مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله علی نعمه الظاهرة والباطنة قديماً وحديثاً، والصلاة والسلام علی نبيه ورسوله محمد وآله وصحبه، الذين ساروا في نصرة دينه سيراً حثيثاً، وعلی أتباعهم الذين ورّثوا علمهم ـ وا لعلماء ورثة الأنبياء ـ أكرم بهم وارثاً وموروثاً
(أما بعد) فهذا مختصر يشتمل علی أصول الأدلة الحديثية للأحكام الشرعية، حررته تحريراً بالغاً، ليصير من يحفظه من بين أقرانه نابغاً، ويستعين به الطالب المبتدي، ولا يستغني عنه الراغب المنتهي.
وقد بينت عقب كل حديث من أخرجه من الأئمة، لإزادة نصح الأمة. فالمراد بالسبعة: أحمد [۱]، والبخاري [۲]، ومسلم [۳]، وأبوداود [۴]، والترمذي [۵]، والنسائي [۶]، وابن ماجه [۷]. وبالستة: من عدا أحمد. وبالخمسة: من عدا البخاري ومسلماً. وقد أقول: الأربعة وأحمد. وبالأربعة من عدا الثلاثة الأول، وبالثلاثه من عداهم وعدا الأخير، وبالمتفق عليه: البخاري، ومسلم. وقد لاأذكر معهما غيرهما، وما عدا ذلك فهو مبين.
وسميته: (بُلُوغُ اَلْمَرَامِ مِنْ أَدِلَّةِ اَلْأَحْكَامِ) والله أسأله أن لا يجعل ما علمناه علينا وبالاً، وأن يرزقنا العمل بما يرضيه سبحانه وتعالى.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدای یکتای بسیار بخشایندهی بسیار مهربان
ستایشها همه برای خدای یکتاست در برابر نعمتهای او، نعمتهای نهانی و آشکار و نعمتهای گذشته و حال و آینده. و درود و سلام بر پیغمبر خاتمالانبیاء و فرستادهی برحق او سیدنا محمدص و بر خویشان و یارانش که در یاری دادن دین او به سرعت گام برداشتند، و بر پیروان آنان که میراث علم از رسول اللهص به ایشان رسید. و علما میراثبران پیامبرانند. اینان چه گرامی میراثبر و میراث گذارندهاند!
بعد از حمد و سپاس خدا و درود و سلام بر خاتمالانبیاء و آل و اصحابش، کتاب حاضر، کتاب کوچکی است که مشتمل بر دلیلهای اصلی حدیث سیدالأنام در حکمهای شرعی آن است.
من این کتاب را به رشتهی تحریر درآوردم و طوری آن را پاک و آراسته ساختم که هرکسی که این کتاب را از بر کند بین همسن و سالانش نابغه شود، و این کتاب به گونهای موردنیاز عموم است. مبتدی در فهم احکام شرعی از آن مدد میگیرد، و آن کسی که فارغالتحصیل شده است نیز از این کتاب بینیاز نخواهد بود.
و بعد از هر حدیثی که در این کتاب آوردهام، نام کتابی که آن حدیث را از آن گرفتهام، آوردهام، تا ائمه و پیشوایان علم حدیث را به خوانندهی این کتاب معرفی نمایم. و این عمل را به قصد نصیحت به امت محمدی انجام دادهام تا خوانندهی کتاب بداند که احادیثی را که در این کتاب میخواند به روایت ائمه و پیشوایان علم حدیث است.
بنابراین هرگاه گفتم: رواه السبعة: یعنی هفت امام از ائمهی حدیث آن را روایت کردهاند. قصدم: امام احمد، امام محمد بن اسماعیل بخاری، امام مسلم بن الحجاج، امام ابوداود، امام ابوعیسی ترمذی، امام نسایی و امام ابن ماجهی قزوینی است.
