بَابُ شُرُوطِ اَلصَّلَاةِ
شروط جمع شرط است. و شرط به معنی علامت میآید، چنان که گفته میشود: أشراط الساعة: یعنی علامات قیامت. و شرط به معنی: ما یلزم من عدمه العدم و لا یلزم من وجوده وجود و لا عدم: چنان که نزد فقها معروف است: شرط چیزی است که از نبودن آن، نبودن مشروط لازم میشود، اما با بودن آن، وجود مشروط یا عدم آن لازم نمیشودف مثل وضو که شرط صحت نماز است: اگر وضو نباشد، نبودن نماز لازم میشود، اما با بودن وضو، و یا نبودن نماز لازم نمیشود، چنان که ممکن است بگوییم: فلانی وضو دارد و مشغول نماز نیست، و شرطه: به معنی وسیله است، چنان که شرطه محجم، یعنی وسیلهی حجامت. و شرطه: به معنی پاسبان و وسیلهی امن و امان است. و شریط: به معنی نواری است که صدا بر آن ضبط میکنند، مثل نوار کاست و غیره و معانی دیگری نیز دارد.
۲۲۰- عَنْ عَلِيِّ بْنِ طَلْقٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا فَسَا أَحَدُكُمْ فِي الصَّلَاةِ فَلْيَنْصَرِفْ، وَلْيَتَوَضَّأْ، وَلْيُعِدْ الصَّلَاةَ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.
امام احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی از علی بن طلقس روایت کردهاند که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما در نماز بادی از او خارج شد، از نماز بیرون برود و وضو بگیرد و از نو نماز بخواند». ابن حبان این حدیث را صحیح دانست، یعنی آن را به اسناد خود روایت نمود و گفت: صحیح است.
حافظ ابن عبدالبر گفته است: گمان میکنم که علی بن طلق پدر طلق بن علی حنفی باشد. و نظر امام احمد و امام بخاری بر آن است که طلق بن علی و علی بن طلق هر دو یک نفر باشند. امام بخاری فرمود: گمان ندارم که علی بن طلق غیر از این حدیث، حدیث دیگری داشته باشد. و در باب نواقض وضو گذشت که قی و رعاف، به معنی خون از بینی آمدن مبطل نماز هستند. و اجماع علما بر آن است که خروج باد از پشت مبطل وضو میباشد.
۲۲۱- وَعَنْ عَائِشَةَل أَنَّ النَّبِيِّص قَالَ: «لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ حَائِضٍ إِلَّا بِخِمَارٍ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ إِلَّا النَّسَائِيُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَيْمَةَ.
امام احمد و ابوداود و ترمذی و ابن ماجه/ از عایشه صدیقهل روایت کردهاند که رسول اللهص فرمود: «هر زنی که به سن بلوغ رسیده، خداوند نماز او را نمیپذیرد مگر با پوشیدن مقنعه، یعنی سرپوش». و ابن خزیمه این حدیث را صحیح دانست.
کلمهی حائض به معنی زنی که قاعده میشود و به سبب آمدن حیض به بلوغ رسیده و نماز بر او فرض است. زن بالغ باید هنگام نماز خواندن تمام بدن او غیر از روی و دو کف دست او پوشیده باشد.
بلوغ مشترک در زن و مرد، رسیدن به سن پانزده سالگی و یا محتلم شدن است، یعنی از او منی آمده باشد. و در زنان قاعدهی ماهیانه و بارداری نشانهی بلوغ است.
و عورت مرد: میان ناف و زانوست. و عورت زن در حال نماز تمام بدن غیر از روی و دو کف دست میباشد.
خِمار: پارچهای که سر و گردن زن را میپوشاند. اگر لباس بدن زن را کاملاً پوشانده است، بودن لباس و خمار برای صحت نماز او کافی است و اگرچه لنگ پا و یا شلوار نپوشیده باشد، چنانکه در حدیث به روایت ام سلمهل میآید.
۲۲۲- وَعَنْ جَابِرٍس أَنَّ النَّبِيَّص قَالَ لَهُ: «إِنْ كَانَ الثَّوْبُ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ- يَعْنِي: فِي الصَّلَاةِ -» وَلِمُسْلِمٍ: «فَخَالِفْ بَيْنَ طَرَفَيْهِ وَإِنْ كَانَ ضَيِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.
در حدیث متفق علیه به روایت از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که رسول اللهص به او فرمود: «اگر لباس گشاد است، مثل چادر آن را در نماز به دور خود بپیچ و اگر لباس تنگ باشد آن را لنگ پای خود قرار ده».
و در صحیح مسلم: اگر لباس گشاد است یک سر آن را بر دوش راست و سر دیگر را بر دوش چپ قرار بده، یعنی لباس باید بدن را بپوشاند اگر گشاد است، و مثل لنگ پا باشد اگر تنگ است.
