سیری در کهکشان نبوت

فهرست کتاب

* قفس اتهام

* قفس اتهام

سطحی نگری به قواعد دین اسلام ونگاه قشری به احکام آن وهضم نکردن کلیات دین، و خلاصه جهل و نادانی و غرور باعث شده در بسیاری از موارد افرادی که از حماس و اخلاص بیمانندی برخوردارند، ناخواسته به دین خود ضربه‌هایی بزنند و آب به آسیاب دشمن ریخته چهره‌ی زیبای اسلام را واژگون جلوه کنند.

این افراد بر اثر رد فعلی که ظلم و ستم و استبداد حاکمان وقت و یا ویرانگری و نسل‌کشی استعمارگران در دنیای اسلام، در آن‌ها ایجاد می‌کند نوعی واکنش منفی نشان داده، جرم و ستم و طیغان کفر که از صفات آن‌هاست را با اشتباهی حماسی جواب می‌دهند.

اینگونه برخوردها باعث شده مفاهیمی نادرست در جامعه‌های اسلامی رواج پیدا کرده، انگشت اتهام به سوی «جنگ» پاک و متمدن - چه به صورت دفاع از مقدسات و حریم اسلام باشد و چه به صورت رد اعتبار و یا به زمین‌مالیدن کمر طغیان و استبداد و برده‌داری - دراز شود.

از جمله شبهاتی که در این زمینه در اذهان برخی مسلمانان پیدا شده است:

۱- «جهاد» اعلام جنگی است عمومی که مسلمانان برعلیه تمامی جهان کفر صادر کرده‌اند!

گرچه این معنا و مفهوم حماسی شاید باعث پدیدارشدن روحیه قلدری در بین جوانان گردد، و رزم‌های رستم و سهراب شاهنام و یا شهوت جهانگشائی را در جوانان بیدار کند، ولی با دین مبین اسلام و برنامه متکامل ساختاری بشریت، و مفاهیم والای اختیار و آزادی فرد به کلی در تضاد است! البته این مفهوم نادرست با فهم ناقصی از یک حدیث صحیح از سوی طرفداران آن آبیاری شده است.

از ابن عمربآمده است که پیامبر اکرم ج فرمودند: «به من دستور داده شده است با مردم بجنگم تا شهادت دهند؛ هیچ معبودی نیست مگر خدای یکتا، و محمد؛ رسول و فرستاده اوست، و نماز برپا دارند، و زکات دهند، اگر چنین کردند خون‌ها و مال‌هایشان را از من در امان داشته‌اند، مگر اینکه حقی از اسلام را پایمال کنند و براساس آن محاسبه شوند، و حساب آنچه در سینه‌هایشان پنهان می‌کنند با خداست» (به روایت امام بخاری وامام مسلم نیشابوری).

هرچند در ظاهر این حدیث آن مفهوم کج و نادرستی که بدان اشاره شد را قوت می‌بخشد، ولی در حقیقت این برداشت نادرست از حدیث با قواعد اساسی دین به کلی در تضاد است.

به طور مثال این برداشت نادرست قاعده کلی اسلام که احترام آزادی فرد، ‌و اختیار و اراده اوست را زیر سؤال می‌برد مگر نه این است که خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ[البقرة: ۲۵۶]. «در اختیار دین و پذیرش اسلام هیچ اجباری نیست»؟!

اسلام از مردم می‌خواهد؛ اول آن را درک کرده باورهایشان را بر مبنای آن قناعت دهند، سپس با اختیار و اراده و عشق و علاقه خویش سر تسلیم بر احکام آن فرود آورند. ایمان دروغین و اسلامی که از روی قناعت و اختیار و اراده شخص نباشد نزد خداوند متعال هیچ ارزشی ندارد، و اسلامی که تنها نمایی از ظاهر افراد باشد و در قلب و کیان آن‌ها رسوخ ننموده باشد و باورهای آن‌ها را قناعت نبخشیده باشد و یا افراد به خاطر سیراب‌کردن شهوت‌های مال‌پرستی و جاه‌طلبی و یا رسیدن به اهداف و طرح‌هایی دیگر اسلام نمایی می‌کنند، را قرآن کریم نفاق و دورویی نامیده که از کفر صریح به مراتب زشت‌تر و پست‌تر است!

