سیری در کهکشان نبوت

فهرست کتاب

درس‌هایی از مدرسه‫ی رسول خدا ج‬‬‬‬‬

درس‌هایی از مدرسه‫ی رسول خدا ج‬‬‬‬‬

* قطره‫ای از اقیانوس بیکران پیک آسمان ج‬‬‬‬‬

‬ حمد و سپاس بیکران مر خدای را، و به نام او...

به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
خداوند بخشنده‌ی دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر

‬ و سلام و درود و صلوات بر پیامبر ما، آخرین پیک آسمان، رسول هدایت و رستگاری...

کریم السجایا جمیل الشیم
نبی البرایا شفیع الامم
امام رسل، پیشوای سبیل
امین خدا، مهبط جبرئیل
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر
امام الهدی، صدر دیوان حشر
کلیمی که چرخ فلک طور اوست
همه نورها پرتو نور اوست

‬ خوشا بحال ما که برادران آن پیک آسمانیم، و رهبر و پیشوایی چون او داریم. پیامبر اکرم جکه جان و مالمان فدای او باد، در لحظات آخر عمر مبارکشان آرزوی دیدار ما را داشت. به یارانش فرمودند: ای کاش برادرانم را می‫دیدم! ‬‬‬‬‬

‬ آن شاگردان با سعادت مدرسه رسالت گفتند: مگر ما برادران شما نیستیم؟ آن حضرت فرمودند: شما یاران و همراهانم هستید. برادران من آن‌هائی هستند که در آینده می‫آیند، و مرا ندیده‫اند و به من ایمان می‫آورند. پاداش هر یک از آن‌ها پنجاه برابر است! صحابه‫ و یاران حضرت گفتند: پنجاه برابر پاداش ما یا آن‌ها؟ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ مولا و آقایمان فرمودند: پاداش ایمان هر یک از برادرانم چون پاداش ایمان پنجاه تا از شماست!... (أحمد وأبویعلى)

آری!..

ما اگر در ایمان چون یاران رسول خدا جصداقت و رشادت نشان دهیم، پاداشی پنجاه برابر ایمان آن‌ها دریافت خواهیم کرد! چرا که ما در حالی ایمان آورده‫ایم که طلعت کمال وجمال با صدق و صفای آن مقام عالی شأن را ندیده‫ایم. و معجزات پرفروغ و غرور شکن او را مشاهده نکرده‫ایم.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ البته با وجود این منزلت، هرگز در شرف و فضل و کمال به پای شاگردان مدرسه‫ی رسالت؛ یاران رسول خدا جنخواهیم رسید. ما تنها شمه‫ای از فضل زحمت‌های بیدریغ آن مهترانی هستیم که پروردگار عالمیان از بین افراد بشر آن‌ها را برای همراهی با پیامبر خویش اختیار نمود. و هرگز آنانی‫که پس از فتح مکه و پیروزی باشکوه اسلام ایمان آورده‫اند با کسانیکه قبل از نیرومند شدن اسلام، آن‫هنگامیکه دین مبین خداوند در پرتو میلاد باشکوه خویش زجرها و رنج‌های طاقت فرسایی را تحمل می‫کرد برابر نخواهند بود:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬ ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ[الحدید: ۱۰].

«کسانی از شما که پیش از فتح (مکه، به سپاه اسلام کمک کرده‌اند و از اموال خود) بخشیده‌اند و (در راه خدا) جنگیده‌اند، (با دیگران) برابر و یکسان نیستند. آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام کسانی است که بعد از فتح (مکه، در راه اسلام) بذل و بخشش نموده‌اند و جنگیده‌اند. اما به هر حال، خداوند به همه، وعده پاداش نیکو می‌دهد».

نماند به عصیان کسی در گرو
که دارد چنین سیدی پیشرو
چه نعت پسندیده گویم تو را؟
علیک السلام ای نبی الوری
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد

این چند سطر در پی آن نیست که مدح و ثنا و نعت سید پیامبران و سرور کائنات گوید، چه که زبان از وصف او عاجز و قلم از نگاشتن تصویر جمال او ناتوان‫تر است! هدف این مقاله تنها زینت بخشیدن به خود با یادآوری خاطرات آن مقام پرشکوه است نه بیشتر:‬‬‬‬‬‬

وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید: «ما کان محمد»

﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٤٠[الأحزاب: ۴۰].

«محمّد پدر (نسبی) هیچ یک از مردان شما نبوده، و بلکه فرستاده خدا و آخرین پیغمبران است (و رابطه او با شما رابطه نبوّت و رهبری است). و خدا از همه چیز آگاه بوده و هست».

خواجه دنیا و دین، گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم، مصطفی
آفتاب شرع و دریای یقین
نور عالم، رحمت للعالمین

نیاکان ما با مهر و محبت و عشق سرشارشان به پیامبر اکرمین جاز قرن چهارم هجری گرفته تا قرن دهم که جهان فارس زیر چکمه‫ی ناجوانمردانه و خونخوارانه‫ی شیعه صفویت خفه شد، و در منجلابی از بدعت‌ها و شرکیات، خودپرستی و مذهب فروشی، استبداد و دیکتاتوری و زنده بگور کردن معانی آزادی و عدالت اجتماعی غرق شد، همیشه سرآمد تاریخ اسلام بوده‫اند. در گفتار آن عزیزان از مهر تابان نبوت همیشه با کلماتی زیبنده‫ی مقامش یاد می‫شد: «خواجه کونیـن، بهشت سرمد، شمس رسل، عقل نخست، جان جهان، مطلع اشـراق، زبـده وجـود، فیض نخست، شهســوار ملک هستـى، کـریـم السجایا، صاحب لـوا، خـواجه کاینات، گلشـن دیـن، فخـرآدم و...» از ایـن گـونه وصف‌های دلنشین و پرمعنایی که سزاوار اوست! و جای شرم دارد که امروز برخی از قلم‌های بی‫مروت کوزه‫ی سفالین وفا و حیا را شکسته تنها نام آن مبارک انسان کامل را بدون ذکر و وصفی که شایان قدر و مقام او باشد می‫نگارند!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

