بحث سوم: نکوهش منافقان و بیان هویت حقیقی و درونی آنان
پیامبر اسلامصمردمی را دریافتند که عدهای از آنان به ایمان مزین شدند و عدهای دیگر به خداوند متعال کفر ورزیدند و گروهی هم منافق شدند.
﴿ٱشۡتَرَوۡاْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلٗا فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩﴾[التوبة: ٩]. «آنان آیات (خواندنی قرآن و دیدنی جهان) الله را به بهای اندک (کالا و متاع دنیوی) فروختهاند و از راه الله بازماندهاند و دیگران را نیز از آن باز داشتهاند، آنان کار بسیار بدی کردهاند».
این گروه گمان میکردند که ویروس کشندۀ نفاق مخفی میماند و به همین خاطر در جامعۀ اسلامی به خود چهرۀ اخلاقی و ایمانی میدادند، اما نمیتوانستند از خداوند متعال مخفی نگاه دارند؛ چرا که خداوند متعال همیشه و در هر جا با انسان است و از اسرار او آگاهی کامل دارد.
خداوند متعال این تودۀ فاسد و تمامی اعمال و رفتارهای منافقانهشان را این گونه آشکار نمود: ﴿وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِي لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ أَعۡمَٰلَكُمۡ٣٠﴾[محمد: ٣٠]. «تو قطعاً آنان را از طرز سخن گفتن و نحوۀ گفتار میشناسی. خداوند متعال، آگاه از کارهایشان میباشد (حقیقت پندار، گفتار و رفتارتان را میداند و همگان را خوب میشناسد».
کسانی که صفات و رفتارهای منافقین را از دیدگاه قرآن دنبال میکنند، در مییابند که خصوصیات و اعمال آنان با ویژگیها و صفات کسانی که به پیامبر اسلامصایمان آوردند، بسیار متفاوت است.
صحابه کرامشدوشادوش پیامبر اکرمصبرای پیشرفت و گسترش اسلام، با ارزشترین و نفیسترین چیزهایشان را قربانی نمودند تا درخت اسلام باروَر شود و در این راستا از هیچگونه تلاشی دریغ نورزیدند. لذا سؤال اینجاست که آیا این دو جریان بزرگ با هم یکی هستند: ﴿هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ سَآئِغٞ شَرَابُهُۥ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞۖ﴾[فاطر: ١٢]. «این یکی گوارا و شیرین و برای نوشیدن خوشگوار است و آن دیگری شور و تلخ است».
اگر کسی به این آیات با دید عمیقتری بنگرد، در مییابد که بین این دو حرکت تاریخی، فرق بسیار بزرگی وجود دارد و متوجه خواهد شد که گروه منافقین در جامعۀ اسلامی آن زمان، در اقلّیت قرار داشتند و هیچ نقشی در حرکت جهاد، نهضت علمی و توسعه و گسترش اسلام نداشتند.
خداوند متعال مؤمنین را از منافقین تشخیص میدهد؛ چرا که هیچ پوشیدهای برای الله پوشیده نمیماند، امّا پیامبر اکرمصشناخت کاملی از تمام اعضاء و حرکات منافقین نداشتند و به همین دلیل خداوند متعال برای شناخت بیشتر چنین فرمودند:
﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ﴾[التوبة: ١٠١].
«در میان عربهای بادیهنشینِ اطرافِ شهر شما و در میان خود اهل مدینه، منافقانی هستند که تمرین نفاق کردهاند و در آن مهارت کامل پیدا نمودهاند. تو آنان را نمیشناسی بلکه ما آنان را میشناسیم».
در جایی دیگر نیز میفرماید:
﴿وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ ١١﴾[العنکبوت: ١١].
«خداوند متعال قطعا مؤمنان را میشناسد و قطعا منافقان را هم میشناسد».
همچنین در سوره آلعمران میفرماید:
﴿مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ﴾[آل عمران: ١٧٩].
«(ای مؤمنان! سنت) الله بر این نبوده که مؤمنان را به همان صورتی که شما هستید، به حال خود رها کند، بلکه خداوند متعال با محک زدن و فراز و نشیبهای مختلف، ناپاکان را از پاکان جدا میسازد».
