زندگانی ملکۀ عفت

جنگ جَمَل

جنگ جَمَل

بعد از شهادت امام مظلوم در گوشه و کنار دنیا داد خواهی برپا شد، به خصوص اهل شام که از فرط درد و اندوه فریاد قصاص و انتقام برآوردند و آتشی بپاشد که از یک طوفان مرگبار خبر می‌داد. حضرت عایشه که این ماجرا را دیدند و از عواقب وخیم آن نگران بودند، تصمیم گرفتند برای خاموش‌کردن فتنه قیام کنند و حضرت زبیر و گلچه شهسواران اسلام و یاران بزرگ رسول الله جنیز با ایشان همراه شدند، در آن موقع حضرت عایشه برای حج به مکه رفته بودند و هنوز از حج باز نگشته بودند که خبر این واقعۀ جانکاه بگوش ایشان رسید. لذا ایشان از همانجا همراه تعدادی از فرزندان روحانی خویش به عزم بصره حرکت کردند و هزاران نفر از مسلمانان که با مادرِ روحانی خود هم‌عقیده بودند، در رکاب ایشان عازم بصره شدند و سایر ازواج مطهرات نیز تا چند فرسخ به عنوان بدرقه ایشان را همراهی نمودند، در میان آن گروه شور و ولوله‌ای عظیم برپا بود و چشم‌ها گریان و قلب‌ها نگران بود. در این باره مورخین آراء مختلف دارند و مثلاً بعضی‌ها بر این عقیده‌اند که هریک از دو طرف قصد داشت طرفِ دیگر را شکست داده و از بین ببرد، ولی نظرِ معتدل و میانه این است که ام المؤمنین به خاطر مهر مادری در نظر داشتند که نزد حضرت علیسرفته و ایشان را قانع کنند که قاتلین عثمانسرا که به خاطر حفظِ خود گرداگرد حضرت علی جمع شده بودند از خود برانند، به طوری که وقتی ایشان نزدیک بصره رسیدند، سخرانی کردند و فرمودند: به خدا قسم اشخاصی که با من هستند چیزی پنهان ندارند و مادرِ حقیقی همه چیزی از فرزندانش پنهان ندارد. موضوع این است که باغیان دست به سرکشی زده، در مدینه که حرم محترم است فتنه بپا کرده‌اند. و بنابراین، به لعنت خدا گرفتار شده‌اند و علاوه بر این خلیفۀ بی‌گناه اسلام را به قتل رسانده و خونِ معصوم را حلال شمرده‌اند و من برای این به اینجا آمده‌ام که به مردم بگویم آنانی که ما پشت سر گذاشته‌ایم چه جرایمی مرتکب شده‌اند و چه خطری از آن‌ها متوجه است.

﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ[النساء: ۱۱۴].

«یعنی از سخنان درگوشیِ آن‌ها سودی برنمی‌خیزد، مگر کسی که به صَدَقه و کارِ نیک و اصلاح میان مردم امر کند». ما برای دعوت به اصلاح بیرون آمده‌ایم که این حکم خداوند بر هر کوچک و بزرگ است، و مقصد ما این است که شما را برای نیکی آماده کنیم و از بدی باز داریم. از این سخنان مادرِ امت چیزی غیر از اصلاح فهمیده نمی‌شود و تاریخ نیز گواه است که ایشان از جنگ و جدال بسیار اجتناب نموده و تا جائی که امکان داشت کوشش کردند تا با حضرت علی از طریق گفتگو به مصالحه برسند و نزدیک بود که کار به مصالحه برسد، اما چون منافقین می‌دانستند که صلح حضرت علی با حضرت عایشه به معنی مرگ و نابودی آنهاست، لذا در تاریکی شب بر لشکر حضرت عایشه حمله کردند و مذاکرات صلح را با شکست روبرو کردند.