ماه فرو ماند از جمال محمد ج
سرو نباشد به اعتدال محمد ج
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد ج

* یک لحظه در کنار رسول اللهج

عجب در این نیست که ابلهی نادان، و کوته فکری ساده لوح، که رسول اکرم جرا نمی‫شناسد بر او بتازد. عجب در این است که مؤمنی که او را شناخته چطور از او غافل می‫گردد و پروانه‫وار بدور شمع وجودش نمی‫چرخد و در عشق و محبت و سوزش جان نمی‫بازد!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬ از شرف و افتخار ماست که سروری داریم چون آقایمان سرور پیامبران خدا، آن رادمردی که تاریخ در مقابل عظمت او به پاس احترام ایستاده، و جز با اوصافی نمونه از او نام نمی‫برد:‬‬‬‬‬

‬ بزرگترین معلم انسانیت.. موفقترین و پیروزترین انقلابگر تاریخ بشریت.. عالی‫ترین دعوتگر و مربی انسان ساز... بزرگترین سپه سالار از آدم تا بدین دم و تا غروب آفتاب آخرین دم..اسوه و نمونه در هر کمال و جمال و جلال.. ‬دارای اخلاق برازنده و بزرگ و والا، نه... بلکه او خود بالاترین درجه اخلاق و شایانترین نمونه و اسوه..‬‬‬‬

‬ نماد رحمت و شفقت، نه از برای مؤمنان فقط، و نه تنها برای بشریت، بلکه برای جهان و جهانیان..

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧[الأنبیاء: ۱۰٧].

«‏(ای پیغمبر !) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده‌ایم».

نمادی از رحمت و مهر و شفقت دینی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی..

در حکایت خلقت:

خلق و تقدیر و هدایت ابتداست
رحمة للعالمینی انتهاست

از آنجا که زندگی رسول خدا جکامل کننده و تتمه‫ی درک و فهم صحیح و درست قرآن کریم است. ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ٩].

«ما خود قرآن را فرستاده‌ایم و خود ما پاسدار آن می‌باشیم (و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون می‌داریم)».

تاریخ لمحه لمحه‫ی زندگی نبوی پیامبر؛ از اولین لحظه دیدار جبرئیل در غار تا پیوستن به یار، را برای ما حفظ کرده است. کاری که برای هیچ فردی از بشر تا کنون انجام نگرفته. و این خود برای اهل بصیرت معجزه‫ایست که در مقابلش باید به پاس احترام سر ایمان خم کنند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

ما را چراغ دیده، خیال محمد است
خرم دلی که مست وصال محمد است

بیا در این لحظه با هم تصور کنیم؛ که بنا گاه و بی‫خبر در نیمه‫های شب کسی در اتاق ما را به صدا درمی‫آورد!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ می‫پرسیم: کیستی! در جواب می‫گوید: منم، رسول الله!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ موی بر بدنمان راست می‫شود. صدا صدای اوست. باورمان نمی‫شود، از لای در به بیرون می‫نگریم، چهره‫ی نورانی و پرفروغ اوست! آری! رسول خداست که به دیدار ما آمده..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ می‫خواهیم در را بگشائیم، در یک آن متوجه عکس‌های خواننده‫ها و فیلمسازان و فوتپالیست‌ها و... که بر در و دیوار اتاقمان چسپانده‫ایم می‫شویم. از خود خجالت می‫کشیم، که اگر رسول خدا جاین چرندیات را ببیند چه خواهد گفت. فورا دست و پای خود را جمع کرده همه‫ی این عکس‌ها را از دیوارها کنده در سطل آشغالی جای می‫دهیم.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬ بله!..

چون اسوه و پیک آسمان را داریم، جای این خارها جز سطل آشغالی نیست!..

به طرف در می‫رویم تا دروازه را بسوی مهتر آسمان‌ها بگشائیم. متوجه لباسمان می‫شویم..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ آه!.. خدای من.. این چه لباسی است که من پوشیده‫ام..‬‬‬‬‬

‬ عکس روی لباس.. نوشته‫های روی سینه.. مارک شرکت صهیونیستی که لباس را ساخته و.. وغیره...‬‬‬‬‬

‬ فورا لباس را از تن کشیده در سطل آشغالی جای داده، لباس کارمان که کمی مرتب‫تر است، و البته آن نیز لیاقت این را ندارد که در مقابل رسول اللهجپوشیده شود، را به تن می‫کنیم...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ در را بروی پیامبر خدا باز می‫کنیم. او را به آغوش می‫گیریم..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ آه.. چه لحظات باشکوهی است..

در یک آن، چشممان به جای‫سیکاری روی میز می‫افتد، و سیگار نیمه‫سوز در آن.. بدون اینکه پیامبر اکرم متوجه شود، جای سیگاری را از پشت سرمان گرفته داخل سطل آشغال پرت می‫کنیم.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ هنوز پیامبر را تعارف به نشستن نکرده‫ایم که صدای ترانه‫ای زشت برمی‫خیزد...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ آه!.. خدای من.. ای کاش زمین می‫ترکید و مرا می‫بلعید و در این لحظات این صدای ننگ مرا شرمنده و رسوا نمی‫ساخت..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ صدای تلفن همراه است!..

در حالیکه از خجالت دارم آب می‫شوم، فورا تلفن را خاموش کرده به گوشه‫ای پرت می‫کنم و با لبخندی ساختگی و دروغین از شرم و حیا رسول الله جرا تعارف می‫کنم بنشیند..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ رسول خدا جچشم به من می‫دوزد.. لبخندی می‫زند.. ومی‫فرماید: عزیزم! لطف کن همین قرآنی که در جیبت هست را یک لحظه به من بده..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ سرم از خجالت و شرمساری سوت عمیقی می‫کشد.. وای بر من! ننگ بر من.. این قرآن نیست، جعبه‫ی سیگار است!..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ به رسول الله جچه بگویم..