پارهای از معیارها و صفاتی که منافقین را از مؤمنین جدا میسازد:
۱ـ یکی از خصوصیات بارز منافقین، عدم حضورشان در میدانهای جهاد جهت توسعه و گسترش اسلام است. عموماً حضورشان کمرنگ و به ندرت در میدانهای جهاد دیده میشوند؛ خداوند متعال در مورد منافقین میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَسۡتَٔۡذِنُونَكَ وَهُمۡ أَغۡنِيَآءُۚ رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ وَطَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٩٣ يَعۡتَذِرُونَ إِلَيۡكُمۡ إِذَا رَجَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡۚ قُل لَّا تَعۡتَذِرُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكُمۡ قَدۡ نَبَّأَنَا ٱللَّهُ مِنۡ أَخۡبَارِكُمۡۚ﴾[التوبة: ٩٣ و ٩٤].
«تنها (راه سرزنش و عقوبت) به سوی کسانی باز است که از شما اجازه میخواهند تا در جهاد شرکت نکنند، در حالی که ثروتمند و قدرتمند هستند (و میتوانند ساز و برگِ جنگ را تهیه کنند و در میدان نبرد برَزمند) آنان بدین خشنودند که با زنان (و سالخوردگان و کودکان و بیماران) باقی بمانند. خداوند متعال دلهایشان را مهر زده است (چرا که آنان دلهایشان را بر روی حقایق بستهاند و از ترس، با ضعیفان در خانه نشستهاند) و آنان نمیدانند. وقتی که به سوی آنان (از جنگ تبوک) برگردید، ایشان شروع به عذرآوری میکنند (و دروغها به هم میبافند، بدیشان) بگو: ما هرگز به شما باور نمیکنیم. خداوند متعال ما را از خبرهای شما آگاه ساخته است».
منافقین از هیچ تلاشی برای موجّه جلوه دادنِ عدم حضورشان در میدانهای جهاد دریغ نمیورزیدند: ﴿يَعۡتَذِرُونَ إِلَيۡكُمۡ إِذَا رَجَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡۚ﴾[التوبة: ٩٤].
هنگامیکه شما از جهاد بر میگشتید آنان عذرهای غیرِمعقولی را مطرح میکردند. چنانکه در غزوه تبوک به جز تعداد انگشتشماری از آنان شرکت نکردند و آیاتی در مورد کسانی که در مدینه باقی ماندند و برای شکست غولِ کفر و ظلم در کنار صحابه کرامشبرای جهاد حاضر نشدند، نازل گردید.
منافقین بر اساس خواستۀ فکری و عقیدتی خود چارهای جز شرکت نکردن در میدانهای جهاد را نداشتند و برای این کارشان عذرهای بیاساس و واهی میتراشیدند. عدّهای دیگر برای عدم حضورشان، نداشتن امکانات و آمادگی و عدّهای دیگر، انگیزههای متفاوت دیگری را مطرح میکردند. امّا خداوند متعال بر تمامی این عوامل و انگیزهها خط بطلان کشیده و تنها انگیزه آنان را نداشتن ایمان به الله و قیامت معرفی نموده است. کما اینکه میفرماید:
﴿إِنَّمَا يَسۡتَٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ ٤٥ وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ وَلَٰكِن كَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ فَثَبَّطَهُمۡ وَقِيلَ ٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ ٤٦﴾[التوبة: ٤٥ و ٤٦].
«تنها کسانی از شما اجازه میخواهند که (در جهاد شرکت نکنند که مدّعیان دروغینند) و به الله و روز جزا ایمان ندارند و دلهایشان دچار شک و تردید است و در حیرت و سرگردانی خود به سر میبرند. اگر (این منافقین، نیتِ پاک و درستی میداشتند و) میخواستند (برای جهاد) بیرون روند، توشه و ساز و برگ آن را آماده میکردند (و مسلح و مجهّز در خدمت رسولاللهصراه میافتادند) امّا خداوند متعال (میدانست که اگر برای جهاد بیرون میآمدند، جز ضرر و زیان نداشتند، این بود که) بیرون شدن و حرکت کردن آنان را (به سوی میدان نبرد) نپسندید و ایشان را از (این کار) باز داشت. و بدیشان گفته شد که: با بازنشستگانِ (عاجز و ناتوان از قبیلِ بیماران و پیران و کودکان و زنانِخانهدار)، بنشینید (چرا که شایستگی آن را ندارید تا در کارهای بزرگ و راه سترگِ الله گام بردارید)».