وقتی که ام المؤمنین فهمیدند که جنک شروع شده است با مشورتِ قاضی بصره در هَودَج آهنی خود نشسته، به میان هردو لشکر آمدند و طلحه و زبیر دو صحابی جلیل القدر رسول الله جبا ایشان همراه بودند، از جانب دیگر حضرت علی کرم الله وجهه به دنبال آن دو بزرگوار فرستادند و هنگامی که این سه صحابی جلیل القدر در جلوی یکدیگر ایستادند فریاد از سینۀ روزگار برخاست که چگونه قهرمانان بَدر و حنین با یکدیگر رویاروی شده و به جنگ و جدال پرداخته ند، مذاکرۀ در میانۀ جنگ، اگرچه دست منافقین و توطئه بنی امیه را برملا و آشکار ساخت و سبب شد تا طلحه و زبیر باز صحنۀ جنگ کناره‌گیری نمایند، لکن خارج‌شدن هدایت و فرماندهی جنگ از دست رهبران دو سپاه سبب شد تا تاریخ اسلام از خون هزاران گویندۀ لا اله الا الله رنگین شود و نوجوانان شیردل برای حفاظت حرم نبوی جسر بر کف نهاده و در اطراف شتری که مادرِ روحانی آن‌ها برآن سوار بود، جمع شده و با تیرها و شمشیرهایِ حمله‌آوران به زمین افتاده و جام شهادت سر دهند.

در این واقعه اگر کسی خوشحال بود منافقین سَبائی فزندان ابن سَبا بودند که از همان اول اسلام در فکر آتش‌زدنِ خانۀ اسلام بودند، قلب و جگر حضرت عایشه و حضرت علیساز این حادثۀ دردناک پاره پاره بود، وقتی که سرِ حضرت زبیر را با شمشیر ایشان به خدمت حضرت علی آوردند، چشم‌های ایشان گریان شد و با گریه فرمودند: آه، این همان شمشیر است که بارها آسیب را به جهنم بشارت دادند، و وقتی جسمِ حضرت طلحه را آوردند دست ایشان را بوسیده و فرمودند که این دست‌ها بارها تیربارانِ کفار را از پیامبر جدور کرده است. حضرت عایشه تا وقتی که زندگی بودند از این حادثۀ خون‌بار افسوس می‌خوردند، و بعضی اوقات که بیاد آن منظره می‌افتادند لرزان شده و آنقدر گریه می‌کردند که چهرۀ مبارک از اشک تَر می‌شد.

به هرحال، آتش این فتنه را منافقین سبائیه (پیروان ابن سبا) روشن کردند تا میان مادر و فرزند جدائی اندازند و بعضی از همین قاتلینِ عثمانسدر آن وقت که با نام خوارج به مقابلۀ حضرت علی بیرون آمدند، بر حضرت علی تهمت زدند که ایشان می‌خواسته‌اند مادر روحانی خود را کنیز سازند.

دامن حضرت علی و حضرت عایشه از این خونریزی پاک است، و تمام گناهِ قضیه زیر سرِ منافقان است که شب و روز در فکر ضربه‌زدن بر اسلام بودند، در واقعۀ جَمَل هیچ تهمتی متوجه مادر و فرزند نیست، زیرا اگر آنطور که مخالفین می‌گویند: بیرون‌شدنِ حضرت عایشه خلاف آیۀ قرآن است، و جنگ با امیر وقت هم خلاف دین است، این اعتراض بر حضرت علی هم وارد خواهد بود که چرا با مادرِ خود بجنگ پرداختند، ولی همانطور که به روشنی گفتیم مقصد و مقصود هر دویِ آن‌ها مصالحه بود، و به همین جهت بود که بعد از واقعۀ جَمَل میان مادر و فرزند روابط خوب برقرار گردید. و جوابِ ایرادِ اول یعنی خروج از خانه هم این است که قرآن خروجِ زن را برای امور دینی منع نفرموده و درین جا حضرت ام المؤمنین طبق بیعتِ رضوان فریضۀ خود می‌دانستند که برای اصلاح امت قیام کنند و تمام اصحاب شکه از صورتِ حال آگاه بودند دور ایشان جمع شده و فریضۀ خود می‌دانستند که امت اسلام را از گروه باغی نجات دهند، و چون مکه برای این حرکت مناسب نبود، به سوی بصره حرکت کردند، زیرا در آن شهر گروهی از منافقین سبائی جمع شده و آنجا را مرکز خود ساخته بودند و نظر حضرت عایشه این بود که اگر کار بصره را اصلاح کنند، یک مرکزِ منافقین سبائی را درهم شکسته و بعداً نوبت باغی‌های مقیم کوفه خواهد رسید، مورخین نوشته‌اند که ام المؤمنینلدر بیرون بصره قیام کردند و بعد از سخنرانی ایشان عدۀ زیادی از اهالی بصره به ایشان پیوستند.