عرق شرم و حیا بر سر و صورتم جاری شده، رنگم سرخ گشته، سرم را بزیر انداخته‫ام.. اشک‌های شرم و حیا و ندامت و پشیمانی از چشمانم سرازیر گشته...‬‬‬‬‬

‬ لب‌هایم به سختی به حرکت درمی‫آیند: آقای من! سرورم.. مرا ببخشید این قرآن نیست.. آهسته جعبه سیگار را از جیبم بیرون کشیده به سطل زباله می‫اندازم..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ برادر عزیز!..

این تصویری است از من و شما...

آیا واقعا در هر لحظه‫ی زندگیمان آمادگی دیدار نابه هنگامی با آقایمان؛ رسول الله جرا داریم؟!‬‬‬‬‬

‬ حال چه فکر می‫کنی.. پیامبر خدا جبا ما چه خواهد کرد؟!..‬‬‬‬‬

‬ آیا با یک سیلی بر پشت گردنمان بر ما داد می‫زند که: بروید گم شوید. نمی‫خواهم دیگر شکلتان را ببینم ای گمراهان بی‫وفا..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ اگر چنین کند.. به خدا سوگند که حق دارد..

ولی نه برادر!..

پیامبر خدا جما را به آغوش خواهد گرفت و زار خواهد گریست... و در حالیکه بغض گلوی مبارکشان را می‫فشارد به من و شما خواهد گفت:‬‬‬‬‬

‬ ای عزیز!..

پاس زحمت‌های من و یاران من همین است؟!..

بیست و سه سال رنج کشیدم که تو را براه بهشت هدایت کنم و از جهنم سوزان گناه باز دارم.. جواب ۲۳ سال سختی‌ها و مرارت‌ها و رنج‌های من همین است؟!..

جواب رشادت‌ها و مردانگی‌های یارانم که در راه هدایت تو جان و مال و فرزند خویش فدا کردند همین است؟!..

ای عزیز!..

بیا در این لحظات خیال اشک شرم و ندامت و پشیمانی بریزیم و با خود عهد و پیمان بندیم که چنان باشیم که دوست می‫خواهد!..‬‬‬‬‬

‬ آن‌چنان که عزیز و سرور و آقایمان؛ محمد مصطفی جآرزو دارد. تا در روز رستاخیز به برادرانی چون ما افتخار ورزد..

بازا بازا هر آنچه هستی بازا
گر گبر و یهود و بت پرستی بازا
این در گه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازا

‬ راستی عزیز دل!..

اگر آن کسی که در را کوبید، پدر مهربان و با صفا و صمیمیتمان؛ رسول الله جنمی‫بود، و به جای او عزرائیل؛ ملک الموت، می‫بود که برای گرفتن جان ما آمده بود، چه حال و هوائی می‫توانستیم داشته باشیم؟!...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

* پیامبر اکرم جو جامعه‫سازی!..‬‬‬‬‬

‬ هر رهبری مجبور است در بسیاری از قضایای خانوادگی تساهل نشان دهد، چرا که وقت او بدو اجازه نخواهد داد به همه‫ی مسئولیت‌های خانه و خانواده‫اش رسیدگی کند، و در نتیجه بسیاری از روابط اجتماعی او بگونه‫ای یا ضایع می‫شوند، و یا حداقل لطمه می‫بینند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬ و از معجزات رسول خدا جاست که او در همه‫ی زمینه‫های زندگی منجمله خانه وخانواده اسوه‫ی کمال است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ خانواده از کهن‫ترین دفاتر مراکز زندگی اجتماعی است، و جامعه‫شناسان آن را اساس و خشت بنیادی زندگی اجتماعی می‫دانند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ امروزه فرهنگ فردپرستی غرب در یک بحران بزرگ اجتماعی بسر می‫برد. جامعه‫های غربی در حال فروریختن و نابودی است. مردها در عشق و هوای زن‫نمایی غرقند و زن‌ها در هوای مرد شدن جان می‫دهند. خروس غرب آرزوی تخم گذاری دارد و مرغش صدای خروس را تقلید می‫کند. کلاغ‌هایش نه تنها راه رفتن کبک را نیاموخته‫اند بلکه راه رفتن خود را نیز فراموش کرده‫اند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬ جامعه‫شناسان جهان پرزرق و برق غرب در پی ساختن مجدد کیان خانواده عرق می‫ریزند.. ولی هیهات..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ و صد عجبا!.. ابلهان عالم نمای جهان سوم ما را، که با جسارت و پرروئی بی‫مانندی چون میمون به ساز غرب می‫رقصند و درپی از بین بردن نظام متین و مقدس خانواده در کشورهای متخلف ما هستند!!.. و شعارهای «آزادی زن» را نشخوار می‫کنند! ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ کمر زن بیچاره‫ی غربی با تیشه‫ی همین شعار براق شکسته شد، و امروز زن در جهان غرب تنها عروسکی است برای سیر کردن شهوت گرگان خیابان!.. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ زن در غرب وسیله‫ای است برای جلب مشتری برای کالاهای بازار.. از اتوموبیل گرفته تا صابون حمام همه را باید زن با اندام عریان خود به مردم تقدیم دارد... ‬‬‬‬‬

‬ زن غربی از حریم مقدس مادر و همسر و خواهری رانده شده، به برده‫ی حلقه بگوش هوا و هوس شهوترانان بدل گشته است... ‬‬‬‬‬

‬ این چیزی است که اهریمنان ماده پرست، و خودخواهان شهوتران، و البته در کنارشان ابلهان ساده لوح می‫خواهند برای جامعه‫های سنتی ما به ارمغان آوردند!..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ قدرت و تداوم کیان خانواده به درجه استحکام روابط شوهر و همسر، و فرزندان و پدران و مادران، و سایر خویشاوندان وابسته است. و پیامبر خداجبرای تداوم و استحکام بخشیدن به این روابط بهترین داروها و اکسیرهای مشکل گشا را بصورت عملی و تطبیقی -نه تئوری و شعار گونه- به جامعه بشریت ارزانی داشته. که در سایه آن بیماری‌های اجتماعی چون؛ خودپرستی، پریشانی و اضطراب نفسی، عدم اطمینان و دلهره‫گی، غرور و یکه‫تازی، از جامعه برچیده خواهد شد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

* پیامبر خدا جبا پدر و مادرشان..