شاید افرادی که از پوست وقایع تاریخی ارتزاق می‌کنند و مذهبگرای قشری هستند، به نحوه اسلام‌آوردن افرادی چون «ابوسفیان» و «صفوان بن امیه» اشاره کنند که در ظاهر روایات تاریخی گمان می‌رود با زور مجبور به اسلام‌آوردن شده‌اند!

حقیقت اسلام‌آوردن چنین افرادی نیز برهانی است گویا بر نفرت اسلام از خونریزی، و گذشت وسعه صدر بی‌مانند آن، همراه با تلاش بی‌دریغش در نجات‌دادن انسان‌ها از اقیانوس پرطلاطم تاریکی‌ها و کفر به سوی نور ایمان.

افرادی چون «ابوسفیان» سال‌ها مسلمانان را در مکه مورد شکنجه و عذاب‌های طاقت‌نافرسا قرار دادند و دست‌هایشان تا آرنج به خون مظلومان آغشته شده بود، و پس از هجرت مسلمانان چه خیانت‌ها و ناجوانمردی‌ها و خدعه‌ها و نیرنگ‌ها که برعلیه اسلام روا نداشتند؟! در جنگ‌هایی که علیه مسلمانان رهبری کرده‌اند چه خون‌ها که نریخته‌اند؟! و چه اسیرانی که سر نبریده‌اند؟ و چه شهیدانی که لاشه‌هایشان را چون ددان تکه پاره نکرده‌اند؟!

کمترین سزائی که همه قوانین بشری و عقل و منطق برای چنین افرادی می‌تواند در نظر بگیرد؛ همان کشته‌شدن پس از شکنجه‌های طولانی است....

اسلام؛ این دین رهائی بخش و زندگی آفرین، بر خلاف تمامی قوانین دیگر به چنین مجرمان جنگی نیز فرصتی برای زندگی، و فرار از مرگ و نابودی و رسیدن به سعادت و خوشبختی در جهان، فراهم می‌کند.

جلوی این افرادی که خود می‌دانند مرگ کمترین سزایشان است، دروازه‌ای از رحمت و رهائی و سعادت می‌گشاید، به آن‌ها می‌گوید: با اختیار و آزادی خود اگر ایمان آوردید، اسلام همه‌‌ی آن جرائم و خیانت‌های شما و گذشته‌ها را فراموش کرده چون یک عنصر جدید داخل جامعه اسلامی می‌توانید زندگی کنید.

در حقیقت هدف از این اسلام‌آوردن آن‌ها فراهم‌کردن فضائی است بی‌آلایش که افراد بدور از تبلیغات مغرضان، حقیقت اسلام را از نزدیک لمس کرده، واقعیت را آن‌چنان که هست - ‌نه آن‌چنان که دوستان نادان و یا دشمنان کینه‌توز به تصویر می‌کشند - دریابد. پس از آن او آزاد است راهی را که خود می‌پسندد برگزیند.

مثلاً اگر «ابوسفیان» پس از این فرصت، و لمس حقیقت اسلام از نزدیک، بازهم نمی‌خواست اسلام بیاورد، می‌تواست به راحتی به هرجا که می‌خواست - چون دربار رومیان، و فارسیان - ‌فرار کند، و بدون شک آن‌ها همانطور که از «ابوعامر فاسق» استقبال کردند، از این سردار قریشیان و حاکم مکه استقبال شاهانه می‌نمودند.

«صفوان بن امیه» پس از آن همه خیانت و رذالت و پستی و خونریزی از پیامبر دو ماه مدت خواست تا تصمیم نهائی خود را بگیرد. آنحضرت فرمودند: «چهار ماه فرصت داری!».

ثمامۀ بن اثال سردار اسیر مشرکان نیز چند روزی به ستونی در مسجد بسته می‌شود، تا واقعیت مسلمانان، و اخلاق و دینشان را از نزدیک ببیند،‌ سپس بدون هیچ شرطی آزاد می‌شود تا خود آزادانه تصمیم بگیرد.

