بلوغ المرام من أدلة الأحکام - ترجمه فارسی

فهرست کتاب

بَابُ إِزَالَةِ النَّجَاسَةِ وَبَيَانِهَا
بابی است در بیان پلیدی و آن‌چه که پلیدی را پاک می‌سازد

بَابُ إِزَالَةِ النَّجَاسَةِ وَبَيَانِهَا
بابی است در بیان پلیدی و آن‌چه که پلیدی را پاک می‌سازد

۲۷- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهص عَنْ الْخَمْرِ تُتَّخَذُ خَلًّا؟ قَالَ: «لَا». أخْرَجَهُ مُسْلِم والتِّرمذِي وقَالَ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

از انس بن مالکس روایت است که گفت:‌ از رسول اللهص پرسیده شد‌: در خصوص خمر که آیا می‌شود آن را به سرکه تبدیل کرد؟ فرمود: «نه».

خمر را سرکه کردن به انداختن چیزی در آن جایز نیست، برای این که خمر پلید است و چیزی که خمر در آن انداخته شود پلید می‌شود. در این حال اگر خمر سرکه شود، همان چیز پلید شده در آن باعث پلیدی آن می‌شود.

اگر خمر به خودی خود سرکه شود و یا این‌که از آفتاب به سایه برده شود یا از سایه به آفتاب برده شود و به سرکه تبدیل شود، آن سرکه حلال است.

در حدیث به روایت ابوداود و ترمذی آمده است که ابوطلحه انصاریس درباره‌ی خمری که مال ایتام و نزد او بود، از رسول اللهص پرسید: آیا آن خمر را به سرکه تبدیل نماید؟ رسول اللهص به او امر فرمود: آن را بیرون بریزد.

و مذهب شافعی بر این است که اگر خمر خود به خود به سرکه تبدیل شود، سرکه‌ی آن حلال است و در غیر این صورت به انداختن چیزی در خمر تا به سرکه شود حلال نمی‌شود.

و بعضی از علما گفته‌اند که: اگر خمر خود به خود به سرکه تبدیل شود هم حلال نمی‌شود.

و قول سوم اگر خمر با چیزی به سرکه تبدیل شود هم حلال است.

و بعضی دیگر گفته‌اند: اگر با چیزی به سرکه تبدیل شود حلال است، اما فاعل آن ‌که در حال خمر بودن آن را نریخته عاصی و گنهکار است. و می‌توان سرکه ساخت بدون این‌که تبدیل به خمر بشود.

۱- اگر در ظرفی که همیشه سرکه در آن بوده عصیر انگور ریخته شود به سرکه تبدیل می‌شود بدون این‌که به خمر تبدیل شود.

۲- اگر دانه‌های انگور از خوشه‌ی آن جدا شود و آب بر آن ریخته شود و سر ظرف به گِل مُهر کنند به سرکه تبدیل می‌شود بدون این‌که به خمر تبدیل شود.

۳- اگر عصیر انگور در ظرفی ریخته شود و دو برابر آن سرکه بر آن ریخته شود، به سرکه تبدیل می‌شود بدون این‌که به خمر تبدیل شود.

۲۸- وَعَنْهُس قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ خَيْبَرَ، أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِص أَبَا طَلْحَةَ، فَنَادَى: «إِنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَنْهَيَانِكُمْ عَنْ لُحُومِ الحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ، فَإِنَّهَا رِجْسٌ» مُتَّفَقٌ عَلَيْه.

و در حدیث متفق علیه از انس بن مالکس روایت است که: «در روز خیبر، رسول اللهص به ابوطلحه انصاری امر فرمود و او ندا زد به این‌که: «خدا و پیغمبرش شما مردم را منع می‌فرمایند از خوردن گوشت خرهای اهلی، یعنی خرهای بارکش و می‌فرمایند که گوشت آ‌نها حلال نیست و پلید است».

در صحیح بخاری به روایت از انس‌ آمده است که در روزی که خیبر فتح شد، یکی از صحابه به خدمت رسول اللهص آمد و گفت: «گوشت خرها خورده شد. و دیگری آمد و همین را گفت و سومی آمد و گفت: خرهای بارکش از بین برده شد. رسول اللهص امر فرمود ندا زنند که خدا و پیغمبرشص شما مردم را از خوردن گوشت خر منع می‌فرمایند و می‌فرمایند که گوشت آن حرام و پلید است. مردم با شنیدن این دستور دیگ‌ها را همه وارونه کردند و گوشت‌ها را بیرون ریختند، آن‌گاه که گوشت خرها در دیگ‌ها می‌جوشید.

