بَابُ الآنِيَةِ
بابی است در حکم ظرفها
۱۸- عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ اليَمَانِب، قَالَ: قَالَ رسول اللهص: «لَا تَشْرَبُوا فِي آنِيَةِ الذَّهَبِ والْفِضَّةِ، وَلَا تَأْكُلُوا فِي صِحَافِهَما، فَإِنَّهَا لَهُمْ فِي الدُّنْيَا، وَلَكُمْ فِي الْآخِرَةِ » مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.
برای ظرفها بابی قرار داد، برای اینکه بعضی از ظرفها مانند ظرف طلا و نقره دارای حکمی خاص میباشند.
از حذیفهس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «میاشامید در ظرفهای طلا و نقره و مخورید در ظرفهای طلا و نقره، برای اینکه خوردن و آشامیدن در ظرفهای طلا و نقره برای کافران است در دنیا و برای شما مسلمانان در آخرت است».
این حدیث را بخاری و مسلم هر دو از حذیفه روایت نمودهاند و بر لفظ آن اتفاق دارند. اجماع نیز بر حرام بودن خوردن و آشامیدن در ظرفهای طلا و نقره منعقد است.
لفظ حدیث بر منع خوردن و آشامیدن در ظرفهای طلا و نقره آمده است. علما هر نوع استعمال ظرف طلا و نقره را حرام دانستهاند. وضو گرفتن از ظرف طلا و نقره را نیز حرام دانستهاند. ظرف طلا و نقره برای عطر و عود و بوخوشی قرار دادن هم حرام دانستهاند. به علت اینکه طلا و نقره دو گوهر قیمتگذاری است و فضل خداست که این دو را برای تعیین قیمتها آفرید. اگر طلا و نقره و یا جانشین طلا، مثل اسکناس وجود نداشت، کسی که میخواست شتر را بفروشد و زعفران را بخرد به چه نوع مبادله امکان داشت؟
نظر شریعت مطهر اسلام این است که طلا و نقره معیار قیمتگذاری اشیاء هستند و به منزلهی حاکم در تعیین قیمتها هستند و همانطور که نمیتوان حاکم را در بند نگه داشت، زیرا احکام و فیصلهی کارهای مردم زیرنظر اوست، همانگونه هم نمیتوان طلا و نقره را به ظرف تبدیل نمود و آن را در جایی در بند نگه داشت، برای اینکه طلا و نقره باید در دست مردم باشد و از آن استفاده کنند، حتی به کار بردن زر و سیم در انواع زینت باعث راکد ماندن آن و بیکار شدن برخی از مردم میشود.
علما با فهم این حقیقت هر نوع استعمال طلا و نقره که باعث بیرون رفتن آن از دست مردم و راکد ماندن آن باشد، حرام دانستهاند.
اما آن مردمی که فقط نظر به ظاهر الفاظ دارند، فقط خوردن و آشامیدن در ظرف طلا و نقره را حرام میدانند و دیگر وجوه استعمال، مثل وضو گرفتن از ظروف آن دو و یا ظرف بوخوشی و یا سرمهدان طلا و نقره را حرام نمیدانند، این خود نوعی جهل است که نظر فقط به سوی لفظ باشد و توجهی به معنی نشود.
قصد شارعص بر منع راکد نمودن طلا و نقره است تا در دست مردم باشد و از آن در به وجود آوردن کار برای بیکاران و نشر علم و تمدن و بالا بردن اقتصاد استفاده کنند، نه اینکه پایبند زینت و خوشگذرانی باشند و از فهم شریعت به دور افتند. همین نظرکنندگان به ظاهر لفظ کارشان به مسخره افتاده است و گفتهاند: گوشت خنزیر پلید و حرام است، اما پوست و استخوان آن پلید نیست.
و این همان رفتار یهودیان است که وقتی چربی و پیه خنزیر که بر آنان حرام شد آن را روی آتش گداختند و از آن استفاده نمودند و گفتند اکنون روغن است و پیه نیست.
شرح حال: حذیفه، کنیهاش ابوعبدالله است. خودش و پدرش، یمان، هر دو از صحابهی بزرگوار حضرت رسول اللهص هستند، حذیفه صاحب سر رسول اللهص بود که رسول اللهص قسمتی از اسرار خود را به او میفرمود، در غزوهی احد، حذیفه و پدرش در رکاب رسول اللهص بودهاند. وفات حذیفه به سال ۳۵ هجری در مداین اتفاق افتاد.