تقدیر چنین قلم زد که رسول حق جفرصت خدمت به پدر و مادرشان را نیابند.

پدر بزرگوارشان قبل از اینکه آنحضرت چشم بر این جهان بگشایند از این دنیا رخت بربسته بود. شاید او رفت تا فرزند برومندش گام اول خود را بر زمین محکم بگذارد، و تنها توکل و امیدش به خداوند عالمیان باشد. از روز اول در برابر سختی‌های زندگی بجای: أبی أبی -پدرم.. پدرم- بگوید: ربی... ربی... -پروردگارم.. پروردگارم-!

با این وجود آن مقام وفا، نام پدر بزرگوارشان -که هرگز او را ندیده بود- را بر یکی از فرزندانشان گذاشتند.

مادر مهربانشان را نیز در ۶ سالگی از دست دادند. و از مهر و محبت او نیز محروم گشتند تا تنها تکیه گاهشان درگاه حق باشد، و نباشد او را عزیزی جز خدای یکتا...

در یکی از سفرهایشان در راه مدینه چون به منطقه «ابواء» که مادر آن بزرگوار در آنجا دفن شده بود، پیامبر از خدای خود اجازه خواست تا بر سر قبر مادرشان حضور یابند، خداوند بدو چنین اجازه‫ای داد، و آن حضرت بر قبر مادر اشک‌ها ریخت!‬‬‬‬‬

‬ آماده است که در فتح مکه؛ پیرزنی کوژپشت، و مجاله شده‫ی زمانه، خدمت آنحضرت رسیدند. و خود را «حلیمه سعدیه» معرفی کردند. -زنی که در کودکی بعنوان دایه پیامبر خدا را شیر داده بود-. ‬‬‬‬‬

‬ آیه‫ی وفا جبه ناگاه از جا برخواسته عبای خویش را بر زمین پهن کرد، و آن پیرزن را به آغوش گرفته، ساعت‌ها با او نشست، و حرف‌ها و لبخندها زد.. و به یارانش که او را بشدت نیاز داشتند، می‫گفت: مرا با مادرم تنها بگذارید...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ این آیه‫ی وفا (علیه الصلاة و السلام) آیاتی از جانب خداوند در این باره برای ما تلاوت کردند، که هر یک از آن‌ها مدرسه‫ای است و مکتبی انسان پرور و جامعه ساز:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ خداوند ذی الجلال می‫فرمایند: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا ٢٤[الإسراء: ۲۳-۲۴].

«‏(ای انسان !) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکی کنید (و با آنان نیکو رفتار نمائید). هرگاه یکی از آن دو، و یا هر دوی ایشان نزد تو به سن پیری برسند، (کمترین اهانتی بدیشان مکن و حتی سبکترین تعبیر نامؤدّبانه همچون) اُف به آنان مگو ! (و بر سر ایشان فریاد مزن) و آنان را از پیش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو * و بال تواضعِ مهربانی را برایشان فرود آور (و در برابرشان کاملاً فروتن باش، و برای آنان دست دعا به درگاه خدا بردار) و بگو: پروردگارا ! (اینک که ضعیف و جز تو پناهی ندارند) بدیشان مرحمت فرما، همان گونه که آنان در کوچکی (به ضعف و کودکی من رحم کردند و) مرا تربیت و بزرگ نمودند».

و در آیه‫ی دیگر می‫خوانیم: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦[النساء: ۳۶].

‬‬ «‏(تنها) خدا را عبادت کنید و (بس. و هیچ کس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید. و نیکی کنید به پدر و مادر، خویشان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگانِ خویشاوند، همسایگانِ بیگانه، همدمان (در سفر و در حضر، و همراهان و همکاران)، مسافران (نیازمندی که در شهر و مکان معینی اقامت ندارند)، و بندگان و کنیزان. بیگمان خداوند کسی را دوست نمی‌دارد که خودخواه و خودستا باشد».

عجب مکتبی است این دین!...

احترام پدر و مادر، و رسیدگی به آن‌ها پله‫ی دوم ایمان است! مکانت و جایگاه پدر و مادر بلافاصله پس از ایمان به خداوند متعال قرار داده شده است!...‬‬‬‬‬

‬ روزی مردی خدمت مولایم جکه پدر و مادر و جانم فدای او بادا!- رسیده از آنحضرت پرسید: پدر و مادر را چه حقی است بر فرزند؟

پیامبر خدا جفرمودند: «آن دو بهشت و دوزخ تو هستند» (ابن ماجه/۱۲۰۸).

ابودرداء یار باوفای پیامبر خدا می‫گویند: از آقایم شنیدم که می‫فرمودند: «پدر بهترین دروازه‫ی بهشت است. میل خودت؛ خواهی آن دروازه را بشکن، و خواهی از آن وارد بهشت برین شو» (ترمذی ۴/ ۳۱۱).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ در روایتی دیگر آمده است که مردی خدمت آقایم جرسید و گفت: ثروتی دارم و فرزندان و عیالی، و پدری نیازمند. پیامبر خدا -روح و روانم فدای او بادا!- فرمودند: «تو و ثروتت از آن پدرت هستید» (مشکواة ۲/ ۶۰۰).

