ضعف لشکر اسلام و مسلمین سعی در به قتل رسانیدن شما میکنند، به همین دلیل شما خود در مرکز فرماندهی اسلام بمانید تا اگر فتحی با اراده خداوند متعال بدست بیاید شما خوشحال و شکرگذار و اگر احیاناً لشکر اسلام شکستخورد، شما به مثابه یک پناهگاه و مرکز رجوعی برای مسلمانان باشید تا به سوی شما رجوع کرده و تجدید قوا نمایند [۳۰].
این روایت از مهمترین دلایل برای اثبات بزرگداشت و شناخت حضرت علیسنسبت به قدر و منزلت و موقعیت مهم حضرت عمرسبرای اسلام و مسلمین میباشد، و همچنین دلالت بر این میکند که چه قدر حضرت علیسبر طول عُمْرحضرت عمرسحریص بودند که بیشتر عمر نموده و به اسلام و مسلمین خدمت نمایند. و برای اثبات این مدعا همین قول ایشان نسبت به حضرت عمرسکافی است که فرمودند: «لَيْسَ بَعْدََكَ مَرْجَعٌ يَرْجِعُوْنَ إلَيْهِ» یعنی اینکه (اگر شما به جنگ رفته و در جنگ شهید شوید) دیگر مرکز و مرجعی محکم و قوی مانند شما برای مسلمانان نیست تا به سمت آن رجوع کنند.
حضرت حضرت علیسدر باره حضرت عمرسو یار باوفای ایشان، حضرت ابوبکر صدیقسچنین فرمودند: قسم به خداوند متعال آنان دارای جایگاه و مقام بالایی در اسلام هستند و همانا مصیبت رفتن آنان (وفاتشان) بر اسلام سنگین و گران تمام شده است. پس خداوند متعال آن دو را رحمت نماید و پاداشی بهتر از اعمالشان عنایت بفرماید [۳۱].
آنچه که در بالا عنوان شد، پارهای از مناقب و افتخارات آنان است و اگر چنانکه مناقب و کارنامههای دینی و افتخارات آنان به صورت دقیق مورد توجه قرار بگیرد، نه تنها از کتب اهل سنت بلکه از کتب معتبر شیعه مسلما تبدیل به کتاب چند جلدی خواهد شد.
حضرت علیسنه تنها اکتفا به تعریف و تمجید نکرده بلکه بر یکی از فرزندانش نام (عمر) را گذاشتند و همچنین دختر گرامی خود را به عقد حضرت عمرسدرآوردند (این بحث مفصلا عنوان خواهد شد).
از نکاتی که قابل تاسف است این است که شیعه را کلام حضرت علیسهم راضی نکرده است، تا جایی که آقای بحرانی برای توجیه این مسئله میگوید: بدان که، شیعه سؤالی را مطرح کرده است و آن اینکه تعریفاتی را که حضرت علیسدر حق این دو مرد (یعنی حضرات ابوبکر و عمر ب) عنوان کرده است با غصب خلافت آن دو نفر از حضرت علیسو نسبت به اشتباهاتشان منافات دارد. پس یا اینکه این گفتهها از اقوال حضرت علیسنیست و یا اینکه اجماع و برداشت ما اشتباه بوده است [۳۲]. اما ما میگوییم که در صحت کتاب نهج البلاغه هیچ شکی نیست، لذا باید در اجماع و اقوال خودمان شک بکنیم. ما شیعیان میگوییم که در صحت کتاب نهج البلاغه نزد ما شیعیان هیچ شکی وجود ندارد، پس احتمال دوم (یعنی غلط بودن اجماع ما) واضح و آشکار است. خلاصه کلام اینکه تمامی این افسانههای خود پرداخته و خیالهای باطله اسبابی هستند برای برانگیختن بغض، کینه و دشمنی در میان مسلمانان و ایجاد تفرقه ما بین آنان. و عاملی است برای دور کردن امت مسلمان از جستجوی حق و در نهایت عاملی است جهت برانگیختن عواطف و احساسات امت مسلمان، که هیچگونه پیامد سودمندی در برندارد.
[۲۸] زهرای معصومه نمونه یک زن بلند مرتبه ۵۵/۵۶. [۲۹] نهج البلاغه خطبه ۲۲۸، شرح إبن أبی الحدید ۱۲ / ۳، شرح محمد عبده ۲/ ۲۲۲. [۳۰] نهج البلاغه خطبه ۱۳۴، شرح إبن أبی الحدید۸ /۲۹۶، شرح محمد عبده ۲/ ۱۸. [۳۱] شرح نهج البلاغه إبن أبی الحدید۱۵/ ۷۶. [۳۲] شرح نهج البلاغه میثم بحرانی۴/۹۸.
خلاصه کلام و دلایل در مورد قضیه فدک:
در این مورد مسائلی هستند که باید مطرح شوند، اول اینکه آیا خود حدیث مذکور در این مورد صحیح میباشد و آیا آن اضافاتی که به آن افزوده شده، صحت دارند یا خیر.