یکی دیگر از عوامل حضورشان، افتادن در فتنهها و کشمکشهای قومی بود؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ ٱئۡذَن لِّي وَلَا تَفۡتِنِّيٓۚ أَلَا فِي ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ ٤٩﴾[التوبة: ٤٩].
«بعضی از منافقین میگویند: به ما اجازه بده (تا در جهاد با رومیان شرکت نکنیم) و ما را دچار فتنه و فساد (زیبایی و جمالِ ماهرویانِ رومی) مساز. هان! هم اینک ایشان (با مخالفت فرمان خدا) به خودِ فتنه و فساد افتادهاند و (دچار معصیت و گناه شدهاند و در روز قیامت) آتشِ دوزخ، کافرانِ (چون ایشان را) فرا میگیرد».
انگیزه دیگر عدم حضورشان، سفرهای طولانی برای جهاد و مشکلات و زحماتِ این سفرها بود، کما اینکه خداوند متعال میفرماید:
﴿لَوۡ كَانَ عَرَضٗا قَرِيبٗا وَسَفَرٗا قَاصِدٗا لَّٱتَّبَعُوكَ وَلَٰكِنۢ بَعُدَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلشُّقَّةُۚ وَسَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَوِ ٱسۡتَطَعۡنَا لَخَرَجۡنَا مَعَكُمۡ يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ٤٢﴾[التوبة: ٤٢].
«اگر غنایمی نزدیک و در دسترس و سفری سهل و آسان باشد (به طمع دنیا) از شما پیروی میکنند و به دنبال شما میآیند. ولی راه دور و پردردسر (همچون تبوک) برای ایشان ناشدنی و نارفتنی است. به الله سوگند میخورند که اگر میتوانستیم با شما حرکت میکردیم. آنان در (واقع با این عملها و دروغها) خویشتن را تباه و هلاک میکنند و الله میداند که ایشان دروغگویند».
خداوند متعال وضعیت روحی و ذهنی منافقین را هنگام نزول آیات جهاد و عدم تلاش آنها برای پیشرفت اسلام و عدم تحمل زحمات این راه سترگ، چنین به تصویر میکشد:
﴿فَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ مُّحۡكَمَةٞ وَذُكِرَ فِيهَا ٱلۡقِتَالُ رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ نَظَرَ ٱلۡمَغۡشِيِّ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَأَوۡلَىٰ لَهُمۡ ٢٠﴾[محمد: ٢٠].
«زمانی که سورۀ محکمی نازل میگردد که روشن و آشکارا به جنگ دستور میدهد، منافقان بیماردل را میبینی همچون کسی به شما نگاه میکنند که در آستانه مرگ قرار گرفتهاند و به سبب سکرات موت بیهوش افتادهاند، پس مرگشان باد».
و در جایی دیگر میفرماید که:
﴿فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَيۡتَهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوكُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَيۡرِۚ﴾[الأحزاب: ١٩].
«هنگامی که لحظاتِ بیم و ترس و هراس فرا میرسد (و جنگجویان به سوی یکدیگر میروند و چکاچک اسلحه یکدیگر را میشنوند، آنچنان ترسو هستند که) میبینی که به شما نگاه میکنند، در حالی که چشمانشان بیاختیار در حدقه به گردش در آمده است همسان کسی که دچار سکرات موت بوده و میخواهد قالب تهی کند. امّا هنگامیکه خوف و ترسشان (و جنگ به پایان رسد و زمان امن و امان فرا رسد) زبانهای تند و تیز خود را بیادبانه بر شما میگشایند».
در جایی دیگر خداوند متعال منافقین را با لفظ مخلّفون یاد نموده است کما اینکه میفرماید:
﴿فَرِحَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ بِمَقۡعَدِهِمۡ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ وَكَرِهُوٓاْ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّۗ قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ كَانُواْ يَفۡقَهُونَ ٨١﴾[التوبة: ٨١].