و هرگاه گفتم: رواه الستة: قصدم غیر از امام احمد است، که بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه باشد؛ و هرگاه گفتم: رواه الخمسة: قصدم از آنها غیر از بخاری و مسلم است که احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه باشد؛ و ممکن است بگویم: رواه الأربعة و احمد. هرگاه گفتم: رواه الاربعة: قصدم غیر از سه تای اولی است، یعنی به روایت ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه است که اصحاب السنن هم نامیده میشوند؛ و اگر گفتم: رواه الثلاثه: قصدم غیر از سه تای اولی و آخری است، یعنی قصدم ابوداود و ترمذی و ابن ماجه است. همچنین قصدم از حدیث متفق علیه: حدیثی است که بخاری و مسلم برآن متفق باشند که هر دو از یک صحابی روایت کنند. چنانچه بخاری از یک صحابی روایت کند و مسلم از صحابی دیگر روایت کند، نمیگویند متفق علیه، بلکه میگویند: رواه الشیخان. و هنگامی که روایت از دو امام محدثین، بخاری و مسلم نمایم، روایتی از غیر آن دو نمینمایم، برای اینکه حاجتی ندارد. هرگاه حدیثی از غیر بخاری و مسلم و احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه بیاورم، مخرج حدیث را با نام و نشان یاد مینمایم تا معلوم شود.
من نام این کتاب را «بُلُوغُ اَلْمَرَامِ مِنْ أَدِلَّةِ اَلْأَحْکامِ» نهادم. از خداوند پاک و بلندمرتبه میخواهم که علم ما را وبال بر ما قرار ندهد و اینکه عمل به علمی که مایهی رضای اوست، روزی ما گرداند.
(الحمدالله): حمد به معنی ثنا و ستایش، که ستایشها همه برای خداست، بدینگونه که نعمتها همه از اوست. حمد در لغت: ستودن به فضایل و برتریها. و حمد عرفی: تعظیم منعم است، و حمد قولی: به زبان گفتن الحمدالله، و حمد فعلی: انجام دادن اعمال صالح به وسیلهی اعضای بدن برای به دست آوردن رضای خدای متعال؛ و حمد به معنی ثنای خدای متعال به آن ثنا و ستایشی که خدای متعال خود را به آن بر زبان انبیا و رُسُل ستود.
(علی نعمه): نعم جمع نعمت است، و نعمت هر منفعتی است که در احسان به دیگری باشد، و اِنعام: رسانیدن احسان به دیگری.
(الظاهرة): نعمت ظاهری است، مثل هدایت به اسلام، و سلامت اعضای بدن.
(والباطنة): نعمت پنهانی، مثل پردهپوشی که خدای متعال گناهان بندگان و عیبهایشان را از دیگران میپوشاند.
(والصلاة): درود فرستادن بر سرور کاینات رحمة للعالمین، و صلوات از خدای متعال بر پیغمبرش افزودن شرف و بزرگواری اوست، و صلوات از ملائکه: طلب رحمت است، و صلوات از بنیآدم: تضرع و دعاست برای گزاردن شکر نعمتهایی که به وسیلهی خاتم الانبیاء به این امت رسید.
