در پرتو هجرت مصطفی (علیه الصلاة والسلام)
امتی که در غار حراء با نغمه سازنده «اقرأ» – بخوان – متولد شد، به یکباره چشمش را بر جهانی غرق در تاریکیها، و بر همنوعانی که در دوری و غفلت از پروردگار و خالق خود یکدیگر را به بردگی گرفته بودند گشود. این امت نو پا که ندای قرآن با قلبهایش آمیخته شده بود، و گویا بر آنها نازل شده، فرد فرد آنها را مورد خطاب قرار میدهد، در پی رسانیدن این نور به تمام جهان و جهانیان شدند. در مفکوره آنها مفهوم خاک و بوم وسعت گرفت، و ملک و دیار آنها همه سرزمینهایی شد که خدایشان آفریده! زبان حالشان میسرود: هر ملک، ملک ماست که ملک خدای ماست..
یاران رسول الله جمال، ثروت، ملک و دیار خود را رها کرده؛ گاهی به حبشه، و گاهی به یثرب – مدینه منوره – و از مدینه به بغداد، و مصر و مراکش و ایران و هند رخت هجرت بربستند، و همه همان جملهای که ربعی بن عامر به رستم فرماندار سپاه سرزمین فارس گفت را در دل داشتند: «لقد ابتعثنا الله لنخرج من شاء من عبادة العباد إلی عبادة رب العباد ومن جور الأدیان إلی عدل الإسلام ومن ضیق الدنیا إلی سعتها»«ما را خدایمان برانگیخته تا مردمان را از بردگی و بندگی همنوعان خود رهایی داده بسوی عبادت خالق و آفریدگارشان رهنمون باشیم. و از ظلم و ستم مذاهب ساختگی رهایی داده به عدل و داد اسلام، و از تنگی دنیا به وسعت و گشایش آن سوق دهیم».
آنها بسوی عالم بال کشیدند تا دین و مبانی اصلاح عقلی و روحی را در میان بشریت منتشر سازند تا از پوچی و سر در گمی رهایی یابد. لذت نجات آدمیان چنان نشوه و شوقی در آنها بوجود آورده بود که هیچ برف و بوران و صحرای سوزانی را توان بازداشتن آنها از ادامه مسیر نبود. تا بدانجا که عقبه بن نافعس بر ساحل خروشان اقیانوس ایستاده داد بر آورد: سوگند بخدا اگر میدانستم در پس این اقیانوس بیساحل مردمانی زندگی میکنند، دل این آب را دریده نور هدایت و رستگاری و پیام اسلام را بدانها میرساندم.
آن جوانمردان مؤمن تربیت یافته در مدرسه نبوت با تمام آن عزم راسخ و اراده فولادین بسیار نرم خو و خوش برخورد و زیبا بیان بودند، و هرگز خود را در پشت دیوارهای زمخت و بلند پنهان نکردند، و خوشبختی و سعادت خود را با روحیهای از گذشت و ایثار به بشریت تقدیم داشتند، با عشق و علاقه از تجارب دیگران آموختند و به حرفهایشان گوش فرا دادند.
پیامبر اکرم جدر ۲٧ صفر چون رخت هجرت از خانه خود در مکه بر بست در حقیقت نه قریش را ترک گفت و نه بنوهاشم را، بلکه کفر، ستم، طغیانگری، خودخواهی، جبروت و فرعون منشی آنها را ترک گفت. او با وجودی که از ظلم و ستم آنها به تنگ آمده بود هدایت و رستگاری را برای همه آنها آرزو داشت. چون از شهر خود بیرن میرفت نگاهی به پشت سرشان انداخته فرمودند: «إنك أحب بلاد الله إلی الله، ولو لا أن أهلك أخرجوني منك ما خرجت»«تو از همه سرزمینهای الهی در نزد خداوند عزیزتری، و در نزد من نیز همچنان، و اگر ساکنانت مرا بیرون نمیراندند من از اینجا نمیرفتم».
جای دارد مهاجران زمان ما بار دیگر در نامه سرگشاده هجرت رسول اکرم جو شاگردانش به دقت بنگرند، هجرتی که معانی پر بار؛ ایمان و جهاد، دلسوزی و شفقت، دعوت و امید، بازگشت و پیروزی در هر سطر آن تجلی میکند. هجرت؛ قطع رابطه با زادگاه، خانواده، فامیل و یا هموطنان هر چه مبنای اختلاف باشد، نیست. بلکه تلاشی است برای یافتن پایگاهی آرام تا مهاجری که دلش برای ملتش میسوزد با استفاده از تمام وسائل ارتباطی؛ انترنت، ایمیل، نامه نگاری، رادیو و تلویزیون و... با خویشان و ملتش در تماس بوده در پی صلاح و رستگاری آنها کوشا باشد تا خدای ناکرده نامش از لیست برترها حذف نگردد:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ...﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امتی هستید که پدیدار گشتهاید (برای اصلاح بشر، که مردم را) به نیکوکاری امر میکنید و از بدکاری باز میدارید و ایمان به خدا دارید....».