۱۹- وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَل، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «الَّذِي يَشْرب فِي إِنَاءِ الْفِضَّةِ [هكذا عند البخاري ومسلم وانفرد مسلم برواية أخری: الَّذِي يَشرَبُ فِي إِنَاءِ الفِضَّةِ والذَّهَبِ] إِنَّمَا يُجَرْجِرُ فِي بَطْنِهِ نَارَ جَهَنَّمَ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.
از ام المؤمنین ام سلمهل روایت است که او گفت رسول اللهص فرمود: «کسی که در ظرف نقره بیاشامد [چنانکه در روایت شیخین است، و کسی که در ظرف طلا و نقره بیاشامد چنانکه در روایت دیگر نزد مسلم است] در حقیقت آتش دوزخ در شکمش به صدا در میآید».
کسی که در ظرف طلا و یا نقره بیاشامد در واقع در شکم خود صدای آتش دوزخ درآورده است، یعنی عاقبت او به آنجا میکشد که آتش دوزخ در شکمش رخنه کند و به صدا درآید.
و کلمهی نار جهنم: به رفع روایت شده که نار فاعل یجرجر باشد. و فعل مذکر آمده با اینکه فاعل آن نار مؤنث است به سبب فاصلهی في بطنه میان فعل و فاعل.
امام نووی فرمود: «نصب نار جهنم همانا صحیح و مشهور است که شارحان بر آن رفتهاند و اهل عرف آن را صحیح دانستهاند، و فاعل در صورت نصب نار همانا شارب است.
جرجره: آواز ریختن آب به شکم است، و آواز شتر است وقتی که غذا را میجود تا به شکم فرستد، یعنی کسی که ظرف نقره و یا طلا برای آشامیدن به کار برد در حالی که استعمال آن حرام است و از آن منع شده، عذاب او چنین است که آتش دوزخ در شکم او به صدا درمیآید.
جهنم: نام طبقهای از دوزخ است و کلمهی عجمی و معرب و به معنی پرعذاب و یا بعیدالقعر و بی ته است. دوزخ نامهای متعدد دارد که هر کدام به مناسبتی است. جحیم: آتش شعلهور. هاویه: آتشی که هرچیز در آن انداخته شود و در حال پایین رفتن است. سعیر: آتشی که عذاب آن فرد معذب را دیوانه میکند. و همچنین نامهای دیگر آن که هر کدام به مناسبتی است و مجموع همهی آن نامها بر آن صدق میکند.
و این حدیث مانند حدیث قبلی است در حرام بودن استعمال ظروف نقره و طلا.
شرح حال ام سلمهل: نام او هند دختر ابی امیه است. از سابقین به سوی اسلام است. او و شوهرش ابو سلمه بن عبدالاسد به حبشه هجرت نمودند. موقعی که مشرکان کلمه، مسلمانان را زیر فشار قرار داده بودند، شوهرش پس از مراجعت از حبشه در مدینه وفات یافت. بعد از انقضای عدهاش، رسول اللهص با او در سال چهارم هجری ازدواج نمود و از جملهی امهات المؤمنین شد. ام سلمه زنی دانا و عاقل و فاضل بود. در سال ۵۹ هجری قمری در مدینه در عمر ۸۴ سالگی درگذشت و در بقیع مدینه به قبر سپرده شد.
۲۰- وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا دُبِغَ الْإِهَابُ فَقَدْ طَهُرَ». أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ (بهذا اللفظ).
۲۱- وَعِنْدَ الْأَرْبَعَةِ: «أَيُّمَا إِهَابٍ دُبِغَ فَقَدْ طَهُرَ».
مسلم/ در صحیح خود از ابن عباسبروایت نموده که رسول اللهص فرمود: «هر پوستی که دباغی و پوست پیرایی شود، پاک شده است». و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه/ به همین معنی از ابن عباسب روایت نمودند.
کلمهی: أهاب به پوست مردار گفته میشود پیش از دباغی آن، وقتی که دباغی شد آن را قِرْبَه و شَنّ و مُسْک مینامند. کلمهی مَسک مُعَّرب مَشْک است.
در سبب حدیث آوردهاند که رسول اللهص از راهی عبور میکرد و دید که گوسفند مردهی میمونه، همسرش، افتاده است. فرمود: چرا از پوست آن استفاده ننمودهید، که پوست مردار به دباغی پاک میشود.
هر پوست با دباغی آن، ظاهر و باطن آن پاک میشود و میتوان هر نوع استفاده را از آن نمود در مایعات و غیر آن، مگر پوست سگ و خوک که به دباغی پاک نمیشود.
و این مذهب شافعیس است که آب و روغن و غیره را میتوان در پوست دباغی شده جای داد.
و مذهب امامین ابی حنیفه و احمد نیز موافق آن است.