در اوایل عهد رسول اللهص اصحاب از حیث لباس در مضیقه بودند و بسا که بیش از یک لنگ پا چیز دیگر نداشتند و سینه و شانه همه برهنه میماند. و در اواخر عهد رسول اللهص که فتوحات زیاد شد، مردم از حیث لباس و غیره مستغنی شدند، رسول اللهص برای هر دو حالت ارشاد فرمود.
برای این حدیث داستانی است و آن اینکه: قَالَ جَابر: جِئْتُ إِلَیهِصوَهُوَ يُصَلِّي وَعَلَيَّ ثَوْبٌ فَاشْتَمَلْتُ بِهِ، وَصَلَّيْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَص لِي: «مَا هَذَا الِاشْتِمَالُ» قُلْتُ: كَانَ ثَوْبٌ، قَالَ: «فَإِنْ كَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ كَانَ ضَيِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ».
جابر میگوید: به خدمت رسول اللهص آمدم و او مشغول نماز بود و پارچهای لباس بر من بود، آن را به دور خودم پیچیدم و پهلوی پیغمبرص به نماز ایستادم، وقتی که رسول اللهص از نماز فارغ شد فرمود: «چرا این طور لباس پوشیدهای؟» گفتم: فقط یک پارچه بود. فرمود: «اگر پارچه گشاد است، آن را مانند چادر دور خودت بپیچ و اگر تنگ است آن را لنگ پای خود قرار ده».
از این حدیث دانسته میشود اگر پارچه بزرگ است از آن لنگ پا و دوش هر دو میسازد و اگر پارچه کوچک است لنگ پا از آن میسازد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
۲۲۳- وَلَهُمَا مِنْ حَدِيثِ أَبِي هُرَيْرَةَس: «لَا يُصَلِّي أَحَدُكُمْ فِي الثَّوْبِ الوَاحِدِ لَيْسَ عَلَى عَاتِقِهِ مِنْهُ شَيْءٌ».
و بخاری و مسلم/ از ابوهریرهس روایت کردهاند که رسول اللهص فرمود: «نباید یکی از شما در یک لباس نماز بخواند که بر شانهاش از آن لباس چیزی نباشد». یعنی آن چنان که در حدیث قبلی یاد شد اگر لباس گشاد است، قسمتی از آن را بر شانهی خود قرار دهد تا بالای بدن را نیز بپوشاند، و از لباسی که میتواند هم لنگ پا و هم لنگ دوش باشد استفاده کند و به لنگ پا اکتفا نکند. جمهور علما بر آنند که این نهی برهنه گذاردن شانه از لباس، نهی تنزیهی است.
و از امام احمد/ دو روایت است: یکی اینکه کسی که میتواند شانه را بپوشاند، اگر بدون پوشیدن شانه نماز بخواند، نماز او صحیح نمیشود. و روایت دوم، اینکه نماز او صحیح میشود ولیکن گنهکار است.
و امام خطابی بر واجب نبودن پوشیدن شانه این دلیل را آورده است که رسول اللهص در پارچهای نماز میخوانند که قسمتی از آن را خودش پوشیده بود و قسمتی دیگر از آن را پارچه روی یکی از همسرانش که خوابیده بود قرار داده بود. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
۲۲۴- وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَل: أَنَّهَا سَأَلَتْ النَّبِيِّص: أَتُصَلِّي المَرْأَةُ فِي دِرْعٍ وَخِمَارٍ، بِغَيْرِ إِزَارٍ؟ قَالَ: «إِذَا كَانَ الدِّرْعُ سَابِغًا يُغَطِّي ظُهُورَ قَدَمَيْهَا». أَخْرَجَهُ أَبُودَاوُدَ وَصَحَّحَ الأَئِمَّةُ وَقْفَهُ.
ابوداود/ از ام سلمهل روایت نمود که او از رسول اللهص پرسید: آیا زن میتواند در جامه و مقنعه که سر را میپوشاند، نماز بخواند بدون اینکه لنگ پا پوشیده باشد؟ رسول اللهص فرمود: «میتواند در جامه و سرپوش نماز بخواند وقتی که لنگ به پا ندارد در صورتی که جامه بلند است و حتی پشت پاهایش را میپوشاند». ائمه و پیشوایان حدیث فرمودهاند که این حدیث موقوف است و گفتهی ام سلمهل از گفتهی خودش میباشد، ولیکن باید دانست که ام سلمه همسر رسول اللهص از نزد خودش نمیگوید و یقیناً از رسول اللهص پرسیده و از این رو حدیث در حکم مرفوع است. اما لفظ حدیث موقوف: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ قُنْفُذٍ عَنْ أُمِّهِ أَنَّهَا سَأَلَتْ أُمَّ سَلَمَةَل: مَاذَا تُصَلِّي فِيهِ الْمَرْأَةُ مِنَ الثِّيَابِ؟ قَالَتْ: تُصَلِّي فِي الْخِمَارِ وَالدِّرْعِ إِذَا غَيَّبَ ظُهُورَ قَدَمَيْهَا. أَخرَجَهُ مَالِك وأَبُودَاوُد مَوقُوفاً. مادر محمد بن زید از ام سلمهل پرسید: در چه نوع لباسی زن میتواند نماز بخواند؟ ام سلمه فرمود: در روسری و جامهای که همهی بدن و پشت پاها را هم میپوشاند.
