در زندگی انفرادی
این نظریه در زندگی انفرادی برعکس سایر نظریات جاهلانه، روشی کاملاً مسئوولانه و مبتنی بر انضباط (Disciplined) را ایجاد میکند، مفهوم ایمانداشتن بر این نظریه اینست که آدمی جسم خود و نیروهای آن را دنیا و همه پدیدههای آن را ملکیت شخصی خود نه پنداشته و آن را آزادانه و خود مختارانه استعمال نکند، بلکه همه آن را ملکیت خداوند پنداشته و در حدود قوانین او تعالی از آن استفاده کند، هرچه ما حصل آنست به حیث امانت خداوند نگهداری کرده با این عقیده در آن دخل و تصرف کند که من حسابده این امانتم و حساب نیز به کسی میدهم که از نظرش نه تنها افعال من، بلکه اراده و تصمیم نهانی قلب من نیز پوشیده نیست. آشکار است که چنین شخصی در هر حال پابند یک قانون خواهد بود، او در بندگی خواهشات هرگز شکل شتر بیمهار را به خود نمیگیرد، او خاین و ستمگر نمیشود، سیرت او مورد اعتماد کامل میتواند قرار گیرد، او برای پابندی و اطاعت از قانون احتیاجی به تهدید و هشدار خارجی ندارد، او در درون نفس خود یک نظم کامل اخلاقی ایجاد میکند که او را در مواقعی بر راستی و حق پا برجا و ثابتقدم نگه میدارد که خطری از بازپرسی نیروی دنیوی در میان نباشد، این خوف از خدا و احساس امانت چیزیست که بدون آن برای فراهمکردن اشخاص و افراد قابل اعتماد برای جامعه، وسیله دیگری در تصور نمیآید.
مزید بر آن این نظریه آدمی را نه تنها، فرزند سعی و کوشش بار میآرد، بلکه سعی و کوشش وی را به جای خود غرضی، نفسپرستی یا ملتپرستی به سوی حقپرستی و مقاصد و الای اخلاقی سوق میدهد، شخصی که در باره خود چنین قضاوت کند که من بدون هدف در جهان آفریده نشدهام، بلکه خداوند مرا به خاطر انجام خدمت فرستاده است و زندگیام تنها برای خود و برای سایر متعلقین من محدود نیست، بلکه متحصر به خدمتی است که رضای خداوند در آن مضمر باشد و مرا بدون بازپرسی رها نخواهد کرد، بلکه حساب هر ذره از اعمالم از من پرسیده خواهد شد که من وقت خود را و نیروها و استعدادم را تا چه حد و چگونه استعمال کردهام، جز این شخص کسی دیگر کوششکننده نتیجه خیز و کوشای سالم نمیتواند باشد، لهذا این نظریه چنین افراد بهتری را تربیت میکند که تصور رویه انفرادی بهتر از آنها، کاریست مشکل.