همه این افراد حتی عکرمه فرزند ابوجهل؛ فرعون این امت، پس از لمس حقیقت اسلام و نزدیکی با آن ایمان آوردند، و تاریخ شاهد صدق ایمان و اخلاص و رشادت‌های آن‌ها بود، و توانستند با خدماتی که بعدها انجام دادند، عار خیانت‌ها و مکر و حیله‌هایشان را پاک کنند.

لازم است برای فهم درست روایتی که کج‌فهمان بدان استناد کرده‌اند برگردیم به اصل روایت، و حادثه‌ای که رسول الله این حدیث را در آنجا ذکر کردند را باهم مرور کنیم.

در سال هشتم هجری بود، رسول الله با گروهی که از ثقیف آمده بودند نشسته بودند. مردی وارد شد و در گوش رسول الله چیزی گفت. (خبر از دستگیری قاتل ابومسعود ثقفی؛ صحابی بزرگوار پیامبر اکرم ج داد. آنحضرت فرمودند: «او را بکشید!» سپس برگشته از کسی که خبر آورده بود پرسیدند: آیا مجرم ایمان آورده است یا خیر؟!

آن مرد گفت: از روی ترس تظاهر به اسلام کرده است!

رسول الله فرمودند: «پس او را رها کنید!» سپس حدیثی که بدان اشاره شد را ذکر کردند! (استاد آلبانی در سلسله صحیحه آورده است: این حدیث را امام نسائی، و امام دارمی (۲/۲۱۸) و امام طیالسی، و امام احمد (۴/۸) با سندی صحیح بر شرط امام مسلم، روایت کرده‌اند).

البته همین حدیث را یک بار دیگر از زبان رسول الله می‌شنویم.

در راه غزوه تبوک است، رسول الله با دوست و یار عزیزشان معاذ بن جبل در راه می‌روند، پیامبر به ایشان نصیحت‌هایی می‌کند، از آن جمله می‌فرمایند: «اساس و سر این دین این است که شهادت دهی؛ هیچ معبودی نیست مگر خداوند یکتا او را هیچ شریکی نیست، و گواهی دهی که محمد بنده و فرستاده خداست. و ایستادگی دین بر این است که: نماز برپا داری، و زکات دهی. و بالاترین جایگاه عزت و شرف دین؛ جهاد در راه خداست. و به من امر کرده شده؛ با مردم بجنگم تا نماز برپا دارند، و زکات دهند و شهادت دهند که هیچ معبودی نیست مگر خداوند یکتا و او را شریکی نیست، ‌و محمد بنده و فرستاده اوست. اگر چنین کردند خود را حفاظت کرده‌اند و جان‌ها و خون‌هایشان درامان است مگر اینکه حقی را پایمال کنند و براساس آن قصاص شوند و محاسبه آنچه در قلب‌هایشان است با خداست!».

با توجه به روایات ذکر شده معنای حدیث چنین واضح می‌شود که آنحضرت می‌فرمایند: چون من با مردم به اسبابی که باعث جنگ و ستیز می‌شود، درگیر می‌شوم - به اسباب جنگ اشاره خواهد شد - پروردگارم به من دستور داده که چنین برخورد کنم، و اگر آن‌ها نشانه‌ای از ایمان را در خود ظاهر کردند من از جنگ دست می‌کشم و آنچه در قلب‌هایشان است به خداوند برمی‌گردد و او در روز قیامت آن‌ها را محاسبه می‌کند. به عبارت روشنتر: من اجازه ندارم با مردی که ادعای اسلام می‌کند بجنگم، حتی اگر این ادعایشان از روی ترس، یا فرار از کشته‌شدن باشد...

۲- شبه دیگری که در برخی اذهان پدیدار می‌شود این است که؛ «‌آیه شمشیر» بر همه‌ِ معانی و مفاهیم رحم و شفقت و گفتگو و بحث با کافران خط قرمز «باطل شد» کشیده است!

در آیه پنجم سوره توبه، که به آیه «شمشیر» شهرت یافته چنین می‌خوانیم:

﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥[التوبة: ۵].