مهاجری که برای نجات دین، مال و یا ناموس خود از دیار و کاشانهاش گریخته، یا حتی کسی که در پی آسایش و زندگی بهتر در دیاری دیگر جای گزیده، نباید در فضای آزاد و آسایش جدید خود را ببازد و بازیچه شهوتها و وساوس شیطانی گردد، باید دریابد که راه رسیدن به بهشت پر است از سختیها و مشقتها و خارهای دردناک، البته خدای یگانه بنده مؤمن و صادقش را هرگز ضایع نمیکند.
مهاجر باید همواره صحنههای زنده و نمادین هجرت رسول اکرم جرا همیشه جلوی دیدگان خود داشته باشد:
مکه تقریبا از مؤمنان خالی شده، قریش عازم ترور پیامبر اکرم جاست. پهلوانانی با شمشیران تشنه بخون خود پشت در خانه پیامبر اکرم جرسیدهاند تا با یک حمله او را برای همیشه از سر راه خود بردارند. حفاظت پروردگار بحرکت در میآید. جبریل خبر میدهد که «لا تبت هذه اللیلة على فراشك...»«امشب را بر بستر خود نخواب».
پیامبر اکرم جدر حالیکه بر لبانش تبسم اعتماد و توکل بخداست و زیر لب زمزمه میکند: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ ٩﴾[یس: ٩].
«و (راه خیر را) از پیش و پس بر آنها سد کردیم و بر چشم (هوش) شان هم پرده افکندیم پس هیچ (راه حق) نمیبینند».
در ۲٧ صفر سال ۱۴ نبوت / مصادف ۱۳ سبتامبر/۶۲۲م، از خانه برآمده بر سر تمام آن خاک بسران خاک ذلت مینهد، و در پناه پیروزی و حفاظت الهی مسیرش بسوی آینده مجهول را آغاز میکند.
سفرنامه هجرت رسول اکرم جبه تنهایی گویای خط مشی دولت آینده، و راهکار مدیریت جامعه اسلامی است. پیامبر اکرم جپسر عمویش «علی» را در بستر خود در پناه حق میگذارد تا نیزههای تشنه بخون تروریستان در مقابل او شرمسار گردند. و با اعتماد کامل به پروردگارش او را از عاقبت امر مطمئن ساخته فرمود: «إنهم لن یصیبوک بأذی»«آنها هرگز نخواهند توانست به تو آزاری برسانند».
پیامبر هدایت و رستگاری بشریت از خانه و کاشانهاش بیرون رانده میشود. دهها تروریست قلدر به نمایندگی همه قبائل عرب مکه و حومه آن برای ریختن خون او کمر بسته در پشت در خانهاش منتظر ساعت صفرند. با تمام اینها پیامبر اکرم جپسر عموی عزیزش که از کودکی چون پسر او را پرورده در بستر تهدید به مرگ رها میکند تا امانتهای قریش را که در کنار دشمنی شدید با او به رمز اعتماد کامل بدو نزدش گذاشتهاند را به صاحبانش برگرداند!
به عبارت دیگر آن جناب با زبانی گویا به آنها میرساند: جنایت، دشمنی، تجاوز به تمامی حقوق من باعث نمیشود من اخلاق و رویه شما را برگزینم و با شما به همان شیوهای برخورد کنم که شما با من میکنید. بلکه با وجود اینکه شما تمامی اموال و دارایی یاران مرا تصاحب کردهاید، برخی را به شهادت رساندهاید، و برخی در زندانهای شما زیر شلاقهایتان شکنجه میشوند، و برخی بیخانمانی را برگزیده از خانه و کاشانههایشان فرار را بر شکنجه و ظلم شما ترجیح دادهاند، اموال و دارائیهای شما نزد من امانت است، آنها را به بهای به خطر انداختن زندگی پسر عموی عزیزم – که نزد من جایگاه فرزندی دارد – به شما برمیگردانم، و هرگز اجازه نمیدهم شما مبادئ و اصول اخلاقی مرا تحت الشعاع تصرفات غیر انسانی و زشت خود قرار دهید!
راهنمای این سفر تاریخ ساز که از اهمیت آن در مسیر ساختار امت اسلام همان بس که بدانی مؤمنان آن را مبدأ تاریخ خود قرار دادند، بتپرستی است بنام «عبدالله بن أریقط»!
راهنمای سفری که سنگ بنای دولت اسلامی را بر پا میکند بر مبنای توان و کارآیی انتخاب شده نه بر مبنای دین و شناسنامهاش! اساس دولت اسلام بسیار واضح و روشن است؛ در آن هیچ بوی و اثری از حقد و کینه، نژادپرستی، مجبور ساختن افراد به پذیرش اسلام نمییابی. در سایه این نظام جدید؛ فرهنگها، قدرتها و توان بشری دست در دست هم داده، یکدیگر را به کمال میرسانند.
راهنمای بت پرست مسافران مؤمن را در سفر به یثرب در راه یمن انداخت نه در راه معروف شام! و این تاکتیک بیانگر اختیار کاملا درست پیامبر اکرم جاست که باید افراد کاردان را حتی بر اطرافیان و دوستان نیز اولویت بخشید.