و در روایتی دیگر آمده است؛ مردی خدمت رسول الله جرسیده پرسیدند: چه کسی از همه‫گان شایسته‫تر است که بدو نیکی کنم؟ آنحضرت فرمودند: «مادرت». او گفت: پس از او چه کسی؟ آنحضرت باز فرمودند: «مادرت». او گفت: پس از او چه کسی؟ آنحضرت برای بار سوم فرمودند: «مادرت». آن مرد بار دگر پرسیدند: پس از او چه کسی؟ آنگاه رسول اکرمجفرمودند: «پدرت» (بخاری ٧ /۶٩).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ آیات و احادیث و روایاتی بسیار در این موضوع آمده، و همه بیانگر آنند که پدر و مادر دو رکن اساسی استحکام و پایداری نظام خانه و خانواده‫اند.‬‬‬‬‬

‬ فرو ریختن این دو رکن، در جامعه‫های غربی باعث از بین رفتن نظام خانوادگی در این کشورها شده است. مادران پیر و پدران فرسوده‫ی اینگونه جامعه‫ها در گوشه‫ای از خانه‫ی سالمندان به انتظار مرگ می‫نشینند. در این کشورها تنها یک روز از سال به نام روز مادر شناخته شده که در آن زن و شوهر یک شاخه گل در دست فرزندان خود گذاشته همراه آن‌ها به خانه‫ی سالمندان می‫روند تا آن‌ها را با موجوداتی به نام «مادر» آشنا سازند! و تا سال دیگر و روز مادری دیگر -اگر عمر اجازه داد- خبری از این موجود ناشناخته در خانواده‫ها نیست!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬ و صد عجبا!.. طوطیانی که کورکورانه در کشورهای ما که پیران تاج سر خانواده‫ها هستند، تقلید را پیشه‫ی خود ساخته‫اند، و با نواختن آهنگ «روز مادر» گویا تلاش دارند احترام و متانت «مادر»؛ فرشته‫ی عشق و محبت خانواده‫های ما را در یک روز زندانی کنند... ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬ که البته این کوشش‌های پلیدی که لباس پرزرق و برقی بر تن دارد، هرگز نمی‫تواند بدان عظمت و جایگاهی که رسول خدا جبرای پدر و مادر در جامعه‫ی اسلامی کاشته کوچکترین لطمه‫ای وارد کند. این ابلهان غرب پرست چون آن بز کوهی دیوانه می‫مانند که با شاخ‌های خود می‫خواهد کوه‌های سترگ را از جای برکند!.. یا چون آن ابلهی که به تعبیر قرآنی می‫خواهد آفتاب فروزان را با باد دهان خود خاموش گرداند!...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬ ﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨[الصف:۸].

«می‌خواهند نور (آئین) خدا را با دهان‌هایشان خاموش گردانند، ولی خدا نور (آئین) خود را کامل می‌گرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند».

* پیامبر خدا ج؛ همسری نمونه و الگویی بی‫مانند‬‬‬‬‬

‬ اساسنامه‫ی روابط اجتماعی بر مبنای میثاق رابطه شوهر و همسری در خانه برقرار می‫شود. و در واقع هرچند این رابطه‫ی مقدس قویتر و پایدارتر باشد، بهمان اندازه استحکام جامعه پایدارتر و تزلزل‌های اخلاقی از آن دورتر خواهد بود.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ پیامبر خدا جدر سن ۲۵ سالگی با خدیجه دختر خویلد که بیوه زنی ۴۰ ساله بود ازدواج کردند. این ازدواج مبارک ۲۵ سال دوام داشت، که پس از آن خدیجه در سن ۶۵ سالگی، رسول خدا را که مردی ۵۰ ساله بود تنها گذاشته، به پیک حق لبیک گفت و بدیار باقی شتافت.

خدیجه پا به پا همراه و همگام پیامبر خدا در دعوت و تلاش او شریک بود. و پیامبر اکرم جبرای او احترام شایانی قائل بودند، و او را بسیار دوست داشتند. و هرگز در زندگی خدیجه با خانمی دیگر -هر چند عرف و تقالید چند زنی جامعه‫ی آنروز بدو فشار می‫آورد- ازدواج نکردند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ و در شرافت و بی‫مثالی این ازدواج همین بس که خدیجه اولین کسی بودند که به رسالت پیام آور توحید حضرت رسول اکرم جایمان آوردند.‬‬‬‬‬

‬ چه ابلهند و نادان آن کوردلان و بیمار ضمیرانی که پیامبر خدا را به خاطر ازدواج‌های متعددشان زیر سؤال می‫برند!..‬‬‬‬‬

‬ در حقیقت محمد جوان تنها با یک بیوه‫ی ۴۰ ساله ازداوج کردند. و آن کسی که ازدواج‌های متعدد کرد پیامبری است ۵۰ ساله!!..‬‬‬‬‬

‬ این کوردلان کینه توز تاکنون درک نکرده‫اند که سن ۵۰ سالگی سن ازدواج‌های شهوت نیست! عمری است که انسان دیگر تمایل زیادی به ازدواج و تجدید فراش ندارد. ولی پیامبر خدا جهدفی بسیار عظیم و بزرگ برای ساختن جامعه‫ی بشریت را دنبال می‫کرد. و ازدواج‌های او در آن جامعه‫ی نوسازی که پیامبر خشت اصلاح آن را بدوش گرفته بود، هر یک از برای رسیدن به مقصدی خاص چون؛ دعوت قبایل مختلف عرب به اسلام، اصلاح و همبستگی و برقراری وحدت اجتماعی در بین قبائل مختلف، تربیت دعوتگرانی که مسائل دینی مربوط به خانم‌ها را همراه با تصویری از الگوی زندگی خانوادگی به آیندگان منتقل سازند، در کنار فرهنگ سازی برای فهم اهمیت تکافل اجتماعی و سرپرستی بیوه‫زنان و خانم‌های بی‫سرپرست و... به مؤمنان و به بشریت، بوده است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬

در زندگی خانوادگی پیامبر خدا جآیت وفاست!