(والسلام): به معنی سلامت از آفتها و بلاهاست، و صلوات و سلام (علي نبيه): بر پیبامبر که پیام و سفارش خدا را به بندگان میرساند تا به نیکبختی دنیا و آخرت برسند؛ (ورسوله): و فرستادهی خدا، قصد از پیامبر: رسانندهی پیام و سفارش خدا، اگرچه خود تابع یکی از فرستادگان خدا باشد، و قصد از رسول: کسی که از طریق وحی شریعتی به او رسیده و مأمور به دعوت مردم به سوی آن باشد؛ (محمد ص): کسی که خدای متعال او را بیش از همهی بندگان ستوده باشد، و (أحمد): کسی که او بیش از همهی بندگان خدا را ستوده باشد؛ و محمد و احمد هر دو نام خاتمالانبیاء است، صلوات الله و سلامه علیه و علیهم؛ (و آله): و خویشان خاتم الانبیاء. مقصود از ایشان بنیهاشم و بنی مطلب است. (وصحبه): و یاران او، صحابی کسی است که در حال ایمان آوردن به رسول اللهص به شرف دین و صحبت ایشان رسیده باشد. خویشان و یاران پیغمبر واسطهی رسانیدن شریعت اسلام به امت هستند، از این روی در ستایش ایشان دعا و ستایش برای رسول اللهص است و در هر دین وملتی اصحاب پیغمبرشان بهترین افراد آن ملت هستند، چنانکه اصحاب موسی نزد یهود و حواریون عیسی نزد نصاری. در امت اسلام بهترین افراد امت اصحاب رسول اللهص هستند که آل بیت رسول اللهص در حیات ایشان از جملهی اصحاب ایشان هستند. آل و اصحاب رسول اللهص؛ (الذین): ایشانند مردمی که (ساروا في نصرة دينه): پیمودند در راه یاری دادن دین اسلام، راه جدیت و کوشش در پیروز ساختن اسلام (سيراً حثيثاً): راه شتاب، به طوری که در اندک زمانی اسلام را در شرق و غرب منتشر ساختند.
(وعلی أتباعهم): و بر پیروان آل و اصحاب رسول اللهص (الذين ورثوا علمهم): ایشان که علم آل و اصحاب را به میراث بردند، (والعلماء ورثة الأنبياء): و دانشمندان میراثبران پیغمبرانند. و علم میراث پیغمبران است. (أكرم بهم): چه بزرگوارانند دانشمندان (وارثاً وموروثاً): در بردن میراث پیغمبران و در به میراث گذاشتن علمشان برای آیندگان بعد از خود. علما میراث پیغمبران را که علم است بردند و همین میراث را به امت رسانیدند.
(وبعد): و بعد از حمد و ستایش خدایﻷ و بعد از صلوات و سلام بر رسول اللهص و آل و اصحاب او. کلمهی (بعد) و (قبل) سه حالت دارند: مضاف شدن که در این حال معرب هستند، مثل: (قد خلت من قبلكم أمم). و نیاوردن مضاف الیه و قصد آن داشتن، که در این حال مبنی بر ضمه میشود، مثل: (لله الأمر من قبل ومن بعد) و منقطع شدن از مضاف الیه، بدون قصد آن، که در این حال معرب میشود و تنوین میگیرد، مثل گفتار شاعر: (و كنت قبلا)، و کلمهی (و بعد) در اینجا به جای شرط آمده که (مهما يكن من شيء بعد الحمد والصلاة فهذا)، که فاء در فهذا در جواب همان شرط مقدر است، (فهذا مختصر): این کتاب که نامیده شده است به بلوغ المرام کتاب مختصری است و کلمهی هذا: اگر مقدمهی کتاب بعد از تألیف کتاب نوشته شده پس اشاره به خود کتاب است و اگر مقدمه قبل از نوشتن کتاب است پس اشاره به آنچه از الفاظ و معانی که در ذهن مؤلف است میباشد.
(یشتمل): در بر دارد و مشتمل است، (علی أصول): براساس و پایههای (الأدلة): دلیلها.
(أصل): (ما یبنی علیه غیره): اصل پایه و اساس است، مثل شالوده که ساختمان بر آن نهاده میشود.
