واقعۀ دوم
مرتبۀ دوم در محلی به نام ذوالجَیش گردنبند مادر امت گم شد، ایشان این بار حرکت قافله را به تأخیر انداختند، تا گردنبند خود را جستجو کنند، همین که صدیق اکبرساز این واقعه خبردار شدند با ناراحتی نزد دخترشان آمدند، در حالی که حضرت رسول خدا جسر مبارک خود را در کنار عایشهلگذارده و استراحت مینمودند، صدیق اکبرسگفتند: تو هر روز یک ناراحتی به وجود میآوری و این سخن را برای تنبیه پارۀ جگرِ خود ادا کردند. حضرت عایشه از جای خود تکان نخوردند تا حضرت رسول خدا ناراحت نشوند، درین موقع بود که وقت نماز فرا رسید و در آن محل هم هم آب نبود و اصحاب حیران بودند که با نبودن آب چگونه وضو بگیرند و نماز بخوانند، در همین زمان آیۀ تیمُّم نازل شد:
﴿ٰوَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ﴾[النساء: ۴۳].
«و اگر بیمار یا در حال سفر باشید یا کسی از شما از جایگاه قضای حاجت بیاید یا با زنان آمیزش کنید و آبی نیابید، پس با خاک پاک تیمم کنید، آنگاه روی و دستانتان را مسح کنید».
این عنایت خداوندی که شامل مسلمانان شد و کار را بر آنها آسان و مسیر گردانید، باعث خوشروئی و شادی همه اصحاب گردید و برای حضرت عایشه دست به دعا برداشتند و به عظمت مقام معنوی مادرِ روحانی خود اعتراف کردند و از هرطرف این صدا برخاست که ای خانوادۀ صدیق همیشه بر شما رحمت خدا باد که برای مسلمانان سببِ خیر و سعادت دیگری شدید و صدیق اکبرسبا محبتِ پدری بسیار نزد دختر نیک اختر خود آمدند و گفتند: من نمیدانستم که تو این قدر مبارک هستی که به خاطر تو این همه سهولت و رعایت برای امت اسلامی فراهم آمد. باری، پس از حرکت قافله گردنبند ایشان نیز از زیرِ شتر ایشان پیدا شد.