محبت، عشق و وفا رنگ و بو، و ساز و برگ خانه‫ی پیامبر اکرم جبود. ورق زدن زندگی شخصی و الگوی بی‫مانند انسانیت نیاز به سال‌ها وقت دارد. چرا که هر لمحه‫ی او درسی است عمیق، و هر درس او مدرسه‫ی است از اخلاق و سازندگی، که در فهم آن کتاب‌ها می‫توان نگاشت.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬ تنها در این چند خط به یک نشانه از وفای او با همسر اولشان خدیجه کبری اشاره می‫کنیم:‬‬‬‬‬

‬ عائشه تنها دختری است که پیامبر خدا جبرای قدرشناسی از بهترین یار و وزیر و مستشار خود ابوبکر صدیق، آن کسی که خداوند از بالای عرش عزت و شرف خویش او را به عنوان دوست و همراه پیامبر به تاریخ معرفی نمود (سوره مبارکه توبه آیه‫ی/۴۰)، با دختر او ازدواج کرد تا او مسئولیت نقل مباشر مسائل فقهی و شرعی خانه و خانواده را به مسلمانان به عهده گیرد. و این بانوی بزرگوار به بهترین وجه در زمان آن حضرت و پس از رحلتشان ادای واجب نمودند، و مسلمانان از این مادر خود به نام «بانوی دانشمند اسلام» یاد می‫کنند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ با وجودی که عائشه در پیش پیامبر بسیار عزیز و گرامی بود، و آن حضرت او را با عشق وعلاقه‫ی خاصی با نام‌ها و صفت‌هایی دلربا چون؛ «سرخ گونه» صدا می‫کردند، و آخرین لحظات عمر مبارکشان را نیز در کنار او سپری نمودند، از وفای آنحضرت به خدیجه رشک می‫بردند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ عائشه که در قلب پیامبر خدا جاز چنین جایگاه ویژه‫ای برخوردار بودند، تصاویری گویای محبت و عشق و علاقه از وفای آنحضرت منعکس می‫فرمایند:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ عائشه می‫گوید: مرا به حال هیچ کس رشک نمی‫آمد، مگر خدیجه که پیامبر همیشه از او یاد می‫کرد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ توجه داشته باشید، که از وفات خدیجه سال‌ها می‫گذرد، و هنوز پیامبر آنگونه از او نام می‫برد که همسران آن مقام به حالش رشک می‫برند!...‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ در روایتی از عائشه آمده است: از هیچ زنی آنقدر غیرتم نیامد که از خدیجه! کسی که سال‌ها قبل از ازدواجم با پیامبر جوفات کرده بود. چونکه رسول الله بسیار از او یاد می‫کردند، و خداوند به پیامبرش دستور داده بود تا به او مژده‫ی قصری از جواهرات در بهشت بدهد. و هرگاه گوسفندی سرمی‫بریدیم رسول اکرم جبه همه‫ی دوستان خدیجه گوشت هدیه می‌کردند تا نیازشان برآورده شود. (بخاری ۴/ ۲۳۰)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ شاگرد با وفای رسول خدا؛ عائشه می‫گوید، احیانا از شدت اظهار محبت رسول خدا به خدیجه کمی دلخور می‫شدم و می‫گفتم:... انگار در دنیا هیچ زنی جز خدیجه نبود! آن حضرت شروع می‫کردند به تعریف کردن از خدیجه، و اینکه ایشان چنین و چنان بودند، وفرزندان من از او هستند. (بخاری ۴ /۲۳۱)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ مادر مؤمنان؛ عائشه‫ روایت می‫کند: روزی هاله دختر خویلد ـ خواهر خدیجه ـ اجازه خواست. پیامبر با شادی از جایشان برخواستند و گفتند: خدای من هاله است! من از این برخورد پیامبر بسیار غیرتم آمد. گفتم: چقدر اسم همین پیره زن قریشی که سالهاست مرده را می‫بری، خداوند بهتر از او را به شما داده است! (مسلم ٧ /۱۳۴)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ پیامبر این اعتراض‌ها و پرخاش‌های غیرت همسرانش را با لبخند جواب ‫داده می‫فرمودند: روزی که همه به من کفر ورزیدند خدیجه به من ایمان آورد. روزی که همه مرا دروغگو خواندند، خدیجه بود که حرفم را پذیرفت. روزی که مردم از همه چیز مرا منع کردند، خدیجه بود که مرا شریک مالش کرد. (استیعاب ۴/ ۲٧٩ و الاصابه ۴ / ۲٧۵).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ روزی پیرزنی به نام «حسانة المزنیة» به دیدنمان آمد. پیامبر با خوشروئی از او پذیرائی کرد، و با او نشست و مشغول گفت و شنود شد. از رسول خدا جپرسیدم: این پیرزن کیست؟ فرمودند: «ایشان از دوستان خدیجه بودند»!!..

آیا وفاء و محبت و دوستی بیشتری سراغ دارید؟!.. (روح و روان و جان و مالمان فدای تو ای پیامبر محبت و وفا. و ای نمونه و الگوی انسانیت)

بشنو این قصه را و دریاب عمق حکایت وفا و انسانیت الگوی والای بشریت را:

ابوالعاص داماد پیامبر خدا -شوهر دخترشان زینب- که در صف کافران در معرکه «بدر» شرکت کرده بود به اسارت مسلمانان درآمد. همسر او زینب که در آن هنگام هنوز در مکه بود مبلغی پول همراه با گردنبندی که مادرش «خدیجه» در شب ازدواجش به او هدیه کرده بود را برای رهائی شوهرش به مدینه فرستاد. پیامبر خدا جپس از دیدن آن گردنبندی که پس از سال‌ها هنوز آن را به خاطر داشت، زندگی ۲۵ سال سعادت و خوشبختی در کنار خدیجه به یادش آمده، بی‌اختیار شروع کرد به گریستن. سپس از یاران باوفایش که چون پروانه دور شمع نبوت او جان می‫دادند اجازه خواست تا گردنبند را برگرداند. همه‫ی آن پروانه‫های محبت با کمال سعادت رضایت دادند. و آنحضرت گردنبند -یادگار خدیجه کبری- را به دخترشان بازگرداندند (الاصابه ۴ /۳۰۶، الاستیعاب ۴/ ۳۰۵).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ از تصاویر پرفروغ وفای این شوهر نمونه همین بس که او در حالی چشم از جهان فرو بست و به پیک حق لبیک گفت که سرش در آغوش همسرش مادر مؤمنان؛ عائشه صدیقه -بانوی دانشمند اسلام- بود. و در کلبه‫ی درویشی همسرش نیز دفن گردید. ‬‬‬‬‬

‬ وفا در زندگی... و وفا در وفات... و وفا پس از وفات...

الهی.. بار الها.. جان ما در راه آن انسان کامل؛ الگوی وفا از ما بستان، و در رکاب او ما را برانگیز، و در کنار او در بهشت برین جایمان ده...