(أدلة): جمع دلیل است و (دليل هو المرشد إلی المطلوب): دلیل به معنی راهنماست که به مطلب میرساند. اصول ادله چهارتاست: الکتاب و السنة و الاجماع و القیاس، که هر دلیلی در شریعت اسلامی مبتنی بر این چهارتاست، و این کتاب در بردارد پایههای دلیلهایی که (الحدیثیة): بر احادیث پیغمبرص استوار است. و آن اصول دلیلهای به دست آمده از حدیث رسول اللهص که در بیان احکام است، چنانکه فرموده: (للأحکام): و احکام جمع حکم است و حکم نزد علمای اصول فقه، همانا خطاب و فرمان خداست که تعلق به افعال مکلفین دارد که هر کسی که مکلف، یعنی بالغ عاقل است، باید آن احکام (الشرعیة) را رعایت نماید، و احکام مشتمل بر پنج جیز است: وجوب و تحریم و مندوب و مکروه و مباح. و (شرع) در لغت، راه روشن است و در اصطلاح فقهاء: (ما شرعه الله لعباده)، شرع: راه خدایی است که خدا برای نیکبختی بشر آن راه را قرار داد تا مردم بر آن راه بروند و از آن منحرف نشوند.
(حررته) من کتاب بلوغ المرام را کاملاً تحریر نمودم و تحریر به معنی تقویم، یعنی ارزشمند ساختن آن و راست داشتن آن، و به معنی تهذیب و تنقیح، یعنی پاک ساختن. قصد مؤلف این است که در ارزشمند ساختن این مختصر و پاک ساختن از زواید و راست داشتن آن کوشیدم تا آن را (تحریراً بالغاً) به خوبی ارزشمند و پاک و راست ساختم تا محل اعتماد باشد و آنچه از حدیث در آن آورده شود در محل اطمینان قرار گیرد، تا (لیصیر) بگردد (من یحفظه): کسی که آن را ازبر میکند، (من بین أقرانه): از میان همانندهایش (نابغاً): نابغه و بزرگ منزلت، (آقران): جمع قِرن است و قِرن به معنی کفو و همتا. (نابغاً): نابغ به معنی مرد بزرگ منزلت، و (نابغه): کسی است که در رشتهی خود دارای تفوق و برتری باشد.
(و یستعین به): و کمک بجوید به این مختصر (الطالب المبتدی): دانشآموزی که مبتدی است و طالبِ دانستن دلیل احکام شرعی است، برای اینکه این کتاب فهم دلایل احکام شرعی را برای دانشآموز مبتدی نزدیک و آسان ساخته است، (ولا یستغنی عنه): و بینیاز نمیشود از این کتاب، (الراغب المنتهی): کسی که به پایان دورهی تحصیل رسیده و همچنان رغبت او در علوم باقی است و میخواهد آنچه را که از روی تحقیق نوشته شده و دلایل را خلاصه نموده است، بداند.
(و قد بینت): و من روشن ساختم و بیان نمودم، (عقب کل حدیث): بعد از هر حدیثی که در این کتاب میآورم، (من أخرجه): کسی که آن حدیث را تخریج و روایت نمود، (من الأئمة): از پیشوایان علم حدیث، یعنی بیان میکنم چه کسی از بزرگان علم حدیث اسناد آن را کاملاً آورد و طرق روایات آن را بیان داشت، (إسناد حدیث): به کسر همزه، رجال حدیث هستند، مثلاً وقتی امام بخاری میگوید: حدثنی محمد بن ادریس عن مالک عن نافع عن عبدالله بن عمر عن رسول اللهص، یعنی محمد بن ادریس و مالک و نافع و عبدالله بن عمرش، اِسناد آن حدیث هستند. و وقتی که امام بخاری حدیث: (إنما الأعمال بالنیة) را از سیدنا عمرس روایت مینماید، این حدیث از اصحاب بسیار روایت شده که هر حدیث تا رسیدن به صحابی طریقی دارد. و من بعد از حدیث مخرج آن را بیان داشتم تا خواننده بداند در کدام یک از صحاح سته است، این کار را کردم (لإرادة نصح الأمة) به قصد نصیحت و اخلاص برای امت محمدص. بنابراین هر وقت گفتم: (رواه السبعة) (فالمراد بالسبعة)، مقصودم از هفت شخص روایتکنندگان: امام احمد و بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه است.
