بحث دوم: بررسی امامت از دیدگاه نص، عقل و واقعیت
در بحثها و بررسیهای گذشته مشخص شد که برای امامت نص صریحی وجود ندارد و بدون تردید نقل صحیح هیچگونه مخالفتی با عقل صریح ندارد.
از طرفی دیگر آیا امامت با عقل موافقت دارد و آیا با واقعیت همخوانی دارد؟
هنگامی که از دیدگاه عقل بررسی میکنیم آنچه که بین آنان (صحابه کرام و اهلبیت†) اتفاق افتاده است از قبیل برقراری رشتههای فامیلی و خانوادگی و نامگذاری فرزندانشان با نامهای بزرگان صحابه کرامشو همچنین تمجید و تعریف عدهای از عدهای دیگر نه تنها دلیل محبت و ارتباط عمیق دین و ایمانی آنان است، بلکه آنچه را که شیعیان در رابطه با امامت میبافند، این نوع ارتباطات بر همه تلاشهای شیعه خط بطلان میکشد. ائمه کرام از دیدگاه شیعه معصوم هستند و هنگام ترس و خطر از تقیه استفاده میکنند [۵۸]. در حالی که این دو قضیه یعنی عصمت و تقیه دو مسئله مخالف با همدیگر هستند و امکان جمع شدن با هم را ندارند.
در رابطه با این مسئله از مدعیان عصمت و تقیه در اذهان عموم مردم با سواد این سؤال ایجاد میشود که آیا شما قانون و ضابطهای مشخص دارید که طلاب و حوزههای علمیه و شخصیتهای فرهنگی و علمی شما توان و قدرت تشخیص آنچه را که ائمه بنابر حقیقت و واقعیت مطرح نمودهاند، از گفتههایی که بر اساس تقیه مطرح شدهاند، جدا نمایند؟
علما و شخصیتهای دینی در بسیاری از مسائل با هم اختلاف دارند و اگر چنانکه از آنان سؤال شود که آیا این مسائل مطرح شده اختلافی بر اساس تقیه گفته شدهاند و یا اینکه بر اساس حقیقت مطرح شدهاند، جوابی قانعکننده و تعیینکننده ندارند؛ چرا که خود علمایشان با همدیگر در این رابطه اختلاف دارند.
به همین دلیل، قانونی مشخص برای تشخیص تقیه از غیر آن وجود ندارد. این نوع مسائل مطرح شده، نگرش علمایشان میباشد چه برسد به عامه مردم.
سؤالی دیگر که اذهان را به طرف خود متوجه نموده این است که آیا تقیه در حال ضرورت جایز است و آیا شخص معصوم اجازه تقیه را دارد یا خیر؟
جواب اینکه، تقیه برای غیر معصوم در حال ضرورت جایز است همانطوری که برای حضرت عمار یاسرساین موقعیت اضطراری از طرف مشرکین پیش آمد و ایشان طبق آنچه که آنان راضی میشدند، صحبت نمودند و مشرکین به همین دلیل حضرت عمار یاسرسرا رها کردند. اما زمانی که حضرت عمار یاسرسدر محضر پیامبر اکرمصحاضر شدند، ایشان به حضرت عمار یاسرسفرمودند که «إنْ عَادُوْا، فَعُدْ [۵۹]» یعنی اینکه اگر آنها دوباره (این آزارها و شکنجههای سخت را) تکرار کردند، شما هم (به خاطر حفاظت جان خود)، اخفای عقیده را تکرار کنید.
اما شخصی که معصوم است، در هیچ موقعیتی اجازه تقیه را ندارد؛ چرا که تقاضای عصمت عدم اشتباه و خطا نمودن در تبلیغ دین میباشد.
پیامبر اکرمصدر رابطه با تبلیغ دین هیچگاه از هوای نفس و جانب خودشان صحبت نمیکردند. چنانکه در این باره قرآن کریم نیز گواهی میدهد: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ٣ و ٤]
«و (محمدص) از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. و آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خداوند متعال به جانب ایشان) وحی و پیام میگردد».
طبق این آیه مبارکه آنچه را که پیامبر اکرمصایراد میفرمودند، حق و جزءِ وحی و شریعت اسلام میباشد. این است معنی معصوم بودن؛ چرا که معصوم در هیچ حالتی اجازه دروغ و تقیه ندارد.
