زندگانی ملکۀ عفت

درجات و فضایل ایشان

درجات و فضایل ایشان

ایشان در حدود نُه سال شریک زندگی حضرت پیامبر جبودند و امتیازات ایشان به شرح زیر است:

۱- از خاندان ایشان یعنی خاندان صدیقی چهار پُشت به اسلام مشرف شدند، و به افتخار صحابی بودن مفتخر گردیدند و این امتیاز را هیچیک از ازواج دیگر پیامبر نداشتند.

۲- پدر بزرگوار ایشان اولین مسلمان و یار پیامبر جو اولین امیر حج و امام در حیات پیامبر و اولین خلیفۀ برحق و رفیق رسول خدا در غار و در بَدر و در قَبر هستند، و لازم است گفته شود که از خلفاء راشدین فقط صدیق اکبر را خلیفۀ رسول الله می‌نامیدند و سایر خلفا را امیرالمؤمنین می‌گفتند.

۳- یک بار حضرت عایشه افتخار می‌کردند و می‌گفتند: خداوند به من امتیازات مخصوصی عطا فرموده که به هیچکس دیگر عطا ننموده است که عبارتند از:

• هفت ساله بودم که به عقد نکاح رسول خدا درآمدم.

• نُه‌ساله بودم که به خانۀ نبوت پا گذاشتم.

• قبل از ازدواج خداوند صورت مرا در رؤیای صادقه به حبیبِ خود نشان داده بود.

• برای من از طرف خدا سلام آمده است.

• من به چشم خودم جبرئیل امین را دیده‌ام.

• بر رختخواب من قرآن نازل شده است.

• من تنها زوجۀ رسول خدا هستم که به حالت دوشیزگی به عقد نکاح رسول خدا درآمدم و حضرت عمار بن یاسر بگفتند که شما در دنیا و آخرت زوجۀ رسول الله جهستید.

• در غزوۀ بدر که ملائکه هم در صفِ مؤمنین با کفار می‌جنگیدند پرچم پیغمبر جاز چارقد من درست شده بود.

• در واقعۀ ایلاء پس از گذاشتن ایامِ ایلاء حضرت پیغمبر جبه خانۀ من تشریف آوردند و آیات تخییر را بر من قرائت کردند و فرمودند: ای عایشه با پدر و مادر خود مشورت کن که جاه و جلال دنیا را می‌خواهی یا خدا و رسول و آخرت را؟ من بِلافاصله عرض کردم احتیاج به مشورت نیست. من خدا و پیغمبر و آخرت را انتخاب می‌کنم و آن حضرت از این جواب من بسیار مسرور شدند.

• در واقعۀ افک که منافقان بر من تهمت زدند خداوند خودش بر پاکدامنی من شهادت داد.

• در یکی از سفرها شتر ایشان رَم کرد و ایشان بی‌قرار فرمودند «وا عُروساه» یعنی ای عروس من و در این لقب نیز منحصر بفرد بودم.

• نماز تهجد را پشت سر شوهر عالی‌مقام خود می‌خواندم.

• در ماه مبارک رمضان حضرت رسول خدا جدر مسجد متصل به خانۀ من معتکف می‌شدند و من به تقلید ایشان اولین متعکف بودم.

• در مرض موت حضرت رسول خدا بخواهش خودشان به حجرۀ من منتقل شدند و آخرین ایام زندگی خود را در آنجا گذراندند.

• در هنگام وفات حضرت پیغمبر جمسواک خواستند و من مسواک را از برادرم عبدالرحمن بن ابی بکر گرفتم و آن را با دندان‌های خود نرم کردم و بعد حضرت پیغمبر با آن دندان‌های مبارک خود را مسواک نمودند و در آخرین لحظۀ حیات که روح ایشان به نزد پروردگار صعود کرد، سرِ مبارک ایشان بر سینۀ من تکیه داشت و آن حضرت این کلمات را به زان آوردند:

«اللَّهُمَّ الرَّفِيقَ الأَعْلَى»«خداوندا رفیق اعلی». (یعنی مرا به جایگاه بلند خویش بخوان» (متفق علیه).

حضرت ام المؤمنین همیشه با فخر می‌گفتند: «تُوُفِّىَ النَّبِىُّ جفِى بَيْتِى، وَفِى نَوْبَتِى، وَبَيْنَ سَحْرِى وَنَحْرِى، وَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَ رِيقِى وَرِيقِهِ».

«پیامبر جدر خانۀ من و در نوبت من و میان سینه و گلوی من وفات یافتند و خداوند آب دهان ایشان و آب دهان مرا جمع فرمود».

و افتخار دیگر آنکه پیغمبر خدا جدر همین حجره که گوشه‌ای از عرشِ اعلی بود تغسیل و تکفین، و پس از نماز در همان جا مدفون شدند.

ادب گاهیست زیر آسمان از عرش نازک‌تر
نَفَس گُم کرده می‌آید جُنَید و بایَزید اینجا

و به قول آن شاعر اردو زبان که ترجمۀ اشعار اردو عبارت است:

بر پاکیزگی تو زبان آفرینش گواهی داد
ترا بزرگی بخشید و عافیت داد و برتری داد
اگر بر دامن تو لکه‌ای می‌نشست
انتخاب خدا را مخدوش می‌گفتند
از خدای لایزال بر تو سلام آمد
مبارک باد لب‌هایی که نام تو بر آن‌ها آمد
رسول خدا ترا صدیقه لقب دادند
فقط فرشی نه عرشی می‌کنند ادبت را
چارقد تو در جنگ بدر شَرَف یافت
که پیغمبرِ راستین آن را پرچم کرد و به اهتزاز آورد
حجرۀ تو پناهگاه خاص ذات رسالت است
و اینجا قطعه‌ای از باغ بهشت است درین دنیا
در این خانه حضرت رحمة للعالمین مقیم بودند و هستند
حجرۀ تُست که آن را گنبد خضرا می‌نامند
روز محشر سرور دو جهان از همین جا برخواهند خاست
و تنها نخواهند بود، با شَیخَین برخواهند خاست
شفاعت از خانۀ رحمتِ تو آغاز خواهد شد
و همۀ امت را مغفرت فرا خواهد گرفت