شرح حال این امامان به ترتیب زیر است:
احمد: ایشان ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل هستند. در ماه ربیعالاول سال ۱۶۴ هجری قمری در مرو به دنیا آمد و به سال ۲۴۱ هجری قمری در بغداد وفات یافت. برای کسب علوم دین و به ویژه حدیث رسول اللهص دوبار دنیا را زیرپا گذاشت و به شرق و غرب و شمال و جنوب و کشورهای اسلامی برای کسب علم سفر نمود و مُسند خود را از هفتصد و پنجاه هزار حدیث که روایت آنها را داشت انتخاب نمود.
(در شرح اربعین نووی فرق بین مُسند و جامع و معجم و اجزاء را بیان داشتهام). امام احمد در زهد و تقوی و وَرَع و پرهیزگاری و صلاح مورد اجماع مسلمین است، و مُسند او بهترین مسند است که در آن نیاورد، مگر آنچه میتواند حجت باشد. در فتنهی خلق قرآن، برای این که کلام الله قرآن بازیچهی حاکمان و فلسفهبافان نشود، بیست و هشت ماه به زندان رفت و هر روزی دوبار او را میزدند تا از هوش میرفت، و دست آخر تمام بدنش زخم شد، اما گاهی لب به شکایت نگشود و تسلیم زورگویان نشد. و در همین بیست و هشت ماه چهار خلیفه عوض شد تا نوبت به واثق رسید و امام احمد را از زندان آزاد کرد. در تمام مدتی که در زندان بود، روزه بود. در گرمای تابستان میخواستند آب از دست آنان بیاشامد، نیاشامید و تا لحظهی آخر حیات بر همین روش باقی ماند. اسلام مرهون اخلاص چنین مردانی است که هیچگاه حرف زور را قبول نکردند. هیچگاه کاری که به زیان اسلام باشد، نپذیرفتند. در روز وفاتش یک میلیون نفر بر او نماز خواندند. نام نامی اینان در صفحات تاریخ میدرخشد و تا روز قیامت باقی است. به خاطر صدق و تقوا و پرهیزگاری و اخلاصی که قول و عملشان بر آن بود به آن مقام رسیدند. از ایشان دو فرزند مانده است: عبدالله و صالح. در شرح زندگی او کتابها نوشته شده است. از جمله کتاب: (المعصد الأحمد في ترجمة الإمام احمد).
امام بخاری/: امام قدوه و امیرالمؤمنین در حدیث پیغمبرص، ابوعبدالله محمد ابن اسمعیل بخاری. ولادت او در بخارا، شوال سال ۱۹۴ هجری قمری و وفات ایشان سال ۲۵۶ هجری قمری است، ایشان از نوابغ روزگارند. در سن پانزده سالگی در سراسر دنیا دانشمندتر از او در علم حدیث نبود. او سرآمد علمای حدیث در سراسر جهان بود، کتاب او صحیح بخاری بعد از قرآن معتمدترین کتاب نزد مسلمانان است. امام بخاری بعد از خود فرزندی به یادگار نگذاشت و همین کتاب برای زنده نگه داشتن نام او تا روز قیامت کافی است.
تألیفات دیگر ایشان همه سودمند و مشهور و معروف است، و شرح حال مفصل ایشان درسی است برای جوانان پرهیزگار تا اقتدا به او نمایند.
امام مسلم/: امام قدوه و عالیالشأن در علم حدیث، مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، ولادت او سال ۲۰۴ هجری و وفات او ۲۶ رجب سال ۲۶۱ هجری قمری در نیشابور است. کتاب او به عنوان صحیح مسلم بعد از بخاری صحیحترین کتاب در حدیث پیغمبرص نزد مسلمانان است. وقتی حدیثی نزد بخاری و مسلم به صحت رسید، آن حدیث در اوج صحت قرار گرفته و مقبول جمیع ائمهی حدیث است.
امام مسلم کتابهای سودمند دیگری نیز دارد که همه معروف و مشهور و مقبولند.
