نماز شب

گلچینی از حالات و سخنان گهربار دانشمندان اسلامی

گلچینی از حالات و سخنان گهربار دانشمندان اسلامی

حسن بصری/می‌فرماید: «هیچ عملی سخت‌تر و طاقت‌فرساتر از دست و پنجه نرم‌کردن با شب و انفاق این سرمایه سراغ نداریم». از وی سؤال شد که حکمت اینکه شب‌زنده‌داران از خوش سیماترین مردم هستند چیست؟ فرمود: حکمت آن این است که اینان با خداوند خلوت کرده‌اند و خداوند هم آنان را با نور خویش آراسته می‌گرداند».

یکی از نیکان از سفری بازگشته بود، برای وی رختخواب راحتی فراهم شد و برآن به استراحت پرداخت، در نتیجه از انجام وظیفه‌ی شبِ خود غافل شد، لذا از این عمل سخت تکان خورد و سوگند یاد کرد که دیگر هرگز روی رختخواب نخوابد.

عبدالعزیز بن رواد/نیز وقتی که شب خیمه‌ی سیاهش را می‌گستراند به کنار بستر خویش می‌آمد، در حالی که برآن دست می‌کشید، چنین می‌گفت: به خدا قسم، تو خیلی نرمی، ولی آنچه در بهشت است از تو نرم‌تر می‌باشد، و تا صبح به نماز می‌ایستاد.

فضیل/هم می‌گوید: «وقتی شب فرا می‌رسد از درازی آن وحشت‌زده می‌شوم، اما چون به تلاوت قرآن مشغول می‌شوم تا فرارسیدنِ سپیده‌ی صبح از آن سیر نمی‌شوم و به خواسته‌ام نمی‌رسم». از وصله بن اشیم/نقل شده است: «تمام شب را نماز می‌خواند، وقتی که سحر فرا می‌رسید، چنین می‌گفت: بار الها! هیچکس مثل من طالب و جوینده‌ی بهشت نیست، پس به فضل و رحمت خود از دوزخ نجاتم ده».

می‌گویند حسن بن صالح کنیزی داشت که آن را فروخت. آن کنیز نزد ارباب جدیدش رفت. وقتی که شب به نیمه رسید، از خواب برخاست و فریاد زد: ای اهل خانه! نماز، نماز، کسانی که در خانه بودند معترض شدند و گفتند مگر صبح فرا رسیده است؟

کنیز گفت: مگر شما به جز نماز فرض، نماز دیگری نمی‌خوانید؟ گفتند: نه. نزد حسن بازگشت و به وی چنین گفت: مرا به قومی فروخته‌ای که جز نماز فرض، نماز دیگری نمی‌گزارند، لذا مرا باز پس گیر. حسن هم پیشنهاد او را پذیرفت.

الربیع می‌گوید: «در منزل امام شافعیسچند شبی به سر بردم، این بزرگوار در شب خیلی کم می‌خوابید».

ابوالجویریه می‌گوید: «شش ماه با امام ابوحنیفه/همراه بودم، در آن مدت لحظه‌ای راحت نخوابید. شیوه‌ی انسان چنین بود که شب را احیا می‌کرد، یک بار از جایی گذر کرد که اهالی آنجا با اشاره به او گفتند که این فرد تمام شب را احیا می‌کند، گفت: شرمم می‌آید که به چیزی توصیف شوم، ولی آن را عملاً انجام ندهم. لذا پس از آن همیشه تمام شب را احیا می‌کرد».

یکی از جویندگان حدیث نزد امام احمد/حضور یافت و شب را نزد آن امام به سر برد؛ امام برای او آب وضو آماده کرد؛ ولی وقتی صبح فرا رسید، دید که آب همانطور سر جای خود قرار دارد، لذا خطاب به او گفت: تو طالب حدیث هستی و شب را احیا نمی‌کنی؟!

مالک بن دینار می‌گوید: «شبی وظیفه‌ام را فراموش کردم و به خواب رفتم. در خواب دیدم که کنیزی فوق العاده زیبا با تکه کاغذی در دست می‌گوید: آیا می‌توانی بخوانی؟ گفتم: آری، سپس آن تکه کاغذ را به من داد؛ در آن کاغذ نوشته شده بود: آیا لذت‌ها و آرزوهای دنیا تو را از به دست‌آوردن همدم‌های زیبا و خوش سیمای بهشتی غافل کرده است که در آن به زندگی جاویدان همیشگی می‌پردازی؟ جایی که مرگ را در آن راهی نیست و با حوریان زیبا و خوبروی بهشتی همدم و مونس می‌شوی؟ لذا از خوابت بیدار شو، چرا که از خواب‌گذشتن و انس با قرآن برایت بهتر است».

ابوسهل الصعلوکی در حالی که نفس خود را سرزنش می‌کند، چنین می‌سراید: همراه با غفلت می‌خوابیم در حالی که کبوتران گریانند، در صورتی که از آن‌ها هیچ گناهی سر نزده است، ولی من گناهان بی‌شماری مرتکب شده‌ام؛ به خدا سوگند! دروغ گفته‌ام، اگر عاقل بودم هیچگاه کبوتران بر گریه و ستایش پروردگار از من سبقت نمی‌گرفتند».

دیگری می‌گوید: ای مردان شب‌خیز ! بکوشید، چه بسا فریادهایی که در شب بی‌پاسخ نمی‌ماند. و به قیام شب برنمی‌خیزد، مگر کسی که از اراده‌ی قوی و جدی برخوردار باشد».