و منع از خوردن گوشت خرهای اهلی شد، برای این‌که گوشت خرهای وحشی که گورخر باشد حلال است. منع ازخوردن گوشت خرهای اهلی و بارکش به روایت عده‌ای از صحابهش ثابت شده است: از علی بن ابی‌طالب و عبدالله بن عمر و جابر بن عبدالله انصاری و عبدالله بن ابی اوفی و براء و ابی ثعلبه و ابی هریره و عرباض بن ساریه و خالد بن الوالید و عمرو بن شعیب از پدر و از جدش عبدالله بن عمروبن العاص و مقدام بن معدی کربش و حرام بودن گوشت خر، از جمهور صحابه و تابعین و بعدشان روایت شده، به همین دلیل منع رسول اللهص از آن به ثبوت رسیده است.

و از ابن عباسب روایت است که گفت: «نمی‌دانم حرام شدن گوشت خر برای جلوگیری از ذبح آن بوده تا حیوان بارکش از دست نرود و یا به خاطر حرام بودن گوشت آن بود.

تفسیر الفاظ: (إن الله ورسوله ينهيانكم): «خدا و پیغمبرش شما را منع می‌فرمایند»، در ینهیانکم:‌ ضمیر الف به خدا و رسول او برمی‌گردد. و رسول اللهص به خطیبی که گفت: «من يطع الله ورسوله فقد رشد ومن يعصهما فقد غوی»: «کسی که طاعت خدا و پیغمبرص نمود به راه راست رسیده و کسی که نافرمانی شان کند به گمراهی افتاده است». رسول اللهص به او گفت: «بگو: ومن يعص الله ورسوله، مگو: ومن يعصهما»،‌ تا ضمیر راجع به سوی خدا و پیغمبرص در یک کلمه جمع ننموده باشی. علما گفته‌اند برای این بوده است که این جمع ضمیر برای رسول اللهص که واقف بر تعظیم خدا و رسول اوست جایز است و برای دیگری جایز نیست.

رجس، به معنی پلید است، اما آیا وقتی چیزی حرام باشد، پلید هم هست؟ بیشتر علما برآنند که آن‌چه حرام است پلید نیز می‌باشد، در حالی‌که پوشیدن طلا و ابریشم بر مرد حرام است، اما طلا و ابریشم پلید نیستند. و شاید بتوان گفت که هرچه خوردنش حرام باشد پلید است، مثل خمر و زهر، اما این هم دلیلی ندارد برای این‌که خوردن تریاک و بنگ و مخدرات حرام است، اما پلید نیست. و خوردن خمر بدون شک حرام است، اما دلیلی بر پلید بودن آن نیست. و از ختیارات امام نووی/ این است که خمر حرام است، بدون شک، اما پلید نیست. بنابراین الکلی که اطبا برای زدن آمپول تزریقی بر پوست می‌مالند پلید نیست، ولیکن جمهور علما بر پلید بودن آن هستند، و احتیاط در پرهیز از آن و شستن محل اصابت آن بهتر است.

خیبر: نام قریه‌ای است در عربستان سعودی که از مدینه‌ی منوره زیاد دور نیست. و در قدیم دارای آبادی و شهرت بوده، ولیکن امروز آن آبادی و شهرت قبل را ندارد. و فتح خیبر که مرکز قدرت یهود بود در سال ششم هجری بوده است.

۲۹- وَعَنْ عَمْرِو بْنِ خَارِجَةَس قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِص بِمِنًى، وَهُوَ عَلَى رَاحِلَتِهِ، وَلُعَابُهَا يَسِيلُ عَلَى كَتِفَيَّ. أَخْرَجَهُ: أَحْمَدُ، وَالتِّرْمِذِيُّ وَصَحَّحَهُ.

امام احمد و ترمذی به اسنادشان از عمرو بن خارجهس روایت نمودند که خارجه گفت: در سال حجه الوداع در منی رسول اللهص بر شتر خود سوار بود و خطبه برای ما خواند، و من افسار شتر او در دست داشتم و آب دهن شتر او بر دوش من روان بود.

کلمات: راحله: شتری که شایستگی نهادن پالان بر‌ آن دارد و راهوار است. لعاب:‌ آب دهن.

مفهوم از حدیث: این‌که شتر پاک است و آب دهن شتر نیز پاک است.