حضرت ابوبکر صدیقسباغ فدک را به حضرت فاطمه زهرالندادند؛ زیرا که از پیامبر اکرمصشنیده بودند که ایشان فرمودند: «إنّ العُلماءَ وَرَثَةُ الأنبِياءِ وَ إنّ الأنبياءَ لَمْ يُوَرّثُوْا ديناراً وَ لا دِرْهماً وَ إنّما وَرّثُوا الْعِلمَ فَمَنْ أخَذَ بِه أخَذ بِحَظٍّ وَافِرٍ [۳۳]» ترجمه: همانا که علما وارثین انبیاء† هستند و جز این نیست که انبیاء† از خود درهم و دیناری (مال دنیا را) به ارث نمیگذارند و جز این نیست که ایشان از خود علم شریعت و دین را به ارث میگذارند. پس کسی که علم را (که میراث انبیاء† است) کسب کرد، بهره بسیار بزرگی برده است. شیعه میگوید که حضرت فاطمه زهرالتا آخر عمر با حضرت ابوبکر صدیقسصحبت نکردند تا اینکه وفات کردند.
حافظ ابن حجر/ در باره این طرز تفکر حضرت فاطمه زهرالدر باره باغ فدک میفرماید که علت ناراحتی حضرت فاطمه زهرالدر باره باغ فدک از حضرت ابوبکر صدیقسبا این وجود که حضرت ابوبکر صدیقسبرای این کار خود به عنوان دلیل حدیث آوردند، به خاطر اعتقاد ایشان بر تاویل حدیث بر خلاف وجه استدلال حضرت ابوبکر صدیقسبوده است. گویا حضرت فاطمه زهرالاعتقاد بر تخصیص عموم با استدلال از این قول پیامبرص«لا نُوَرِّثُ» داشتند و این چنین برداشت نمودند که در ارث بردن منافع زمین و باغ ممانعتی وجود ندارد. و حضرت ابوبکر صدیقسبر عموم حدیث تمسک جستند و آن دو بزرگوار اختلاف کردند در امری که در آن احتمال تاویل میباشد. پس زمانی که حضرت ابوبکر صدیقسبر این عقیده و اجتهاد خود مصمّم و قاطع، بودند حضرت فاطمه زهرالنیز دیگر حرفی نزدند.
اما در مورد عدم صحبت حضرت فاطمه زهرالبا حضرت ابوبکر صدیقسدر مورد ارث باغ فدک که میگویند ایشان با حضرت ابوبکر صدیقسصحبت نکردند تا اینکه وفات کردند، باید گفت که این دلیلی بر عدم صحبت کردنشان به صورت مطلق نیست. و اگر به فرض مثال هم اینگونه بوده ملامتی بر حضرت ابوبکر صدیقسنیست؛ چرا که به حدیث پیامبر اکرمصعمل نمودند و همین دلیل ایشان را کافی است.
در روایتی دیگر آمده است که حضرت ابوبکر صدیقسبه خانه ایشان تشریف بردند و ایشان را نسبت به این مسئله راضی و متقاعد نموده و ایشان هم راضی شدند.
آنچه که ذکر شد از احادیث ثابت است، اما مسائلی که مطرح میشوند مانند خارج شدن حضرت فاطمه زهرالاز منزل و حضور ایشان در جمع مردان و مسائلی از این قبیل، باید گفت که در این رابطه حدیث صحیحی به ثبوت نرسیده و عقل سلیم هم چنین چیزی را در شان حضرت فاطمه زهرالنپذیرفته و رد میکند. چنانکه قبلاً در بحث مظلومیت حضرت فاطمه زهرالعنوان شد. جای تعجب و شگفتی نسبت به این روایت است «إنّ العُلماءَ وَرَثَةُ الأنبِياءِ وَ إنّ الأنبياءَ لَمْ يُوَرّثُوْا ديناراً وَ لا دِرهماً وَ إنّما وَرّثُوا الْعِلمَ فَمَنْ أخَذَ بِه أخَذ بِحَظّ وَافِر» ترجمه: همانا که علما وارثین انبیاء† هستند و جز این نیست که انبیاء† از خود درهم و دیناری (مال دنیا را) به ارث نمیگذارند و جز این نیست که ایشان از خود علم شریعت و دین را به ارث میگذارند. پس کسی که علم را (که میراث انبیاء† است) کسب کرد، بهره بسیار بزرگی را برده است. این حدیث را شیعه در کتب معتبر خود از امام جعفر صادق روایت نمودهاند، اما متاسفانه علما و دانشمندان شیعه با توجه به صحت و تایید آن، آن را کنار گذاشته و یا فراموش کردهاند.
علامه مجلسی و خمینی این روایت را صحیح دانسته و مجلسی میگوید این روایت دارای دو سند میباشد، یکی مجهول و دیگری حسن و یا موثق که هر دوی اینها از سند صحیح کمتر نیستند [۳۴].