حضرت علی عبدالله بن عامر را برکنار کرده و به جای ایشان عثمان بن حنیف را حاکم بصره قرار داده بودند، ایشان با اصحاب مشورت کردند که چه باید کرد. عمران بن حُصین و هِشام بن عامر انصاری نظر دادند که در این وضع سکوت بهتر است، ولی سردارِ سبائی‌ها حکیم بن جَبَله خاموش نشد و به فسادانگیزی خود ادامه داد و قصدِ اِسائه به ام المؤمنین کرد. یکی از زنانِ با وفای اسلام رو به او کرد و گفت: دهانت را ببند. آن مرد برافروخته شد و آن زن عفیفه را با تیغ به قتل رساند. در این موقع اصحابِ جَمَل اعلان کردند که هرکس از باغی‌هائی را که به مدینه حمله برده بودند و در بصره باشند حاضر گردانند، مردم بصره گروهی باین طرف و گروهی به آن طرف پیوستند که در نهایت به شکست عثمان بن حنیف حاکم بصره انجامید. و بعضی از منافقین نیز به سرانجام عمل خویش رسیدند [٧]. بعد از این حضرت علی از مدینه به بصره تشریف آوردند، تعداد زیادی را سبائی‌ها همراهِ ایشان آمده بودند. درین موقع به جای جنگ شروع به مذاکرات و گفتگو کردند و در اثر کوشش‌های مجاهدِ کبیر حضرت قَعقاع بن عمرو تمیمی سوءِ تفاهم‌ها برطرف گردید و قرار شد که قاتلانِ عثمانسرا از صف‌ها بیرون آورده و هردو طرف آن‌ها را سرکوب کنند. حضرت علی، حضرت عبدالله بن عباس را به نمایندگی فرستادند و حضرت طلحه فرزند خود محمد را نزد حضرت علی روانه کردند، این ماجرا در تواریخ ابن کثیر، ابن خلدون و منهاج السنة ابن تیمیه عینا نقل شده است:

«فاطمئنت النفوس وسكنت، واجتمع كل فريق بأصحابه من الجيشين، فلما أمسوا بعث عَلِيٌّ عبد الله بن عباس إليهم وبعثوا محمد بن طلحة السجاد إلى علي وعولوا جميعا، على الصلح وباتوا بخير ليلة لم يبيتوا بمثلها للعافية وبات الذين أثار أمر عثمان بشر ليلة لم يأتوها قط قد أشرقوا على الحصكة وجعلوا يتشاورون ليلتهم كلها حتى اجمعوا على انشاب الحرب في السر واستمروا بذلك خشية أن يفطن بما حاولوا من الشر فغدوا مع الغلس وما شعر بهم جيرانهم انسلوا إلى ذلك الأمر انسلالا» [۸].

پس دل‌ها مطمئن شد و آرام گرفت و هریک از دو لشکر با یارانِ خود گرد آمدند، پس به هنگام شب حضرت علی، عبدالله بن عباس را نزد آن‌ها فرستاد و آنان محمد بن طلحه سجاد را نزد علی فرستادند، و همگی بر صلح اتفاق کردند و خوابیدند، به خوبی شبی را که نخوابیده بودند به آن راحتی، و آن‌هایی که علیه حضرت عثمان قیام کرده بودند، بدترین شبی را که چنان شبی نگذرانده بودند، سپری کردند، چون هلاکت خود را نزدیک می‌دیدند، لذا به مشورت‌کردن در تمام شب پرداختند، تا آنکه بر برانگیختن جنگ در پنهانی اتفاق کردند و از ترس آنکه بر قصد و نیت بدشان مطلع نگردند، مخفیانه در تاریکی شب برخاستند به صورتی که همسایه‌های آن‌ها از آن‌ها باخبر نشدند و با رفتنی پنهان و مخفیانه به سوی آن کار حرکت کردند.

بعد از شروع حملۀ توطئه‌گرایانه که به ظاهر برنامۀ آن در هردو لشکر مقابل عملی شد، به حضرت علی گفته شد که اصحاب جمل شبانه حمله کرده‌اند، و حال آنکه این سراسر دورغ بود، چون که مهاجمان سبائی که ظاهراً به عنوان خیرخواهی در زیر سایۀ حضرت علی جا گرفته بودند نمی‌خواستند که میان حضرت علی و اصحاب جمل صلح برقرار گردد و حضرت علی آمادگی برای قتل منافقان را داشتند و از طرف دیگر اصحاب جمل به این اشتباه افتاده بودند که شاید از طرف حضرت علی اجازۀ جنگ داده شده باشد، لذا بر اثر اعمالِ منافقین هردو گروه به جنگ پرداختند.