(منافقانی که از رفتن به جنگ تبوک سرباز زدند و در خانههای خود گرفتهاند و نشستهاند، این) خانهنشینان (منافق) از اینکه از رسولاللهصواپس کشیدهاند، شادمانند و نخواستند با مال و جان در راه خداوند، جهاد و پیکار کنند (و دین الله را یاری دهند. تا میتوانند دیگران را از جنگ میترسانند و با نشستنِ با خود تشویق مینمایند) و میگویند در گرما (ی سوزانِ تابستان به سوی میدان نبرد) حرکت نکنید. (ای پیغمبر! به آنان) بگو: اگر دانا بودند میفهمیدند که آتش دوزخ بسیار گرمتر و سوزانتر (از گرمای تابستان و از همه آتشهای جهان) است.
با وجود همۀ این بهانههای بیاساس، به ندرت عدهای کم از ایشان در میدانهای جهاد دیده میشدند و با این حضور کمرنگشان چشمداشتِ مادی و اهداف دیگری را دنبال میکردند. چنانکه خداوند متعال در بارۀ این عدۀ کم چنین میفرماید: ﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ٨﴾[المنافقون: ٨].
«میگویند: اگر (از غزوه بنی مصطلق) به مدینه برگشتیم، باید افراد باعزّت و قدرت، اشخاص خوار و ناتوان را از آنجا بیرون کنند. عزّت و قدرت از آنِ الله و فرستاده او و مؤمنان است، ولیکن منافقان (این را درک نمیکنند و) نمیدانند».
در غزوۀ تبوک عدهای از منافقین، صحابه کرامشرا استهزاء میکردند، امّا از آنجایی که صحابه کرامشبهترین شاگردان پیامبر اکرمصبودند، خداوند متعال عملکرد منافقین را بیپاسخ نگذاشت، بلکه در جواب این استهزاء فرمودند:
﴿يَحۡذَرُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيۡهِمۡ سُورَةٞ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمۡۚ قُلِ ٱسۡتَهۡزِءُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ مُخۡرِجٞ مَّا تَحۡذَرُونَ ٦٤ وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ ٦٦﴾[التوبة: ٦٤ تا ٦٦]. [۴]
«منافقان (الله و آیات و پیغمبر او را در میان خود به مسخره میگیرند و) میترسند که سورهای بر ضد ایشان نازل شود و (علاوه از آنچه که میگویند) آنچه را هم که در دل دارند به رویشان بیاورد و آشکار سازد. بگو: هر اندازه که میخواهید مسخره کنید، بیگمان خداوند متعال آنچه را که از آن بیم دارید (و در پنهان داشتن آن میکوشید) آشکار و هویدا میسازد. اگر (در بارۀ سخنانِ ناروا و کردارهای ناهنجارشان) بازخواست کنی، میگویند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده و بلکه با همدیگر) برای سرگرمی و شوخی سخنانی میگفتیم. بگو: آیا الله و آیات او و پیغمبرش را مسخره میکردید و ریشخند مینمودید؟! (بگو با چنین معذرتهای بیهوده) عذرخواهی نکنید؛ چرا که شما پس از ایمان آوردن، کافر شدهاید. اگر هم برخی از شما را (به سبب توبه مجدد و انجام کارهای شایسته) ببخشیم، گروه دیگری را عذاب میدهیم؛ زیرا آنان (بر کفر و نفاقِ خود ماندگارند و در حق پیامبر اکرمص و مؤمنان) به بزهکاری خود ادامه میدهند».
کسانی که در مدینۀ منوره باقی ماندند و با پیامبر اکرمصبرای جهاد بیرون نرفتند، منافقین بودند. اما از بین این جمع، سه نفرِ مخلص از جمع صحابه کرامشکه به خاطر کارهای معمولی از رفتن به جهاد باز مانده بودند، به محض پی بردن به اشتباه خود فوراً برای جبران اشتباه از هیچ تلاشی دریغ نورزیدند تا اینکه مورد مغفرت و عفو خداوند متعال قرار گرفتند؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨﴾[التوبة: ١١٨].
