۳- همه اوست
قضاوت سوم که از آمیزش مشاهده و قیاس پدید میآید اینست که انسان و تمام اشیای کاینات به جای خود غیر حقیقی اند و وجود مستقلی ندارند، در حقیقت یک وجود وسیله ظهور همه این اشیا است و آن در همه اینها فعالیت میکند، صورتهای متعددی از این نظریه در تفصیلات وجود دارند اما قدر مشترک آن در کلیه این تفصیلات یکی است و آن هم این که تمام موجودات ظهور یک وجود خارجی هستند که در حقیقت اصل وجود همان است و افزوده بر آن چیزی دیگر وجود ندارد.
روشی که انسان بنابراین نظریه در پیش میگیرد آنست که او در باره وجود خود در شرک و تردید مبتلا میشود تا چه رسد به این که مصدر کار و خدمتی شود، او خود را بازیچهای بیش نمیپندارد که در دست دیگران رقصانیده میشود یا این که چیز دیگری در او میرقصد، وی در مستی تخیلات خود را فراموش میکند که گویا نه هدفی از زندگی در پیش دارد و نه راه عملی. او میاندیشد که من خود چیزی نیستم و نه کاری را به دوش دارم و نه کاری از من ساخته است، در حقیقت آن وجود کلییی که در من و در تمام کاینات سرایت کرده است و از ازل تا ابد در تداوم است، همه امور متعلق به اوست و همه کارها را آن اجراء میکند، اگر او مکمل باشد، من نیز مکملم، پس کوشش و مساعی برای چه؟ و او اگر به خاطر اکمال خود در جد و جهد است پس با جنبش جهانییی که او به سوی کمال در حرکت است، من نیز در پهلوی آن به عنوان جزیی از آن حرکت خواهم کرد من جزء هستم، من چه میدانم که فردا به کجا خواهد رفت و میخواهد یکجا میرود؟
نتایج عملی این طرز تفکر خیلی به نزدیک به آن نتیجهای است که هماکنون ضمن نظریه راهبانه بیان داشتم و حتی بسا اوقات طرز عمل اختیارکنندگان این قضاوت با روش کسانی درهم میآمیزد که نظریه جاهلیت محض را اختیار میکنند، زیرا اینها لگام خود را به دست خواهشات نفسانی میسپارند و بعد راه این خواهشات نفسانی را بدون تکلف دنبال میکنند، گویا وجود رونده کل است نه وجود وی.
این سه نظریه مانند نظریه نخست، نظریات جاهلی اند و بنا بر آن روشهایی که از آنها پدید میآیند نیز روشهای جاهلی اند، یرا که قبل از همه هیچ نظری ازین نظریهها بر ثبوت علمییی استوار نبوده، بلکه تنها براساس بنیادهای خیالی و قیاسی استوار شدهاند. دوم این که ضد واقعیتبودن آنها از تجارب ثابت میشود، اگر روشی از این روشها نیز با واقعیت مطابقت میداشت پس از عملکردن آن نتایج و خیمی در تجارب پدید نمیآمد، همانطور که مشاهده کردهاید هر خوردنی را که آدمی صرف کند و تکلیف معده برایش عاید گردد، پس ازین تجربه چنین نتیجه گرفته میشود که در حقیقت این غذا با ساخت و طبیعت معده متضاد بوده و با آن مطابقت ندارد، و عیناً به همین ترتیب این حقیقت وجود دارد که از برگزیدن نظریات شرک، رهبانیت و وجودیت، صدمهیی بزرگ به حیثیت مجموعی انسان وارد میآید، پس این نیز ثبوت این امر است که هیچ نظری از آن نظریات با حقیقت و واقعیت مطابقت ندارد.