ترجمه: «‏هنگامی که ماه‌های حرام (که مدّت چهار ماهه امان است) پایان گرفت، مشرکان (عهدشکن) را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاه‌ها برای (به دام‌انداختن) آنان بنشینید. اگر توبه کردند و (از کفر برگشتند و به اسلام گرویدند و برای نشان‌دادن آن) نماز خواندند و زکات دادند، (دیگر از زمره شمایند و ایشان را رها سازید و) راه را بر آنان بازگذارید. بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان (برای توبه‌کنندگان از گناهان،) و رحمت گسترده (برای همه بندگان) است».‏

متأسفانه برخی از اهل علم بدون در نظرگرفتن این حالت خاص و سبب نزول آیه، با جرأت تمام ادعا کرده‌اند که این آیه ده‌ها آیات قرآن کریم را نسخ کرده است! ‌و در این زمینه به برخی از روایات اشاره کرده‌اند! علمای اسلام همه روایات وارده در این قضیه را مورد بحث قرار داده‌اند، تمامی روایاتی که چنین مفهومی را می‌رساند ضعیف هستند و استدلال به آن‌ها در این مورد نادرست است و آنچه درباره نسخ در آیات جهاد آمده است جای بحث و گفتگو دارد.

و آیاتی که ادعا شده این آیه با استناد به روایات ضعیف آن‌ها را نسخ کرده، احکام تکلیفی نیستند تا بتوان آن‌ها را تغییر داد، بلکه آیاتی هستند که معانی و مفاهیم اساسی دین چون آزادی عقیده و اختیار و اراده فرد، سعی در برقراری امنیت و صلح و آرامش و غیره را ثبت کرده‌اند.

به برخی از این آیات به صورت گذرا اشاره می‌کنیم، تا خواننده عزیز دریابد این معانی والا از اساسیات دین و غیر قابل «نسخ» می‌باشند:

خداوند می‌فرمایند: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ[البقرة: ۲۵۶]. ترجمه: «‏اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست».

﴿وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا[الأنفال: ۶۱].

ترجمه: «‏اگر آنان به صلح گرایش نشان دادند، تو نیز بدان بگرای (و در پذیرش پیشنهاد صلح تردید و دودلی مکن و شرائط منطقی و عاقلانه و عادلانه را بپذیر)».

﴿وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُۗ[آل عمران: ۲۰].

ترجمه: «و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش؛ زیرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و بس».

﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ[النساء: ۶۳].

ترجمه: «پس از ایشان کناره‌گیری کن (و به سخنانشان توجّه مکن و به سوی حق دعوتشان نما) و اندرزشان بده».

﴿مَّا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ[المائدة: ٩٩].

ترجمه: «‏پیغمبر وظیفه‌ای جز تبلیغ (و رساندن پیام آسمانی) ندارد».

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ[الأنعام: ۱۰۸].

ترجمه: «(ای مؤمنان !) به معبودها و بت‌هائی که مشرکان بجز خدا می‌پرستند دشنام ندهید تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوزکارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند».

﴿أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩[یونس: ٩٩].

ترجمه: «آیا تو (ای پیغمبر!) می‌خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است)».‏

﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ[النحل:۱۲۵].

ترجمه: «‏(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فرا خوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن».

۳- شبهه دیگری که در این زمینه مطرح می‌شود این است که: آیا جنگ در اسلام دفاعی است یا هجومی؟!

در سایه پیشرفت جهان غرب و تخلف جهان اسلام طی دو قرن گذشته، و همگام با حملات استعماری غربی‌ها به منطقه برخی از مسلمانان دچار نوعی شکست روحی شده، در مقابل هجوم فکری گسترده، و فراگیر غربی خود را خلع سلاح کرد! این افراد چون از اعتماد به نفس کافی برخوردار نبودند در موارد بسیاری دانسته یا ندانسته با ساز دشمن رقصیدند.

به طور مثال در جامعه فکری مسلمانان مفهوم جدیدی از جنگ و جهاد رواج پیدا کرد که بسیاری از ویژگی‌ها و مفاهیم والای اسلامی در صحنه مبارزه را نادیده گرفته، سعی بر این داشت پدیده جهاد را به گونه‌ای زنده به گور یا مسخ شده معرفی کند. البته این نوع گرایش‌ها از سوی نظام تبلیغاتی غرب آبیاری می‌شد، چرا که کشورهای استعمارگر در منطقه، اسلامی را می‌خواستند که کاملاً مطیع و فرمانبر بوده، از آزادی و حقوق انسان و ملیت‌طلبی هیچ دم نزند.