«خداوند متعال توبه آن سه نفری را هم میپذیرد که (بدون هیچ حکمی به آینده) واگذار شدند (و پیامبر اکرمصو مؤمنان و خانوادۀ خودشان با ایشان سخن نگفتند و از آنان دوری جستند) تا بدانجا که (ناراحتی ایشان به حدی رسید که) زمین با همۀ فراخی آن، بر آنان تنگ گشت و دلشان به هم آمد و (جانشان به لب رسید. هم مردم از آنان بیزار و هم خودشان از خود بیزار شدند، بالاخره) دانستند که هیچ پناهگاهی (از دست خشم خداوند متعال جز برگشت به الله (با استغفارِ از او و پناه بردن بدو) وجود ندارد (چرا که پناه بیپناهان اوست و بس). آنگاه خداوند متعال (به نظر رحمت در ایشان نگریست و) بدیشان پیغام توبه داد تا توبه کنند (و آنان هم توبه کردند و الله هم توبۀ ایشان را پذیرفت). بیگمان خداوند متعال بسیار توبهپذیر و مهربان است».
این سه نفر از یاران پیامبر اکرمصعبارت بودند از حضرات مرارۀبنربیع، هلالبنامیه و کعببنمالکش. خداوند متعال با توبۀ مخلصانۀ این سه نفر، از گناهشان صرفنظر کردند و صراحتاً آیاتی در بارۀ مغفرت آنان نازل گردید.
در زمان پیامبر اکرمصمنافقان وجود داشتند، اما خداوند متعال مسئولیت معرفی توده منافقین را به عهده گرفته است. پس در این صورت چه بیانی واضحتر در کشف حقیقت و هویت آنان و آشکار نمودن آنچه در اذهان و افکارشان میگذرد، وجود دارد. چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿يَحۡذَرُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيۡهِمۡ سُورَةٞ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمۡۚ قُلِ ٱسۡتَهۡزِءُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ مُخۡرِجٞ مَّا تَحۡذَرُونَ ٦٤﴾[التوبة: ٦٤].
«منافقان (الله و آیات و پیغمبر او را در میان خود به مسخره میگیرند و) میترسند که سورهای بر ضد ایشان نازل شود و (علاوه از آنچه که میگویند) آنچه را هم که در دل دارند به رویشان بیاورد و آشکار سازد. بگو: هر اندازه که میخواهید مسخره کنید، بیگمان خداوند متعال آنچه را که از آن بیم دارید (و در پنهان داشتن آن میکوشید) آشکار و هویدا میسازد».
خداوند هم اسرار آنها را فاش نمود و رسوایشان ساخت. پس حالات منافقان در کل بر صحابه مخفی نبوده است چه رسد به اینکه شناخت هر یک از گروه صحابه و منافقان مبهم بوده و از یکدیگر قابل تفکیک نباشند.
۲ـ یکی دیگر از صفات منافقین تظاهر آنان به ایمان در مقابل صحابه کرامشبود. هنگامیکه احساس خطر میکردند، صحنههایی از ایمان و قسمهای دروغین را در مقابل صحابه کرامشبه نمایش میگذاشتند و خود را جزئی از جامعۀ صحابه میشمردند، اما غافل از اینکه خداوند متعال تمامی نقشههای پوشالی آنان و ادعاهای دروغینشان را با این آیۀ مبارکه برملا نمود:
﴿وَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنَّهُمۡ لَمِنكُمۡ وَمَا هُم مِّنكُمۡ وَلَٰكِنَّهُمۡ قَوۡمٞ يَفۡرَقُونَ٥٦﴾[التوبة: ٥٦] «به الله سوگند میخورند که آنان از شمایند و مؤمن و مسلمان هستند در حالی که از شما نیستند و مردمان ترسویی هستند و چون از شما وحشت دارند، دروغ میگویند و نفاق میورزند».
پس بنابراین با این رویدادها و معیارها مشخص میشود که صحابۀ کرامشو منافقین، دو گروه جدای از هم میباشند.