و نزد امام مالکس دباغی ظاهر پوست را پاک میکند و میتوان آن را در غیر مایعات به کار برد، مثل نهادن حبوبات در آن و نمیتوان مایعات را در آن ریخت.
۲۲- وَعَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْمُحَبِّقِس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «دِبَاغُ جُلُودِ الْمَيْتَةِ طُهُورُهاَ». صَحَّحَهُ ابْنُ حِبَّانَ.
و از سلمه بن محبقس روایت است که رسول اللهص فرمود: «پوستهای مردارها به دباغی آنها پاک میشود».
امام احمد و ابوداود و نسایی و بیهقی/ از سلمه این حدیث را به لفظ: «دِبَاغُ الأَدِيمِ ذَكَاتُهُ»: «دباغی، پوست را طاهر میسازد آنچنان که ذبح حیوان، گوشت آن را حلال میسازد».
شرح حال سلمهس از صحابهی رسول اللهص و از جمله اصحابی است که در بصره اقامت داشتهاند، پسر او سنانس از صحابه است.
۲۳- وَعَنْ مَيْمُونَةَل، قَالَتْ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِص بِشَاةٍ يَجُرُّونَهَا، فَقَالَ: «لَوْ أَخَذْتُمْ إِهَابَهَا؟» فَقَالُوا: إِنَّهَا مَيْتَةٌ، فَقَالَ: «يُطَهِّرُهَا الْمَاءُ وَالْقَرَظُ» أَخْرَجَهُ: أَبُو دَاوُدَ، وَالنَّسَائِيُّ.
ابوداود و نسایی/ از امالمؤمنین میمونهل روایت نمودند که میمونه گفت: رسول اللهص عبور میفرمود، دید مردمی مردار گوسفندی را میکشانند، تا آن را به بیرون از شهر ببرند، فرمود: «کاش پوست آن را میگرفتید»؛ یعنی آن را دباغی میکردید و از آن استفاده میکردید. گفتند: مردار است. فرمود: «آب و قرظ آن را پاک میکنند»؛ یعنی دباغی پوست آن را پاک میکرد و مورد استفاده قرار میداد.
دباغی و پوست پیرایی حاصل میشود و به هر چیزی که گندیدگی پوست را از بین ببرد، مانند: گل و برگ کرَت و پوست انار و زاج و غیره.
بعد از دباغی، پوست حکم متنجس دارد که باید آن را شست، و موی آن را سترد و چند تار مو اگر بماند، اشکالی ندارد.
شرح حال: امالمؤمنین میمونه بنت الحارث الهلالیهل، قبل از ازدواج رسول اللهص با او، نامش: بَرَّه، به معنی نکوکار بود. رسول اللهص او را میمونه نامید. و به سال هفتم هجری که سال عمره القضاء است در مکهی مکرمه با میمونه ازدواج نمود. میمونهل به سال ۶۱ هجری وفات یافت.
میمونه خالهی عبدالله بن عباس و خالد بن ولید است.
۲۴- وَعَنْ أَبِي ثَعْلَبَةَ الْخُشَنِيِّس قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا بِأَرْضِ قَوْمٍ أَهْلِ كِتَابٍ، أَفَنَأكُلُ فِي آنِيَتِهِمْ؟ قَالَس: «لَا تَأْكُلُوا فِيهَا، إِلَّا أَنْ لَا تَجِدُوا غَيْرَهَا، فَاغْسِلُوهَا، وَكُلُوا فِيهَا». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.
بخاری و مسلم/ به اسنادشان از صحابی، ابوثعلبهی خشنی روایت کردهاند که او گفت: به رسول اللهص گفتم: یا رسول اللهص، سرزمینی که در آن اقامت داریم مردمی از اهل کتاب از یهود و نصاری آنجا هستند، آیا ما خوراک در ظرفهای ایشان بخوریم؟ رسول اللهص فرمود: «در ظرفهای آنان خوراک نخورید، مگر در صورتی که غیر از ظرف آنان ظرف دیگری نیابید، و در آن صورت ظرفهایشان را بشویید و بعد از شستن آن در آن غذا بخورید».
بعضی از علما از این حدیث و از آیهی:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ﴾ [التوبة: ۲۸].
«مشرکان پلیدند».
دلیل بر این گرفتهاند که کافران خواه کتابی و خواه بتپرست همه پلید هستند. و کتابی را مشرک دانستهاند به این دلیل که در سورهی:
﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾ [البينة: ۱].
اهل کتاب و مشرکان را در همهجای کافران آورده است. و یهودیان گفتند:
﴿عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: ۳۰].