از آنچه گفته شد، معلوم می‌گردد که قصد اصحابِ جمل فساد نبود و آن‌ها می‌خواستند که امت اسلام را از باغی‌ها نجات دهند و اگر آن فضای مصالحه و سازش که قبل از شروع جگ وجود داشت، ادامه می‌یافت و لشکرها در جای خود می‌ماندند و باهم درگیر نمی‌شدند باغی‌ها فرصت و فریبکاری پیدا نمی‌کردند و تاریخ امت عوض می‌شد، اما آنچه شُدنی بود شد.

بیرون‌آمدن ام المؤمنین برای مصالحه و سرکوبی باغی‌ها بود، ولی مخالفین اسلام و پیروان سبائی‌ها، این واقعه را تحریف کرده و الفاظ ناشایست نسبت به مادر مؤمنان گفته‌اند که تمام گفتارهای آن‌ها در اثر ناآگاهی و بی‌اطلاعی از حقایق تاریخی است، مثلاً می‌گویند که قصد از این خروج، قصاص نبود، بلکه خلافت حضرت علی بر ایشان ناگوار بود، یا اینکه می‌خواستند طرفداران خود را به خلافت برسانند.

حافظ ابن حجَر در کتاب فتح الباری می‌نویسد:

«إِنَّ أحَداً لَمْ يَنْقُلْ أَنَّ عايشه وَمَنْ مَعَها نَازَعُوْا عَلِيًّا فِي الْخِلافَةِ وَلا ادَّعَوْا أَحَدٌ منهم لِيُولُّوْهُ الخِلافَةَ» [٩].

«همانا هیچکس نقل نکرده است که عایشه و کسانی که با ایشان بودند با خلافت علی مخالف بوده‌اند، و هیچ یکی از آن‌ها ادعای رسیدن به خلافت را نداشته است».

تمام این تصورات از جانب دشمنان صحابه شساخته شده و بعضی روایات که امروز بآن استدلال می‌کنند راویان آن‌ها سبائی (پیروان ابن سبا) هستند، بلکه در واقع قصد آن‌ها از خروج این بود که قصاص گرفته شود تا در آینده از تکرار آن حوادث جلوگیری شده و امور امت و دولت بهتر اداره شود، ابن تیمیه در منهاج السنه گوید:

«وَلكِنَّ حَرْبَ الْجَمَلِ بَغيْرِ اخْتَيارِهِ وَلا اخْتِيارِهِمْ فَإِنَّهِمُ قَدِ اتِّفَقُوا عَلَى الْـمَصْلَحَةِ وَإِقامَةِ الحُدُوْدِ عَلى قَتَلَةِ عُثْمَـانَ فَتَوا طَئَتِ الْقَتَلَةُ عَلَى إِقَامَةِ الفِتْنَةِ آخِراً كَمـا أَقَامُوْهَا أَوَّلاً» [۱۰].

«ولی جنگ جمل بدون اختیار علیسو بدون اختیار اصحاب جمل بود، زیرا آن‌ها توافق کردند بر صلح و جاری‌کردن حد شرعی بر کشندگان عثمان، پس توطئه کردند کشندگان عثمان بر ایجاد فتنه در پایان هم چنانکه ایجاد کردند فتنه را در آغاز».

از مجموع آنچه نقل شد معلوم می‌گردد که واقعۀ جمل بر اثر بازیگری‌های منافقین روی داد و حضرت علی و اصحاب جمل از آن بری هستند.

[٧] تاریخ طبری ۵ / ۱٧۵ – ۱۸۰. [۸] ابن کثیر، البدایة و النهایة، ٧ / ۲۲٩ و منهاج السنة ۳ / ۳۲۵. ۲۴۱، و تاریخ ابن خلدون ۱ / ۵۸۸ – ۵٧۴. [٩] فتح الباری، ۱۳ / ۴۱. [۱۰] منهاج السنه جلد ۳ – صفحۀ ۲۴۱.