قرآن به صورت بسیار روشن و صریح با پیامبر سخن میگوید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ أَزۡوَٰجَكَ﴾[الأحزاب: ۵۰].
«ای پیغمبر! ما برای تو (جهت توفیق در کار تبلیغ دعوت و چیزهای دیگر) حلال کردهایم همسرانت را که مهرشان را پرداختهای...».
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾[القلم: ۴]. «تو دارای خوی سترگ (یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی».
﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ ١﴾[الشرح: ۱]. «و آوازهی تو را بلند نکردیم و بالا نبردیم؟».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ﴾[التحریم: ۱]. «ای پیغمبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت، بر خود حرام میکنی؟..».
﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦﴾[القیامة: ۱۶]. «(به هنگام وحی قرآن) شتابگرانه زبان خود را به خواندن آن مَجُنبان (و آیات را عجولانه و آزمندانه تکرار مگردان)».
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ...﴾[الأنفال: ۳۳]. «خداوند تا تو در میان آنان هستی ایشان را عذاب نمیکند (به گونهای که آنان را ریشهکن و نابود سازد)...».
به عبارت روشن و سادهتر اینکه اگر به فرض محال قرآن از پیامبران دیگر سخن نمیگفت، و یا آنها را از متن خود حذف میکرد، تنها از برخی زیبائیهای فنی و اعجازی آن، و از برخی پند و اندرزها و درسهای آن کم میشد، اما بر شکل و هیکل قرآن کریم لطمهای وارد نمیآمد، چرا که آنها در متن و حکایت قرآن قرار دارند. این در حالی است که حذف پیامبر اکرمجاز قرآن، به معنای فروریختن کیان، هیکل و ساختمان یا بنیان کلی قرآن کریم است! زیرا پیامبر نه تنها در متن و حکایت قرآن حضور دارد، بلکه در «مقام» و خطاب مباشر قرآن است و حذف او به معنای حذف مخاطب و به معنای بیمحتوا بودن خطاب خواهد بود!
وقتی قرآن میگوید: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ...﴾[القیامة: ۱۶]. علمای لغت میگویند: ﴿لَا تُحَرِّكۡ﴾فعل است، و فاعل آن: ضمیر تو، که در اینجا بخاطر وجود مخاطب باید حذف شود، (محذوف الحذف وجوبا لوجوده في المقام)!
و اگر این وجود مقامی حذف شود، آیه قرآنی بکلی بیمحتوا خواهد شد!.. چه کسی زبانش را به حرکت در نیاورد؟ خطاب متوجه چه کسی خواهد بود؟!
و همچنین پیامبر عنصری است بارز در فهرست قرآنی!..
گاهی به نام خود او: سوره محمد، و گاهی با صفتش؛ چون سورههای مدثر و مزمل، و گاهی با سورههایی مخصوص به او؛ چون کوثر و الشرح، و گاهی با سورههایی که ایشان سبب نزول آنها بودهاند؛ چون الضحی و النجم، و احیانا سورههایی که در مواردی از آنها شخصیت ایشان در سبب نزول نقش داشته است است: چون التوبه و النور و الفتح. وسورههایی که با خطاب او شروع میشوند؛ چون طه، یاسین، التحریم، و سورههایی که او را امر میکنند؛ ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١﴾[الکافرون: ۱]. «بگو: ای کافران!..»، ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾[الإخلاص: ۱]. «بگو: خدا، یگانهی یکتا است»، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾[الفلق: ۱]. «بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم»، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾[الناس: ۱]. «بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان».
سورههایی که از حکایت او خبر میدهند: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا...﴾[الإسراء: ۱]. «تسبیح و تقدیس خدائی را سزا است که بندهی خود (محمّد پسر عبدالله) را در شبی از مسجدالحرام (مکّه) به مسجدالاقصی (بیتالمقدّس) برد،..»سورههایی که با چیزهایی که به او تعلق دارد نامگذاری شدهاند: چون سوره الحجرات. سوره «البلد» سخن از شهر او به میان میآورد ﴿لَآ أُقۡسِمُ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ١ وَأَنتَ حِلُّۢ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٢﴾[البلد: ۱-۲]. «سوگند به این شهر (مکّه که کعبه در آن است)! * شهری که تو ساکن آنجا هستی (و وجود پرفیض و پربرکت تو، بر شرافت و عظمت آن افزوده است)»و سوره «المجادله» از موردی سخن میگوید که برای او اتفاق افتاد!
نه تنها این بلکه تقسیم جغرافیایی قرآن به «مکی و مدنی» چون قطبنمایی است که در جهت حرکت رسول خدا در حرکت است. پیامبر در مکه است قرآن مکی میآید، پیامبر به مدینه میرود قرآن رنگ و بوی مدنی به خود میگیرد!
قرآن و پیامبر آنچنان همدیگر را در آغوش گرفتهاند که فهم یکی بدور از دیگری ناممکن است.
چه عجب در این؟!.. مگر این همان پیامبری نیست که خداوند به جان او قسم میخورد ﴿لَعَمۡرُكَ إِنَّهُمۡ لَفِي سَكۡرَتِهِمۡ يَعۡمَهُونَ ٧٢﴾[الحجر: ٧۲]. «(ای پیغمبر!) به جان تو سوگند! آنان در مستی (شهوت و جهالت) خود سرگردان بودند».
و خداوند هرگز به هیچ بشری غیر از پیامبر اکرم جقسم یاد نکرده است!..
پیامبری که خداوند و فرشتگانش بر او صلوات و درود میفرستند و به مؤمنان دستور داده شده بر او صلوات و درود بفرستند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦﴾[الأحزاب: ۵۶]. «خداوند و فرشتگانش بر پیغمبر درود میفرستند، ای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید».
سلام و درود الهی بر او و بر یاران گُزیده و خویشان پسندیدهی او باد. تا باد و آب و آتش و خاک در آفرینش بر کار است و
گل بر شاخسار همبستر خار.
عارف که ز سر معرفت آگاه است
بیخود ز خود است و با خدا همراه است
نفی خود و اثبات وجود حق کن
این معنی لا إله إلا اللّه است