و صد البته اگر عزیز فردی با مهارتهای بالا و کارکشته و قابل اعتماد کامل باشد به مقام «یار غاری» ابوبکر صدیق میرسد، آن مقامی که پس از مقام والای پیامبران در بین خلایق بالاترین رتبههاست.
پیامبر که از سفر ملکوتی او به همراهی فرشته وحی بسوی آسمانها و سدرة المنتهی زمانی نمیگذرد امروز میخواهد به پیروانش بیاموزاند که راه بهشت پر از خطر و تحمل رنجها و سختیهاست، و نحوه برنامهریزی، استفاده درست از امکانات و چگونگی جمع کردن بین توکل بر خداوند متعال و استفاده از اسباب را عملا به بشریت میآموزاند.
شبانه او و دوستش ابوبکر صدیق از طاقچهای در پشت خانه ابوبکر بیرون میجهند و دوان دوان با راه رفتن بر سر انگشتان پا تا اثری از خود برجا نگذارند خود را به غار ثور در خلاف مسیر هدف (یثرب) بالای آن کوه پر از سنگهای تیز و صخرههای قطور میرسانند.
عبدالله بن ابوبکر نقش سازمان اطلاعات را بدوش میگیرد. روز در مکه میچرخد تا از آخرین نقشهها و توطئههای دشمن آگاه شده در تاریکی شب آخرین گزارش را به مسافران برساند و همگام با طلوع سحر در غفلت کامل اهل مکه در کنار آنها باشد.
اسماء با وجود اینکه کودکی هفت ماهه در شکم دارد مسئولیت تدارک آذوقه را بر عهده گرفته، عامر بن فهیره با هی کردن گوسفندانش در مسیر راه دشوار آن کوه اثر پاهای سربازان جان بر کف را از بین میبرد و شیر تازه دو یار غار را به آنها میرساند.
قریش با تمام زیرکی و قدرتها و امکاناتش در مقابله آنچه روی میدهد مات و مبهوت مانده است! از یک سو شکنجه مؤمنانی چون علی و عائشه و دیگران برای اعتراف به مسیری که از آن خبر ندارند! و از سوی دیگر ارسال گشتهای ویژه برای زیر نظر گرفتن تمامی راهها و کوره راههای دخولی و خروجی شهر، اعلان جایزههای کلان برای کسی که آن دو را زنده یا مرده به قریش تسلیم کند!..
با تمام آن احتیاطها دشمن به دهانه غار میرسد، ابوبکر از اینکه مبادا گزندی به پیامبر اکرم جرسد و دعوت اسلامی برای همیشه زنده بگور شود، سخت پریشان است. پیامبر اکرم – علیه الصلاة والسلام - به او دلداری میدهد: «ما ظنك باثنین الله ثالثهما»«ای ابوبکر چه گمان میبری درباره ما دو شخصی که خداوند سومی ماست».
از مسیر پرتی که هیچ مسافری از آن استفاده نمیکند، از راه ساحل بطرف جنوب در راه یمن، سپس به طرف غرب بسوی ساحل، سپس از کنار ساحل دریای سرخ بسوی یثرب در راهند، صحرا نشینی که ابوبکر را میشناخت آنها را دیده از ابوبکر میپرسد: این کیست که با شماست!
ابوبکر که نحوه برخورد با چنین مواردی را از استاد و پیامبرش آموخته، با حاضر جوابی فورا میفرمایند: مردی است که مرا راهنمایی میکند!
سراقه بن مالک، سوار کار بنی مدلج، به طمع دوصد شتر دل صحرا را میشکافد تا بدانها برسد. معجزه الهی پاهای اسبش را به زمین فرو میبرد. پیامبری که در دل صحرا در معرض خطر قرار گرفته به سراقه مژده میدهد که روزی دستبند طلایی خسرو شاه ایران را بدست خواهد کرد.
بریده اسلمی که همراه با هشتاد سوار کار از خانهاش برآمده تا پیامبر را اسیر کرده جایزه را ببرد، خود اسیر ایمان و اخلاق پیامبر شده همراه قومش اسلام میآورد.
و در روز دوشنبه۸/ ربیع الأول سال ۱۴هـ مصادف با ۲۳ سبتامبر/۶۲۲ رسول خدا جکه ۵۳ سال از عمرش میگذرد به قباء میرسند.
پس از ۴ روز مهمانوازی مؤمنان در خانه کلثوم بن الهدم، و بنای مسجد قباء – اولین مسجدی که سنگ بنای آن تقواست – همراه با مؤمنانی که به استقبالشان آمده بودند روز جمعه پس از ادای نماز در «بنی سالم» وارد یثرب شدند تا مؤمنان شیفته رسول الله به میمنت این قدوم مبارک شهر خود را «مدینه منوره» – شهری که با مقدم مصطفی نورانی شده - نام نهند.
با تشریف فرمایی آن جناب جطایفههای پریشان این منطقه در زیر سقف یک شهر با برادری و برابری گرد هم جمع آمدند، و با گذاشتن دستور مدینه بزرگترین نظامی که والاترین فرهنگ و تمدن را به بشریت هدیه نمود پایه گذاری شد.