کسانی که دروغ و تقیه را در مسئله دین در موقعیتهای ضروری تجویز میکنند، در واقع آنها دروازۀ تجویز دروغ بستن بر خداوند متعال را باز میکنند. به همین علت است زمانی که یکی از جمله اصحابشاز پیامبر اکرمصسؤال نمود که آیا آنچه را شما در حالت خشم و غضب میگویید بنویسیم یا خیر؟ آنحضرتصدر جواب فرمودند: «أكْتُبْ فَإنّي لا أَقُوْلُ إلا حَقّاً»؛ یعنی بنویس (هر چه را که من میگویم) چرا که آنچه را که من میگویم، جز حق چیزی دیگر نیست.
پیامبر اکرمصدر مورد شخصی چنین فرمودند که: «بِئسَ أخُوْ الْعَشِيْرَةِ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَيْهِ هَشّ فِيْ وَجْهِهِ وَ إبْتَسَمَ [۶۰]» در ابتدا پیامبر اکرمصنسبت به آن شخص فرمودند که بدترین برادر قوم آمد، اما زمانی که در مجلس پیامبر اکرمصحاضر شد، آنحضرتصبا اخلاقی زیبا و چهرهای خندان با او برخورد کردند. عدهای از جمع حاضر این عمل پیامبر اکرمصرا تقیه تلقی نمودند، اما در حقیقت این تقیه نبود، بلکه خنده و برخورد خوب یکی از جمله مسائل اخلاقی اسلام است. دوم اینکه پیامبر اکرمصنفرمودند که «أنْتَ نِعْمَ أخُوْ الْعَشِيْرَة» یعنی اینکه تو بهترین برادر قوم هستی؛ چرا که اگر چنین برخورد میکردند این عملشان یک عمل دروغ در حق آن شخص قرار میگرفت؛ چرا که معصوم هیچگاه دروغ نمیگوید. شیعیان، حضرت علیسرا معصوم میدانند اما زمانی که با کلمات و جملات زیبایی که مخالف عقاید شیعه و تفکرات آنان است برخورد میکنند، آنرا به تقیه ربط میدهند و گفتههای حضرت علیسرا حمل بر تقیه میکنند. پس، از دیدگاه عقل، تقیه و عصمت هیچ نوع همخوانی با یکدیگر ندارند، مگر اینکه طبق ضرب المثل مشهور عربی که (ماهی و سوسمار با هم در یک مکان زندگی نمیکنند) یعنی اینکه اگر همزیستی این دو موجود امکان پذیر میبود، آنگاه جمع شدن این دو مقوله متضاد، یعنی تقیه و عصمت هم امکانپذیر میبود، این مسئله را بر همدیگر قیاس میکردیم.
در صورتی که حقیقت این است که هیچ گاه ائمه بزرگوار دین به جز از خداوند متعال از کسی دیگر نترسیدهاند و خصوصا در مسئله دین تقیه نکردهاند، چنانکه شیعیان روایاتی در این زمینه دارند که دلیل عدم ترس و خوف آنان از کسی دیگر غیر از خداوند متعال را به اثبات میرساند.
نمونهای از این روایات، روایت خَواتیم (انگشتریها) میباشد. علمای شیعه امثال کلینی در اصول کافی این حدیث را روایت کردهاند. روایت از این قرار است که «إنّ كلَّ إمامٍ فَضَّ الخاتمَ بِهِ فِيْ أوّلِ إمَامَتِهِ، وَ لَمّا فَتَحَ الباقِرُ فِضَّتَهُ وَجَدَ فِيْهِ (فَسِّر كتابَ اللهِ تعالي وَ صَدِّقْ أبَاكَ وَ وَرِّثْ إ بْنَك وَ إصْطَلِح الأمْةَ وَ قُمْ بِحَقّ اللهِ تعالي وَ قُل الحقَّ في الْخُوْفِ وَ الأمْنِ وَ لا تَخْشَ إلّا اللهَ تعالي) فَفَعَل [۶۱]». به هر امامی در اول امامتش انگشتر ویژهای داده میشد. هنگامی که امام باقر/ انگشتر خود را تحویل گرفتند، بر آن انگشتر چنین نوشته شده بود که کتاب الله را تفسیر کن و پدرت را تصدیق کن، فرزند خود را وارث خود قرار بده و امت را درست و اصلاح نما و با حق الله قیام نما و کلمه حق را در موقعیت خطر و امنیت بیان کن و از هیچ کس جز خداوند متعال نترس، او (امام باقر/) نیز اینگونه عمل نمودند.