خمینی نیز چنین میگوید، همه راویان سند حدیث ثقه هستند، حتی پدر علیابن ابراهیم یعنی (ابراهیم بنهاشم) از بزرگان و معتمدین در روایت نمودن حدیث به شمار میآیند [۳۵].
این حدیث از احادیث صحیح نزد شیعه میباشد و در واقع این حدیث بیانگر این موضوع است که انبیاء†، سرمایههای مادی از خود به جای نمیگذارند بلکه علم ودانش را از خود به ارث میگذارند. دوم اینکه در جریان مسئله خلافت بعد از حضرت ابوبکر صدیقس، حضرات عمر، عثمان، علی و حسنشزمام خلافت را به دست گرفتند، اما هیچ یک از این بزرگان فدک را به عنوان میراث به حضرت فاطمه زهرالندادند و اگر چنانکه فدک حق مسلّم حضرت فاطمه زهرالمیبود، با گذشت چند سال این حق باطل و یا به فراموشی سپرده نمیشد [۳۶].
سوم اینکه: اگرچنانکه کسی از پیامبر اکرمصمیراث میبرد، پس همسران ایشان و عموی گرامی ایشان حضرت عباسسمستحقتر از دیگران بودند و چرا قضیه میراث فقط به حضرت فاطمه زهرالمنحصر شود. و اگر قضیه فدک به عنوان میراث یک مسئله لا ینحل قرار گرفته بود، پس چرا دیگران ادعای حق وراثت نمیکردند.
دلیل چهارم: اینکه اگر چنانکه جریان حضرت سلیمانساین گونه به عنوان دلیل از طرف شیعه مطرح شود، که حضرت سلیمانسبه نص صریح قرآن کریم وارث پدرشان حضرت داوودسبودند و از پدرشان میراث برده است: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ ﴾[النمل: ١٦] و میراث برد سلیمانس(از پدرشان) داوودس.
در جواب این استدلال گفته خواهد شد که هدف از میراث، ارث نبوت و علم است نه سرمایه مادی و مال دنیا؛ چرا که حضرت سلیمانسبرادر دیگری هم از پدرشان داشتند و امکان ندارد که قرآن کریم بدون در نظر داشتن حق برادر دیگر، حضرت سلیمانسرا تنها وارث پدر معرفی نماید؛ پس بنابراین عنوان شدن حضرت سلیمانسدر این جریان بیانگر ارث نبوت و دانش است نه سرمایه مادی که از پدر باقی بماند.
اگر چنانکه هدف معرفی، ارثِ مالی و مادی باشد پس بنابراین فایده معرفی چیست و چه پیامی برای بشریت میتواند داشته باشد؟
جواب این سؤال مسلّم است که هدف، وراثت مادی و سرمایههای دنیوی نبوده کما اینکه این آیه مبارکه هم همین مطلب را میرساند: ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ﴾[مریم: ٦] (تا اینکه فرزندم) از من (دین و دانش) و از آلیعقوب هم ارث ببرد.
دلیل پنجم اینکه حضرت فاطمه زهرالقبل از وفاتشان به حضرت أسماء بنت عُمَیسلیعنی همسر حضرت ابوبکر صدیقسدستور دادند که ایشان را غسل بدهند. (حضرت أسماء بنت عُمَیسلبعد از وفات حضرت ابو بکر صدیقسبه عقد حضرت علیسدر آمدند). أسماء بنت عُمَیسلحقیقتا خدمات شایسته و ارزندهای برای حضرت فاطمه زهرالانجام دادند. از پرستاری در زمان بیماری ایشان گرفته تا انجام کارهای شخصی و خانگی به عهده ایشان بود. و مسلّما همه این کارها را ایشان با اجازه شوهر خود یعنی حضرت ابوبکر صدیقسانجام میدادند و این روابط بگونهای بود که بیانگر الفت و محبت عمیق، بین این دو خانواده است. و اگر چنانکه به جای محبت و الفت و رابطه دینی بین خانوادههای حضرت عمرسو حضرت علیسکینه، تنفر و دشمنی میبود و حضرت فاطمه زهرالدارای حرمت و احترام نزد حضرت ابو بکر صدیقسنمیبود، مسلّما حضرت ابوبکر صدیقسهمسرشان را اجازه پرستاری، غسل و تکفین نمیدادند.
پس بنابراین همه این خدمات شایسته وارزنده و به دور از ریا وصحنههای نمایشی و کزایی امروزی، این پیام مهم و حیاتی را به امت اسلامی میرساند که همه صحابه ارتباطشان بر اساس دین، تقوا، و مخلصانه بوده است.
[۳۳] ترمذی/۲۶۸۲، أبوداوود/۳۶۴۱. [۳۴] مرآة العقول۱/ ۱۱۱تحت عنوان ثواب العالم و المتعلم. [۳۵] الحکومة الإسلامیة، تحت عنوان صحیحة القداح ص ۹۳. [۳۶] منهاج السنة النبویة۴/۲۲۰.