حل نخست- جاهلیت محض
توام با اعتماد بر نفس هنگامی که انسان در باره این مسایل قضاوتی را انجام میدهد بنا بر عین فطرت این طرز فکر به این نتیجه میرسد که ظهور این نظام وسیع کاینات نتیجه یک تصادف ناگهانی است که مصلحت و هدفی در قبال ندارد، خود به وجود میآید، خود تکامل مییابد و خود بدون نتیجهیی به پایان میرسد، مالکی و صاحبی برای آن به نظر نمیرسد، پس او یا اصلاً وجود ندارد و یا اگر موجود است، ارتباطی با زندگی بشر ندارد، انسان موجودیست که شاید از روی تصادف درین دنیا پا به عرصه وجود گذشته باشد، معلوم نیست که آیا او را کسی آفریده و یا خود متولد گشته است، به هر صورت این سوال خارج از موضوع است، ما تنها این قدر میدانیم که او در این زمین وجود دارد، برخی از خواستههاست که برای برآوردن آن طبیعت درونی به او فشار میآورد، نیروها و ابزارهایی وجود دارند که برای به ثمر رسانیدن این خواستهها وسیله میشوند و در دور و اطراف وی، ابزار و آلات نامحدودی بر روی زمین یافت میشوند که به وسیله آن نیروها و استعدادهای خویش را استعمال و آمال و خواهشاتش را برآورده میسازد، پس مصروف نیروهای وی جز این هدف چیز دیگری نیست که وی خواهشات و ضروریات خود را به نحو شایستهیی به انجام رساند و هر جنبهای از جهان جز خوان یغمایی برایش بیش نخواهد بود که تنها به خاطر دستدرازی گسترانیده شده است، در بالا هیچ صاحب امری نیست که انسان در برابر او پاسخگو باشد و نه منبعی از علم و سرچشمهیی از هدایت وجود دارد که انسان بتواند قانون زندگیاش را از آن استخراج کند، لهذا انسان هستیایست خود مختار و بدون مسئولیت. تسوید و وضع قانون و مقررات اتخاذ تجویز برای صرف نیروهایش و تعین طرز روش و برخورد با موجودات از وظایف و مسئوولیتهای خود اوست، اگر هدایتی برای او موجود است تنها در حیات حیوانات سرگذشت احجار و یا در تجارب تاریخ نهفته است، اگر او در مقابل کسی پاسخگو پاسخگو باشد یا تنها در مقابل خود است و یا هم در برابر نیروی که در خود انسانها پدید آمده و بر افراد مستولی گردیده است، زندگی هرچه هست همین زندگی دنیوی است و کلیه نتایج اعمال در محدودۀ همین زندگی تعین شدهاند، پس فیصله درست بودن و خطا بودن، مفید بودن و مضر بودن قابل اخذ و قابل ترککردن تنها بنا بر نتایجی صورت میگیرد که در جهان به ظهور میرسد.
این یک نظریه کامل برای حیات است که پاسخ کلیه مسایل زندگی بشری در آن بر اساس مشاهدات حسی ارایه میگردد و هر جزء پاسخ آن حد اقل ربطی منطقی و موافقتی و مزاجی با جزء دوم آن دارد که براساس آن انسان میتواند روش هموار و یکسانی را در جهان اختیار نماید بدون در نظر داشتن این که این پاسخ و روش ناشی از آن به جای خود درست باشد یا خطا. اکنون نگاهی بر آن روش بیفکنید که براساس این پاسخ انسان در جهان آن را در پیش میگیرد.