روایت دیگری با همین موضوع از امام صادق/ هم روایت شده است. این روایت به وضوح بیانگر این مطلب است که امام باقر و امام صادق رحمهما الله تعالی از هیچ کسی غیر از خداوند متعال نمیترسیدند و کلمه حق را در هر موقعیتی که قرار داشتند، بیان میفرمودند.
قسم به خداوند متعال که آقای میثم بحرانی راست گفته که هنگامی که با جملات و گفتههای شیرین حضرت علی که نسبت به حضرات ابوبکر و عمرشگفتهاند برخورد کرده، چنین گفته است که این مدح و ستایش حضرت علیساز شیخین با عقاید ما شیعیان منافات دارد، یا اینکه این اقوال، گفتههای حضرت علیسنیستند و یا اگر که هستند پس اجماع و عقیده ما غلط است [۶۲].
این نظر را آقای بحرانی بر اساس تقیه نگفته است بلکه بر این اساس گفته است که با وجود دیدگاه مثبت حضرت علیسنسبت به صحابه کرامش، ما در دو موقعیت قرار میگیریم و یا اینکه این گفتهها را انکار کنیم و یا اینکه اجماع و دیدگاه منفی ما نسبت به صحابه کرامشغلط باشد. علمای شیعه معتقدند که کتاب نهج البلاغه مجموعه گفتههای حضرت علیسمیباشد، این تأیید در واقع آنچه را که علمای شیعه بر علیه صحابه کرامشاجماع نمودهاند، اشتباه و غلط قرار میدهد؛ چرا که آنان را بر سر دوراهی قرار میدهد.
یا باید که شیعیان این گفتهها را انکار کنند که در آنصورت کتاب نهج البلاغه نسبتش به حضرت علیسمنتفی میشود و یا اینکه تفکرات و عقاید واهی آنان نسبت به صحابه کرامشبیپایه و اساس تلقی شود.
بدیهی است که صورت اول را نمیپذیرند، چرا که کتاب نهج البلاغه صحیحترین کتاب برای شیعیان بعد از قرآن است. پس بنابراین صورت دوم باقی میماند و آن هم بیپایه و اساس بودن اجماع غلطشان نسبت به جامعه صحابه کرامشواضح میگردد؛ چرا که صحابه کرامشاز طرف حضرت علیسمورد تأیید و تعریف و تمجید در کتاب نهج البلاغه واقع شدند.
به همین دلیل با این وضعیت از دیدگاه عقلی نتیجه میگیریم که نصی صریح و قطعی برای امامت وجود ندارد.
سؤال اینجا است که مسئله امامت و نص صریح برای این مسئله تا چه اندازه با واقعیت همخوانی دارد. شیعیان اعتقاد دارند که ائمه دوازدهگانه معصوم هستند و آنان برای خلافت از جانب خداوند متعال برگزیده شدهاند و در نتیجه خلافت غیر معصوم درست نیست؛ چرا که غیر معصوم امکان دارد که در تبلیغ دین اشتباه بکند، از این رو صلاحیت خلافت مسلمین را ندارد. به همین دلیل وجود معصوم برای حفظ دین تا قیامت یک امر لازم و ضروری است.
اگر به فرض مثال ادعای آنان قابل پذیرش باشد، باید گفت که این قضیه یک قضیه خیالی است که فقط وجود ذهنی دارد، ولی دارای واقعیت خارجی نیست؛ چرا که بحمد الله ما امروز شاهد بقاء و پیشرفت اسلام هستیم در صورتی که در بین مسلمانان یک شخص معصوم که مشاهده شود و در مشکلات و معضلات دینی و اجتماعی به آن مراجعه شود، وجود ندارد و امت اسلامی اعم از شیعه و سنّی که یک امت دعوت و اجابت میباشند در تمامی مسائل به علما و اندیشمندان مراجعه میکنند نه به شخصیتی معصوم.