از جمله اساسنامه‫های این دین برای استحکام روابط خانوادگی:‬‬‬‬‬

‬ خداوند متعال به مؤمنان دستور می‫دهد: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ[النساء: ۱٩]. «و با زنان خود بطور شایسته (در گفتار و در کردار) معاشرت کنید».

‬ پیامبر اکرم جفرمودند: «بهترین شما کسی است که برای خانواده‫اش بهترین باشد. و من از تمامی شما برای خانواده‫ام بهترینم» (ترمذی ۵/ ٧۰٩، ابن ماجه ۱/ ۶۳٩).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ و همچنین فرمودند: «از کاملترین مؤمنان در درجه‫ی ایمان خوش اخلاقترین آن‌ها و مهربانترینشان برای خانوادهایشان هستند» (ترمذی ۵ /٩).‬‬‬‬‬

‬ و همچنین می‫فرمودند: «خوش اخلاقترین مؤمنان و بهترین و خوش برخوردترین آن‌ها با همسرانشان، کاملترین آن‌ها در ایمانند» (ابن ماجه ۱/ ۶۳۶، ترمذی ۳/ ۴۶۶).‬‬‬‬‬

‬ در این باره همین بس که بشنویم عبدالله فرزند عمر چگونه جایگاه و مکانت زن و همسر را در جامعه‫ی پیامبر اکرم جبرای ما به تصویر می‫کشد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ ایشان می‫گویند: در زمان پیامبر خدا جاز تند سخن گفتن و کمترین حرکتی که احیانا باعث رنجش خانم‌هایمان شود بشدت هراس داشتیم. تا مبادا آیاتی از قرآن نازل شود و ما را مورد بازخواست قرار دهد (بخاری ۶ / ۱۴۶).‬‬‬‬‬

* پیامبر نمونه و الگوی پدری مهربان!..

به جرأت می‫توانم بگویم که رسول خدا جروحیه پدری را به انسانیت آموخت. و امروز اگر اروپا گوشه‫ای از درس پدر بودن آن مقام والا را در جامعه‫ی خود به نمایش می‫گذاشت؛ نه با مشکل خانواده دچار می‫شد و نه با مشکلات بی‫حد و مرز جوانان. وبسیاری از بی‫بندوباری‌های جامعه نیز حل می‫گشت!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ محبت پدری پیامبر اکرم (پدر ومادر و جان و فرزندانم فدای او بادا!) الگو ونمونه‫ای است بی‫مانند. وقتی ابورافع مژده ولادت ابراهیم را به پیامبر داد، آن حضرت از شدت خوشحالی غلامی را بدو هدیه کردند، و سپس گوسفندی را به عنوان عقیه ذبح نمودند، در بین مردم تقسم کردند. و به وزن موهای نوزادشان نقره صدقه دادند. (طبقات ۱/ ۱۳۵)‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬ حضرت جبرئیل نیز چون از شدت محبت ومهر و شفقت و علاقه پیامبر به فرزندانشان اطلاع داشت، پس از ولادت ابراهیم چون بر آن حضرت نازل شد، بدو با نام فرزندشان سلام گفت: سلام و درود خدا بر تو بادا، ای أبا ابراهیم! (طبقات ۱/ ۱۳۵)

روز بعد پیامبر با خوشحالی به صحابه مژده دادند که: «دیشب خداوند به من فرزندی عطا نمود، و من نام پدرم ابراهیم را بر او گذاشتم» (طبقات ۱ /۱۳۵).

وروزی که ابراهیم وفات کرد. پیامبر گریستند. عبدالرحمن بن عوف گفتند: یا رسول الله حتی شما نیز گریه می‫کنید؟ آنحضرت در جواب فرمودند: «یا ابن عوف، این رحمت و شفقت ومهر پدری است». و فرمودند: «چشم‌ها از اشک لبریز می‫شود. قلب غمگین و افسرده می‫گردد. ولی ما جز آنچه خدایمان را راضی و خشنود می‫کند هیچ نمی‫گوئیم. ای ابراهیم ما از دوری تو غمگینیم» (بخاری ۲/۸۵).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬ آری.. این است پیامبر خدا، اسوه و الگو و مدرسه‫ی اعتدال در دین خدا. جمع کردن بین مهر پدری و رضایت به خواست و قضای الهی. نه آن چیزی که برخی از تندروان با شدت ساختگی و دروغین، عواطف و احساسات فطری بشری وخدادادی خود را زیر پا خفه می‫کنند. ونه آن چیزی که در بسیاری از جامعه‫های پس‫‫مانده و متخلف رواج دارد، که سال‌های سال بر مرگ کسی نوحه و ناله براه می‫اندازند! اگر قرار بود بشریت تا بروز قیامت اشک بریزد، می‫بایستی به داغ دوری رسول الله اشک می‫ریخت! و اگر قرار می‫بود؛ کسی تا ابد در دنیا بماند، رسول اکرم جشایسته‫ی آن بود که تا ابد زنده بماند! ولی او نیز بنا به حکم خداوند برمخلوقاتش از این دیار فانی رخت بربست، و دیگران نیز باید به کوس رحیل لبیک گویند. پس گریه، فغان، زاری و شیون بر رفتگان شیوه‫ی مؤمنان نیست! مؤمن خشت اول بنا و سازندگی در جامعه است، و شایسته نیست که خاک دیروز بر سر ریخته، مرده پرستی را آئین خود سازد. بلکه او از برای ساختن فردا و آینده و گلشن نمودن زمین آفریده شده است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ همه‫ی فرزندان پیامبر خدا جز ابراهیم که از مادر مؤمنان ماریه مصری متولد شدند، قبل از اسلام از همسرشان؛ بانوی اول اسلام خدیجه‫ی کبری بدنیا آمده بودند. شاید بتوان گفت که؛ قرآن کریم این شدت محبت و علاقه‫ و احساس پدری او را چنین ارج نهاد که همسران او را به عنوان مادران مؤمنان معرفی نمود تا او سمت پدری برای همه‫ی مسلمانان را داشته باشد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ مادر مؤمنان عائشه صدیقه دست پرورده‫ی مکتب رسالت وشاگرد نمونه‫ی قسمت بانوان، چنین می‫فرمودند: خانمی فقیر با دو دخترش در خانه من آمدند. نزد من تنها یک دانه خرما بود که به ایشان دادم. آن زن گرسنه نیز دانه‫ی خرما را دونیم کرده بین دو دخترش تقسیم کرد. وقتی پیامبر خدا جتشریف فرما شدند، حکایت آن زن را برایش تعریف کردم. آنحضرت فرمودند: «هرکس مسئولیت دختری به گردنش باشد، و به او نیکی کند. روز قیامت او را از آتش جهنم دور می‫سازد» (بخاری ٧/ ٧۴).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬ و در روایتی دیگر از آنحضرت آمده: «هرکس دو دختر را سرپرستی کرده، پرورش داد. من و او همراه و در کنار هم چون این دو انگشتان دستم خواهیم بود» (مسلم۸ /۳۸-۳٩).