امام ابوداود/: سلیمان بن الشعث سیستانی از ائمه و پیشوایان علم حدیث و صاحب کتاب السنن است. ولادت ایشان سال ۲۰۲ هجری قمری و وفات او سال ۲۷۵ هجری قمری در بصره است.
امام محمد غزالی/ گفت: سنن ابوداود برای مجتهد در احکام کفایت است. و دیگری از بزرگان گفت: کسی که قرآن و سنن ابوداود داشته باشد در علم حاجت به چیز دیگری ندارد. ابوداود از علمای حدیث حنبلی مذهب است، اما باقی علمای حدیث از بخاری و مسلم و ترمذی و نسایی و ابن ماجه و بیهقی و طبرانی و دارقطنی و غیره همه شافعی مذهب هستند.
احادیث سنن ابوداود چهارهزار و هشتصد حدیث است. ابوداود گفت: پانصد هزار حدیث نوشتم و از بین آنها آنچه در کتاب السنن میباشد، انتخاب نمودم.
امام ترمذی/: امام ابوعیسی محمد بن عیسی الترمذی از ائمه و پیشوایان علمای حدیث و صاحب کتاب السنن یکی از صحاح سته است. ولادت او سال ۲۰۰ هجری قمری در ترمذ و وفات او سال ۲۷۹ هجری قمری در ترمذ است. او نابینا بود، اما متبحر در علوم حدیث. میگوید: کتاب سنن خود را به علمای حجاز و عراق و شام نشان دادم و همه آن را پسندیدند. وی گفت: کسی که این کتاب در خانهی او باشد، مثل پیغمبری است که با او سخن میگوید: کتاب سنن او بیش از پنج هزار حدیث دارد. او گذشته از آوردن حدیث و حکم آن، اقوال علما را نیز میآورد. و اگر حدیثی باشد که عمل به آن حدیث نشده باشد، نیز بیان مینماید.
امام نسایی/: امام ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب بن علی النسایی، از صاحبان صحاح سته است. ولادت او سال ۲۱۵ و وفات او سال ۳۰۳ هجری قمری است. کتاب سنن او از صحاح سته است. و موقعی که از او خواسته شد تا احادیث صحیح را از آن سنن انتخاب نماید، کتاب المجتبی را از سنن انتخاب کرد. جلالت شأن و تبحر او در علم حدیث مورد اتفاق علمای حدیث است.
امام ابن ماجه/: امام ابوعبدالله محمد بن یزید بن عبدالله بن ماجه القزوینی، از اصحاب صحاح سته است. ولادت او سال ۲۰۷ هجری قمری و وفات او سال ۲۷۶ هجری قمری است. سنن ابن ماجه به منزلت سنن ابوداود و یا ترمذی و یا نسایی نیست، برای اینکه در سنن او احادیث ضعیف بسیار است. از این رو بسیاری از علما به جای سنن ابن ماجه، موطا، تألیف امام مالک بن انس را قرار دادهاند و صحاح سته را صحیح بخاری و مسلم و سنن ابوداود و ترمذی و نسایی و موطای مالک دانستهاند. به هر حال امام ابوعبدالله بن ماجه از اعلام اسلام است و از ایشان مانند اصحاب سنن که قبلاً یاد شد جمع بسیاری حدیث را روایت نمودهاند.
[ماجه، معرب مَاه چَه است که نام مادر جد محمد بن یزید است. و برای همین ابن به الف نوشتند]. و هرگاه بعد از حدیثی گفتم: رواه السته، مقصودم (وبالستة من عدا احمد)، یعنی از شش تا غیر از امام احمد است که بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ما جه باشند. و موقعی که بعد از حدیث گفتم: رواه الخمسه (و بالخمسة من عدا البخاری و مسلما)، مقصودم از پنج تا غیر از بخاری و مسلم است، یعنی آن حدیث را امام احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه روایت کردهاند.