در این آونه دو گرایش فکری در ساختار اجتماعی جهان اسلام رواج پیدا کرد:

۱- برخی با آب و تاب جهاد را در کالبد قانونگذاری اسلامی حرکتی به کلی دفاعی و منفی معرفی می‌کردند.

۲- در مقابل آن اندیشه، تفکر هجوم‌گرایانه اسلامی مطرح شد که «جهاد» را حرکتی مهاجمانه به تصویر می‌کشید.

این دو گرایش که بسیاری از مفکران سرشناس اسلامی نیز آن‌ها را محک می‌زدند، - خواسته یا ناخواسته -‌ آب به آسیاب دشمن می‌ریخت! استعمار در سایه تصور اول؛ مسلمانانی بی‌بخار بدور از حس جوانمردی و دفاع از کرامت اسلامی تربیت می‌نمود!

و با شاخ و برگ‌دادن تصور و گرایش دوم؛ آن را وسیله‌ای برای مسخ و تشویه صورت اسلام در جهان، و طعنه‌زدن به دین مبین اسلام قرار می‌داد!

و امروزه با نیم نگاهی گذرا در حجم تبلیغات رسانه‌ی استعمارگران این دو دیدگاه را به روشنی می‌توان مشاهده کرد.

گویا در کنار فشارهای تبلیغاتی و هجوم گسترده استعماری و تقدم و یکه‌تازدن جهان غرب، و سپس رفت و تخلف جهان اسلام و فشارهای منفی قرن بر عقل و اندیشه مسلمان معاصر؛ نوعی مغالطه و امتزاج بین علل و اسباب جنگ، با روش‌های آن، در ساختار این دو گرایش تأثیر گذار بوده است!‌

می‌بایستی بین دلایل و اسباب جنگ، و روش‌های آن تفاوت قائل شد:

دلایل جنگ از دو مورد نمی‌تواند جدا باشد:

۱- دلایل دفاعی: دولت یا گروهی جهت از بین‌بردن یا تضعیف به ملتی حمله‌ور می‌شود، و ملت مورد هجوم واقع شده؛ یا در شهر و قلعه‌های خود سنگر می‌گیرد، و یا به میدان مبارزه می‌آید، و یا گروه مهاجم را در خانه و کاشانه‌اش غافل‌گیر می‌کند و یا...

۲- دلایل هجومی یا دشمنانه:

گروهی به مجموعه یا ملیتی حمله‌ور می‌گردند و یا به دشمنان آن‌ها در هجوم‌شان کمک می‌کنند.

اما روش‌های جنگ را می‌توان به:

- دفاعی خالص -‌ ‌یا هجومی خالص، یا چیزی مخلوط از هجوم و دفاع، تقسیم کرد.

اسباب و دلایل جنگ را می‌توانیم با معاییر و قواعد اخلاقی سنجیده؛ خوب یا بد بدانیم، در حالیکه روش‌های اداره جنگ و مدیریت میدان مبارزه را تنها با قوانین تخصصی نظامی بررسی می‌کنیم. مثلاً می‌گوئیم: تاکتیک نظامی درست و فعال، و یا حرکت اشتباه نظامی و غیره...

در تمامی جنگ‌هایی که در زمان پیامبر اکرم ج و در زمان خلفای راشدین صورت گرفت، ملاحظه می‌شود که دلایل همه آن‌ها به هدف دفاع از حریم دولت اسلامی بوده است! ‌هرگز مسلمانان به هیچ گروه و یا قبیله و شهری بدون اینکه طرف مقابل آتش فتنه جنگ و دشمنی را نیفروخته باشد حمله نکرده‌اند! همانطور که پیش از این اشاره شد اسلام بیش از آنچه در تصور همه ادیان گذشته و در تخیل انسان معاصر می‌تواند بگنجد به آزادی و اختیار و اراده و کرامت و حفظ جان انسان -‌ چه مسلمان و چه غیر مسلمان - اهتمام ورزیده است.

