ریشۀ نفاق و منافقان در مدینه:
مسئله مهم دیگری که باید در اینجا یادآور شوم این است که در عصر پیامبرصکسانی هم بودند که به دلیل ترس از دست دادن جایگاه و مکانت اجتماعی خود یا علل دیگری ظاهرا مسلمان شدند، اما در دل کافر بودند!.
اینها همان منافقین هستند که در جامعه مدینه پیدا شدند و در مکه نه منافق بود و نه زمینه پیدا شدن آن، زیرا پیامبرصدر مکه نه قدرتی داشتند و نه حکومتی، بلکه صحابه آنحضرت در ضعف و ناتوانی شدید بسر میبردند لذا رنج و مشقت و آزار و اذیت فراوانی تحمل کردند، بعضی مجبور شدند به حبشه هجرت کنند، سپس دستور هجرت به مدینه صادر شد.
همۀ جریانات و تحولات فقط به دلیل این بود که پیامبرص و صحابهشبر اثر شدت و غلظت مشرکین و واکنشهای تند آنان در برابر دعوت توحید در حالت ضعف بسر میبردند و نمیتوانستند دین شان را ظاهر کنند، به همین دلیل خداوند دستور هجرت صادر فرمود تا به جایی بروند که بتوانند آزادانه دین شان را آشکار کنند.
وقتی پیامبرص به مدینه هجرت کردند مشرکان بر اوضاع مسلط بودند، و آنحضرت قوت و سلطهای نداشتند که اهل باطل از ایشان احساش خطر کنند، تا اینکه غزوۀ بدر و به تعبیر قرآن کریم یوم الفرقان آمد روزی که خداوند ایمان و اهل ایمان را عزت و قوت بخشید و شرک و اهل باطل را خوار و ذلیل کرد.
بنابر این پس از کشته شدن سران مشرک مکه در غزوه بدر اهل باطل در مدینه فهمیدند که پیامبر گرامیصقدرت را گرفت لذا راه نفاق را در پیش گرفتند یعنی ظاهرا مسلمان شدند، اما در واقع بر همان کفر و شرک و باطل شان باقی ماندند!.
این منافقان بدون استثناء همه از اهل مدینه بودند، لذا بر چسب نفاق به هیچکدام از مهاجران که مراحل سخت و امتحانات طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته بودند نمیچسبد و به انصار که قبل از غزوه بدر مسلمان شده و با ص بیعت کرده بودند نیز نمیچسبد.