۲- رهبانیت:
دومین قضاوت که توام با مشاهده با قیاس و وهم یکجا شده انجام مییابد این است که این جهان و این وجود جسمانی شکنجه گاهی برای انسان است، روح انسان به مثابه محبوسی کیفر یافته درین شکنجهگاه به بند کشانیده شده است، لذات و خواهشات و تمام آن ضروریاتی که انسان بنا بر همین ارتباط از آن مستفید میگردد، در حقیقت طوق و سلاسل این زندان اند، انسان به اندازهیی که با این جهان و موجودات آن ارتباط میگیرد به همان اندازه در غل و زنجیر این زندان زجر خواهد کشید و مستحق عذاب مزید خواهد گردید. بنابراین، نظریه صورت نجات جز این نیست که انسان با همه این وهم و خیال قطع رابطه کرده، خواهشات را زایل مطالبات نفسانی انکار ورزد و تمام آن عشق و محبت را از قلب بیرون کند که از ارتباط خون و گوشت پدید میآید و به وسیله مجاهدهها و ریاضتها به این دشمن آشتیناپذیر (یعنی نفس و جسم) طوری شکست و رنج دهد تا نتواند تسلطش را بر روح قایم سازد، بدین ترتیب میتوان روح را منزه و مطهر گردانید و به مقام بلند و رفیع نجات تکیه زد.