اما روش‌های مدیریت جنگ در سیرت رسول الله در بیشتر موارد هجوم و در برخی موارد دفاعی بوده است.

مسلمانان به خوبی درک می‌کردند که هجوم بهترین روش دفاع از حریمشان می‌تواند باشد، و در سال پنجم هجری پس از شکست احزاب و گروه‌های کفر در غزوه خندق این استراتیژی نظامی تحقق یافت و رسول الله با خوشحالی تمام فرمودند: از این به بعد کفه ترازوی ما سنگین شده و ما به آن‌ها هجوم می‌آوریم و آن‌ها توان حمله به ما را نخواهند داشت. این ویژگی عقیده اسلامی را در سایه این قاعده اساسی و استراتژی نظامی بهتر می‌توان درک کرد که می‌گوید:

«دین و عقیده‌ای که تنها از ویژگی دفاعی برخوردار است در میدان مبارزه جایگاه بسیار ضعیف و ناتوانی دارد، ولی اگر در کنار ویژگی دفاعی از قدرت و توان هجومی نیز برخوردار باشد، وزن و هیبت و جایگاه خاص خودش را می‌تواند بدست آورد. چرا که رمز و کلید دفاع از خود در قدرت و توان تهدید به دیگران نهفته است».

در کنار تبلیغات سوئی که بدانها اشاره شد، موردی است که مستشرقان تخم شرارت آن را در بین عقل‌های ساذج و نادان می‌پاشند که اسلام با زور شمشیر بر مردم تحمیل شده است!

این شبهه را بسیاری از دانشمندان و روشنفکران مسلمان و غیر مسلمان چون «گوستاف لوبون» در کتابش «تمدن عرب» بی‌اساس و پوچ دانسته‌اند و با برهان و دلیل و حجت قاطع آن را رد کرده‌اند. البته تعالیم دین مبین اسلام - همانطور که گذشت - با این ایده و دیدگاه زور و زر و قلدری به کلی مغایر است!

از آنجا که آنچه گذشت پوچی این ادعا را بکلی برملا ساخته، تنها به یک مورد یعنی؛ فتح اسلامی در ایران زمین اشاره می‌کنم!

برخی از هرهری مذهب‌ها و کوته‌فکرانی که با عمق تاریخ ایران به کلی بیگانه‌اند، گمان می‌برند؛ ایرانیان به زور شمشیر سر طاعت در مقابل اسلام خم کردند! حقیقت ماجرا این بود که لشکر سلطنت طلب خسرو پرویز و سران دولت فارس مانع رسیدن صدای حق، یا پیام پروردگار و خالق بشر به بندگان او شدند، سپاهیان اسلام این سد را شکسته، ندای آزادبخش توحید و یکتاپرستی را برای فارسیان به ارمغان آوردند.

پدران ما نه جاهل و بی‌سواد بودند و نه احمق و بی‌غیرت و نه ترسو که خود را تسلیم چهار عرب بادیه‌نشین کنند، بلکه انسان‌هایی بسیار بافرهنگ و فهمیده و آگاه بودند که چون تعالیم وارسته و والای اسلام را دریافتند، یوغ بندگی و بردگی انسان‌ها را از گردن دریده، سرطاعت و فرمانبرداری به درگاه خداوند متعال خم کردند.

پدران ما با اختیار و اراده و خواست خود آن‌چنان که قانون و اساس اسلام بود به اسلام گرویدند نه با زور شمشیر.

و مسلمانان هرگز کسی را مجبور به اسلام‌آوردن نکردند، افرادی که مسلمان می‌شدند خود آتشکده‌ی جهالت خویش را به مسجد عبادت پروردگار تبدیل می‌کردند. و تا قرن‌ها که توده مردم با آگاهی و دانش و فهم خود مسلمان شدند مسجد و آتشکده در کنار هم در شهر و روستاهای کشور قرار داشت، و با مرور زمان و رشد فکری و فرهنگی و علمی و دانش‌افروزی و ستیز اسلام با جهالت و نادانی و بی‌سوادی و نشر علم و دانش از تعداد آتشکده‌های کاسته و بر تعداد مساجد افزوده گشت!...