ابوسعید و ابن عباس آورده‫اند که پیامبر خدا جفرمودند: «اگر خداوند به کسی فرزندی داد، نام زیبائی برایش انتخاب کند. و او را خوب تربیت کند. و چون بالغ شد ازدواجش دهد. و اگر چنانچه بالغ شد و او را ازدواج نداد تا اینکه مرتکب گناهی شد، گناهش بر گردن پدرش است» (مشکواة ۲/ ۱٧۰).‬‬‬‬‬

‬ برخی کوته فکران گمان می‫کنند بخل ورزیدن در اظهار مهربانی و شفقت با فرزندان و نوه‫ها و بچه‫های فامیل و کودکان جامعه خلاف حشمت و بزرگی و هیبت است! این تصور در حقیقت پرده از بیماری‌های نفسانی اینگونه افراد برمی‫کشد. آن‌ها چون از نقص شخصیت رنج می‫برند گمان می‫کنند با این حرکت‌های ساختگی و قلابی شخصیتی برای خود می‫سازند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬ آیا آن‌ها نمی‫دانند که بزرگترین شخصیت تاریخ بشریت با بچه‫ها بازی می‫کرد، و آن‌ها را می‫بوسید و بر پشت خود سوار می‫کرد، وبا آن‌ها شوخی می‫کرد. روزی پیامبر خدا جدو نوه‫اش؛ حسن و حسین را بوسید. کسی گفت: من ۱۰ فرزند دارم یکی از آن‌ها را نبوسیده‫ام. رسول الله (درود وسلام خدا بر او بادا) فرمودند: «چه کنم اگر در قلبت اثری از مهر و شفقت نیست».‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ آنحضرت دخترشان فاطمه را خیلی دوست داشتند، و او را سرور زنان بهشت می‫خواندند. و می‫فرمودند: «فاطمه جگرگوشه‫ی من است، کسی که او را به خشم آورد مرا بخشم آورده» (بخاری ۴/ ۲۱۰).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ و وقتی فاطمه نزدشان می‫آمدند از جایشان بلند می‫شدند، و او را می‫بوسیدند و بر جای خود می‫نشاندند. و اگر به سفری می‫رفتند آخرین کسی که با او خداحافظی می‫کردند فاطمه بود. و چون بازمی‫گشتند اولین کسی که بخدمت آن حضرت می‫رسیدند فاطمه بود.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ ایشان دخترانشان را به ازداوج افرادی نمونه و شایسته درآوردند. فاطمه را به ازدواج حضرت علی که دست پرورده و بزرگ شده‫ی خانه رسالت بود دادند.‬‬‬‬‬

‬ دختر دیگرشان «رقیه» را به ازدواج حضرت عثمان دادند. حضرت عثمان نیز نمونه‫ی شوهری بی‫مانند و مؤمن و متعهد بود. و پس از حضرت ابراهیم÷اولین کسی بود که در راه خدا همراه با خانواده‫اش به حبشه هجرت نمود. وقتی همسرشان رقیه دختر رسول الله وفات کرد. پیامبر (که روح و روانم فدای او بادا) دامادش عثمان را دلداری داده، دختر دیگرش «ام کلثوم» را به ازدواج او درآورد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ و وقتی ام کلثوم وفات کردند. عثمان که گمان می‫برد رابطه‫ی دامادیش با پیامبر خدا قطع شده بشدت ناراحت بود و می‫گریست. آنحضرت با مهر پدری او را به آغوش گرفته آرامش داد و فرمود: «مرگ رابطه‫ی دامادی و خویشاوندی را قطع نمی‫کند. طلاق است که این رابطه را از بین می‫برد و اگر دختر سومی می‫داشتم او را به ازداوج تو درمی‫آوردم» (انساب الأشراف ۱/ ۴۰۱).‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ امروز که این اسوه و نمونه‫ و الگوی بشریت از میان ما رفته، خداوند برای ما سنت و رویه و روش او را حفظ نموده است. قرآن کریم که رسول الله جتصویر زنده و بشری و نمونه‫ی عملی و تطبیقی آن بود در بین ماست. سنت و رفتار و روش زندگی پیامبر خدا توسط شاگردان باوفا و دست پرورده‫های مکتب ملکوتی او برای تاریخ و آیندگان به ثبت رسیده است. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬ امروزه بشریت تصویری گویا و سه بعدی و تمام رخ از پیامبر اکرم جدر اختیار دارد. و دوری و فراق آن حضرت هیچ جای عذری برای کسی باقی نگذاشته است!

و در حقیقت شایسته‫ی همه‫ی مؤمنان و تمامی بشریت و تاریخ است که بر ردپای آن حضرت قدم نهاده مو به مو تابع فرامین و ارزش‌های والایی باشند که آن حضرت برای سعادت و نیکبختی جهان به ارمغان آورده است. آن هنگام است که خورشید پر فروغ سعادت بر گیتی تابیدن خواهد گرفت. و بشریت طعم برادری و برابری و مهر و سعادت و رستگاری و رشادت و آزادی و انسانیت را خواهد چشید.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