۳۰- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهص يَغْسِلُ الْمَنِيَّ، ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى الصَّلَاةِ فِي ذَلِكَ الثَّوْبِ، وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَى أَثَرِ الْغُسْلِ فِيهِ. مُتَّفَقٌ عَلَيْه.

بخاری و مسلم/ در حدیث صحیح متفق علیه از ام‌المؤمنین عایشه‌ی صدیقهل روایت نمود که گفت:‌ رسول اللهص محل رسیدن منی به جامه‌اش را می‌شست و هنوز خشک نشده بود و من جای شستن آن را بر جامه‌ی رسول اللهص می‌دیدم و او در همان جامه به مسجد برای نماز می‌رفت.

بعضی از علما به همین حدیث استدلال نموده‌اند که منی پلید است و شستن محل اصابت آ‌ن دلیل پلیدی آن است. چنان‌که حنفی‌ها و مالکی‌ها به آن استدلال نموده‌اند، اما حدیث بعدی دلالت دارد که منی طاهر است، چنان‌که:

۳۱- وَلِمُسْلِمٍ: لَقَدْ كُنْتُ أَفْرُكُهُ مِنْ ثَوْبٍ رَسُولِ اللَّهِص فَرْكًا فَيُصَلِّي فِيهِ.

۳۲- وَفِي لَفْظٍ لَهُ: عن عائشةل: لَقَدْ كُنْتُ أَحُكُّهُ يَابِسًا بِظُفُرِي مِنْ ثَوْبِهِ. وروي الحك والفرك: البيهقي والدار قطني وابن خزيمه وابن الجوزي.

عایشهل می‌گوید: من با ناخنم منی را از لباس پیغمبرص موقعی که خشک شده بود پاک می‌کردم.

و معلوم است که منی پاک است که با ناخن اثر آن را می‌توان برد. پاک کردن منی از لباس رسول اللهص با ناخن را بیهقی و دارقطنی و ابن خزیمه و ابن الجوزی روایت کرده‌اند.

و در صحیح ابن حبان از عایشهلآمده است که موقعی که رسول اللهص در خانه به نماز می‌ایستاد، اثر منی را از لباس ایشان با ناخن پاک می‌کردم.

الحاصل: شستن منی در حال تری و رطوبت آن و پاک کردن با ناخن در حال خشکی منی در احادیث صحاح ثابت است و قابل انکار نیست، و معقول هم نیست که منی که اصل وجودی انسان است پلید باشد. و احتمال دارد که آنان که گفته‌اند منی پلید است، موقع بیرون ریختن منی است که به حکم مجرای آن تصور پلیدی آن نموده باشند، وگرنه آیه‌ی: ﴿وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ [الإسراء: ۷۰].

«و ما یقیناً بنی‌ آدم را دارای کرامت نمودیم».

با پلید بودن اصل آن با هم نمی‌خواند و موقعی که از رسول اللهص درباره‌ی منی پرسیده شد، فرمود: «إِنَّمَا هُوَ بِمَنْزِلَةِ الْمُخَاطِ أَوِ الْبُصَاقِ» وقال: «إِنَّمَا كَانَ يَكْفِيكَ أَنْ تَمْسَحَهُ بِخِرْقَةٍ»؛ «منی به منزلت آب بینی و آب دهن است، کفایت است آن را به پارچه‌ای پاک سازی».

و آنهایی که اصرار دارند تا دلیل نجسی منی غیر رسول اللهص را ثابت کنند، هم جایی که نص وجود دارد، حساب احتمالات بی‌جاست.

حنفی‌ها گفته‌اند که منی پلید است، اما پاک می‌شود به شستن و یا به ناخن اثر آن را بردن و یا به پارچه پاک کردن تا به هر دو حدیث عمل کرده باشند.

شرح حال عایشهل: دختر ابی‌بکر صدیق، مادرش ام رومان دختر عامر است. در مکه‌ی مکرمه رسول اللهص او را در سال دهم بعثت در سن شش سالگی خواستگاری نمود و در شوال سال دوم هجری که نه ساله بود با او ازدواج نمود.

رسول اللهص کنیه‌ی عایشه را ام عبدالله نهاد. ایشان زنی دانشمند، فقیه و فاضله بود و به تاریخ عرب و اشعار آنان آشنا بود. احادیث بسیاری را از رسول اللهص روایت نمود، و گروه بسیاری از صحابه و تابعین از ایشان حدیث روایت نمودند. خداوندن براءت او را از آسمان نازل فرمود و ده آیه در سوره‌ی نور در اثبات طهر و پاکی او نازل فرمود.

