ارتباط بین قضاوت و طرز عمل
بشر با هیچ یکی از پدیدههایی که در جهان با آن برخورد مینماید، ارتباط نمیگیرد مگر هنگامی که ماهیت و کیفیت آن را درک کند و در مورد ارتباطش با آن پدیدهها قضاوت کند، گذشته از آن که این قضاوت به جای خود درست باشد یا خطا، اما ناگزیر باید در امور محوله به نحوی از انحا قضاوت کند. تا هنگامی که این قضاوت و این بازرسی انجام یافته باشد، در مورد طرز عمل و طرز برخورد به آن پدیده نمیتواند تصمیم بگیرد، این تجربهای است که شب و روز با آن برمیخورید، شما وقتی که با کسی برخورد میکنید میباید بدانید که او کیست، دارای چه صفات، چه درجه و چه حیثیتی است؟ و مرا با او چه ارتباطیست؟ بدون طی این مراحل نمیتوان تصمیم گرفت که با وی چه روشی را در پیش باید گرفت، اگر معلومات و آگاهی کافی در این زمینه نباشد لاجرم بنا بر قرایی در امور مربوطه قضاوتی قیاسی انجام باید داد و تصمیمی را که در این زمینه اتخاذ میکنید، نیز براساس همین قضاوت قیاسی صورت میگیرد،آنچه را که میخورید، این عمل را برین اساس انجام میدهید که مواد مصرفشده در علم و قیاس شما، ضرورت غذاییتان را تکافو میکند، آنچه را بدور میافگنید، آنچه را استعمال میکنید، از آنچه حفاظت و حراست به عمل میآرید، آنچه را تعظیم یا تحقیر میکنید، از آنچه میهراسید یا با آن عشق میورزید، همه این اعمال شما در مقابل آن اشیاء مبنی بر قضاوتی است که شما پیرامون ذات و صفات اشیای مورد نظر دارید و در باره ارتباط خویش با آنها نیز مبنی بر همین قضاوت رفتار میکنید.
سپس قضاوتی که پیرامون پدیدهها بر آن معتقدید، صحت آن متضمن صحت روش شما و خطا و غلطبودن آن باعث عدم صحت روش و برخورد شما میگردد و مدار صحت و عدم صحت این قضاوت همین است که آیا این قضاوت را براساس علم انجام دادهاید یا براساس قیاس و وهم، و یا محض بر مشاهده حسی؟ مثلاً کودکی به آتش نظر میافگند و براساس مشاهده حسی فوراً قضاوت میکند که اسباب بازیای زیبا و دوستداشتنی است و در نتیجه همین قضاوت این طرز عمل از او سر میزند که به خاطر برداشتن آن پارچه آتش دست دراز میکند، شخصی دیگر همین آتش را دیده براساس وهم و یا قیاس چنین قضاوت میکند که در درون آن پارچه آتشین، الوهیت است یا خود آن مظهر الوهیت، او بنابراین قضاوت فیصله میکند که روش او در مقابل آن چنان باید باشد که سرنیاز را در مقابلش خم کند، شخص سومی این آتش را دیده ماهیت و صفات آن را مورد پژوهش قرار میدهد و بر اساس علم و تحقیق چنین قضاوت میکند که آن وسیلهای است برای پختن، سوختن و حرارت و ارتباط من با آن همانند ارتباط خادم با مخدوم است، روی همین قضاوت او، آتش را نه بازیچه قرار میدهد و نه معبود، بلکه از آن حسب موقع در پختن، افروختن و تولید حرارت استفاده میکند، از جمله این روشهای مختلف روشهای آن کودک و آتشپرست، روشهای است جاهلانه. چه این قضاوت کودک که گویا آتش تنها بازیچهای است، بنا بر تجربه غلط ثابت میشود و همچنان قضاوت یک آتشپرست مبنی بر این که آتش خود اله است یا وسیله الوهیت، متکی بر بنیان علمی نمیباشد، بل محض قیاس و وهم اوست، برعکس نظریه استفادهکردن و بهرهبرداری از آتش نظری است علمی، زیرا نظر او در باره آتش بر بنیان علمی استوار است.