و نصاری گفتند:
﴿ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: ۳۰].
و این میرساند که مشرکند.
و بیشتر علما قایل به طهارت کافران هستند. و این حدیث را حمل بر روایتی دیگر که نزد امام احمد و ابی داود است نمودهاند. و آن روایت عبارت است از: «إِنَّا نُجَاوِرُ أَهْلَ الْكِتَابِ وَهُمْ يَطْبُخُونَ فِي قُدُورِهِمُ الْخِنْزِيرَ وَيَشْرَبُونَ فِي آنِيَتِهِمُ الْخَمْرَ...»، «یعنی گفتند: ما همسایه با مردمی از کافران هستیم که در دیگهایشان گوشت خوک میپزند و در ظرفهایشان خمر میآشامند، آیا در ظرفهایشان خوراک بخوریم؟»
رسول اللهص فرمود: «اگر ظرفهای دیگری یافتید در ظرفهایشان خوراک نخورید، و اگر غیر از ظرفهای آنان ظرفهای دیگری نیافتید، ظرفهایشان را بشویید و بعد از شستن آن در آن غذا بخورید».
وقتی حکم پلید بودن ظرف اهل کتاب میشود که یقین به پختن گوشت خنزیر و آشامیدن شراب در آن باشد، و در غیر اینصورت ظرفهایشان پاک است، و آیهی:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ﴾ [التوبة: ۲۸].
حمل بر پلید بودن عقایدشان شده، به دلیل اینکه، خدای متعال فرمود:
﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡ﴾ [المائدة: ۵].
«خوراک اهل کتاب برای شما حلال است و خوراک شما برایشان حلال است».
و معلوم است که خوراک در ظرف میآورند، اگر ظرف پلید بود خوراک در آن هم پلید میشد.
و آیهی: ﴿وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ﴾ [الإسراء: ۷۰].
«بنیآدم را گرامی داشتیم».
و مقتضای گرامی داشتنشان این است که طاهر باشند.
و در حدیث صحیح آمده است که رسول اللهص از مشک آب زنی مشرک وضو گرفت.
و حدیث صحیح به روایت امام احمد و ابی داود/ از جابرس آمده است: «كُنَّا نَغْزُو مَعَ رَسُولِ اللَّهِص فَنصِیب مِن آنِیة المُشرِكین وَأَسْقِيَتِهِمْ وَلا یعِیب ذَلك عَلینَا»؛ «همراه رسول اللهص به جهاد میرفتیم و ظرفهای مشرکین و مشکهایشان را مورد ستفاده قرار میدادیم و رسول اللهص ما را از آن منع نمیفرمود».
الحاصل: استعمال ظروف کافران حرام نیست، بلکه مکروه است و حمل حدیث و آیه بر این شده که کافران از نجاست نمیپرهیزند، از جنابت بدن نمیشویند، و طهارت نمیگیرند، و از پلیدی پرهیز ندارند.
شرح حال ابوثعلبه: نام او جرهم بن ناشب است. نسبت او خشنی به خشین بن نمر از قضاعه است. در بیعه الرضوان ـ سال ششم هجری ـ با رسول اللهص بیعت نمود. و در روز خیبر رسول اللهص سهم او را عطا فرمود. و او را به سوی جماعتش فرستاد تا آنان را به سوی اسلام دعوت نماید. همهی جماعتش به دست او مسلمان شدند. در شام منزل گرفت و به سال ۷۵ هجری درگذشت.
۲۵- وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍب؛ أَنَّ النَّبِيَّص وَأَصْحَابَهُ تَوَضَّئُوا مِنْ مَزَادَةِ اِمْرَأَةٍ مُشْرِكَةٍ. مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ، (فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ)
بخاری و مسلم در حدیث متفق علیه از عمران بن حصینب روایت نمودند که: رسول اللهص و یارانشش از مشک زنی مشرک وضو گرفتند.