۳ـ یکی دیگر از صفات منافقین، اعمال و رفتارهای نادرستی که توسط همین عملکردشان از جامعۀ اسلامی طرد شدند، کما اینکه خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا وَكُفۡرٗا وَتَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُۚ وَلَيَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ١٠٧﴾[التوبة: ١٠٧] «از میان منافقین کسانی هستند که مسجدی را بنا کردند در حالی که منظورشان از آن، زیان به مؤمنان و کفرورزی در آن و تفرقهاندازی بین مؤمنان و در هم کوبیدن صفوف مسلمانان و کمینگاه ساختن برای کسی بود که قبلاً با الله و رسولش جنگیده بود و عَلَم طغیان را برافراشته بود. با این وجود سوگند هم میخورند که نظری جز نیکی نداشتند و تنها دادِشان خدمت به مردمان و اقامه نماز در آن بوده است، اما خداوند متعال گواهی میدهد که آنان در سوگند خود دروغ میگویند».
مسجد ضرار مسجدی شناخته شده در صدر اسلام است و عاملانی که آن را بنا نمودند، قرآن و تاریخ آنان را معرفی نموده است:
﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَأَرَيۡنَٰكَهُمۡ فَلَعَرَفۡتَهُم بِسِيمَٰهُمۡۚ وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِي لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ أَعۡمَٰلَكُمۡ ٣٠﴾[محمد: ٣٠]
«اگرما میخواستیم آنان را به شما نشان میدادیم و شما از قیافه و علامتشان، ایشان را میشناختی. شما قطعاً آنان را از روی طرز سخن گفتن و نحوۀ گفتار میشناسی. خداوند متعال آگاه از کارهایتان میباشد و حقیقت گفتار و کردارتان را میداند و همگان را خوب میشناسد و پاداش لازم را به هر کسی خواهد داد».
۴ـ ویژگی دیگر منافقین، سهلانگاری در اعمال و رفتارهای دینی و ایمانی، از قبیل نماز، ذکر و عبادتهای بدنی و مالی، و از طرفی دیگر در رفتارهای منفی و ناهنجار از قبیلِ بخل، خوف و ترس، هراس و اضطراب و از این قبیل ویژگیها میباشد؛ کما اینکه خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢ مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا ١٤٣﴾[النساء: ١٤٢ و ١٤٣].
«بیگمان منافقان (نشانههای ایشان را مینمایانند و کفر خویش را پنهان میدارند و به خیال خام خود) الله را گول میزنند! در حالی که خداوند متعال (دِماء و اموال ایشان را در دنیا محفوظ مینماید و در آخرت دوزخ را برای آنان مهیا میدارد و بدین وسیله) ایشان را گول میزند. منافقان هنگامی که برای نماز بر میخیزند، سست و بیحال به نماز میایستند و با مردم ریا میکنند (و نمازشان به خاطر مردم است؛ نه به خاطر خدا) و خدای را کمتر یاد میکنند و جز اندکی به عبادت او نمیپردازند. در این میان سرگشته و حیرانند (گاهی به سوی دین میروند و گاهی به سوی کفر میدوند. زمانی خویشتن را در صف مؤمنان و زمانی در صف کافران جای میدهند! اما در حقیقت) نه با اینان و نه با آنان هستند(و گمراه و حیرانند) و هرکه را که خداوند متعال (بر اثر اعمال زشت و ناپسندش) سرگشته و گمراه کند، راهی برای او (به سوی سعادت و هدایت) نخواهی یافت».
قرآن کریم دربارۀ منافقین میفرماید که آنان از یاد و ذکر خداوند ابا میورزیدند و بزرگترین ذکر، تلاوت قرآن است و لذا به علت دور بودن آنان از حقیقت دین، هیچ نقش مهم و تاثیرگذار تاریخی در حفظ و گسترش علوم قرآنی ایمانی نداشتهاند بلکه اصحاب پیامبرصهمانند بزرگوارانی چون عمربن خطاب، عثمانبنعفان، علیبنابیطالب، عبداللهبنمسعود، ابیبنکعب و زیدبنثابتشقرآن را به این امت منتقل کردند. پس ما اگر بر صحابۀ کرامشو یا نقل آنان اشکالاتی وارد کنیم، در واقع این اشکالات و انتقادات بر قرآن کریم و متواتر بودن آن وارد میشود و یا بالاتر از آن اعتماد بر کل دین باقی نمیماند. پس اینجا است که انگیزۀ دستور به پیروی از آنان را متوجه میشویم؛ چرا که اساسنامه دین از طریق آنان و با تلاش آنان به این امت رسیده است.
