نگاهی به افق دور مکه مکرمه:
بیایید با هم به اعماق تاریخ برگردیم و آن صحنه را تصور کنیم، زمانیکه مکه مکرمه خالی بود، نه انسانی نه جانداری، نه کلبهای نه خانهای نه آبی نه علفی، از همه چیز خالی!.
فقط کوههای سربه فلک کشیده و درههای تنگ و قلههای سیاه و سنگهای کور و آفتاب خورده است که جای شهر مکه را احاطه کرده است، تصور کنید زنی که از سرزمین نعمتها آمده، از میان باغها و نهرها و درختها، از سرزمین نیل، از مصر، و فرزند شیرخوار آنها اسماعیل کوچک دردانۀ این خانواده مختصر است که پدرش ابراهیم÷به سن کهولت و پیری رسیده است.
اسماعیل که هنوز در گهواره است در آن سرزمین بی آب و علف تنها همراه و همنشین مادر است، طفل شیرخوار آن زمان که بعدها پیامبر عزیز و فداکار الله متعال شد فقط در فاصله چند متری «حجر أسود» و به اصطلاح عامه مردم سنگ حجر الأسود، قرار داشت محل چاه زمزم.
زیرا کعبه در آن زمان گویا بر روی یک تپه یا سکوی نسبتا بلند واقع بود، مادر که تنها فرزند شیرخوارش را در آغوش داشت در سایۀ کعبه نشسته بود، داستانش معروف است که همه میدانید و در کتابهای معتبر درج شده است.
از آن لحظه به بعد زندگی در مکه مکرمه آغاز شد مسلما همۀ این جریانات، آبادی بیت الله الحرام و تمام حوادث مربوطه زمینه سازی برای بعثت پیامبر گرامیصبود خداوند دعای ابراهیم÷را اجابت نمود، و این آغاز زندگی در مکه بود.