این حدیث بخشی از یک حدیث طولانی است که بخاری/ آن را روایت نمود. در آن روایت آمده که رسول اللهص و یاران برای جهادی رفته بودند. وقت نماز رسید، یاران گفتند: وقت نماز شده و آبی نیست که وضو بگیریم. رسول اللهص به علی بن ابیطالب و دیگری از صحابهش امر فرمود تا در جستوجوی آب بروند. علیس و آن دیگری رفتند و زنی را دیدند که بر شتری سوار است و دو مشک بزرگ آب به همراه دارد. به آن زن گفتند: محل آب کجا است؟ آن زن گفت: من دیروز در همین وقت آب را گرفتهام (یعنی فاصله تا آب ۲۴ ساعت وقت میخواهد تا به آن برسند)، ایشان به آن زن گفتند: بیا نزد رسول اللهص برویم. وقتی که آن زن را به خدمت رسول اللهص آوردند، فرمود تا پیاده شود. ظرف بزرگی آوردند و دو دهن دو مشک را در آن ظرف گشودند و صدا زدند تا مردم بیایند و از آن آب بیاشامند و آب برای وضو و غیره بگیرند. یاران (که قریب چهارصد نفر بودند) آمدند و آب آشامیدند و مشکهای خود را پر کردند و وضو گرفتند. رسول اللهص فرمودند تا دهن آن دو مشک را ببندند و بر شتر گذارند. آنگاه روی به آن زن نمود و فرمود: ما از آب مشکهای تو چیزی کم نکردیم. و دستور داد از خوراکی که همراه دارند قسمتی به او بدهند. آن زن به چشم خود دید که از آب دو مشک چهارصد نفر آشامیده و وضو گرفته و مشکهای خود را پر کردهاند و آن دو مشک پر از آب است. آن زن وقتی که نزد قوم خود آمد از دیدن این معجزه حکایت کرد، و پس از مدتی گروه خود را به سوی اسلام دعوت نمود و همه به دست او مسلمان شدند.
در این حدیث است:
دلیل اینکه مشک و ظرف کفار طاهر است و پلید نیست.
و این که دباغی و پوست پیرایی کافران هم کفایت میکند.
و اینکه دست مشرکان که به ظرف میرسد و آب در آن میکنند و سر آن را میبندند پاک است.
و اینکه چه معجزهای عظیم بود که از برکت رسول اللهص آب اندک، آنقدر بسیار شد.
مزاده: مشکی که پوست بیش از یک گوسفند باشد که از پوست دو مشک را دوخته باشند، و آب دو مزاده کمتر از دو قله است، برای اینکه علما گفتهاند: شتر نمیتواند دو قله آب که پانصد رطل (یعنی دویست و پنجاه لیتر باشد) حمل نماید.
شرح حال عمران بن حصینب: عمران و پدرش هر دو از یاران پیغمبرص هستند. کنیهی او ابونجید، قبیلهی خزاعه از بنی کعب است. عمران بن حصین خزاعی کعبی، در سال خیبر مسلمان شد و بعد از آن در مشاهد همراه رسول اللهص بود. در آخر در بصره اقامت گزید و در سال ۵۲ و یا ۵۳ هجری در بصره درگذشت. عمران بن حصینب از فضلای صحابه و از فقهای صحابه بود.
۲۶- وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس: أَنَّ قَدَحَ النَّبِيِّص اِنْكَسَرَ، فَاتَّخَذَ مَكَانَ الشَّعْبِ سِلْسِلَةً مِنْ فِضَّةٍ. أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ.
از انسس روایت است که: کاسهای که پیغمبرص آب از آن میآشامید شکاف برداشت. رسول اللهص زنجیری از نقره بر محل شکاف برداشته قرار داد تا کاسه را از تکه شدن نگه دارد.
قدح: کاسهی آب آشامیدن، قدح: به معنی تیر، شعب: به معنی شکافتن و شکستن، سلسله: زنجیری که چیزی را به چیز دیگر پیوند میدهد.
در حدیث دلیل این است که میتوان وصلهی نقره را بر ظرف قرار داد تا آن را از تکه شدن بازدارد.
و فاعل: فاتخذ مكان الشعب سلسلة من فضة: فاعل آن رسول اللهص است که ایشان به آن دستور دادند. و بیهقی از بعضی از علما نقل نموده که انس آن سلسله را بر آن ظرف قرار داد. و باز هم معلوم است که به دستور رسول اللهص بوده و دلیل صحت آن باقی است.
ابن سیرین گفته است که در آن قدح حلقهای از آهن بوده و بعد از رحلت حضرت رسولص انس میخواست که آن حلقهی آهنی را بردارد و به جای آن حلقهای از طلا یا نقره قرار دهد، و ابوطلحه انصاری به انس گفت: آن را تغییر مده. بر همان حالت باشد که در عهد رسول اللهص بوده است و انس آن را تغییر نداد.
در کتب فقه مذهب شافعی آمده است که: «وصلهی طلا بر ظرف قرار دادن، حرام است. خواه وصلهی بزرگ، خواه کوچک، خواه برای حاجت و خواه برای زینت باشد. و اما وصلهی نقره، اگر برای حاجت باشد درست است، هرچند بزرگ باشد. والله سبحانه و تعالی اعلم.
و وصلهی نقره، اگر برای زینت باشد، کوچک باشد رواست ولیکن مکروه است.