به هر حال خداوند متعال صفاتی را که بتوان منافقین را از بین دیگران تشخیص داد، در جاهای متعدد قرآن و خصوصاً در سوره براءۀ (توبه) با ضمایر و اشاراتِ مختلف به این گروه عنوان نمودند. پیامبر اکرمصنیز بعد از پی بردن به این صفات، شناختی از منافقین پیدا کرد که قبلاً این شناخت را نداشت [۵].
حضرت عبدالله بنعباسبمیفرماید: سوره براءت، افتضاح و رسوایی بزرگی برای منافقین بود تا جاییکه گمان میرفت هیچ کس از منافقین باقی نمانده است مگر اینکه همه آنان معرفی شدهاند [۶].
گر چه گمان میرود که حالِ بعضی از کسانیکه نفاق داشتهاند، همچنین مخفی باقی مانده باشد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ﴾[التوبة: ١٠١]
«در میان عربهای بادیهنشینِ اطرافِ شهر شما و در میان خود اهل مدینه، منافقانی هستند که تمرین نفاق کردهاند و در آن مهارت کامل پیدا نمودهاند. تو آنان را نمیشناسی و بلکه ما آنان را میشناسیم».
لذا زمانیکه آن دسته از افرادی که در تبوک شرکت نکردند، شروع به بهانهها و عذرهای غیرِموجّه میکردند در حالی که هیچ یک از آنان راست نمیگفتند. تا اینکه حضرت کعبسآمد و علت واقعی عقب ماندنش را بیان کرد [۷]و در بیان علت مورد تایید قرار گرفت.
لذا در مورد منافقین هیچگاه مدحی و یا وعده و بشارتی در مورد بهشت نیامده است، بلکه صفات منافقانه آنان بیان شده است و وعیدهایی سخت و عذابهایی دردناک برای آنان بیان شده است.
پیامبر اسلامصتعدادی از منافقین را برای حضرت حذیفهسبا ذکر نام معرفی نمودند و این عمل دارای حکمتهای زیادی بوده است؛ لذا مسئولیت حضرت حذیفهسرسوا نمودن این منافقین، در صورتیکه آنان قصد ایجاد فتنه و آشوب و یا کارهای انحرافی بر ضد دین داشته باشند، بوده است. از طرفی دیگر ناگفته نماند که تبلیغ نامهای منافقین، هیچ ربطی با تبلیغ رسالت ندارد و گر نه شخص پیامبر اکرمص، تمام صحابه کرامشرا از این جریان مطلع میساختند و این مسئله را تنها با حضرت حذیفهسدرمیان نمیگذاشتند، لذا خیر و صلاح این مسئله در کتمان و پوشیده بودن آن است و اگر چنانکه حضرت حذیفهسکسی و شخصی از منافقین را مشاهده میکرد که رهبریت و یا مسئولیتی مهم را عهدهدار شده است، به هیچ عنوان نباید سکوت میکرد و گر نه نسبت به امت اسلامی و وظیفهای که پیامبر اکرمصبه ایشان محول کرده بودند، حق مسئولیت را ادا نکرده است.
بارالها ما را به سوی حق رهنمون بگردان و در قلبهایمان نسبت به کسانی که به شما ایمان آوردهاند، غِل و غِشی پیدا نفرما، پروردگارا تو رؤف و رحیمی.
[۴] تفسیر طبری ۶/۴۰۸، طبری مجمع البیان ۵/۸۱، ۸۲. [۵] الفتاوی۷/۲۱۴. [۶] صحیح بخاری/۴۵۰۳، صحیح مسلم/۵۳۵۹، التبیان۵/۱۶۷، مجمع البیان۵/۵. [۷] منهاج السنّة النّبویة۸/۴۲۹.