پس بنابراین اگر اعتماد امت بر علما و تلاشهای علمی و دینی دانشمندان گذشته قابل قبول و صحیح میباشد، پس به طریق اولی میتوان بر تلاشهای شاگردان مکتب پیامبر اکرمصاز زمان شروع نهضت و حرکت اسلامی دوران پیامبر اکرمصتا دوران کنونی اعتماد کرد و این واقعیتی است که جهان اسلام و امت اسلامی آن را پذیرفتهاند، اگر چه عدهای منکر آن هستند ولی این انکار، توان زیر سؤال بردن این واقعیت را ندارد.
امروزه اجتهاد و تلاش دینی علمای اسلام بر اساس دلیل و مدرک علمی پذیرفته میشود. پس متقابلاً اجتهاد و تلاشهای ایمانی صحابه کرامشبر اساس موافقت با دین اسلام به طریق اولی باید که پذیرفته شود؛ چرا که آنان حاملان و داعیان اصلی کتاب خداند متعال و سنّت رسول اللهصمیباشند.
از طرفی آن بزرگواران با لغت و لهجههای عربی بیشتر آشنا بودند و شاهد و ناظر وقایع و مسائل به وجود آمده در آن زمان بوده و در دوران نزول وحی زندگی و دارای فهم و درک عمیقتری نسبت به اسلام و دین از کسانی که بعد از دوران ایشان آمدهاند، بودند.
امروزه حکومتهای اسلامی معاصر را امت اسلامی، صحیح و قابل قبول میدانند. در صورتی که شخصیتهای حاکم بر این حکومتها معصوم نیستند، پس خلافتهای اسلامی دوران صحابه کرامشدر صورتی که خلیفه مسلمین هم معصوم نبودند، به طریق اولی قابل قبول هستند.
به هر حال دین اسلام دینی است که موافق با عقل، منطق و واقعیت است. به همین دلیل اعتقاد داشتن به نص برای امامت، امری است که موافق با واقعیت و عقل نیست بلکه مسئلهای کاملاً تخیلی بوده و وجود خارجی ندارد.
اما کسانی که اعتقاد به عصمت و سایر مسائل مطرح شده دارند، از گفتههای خود دفاع میکنند؛ چرا که این نظریات فواید مادی و اقتصادی بزرگی را برای آنان در بر داشته و دارد، که با اسم ائمه و معصومین و ادعای محبت دروغین با اهل بیت†قرنها است که از طبقات و اقشار مختلف، خصوصاً قشر فقیر و زود باور جامعه اخّاذیهای زیاد و کلانی کردهاند و مشخص هم نمیشود که این پولهای هنگفت کجا و چگونه مصرف و هزینه میشوند. مصلحت دیگری که برای این گروه دارد، قداستی است که آنان برای خود قائل هستند و خود را از اقشار دیگر برتر میدانند و همچنین حکومت و قدرت را به دست گرفتهاند تا عقاید باطل خود را ترویج بدهند.
آنان با نام ائمه معصومین بر مردم حکومت میکنند و به دنبال حفظ منافع مادی و سیاسی خود هستند. در صورتی که برای نگاه داشتن قدرت نامشروع خود از اهرُم ائمه استفاده میکنند و هر نوع حکومتی را غیر از حکومت معصوم باطل میدانند.
فَنَسْألُ اللهَ تَعَالَی أنْ يَهْدِيَنا وَإيّاهُم الرِّشَادَ وَأنْ يُرِيَنَا الحَقّ حَقّاً وَيَرْزُقَنا إتّبَاعَهُ وَأرِنَا الْبَاطِلَ بَاطِلاً وارْزقْنا إجْتِنَابَه.
[۵۸] تهذیب المقال للأبتهی لمّا تحدث عن زرارة بن أعین۵/۳۵۶. [۵۹] مستدرک حاکم/۳۳۶۲، سنن بیهقی کبری/۱۶۶۷۳، کافی۲/۲۱۹، وسائل الشیعه۱۶/۲۲۶. [۶۰] صحیح امام بخاری/۶۰۳۲، کافی۲ /۳۲۶، مستدرک الوسائل۹/۳۶، بحار الأنوار۱۶/۲۸۱. [۶۱] اصول کافی/۲۸۰، البحار۳۶/۲۱۰، التبصره/۳۹. [۶۲] شرح نهج البلاغه، میثم بحرانی۴/۹۸.