(وقد أقول الأربعه وأحمد) و گاهی است که به جای رواه الخمسه میگویم: رواه الأربعة و احمد، یعنی اصحاب سنن و احمد آن را روایت کردهاند. (و بالأربعة)، مقصودم از رواه الاربعه: اصحاب سنن اربعه است که ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه باشند. [و اینکه گفتیم در سنن ابن ماجه احادیث ضعیف است بسیار است؛ این در صورتی است که ابن ماجه منفرد به روایتی باشد، برای اینکه هرگاه روایت ابن ماجه با روایت ابوداود و یا نسایی و یا ترمذی موافق باشد، ضعیف نیست و به موافقت با اصحاب سنن روایت او قوت میگیرد]. که مقصود از رواه الاربعه (من عدا الثلاثة الأول) غیر از سه تای اولی است، یعنی بخاری و مسلم و امام احمد در آن روایت نیست؛ (و بالثلاثة) و اگر گفتم: رواه الثلاثه: (من عداهم وعدا الأخير) مقصودم از رواه الثلاثه، غیر از سه تای اولی و غیر از آخری است، سه تای اولی بخاری و مسلم و امام احمد و آخری ابن ماجه بود، وقتی که اینها در روایت نبودند، میماند روایت ابوداود و ترمذی و نسایی.
(وبالمتفق عليه) و هرگاه بعد از حدیثی گفتم: متفق علیه، قصدم (البخاری و مسلم) صحیح بخاری و صحیح مسلم است، وقتی که هر دو از یک صحابی روایت کنند. (وقد لا أذكر معهما غيرهما) و گاه است وقتی حدیثی به روایت بخاری و مسلم آوردم، روایت از دیگری نمیآورم، زیرا حاجتی نیست، چون هر وقت بخاری و مسلم حدیثی را روایت نمودند مورد قبول همهی علمای امت است.
(وما عدا ذالك) و غیر از روایت آنان که نام بردم از احمد و بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه، روایت غیر ایشان را (بینته) بیان کردهام، چنانکه اگر روایت ابن خزیمه یا ابن حبان یا بیهقی یا دارقطنی یا غیر از آن باشد نام او را یاد کردهام.
(وسمیته) و نام این کتاب را گذاشتم «بُلُوغُ اَلْمَرَامِ مِنْ أَدِلَّةِ اَلْأَحْکامِ»: رسیدن به مطلب از راه دلیلهای حکمها.
(والله) و این خدای یکتا است که از او میخواهم نه از دیگری. لفظ الله منصوب است بر تعظیم، یعنی: اسال الله لا غیره (أساله) از او تعالی میخواهم نه از غیر او؛ (أن لا يجعل ما علمناه علينا وبالا)؛ اینکه نگرداند علمی را که آموختهایم مایهی سختی حساب و سنگینی گناه، بلکه امیدواریم علمی که از فضل او تعالی آموختهایم علم با عمل باشد؛ (وأن يرزقنا العمل بما يرضيه سبحانه وتعالی)؛ و آنکه روزی ما فرماید عمل کردن به آنچه مایهی خشنودی او سبحانه و تعالی است.
[۱]- ولد سنة ۱۶۴ وتوفي سنة ۲۴۱ ببغداد. [۲]- محمد ابن إسماعیل. ولد سنة ۱۹۴ وتوفي سنة ۲۵۶ بسمرقند. [۳]- ولد سنة ۲۰۴ وتوفي سنة ۲۶۱ بنیسابور. [۴]- سلیمان بن الأشعث السجستاني. ولد سنة ۲۰۲ وتوفي سنة ۲۷۵ بالبصرة. [۵]- محمد بن عیسی. توفي سنة ۲۷۶ بترمذ. [۶]- احمد بن شعیب. ولد سنة ۲۱۵ وتوفي سنة ۳۰۳. [۷]- محمد بن یزید القزویني. ولد سنة ۲۰۷ وتوفي سنة ۲۷۵.