ایشان در مدینه‌ی منوره به سال ۵۷ هجری قمری در شب سه‌شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان وفات یافت و در بقیع مدینه به خاک سپرده شد. در فضایل او، ده آیه‌ی سوره‌ی نور از قرآن مجید و احادیث صحیحه بسیار از زبان مبارک رسول اللهص آمده است.

۳۳- وَعَنْ أَبِي السَّمْحِس قَالَ: قَالَ رسول اللهص: «يُغْسَلُ مِنْ بَوْلِ الْجَارِيَةِ، وَيُرَشُّ مِنْ بَوْلِ الْغُلَامِ» أَخْرَجَهُ: أَبُو دَاوُدَ، وَالنَّسَائِيُّ، وَصَحَّحَهُ اَلْحَاكِم.

و از ابی سمحس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «محل بول دختر بچه شسته می‌شود، و بر محل بول پسربچه آب پاشیده می‌شود».

و بزار و ابن ماجه و ابن خزیمه هم از ابوالسمح روایت نموده‌اند که حسن و یا حسین را خدمت پیغمبرص آورد و بر سینه‌ی ایشان بول نمود، خواستم آن را بشویم، رسول اللهص فرمود: «از بول دختربچه شسته می‌شود». بنابراین هرگاه بول دختربچه به چیزی برسد، محل اصابت آن شسته می‌شود، و اگر بول پسربچه به چیزی برسد، آب بر آن پاشیده می‌شود.

کلمات: (يغسل من بول الجارية): «شسته می‌شود هرچه بول دختربچه به آن رسید. و (يرش من بول الغلام): «و آب پاشیده می‌شود بر آن‌چه بول پسربچه به آن رسید».

غسل: شستن به آب سیار که از آن بریزد. و رش: بسیار کردن آب که محل را بگیرد، اما نه به قدری که از آن بریزد.

بول پسربچه که آب بر آن پاشیده می‌شود، مشروط به این است که کودک غیر از شیر نخورده باشد، چنان‌که:

در صحیح بن حبابن و مصنف ابن ابی شیبه/ از ابن شهاب زهری روایت کرده‌اند که گفت: «مَضَتِ السُّنَّةُ أَنْ يُرَشَّ من بَوْلِ مَن لَم يَأكُلِ الطَّعَام مِنَ السِّبيَان»؛ «سنت پیغمبرص بر این جاری شده که هر پسربچه‌ای که خوراکی غیر از شیر نخورده باشد آب بر محل او پاشیده می‌شود، اما هر کودکی که غیر از شیر، غذای دیگری بخورد، بول او و بول بزرگسالان بر وجوب شستن آن یکسان است».

اگر غذای کودک شیر است و داروهای گیاهی و غیره به او داده می‌شود، دوا در حکم غذا نیست. و قصد غذایی است که کودک به آن اکتفا نماید، اما اگر در بیست و چهار ساعت شبانه‌روز هفت مرتبه شیر می‌خورد و یک بار اندکی از شوربا یا مثل آن می‌خورد، حکم برای خوراک غالب است و مقصود شیر مادر است، اما اگر شیر خشک می‌خورد، حکم خوراک دارد و باید محل رسیدن بول او را شست.

الحاصل: در معتمد مذهب شافعی بول پسربچه که غیر شیر مادر نمی‌خورد، آب بر محل آن پاشیده می‌شود و محل بول دختربچه شسته می‌شود، چنان‌که حدیث صحیح بر آن دلالت دارد. و نزد حنفی‌ها و مالکی‌ها محل بول پسربچه‌ی شیرخوار و دختربچه‌ی شیرخوار شسته می‌شود و فرقی میان آن دو نمی‌گذارند و قیاس بر دیگر بول‌ها می‌گیرند.

و قول سوم گفته أوزاعی است که می‌گوید: «شیرخوار چه پسر و چه دختر هر دو یکسانند و بر بول هر دو آب پاشیده می‌شود و شسته نمی‌شود».

شرح حال ابوالسمح: نام ایشان ایاد و کنیه‌ی ایشان ابوالسمح است، او خدمتگزار پیغمبرص بوده و همین یک حدیث را دارد. شرح حال مفصل او را نیافته‌ایم.

۳۴- وَعَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍب: أَنَّ النَّبِيَّص قَالَ ـ فِي دَمِ الحَيْضِ يُصِيبُ الثَّوْبَ ـ: «"تَحُتُّهُ، ثُمَّ تَقْرُصُهُ بِالْمَاءِ، ثُمَّ تَنْضَحُهُ، ثُمَّ تُصَلِّي فِيهِ» مُتَّفَقٌ عَلَيْه.

رسول اللهص درباره‌ی خون قاعده‌ی ماهیانه به اسماء دختر ابی‌بکر صدیقب فرمود: «ابتدا به ناخن آن را می‌خارانی، سپس میان انگشتان با آب آن را می‌فشاری و سپس به آب آن را می‌شویی و سپس در آن نماز می‌خوانی».

در روایت ابن ماجه: «أقرُصِيهِ بِالمَاءِ وَاغسِلِيهِ»، و در روایت ابن ابی شیبه نیز: «أقرُصِيهِ بِالماء وَاغسِلِيهِ»؛ به همان معنی که «با آب اندک آن را در میان انگشتان بفشارد و سپس بشوید».

در روایت ام قیس بنت محصن: «حُكِّيهِ بِصِلع وَاغسِلِيهِ بِمَاء وسِدر»؛ «محلی که خون حیض به آن رسیده با سنگ بخاران و بعد به آب و برگ سدر آن را بشوی» تا اثر آن از بین برود.

و در حدیث دیگر: «وَلَايَضُرُّك أَثَرُه»؛ «اگر اثر خون از میان نرفت زیانی به تو نمی‌رساند».

الحاصل: خون قاعده‌ی ماهیانه پلید است. به هر جای لباس که رسید باید کوشید تا اثر ‌آن از میان برود، تا نمازگزار در لباس پاک و با هیأت پسندیده به نماز ایستد.

شرح حال اسماء: ایشان دختر ابوبکر صدیق و همسر زبیر بن العوام پسرعمه‌ی پیغمبرص و مادر عبدالله بن الزبیر هستند. ایشان از زنانی هستند که از‌ آغاز ظهور اسلام در مکه‌ی مکرمه ایمان آوردند. و در سن ده سال بزرگ‌تر از عایشه صدیقهل بودند. یکصد سال عمر کرد بدون این‌که دندانی از او بیفتد و یا عقل او تغییر نماید. تا آخرین لحظه از حیات خود دارای سلامت بدن بود. در سال ۷۳ هجری پس از شهادت پسرش عبدالله بن الزبیر پس از یک ماه در مکه‌ی مکرمه درگذشت.

۳۵- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَتْ خَوْلَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِص فَإِنْ لَمْ يَذْهَبْ الدَّمُ؟ قَالَ: «يَكْفِيكِ الْمَاءُ، وَلَا يَضُرُّكِ أَثَرُهُ» أَخْرَجَهُ: التِّرْمِذِيُّ، بِسَنَدٍ ضَعِيفٍ.

و از ابوهریرهس روایت است که می‌گفت: خوله بنت یثارل گفت: یا رسول اللهص، اگر محل اصابت خون حیض از لباسم شستم و رنگ خون از میان نرفت چه کار کنم؟ ‌رسول اللهص فرمود: «کفایت است که به آب بشویی،‌ وقتی که به آب شستی اثر و رنگ باقی بعد از شستن زیانی به تو نمی‌رساند».

و ابوداودس از عایشه صدیقهل روایت نمود که گفت: «إِذَا غَسَلَتِ الْمَرْأَةُ الدَّمَ فَلَمْ يَذْهَبْ فَلْتُغَيِّرْهُ بِصُفْرَةِ أَوْ زَعْفَرَان».‌ رواه: ‌ابوداود.

«وقتی که زن خون قاعده را از جامه شست و اثر خون از میان نرفت به رنگ زرد یا به وسیله‌ی زعفران رنگ خون را از میان ببرد».

الحاصل:‌ برای از بین بردن رنگ خون حیض کوشش بنماید و به رنگ زعفران اثر آن را تغییر دهد، زیرا شایسته نیست بر لباسی زنی رنگ خون قاعده‌ای باشد، و این کوشش و ناخن کشیدن و شستن به آب و برگ کنار و تغییر رنگ به زعفران اختصاص به خون قاعده دارد.

در این باب: ‌مؤلف بول و گوشت الاغ بارکش و منی و خون قاعده و خمر را از نجاست یاد نمود، ‌و پاکی منی را دلیل آ‌ورد، و چگونگی به سرکه شدن خمر و پاک شدنش یاد نمود. و پوست مردار که به دباغی و پوست پیرایی پاک می‌شود در جای دیگر آورد.

شرح حال خولهل: خوله بنت یسار است و چنان‌که ابن عبدالبر در استیعاب آورد از زنان صحابه است. شرح حال کامل آن را نیافته‌ام.