خمار: به معنی روسری که موی و سر و گردن را میپوشاند. درع: جامه. درع سابغ: جامهای که همهی بدن را میپوشاند.
۲۲۷- وَعَنْ عَامِرِ بْنِ رَبِيعَةَس قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّص فِي لَيْلَةٍ مُظْلِمَةٍ، فَأَشْكَلَتْ عَلَيْنَا القِبْلَةُ، فَصَلَّيْنَا. فَلَمَّا طَلَعَتِ الشَّمْسُ إِذَا نَحْنُ صَلَّيْنَا إِلَى غَيْرِ القِبْلَةِ، فَنَزَلَتْ: [فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ]. أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِيُّ وَضَعَّفَهُ.
این حدیث را ترمذی از عامر بن ربیعهس روایت نمود و آن را ضعیف دانست.
عامر بن ربیعه: ابوعبدالله بن ربیعه بن مالک عنزی نسبت به عنز بن وائل. و در نسبت: عامر عدوی منسوب به بنی عدی نیز گفته شده است.
عامر بن ربیعه از سابقین به سوی اسلام بود و در تمام مشاهد حاضر بود و در سال ۳۲ هجری درگذشت.
ترمذی در این حدیث از عامر بن ربیعهس روایت نمود که عامر گفت: در یکی از غزوات که همراه رسول اللهص بودیم در شبی تاریک، جهت قبله برایمان مشکل شد و نماز خواندیم و موقعی که آفتاب طلوع کرد، دیدیم که نماز به سوی غیر قبله خواندهایم. آنگاه خدا این آیه را نازل فرمود:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ﴾ [البقرة: ۱۱۵].
«مشرق و مغرب همه برای خداست و شما در نماز به هر طرف رو بیاورید، رویتان به سوی خداست».
ترمذی پس از روایت این حدیث گفت: این حدیث ضعیف است. از این جهت که یکی از راویان این حدیث: اشعث بن سعید سمان است که در حدیث ضعیف است.
و این حدیث دلالت بر این دارد که کسی که به سبب تاریکی و یا ابر به سوی غیرقبله نماز خواند، نماز او صحیح است، خواه کوشش برای یافتن قبله نموده باشد و خواه کوشش برای یافتن قبله ننموده باشد. و خواه در وقت نماز معلوم شود که نماز به سوی قبله نبوده و خواه بعد از وقت معلوم شود. و دلالت بر معنی این حدیث میدهد: روایت طبرانی از معاذ بن جبلس که فرمود: صَلَّيْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِص فِي يَوْمِ غَيْمٍ، فِي سَفَرٍ إِلَى غَيْرِ الْقِبْلَةِ، فَلَمَّا قَضَى الصَّلَاةَ وَسَلَّمَ، تَجَلَّتِ الشَّمْسُ، فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِص، صَلَّيْنَا إِلَى غَيْرِ الْقِبْلَةِ، فَقَالَ: «قَدْ رُفِعَتْ صَلَاتُكُمْ بِحَقِّهَا إِلَى اللَّهَِ».
در سفری در حالیکه هوا ابری بود همراه رسول اللهص نماز خواندیم. وقتی که آفتاب بیرون آمد، گفتیم یا رسول اللهص، نمازمان به سوی قبله نبوده است. فرمودند: «نماز شب به حق و درستی آن به درگاه خدا رسیده است» و علما در این مسأله اقوالی دارند:
فرمودهی امام شافعیس این است که نماز خواندن بدون یقین به قبله، چنان چه پس از آن معلوم شد که به خطا بوده است، اعادهی آن نماز در وقت آن واجب است، برای این که استقبال قبله واجب است و اگر در وقت نماز ندانست و بعد از خروج وقت دانست باز هم قضای آن نماز واجب است.
و قول دیگر علما این است که اگر بدون کوشش برای فهمیدن جهت قبله نماز خواند و سپس معلوم شد که رو به قبله نبوده است، نماز او در وقت اعاده دارد و بعد از وقت قضا دارد و پیشوایان حنفیه برآنند و در کتاب «بحر حکایت» بر آن جماع نمودهاند.
و علمای دیگر گفتهاند: اگر در یافتن جهت قبله اجتهاد و کوشش خود را به کار برد و باز هم اشتباه نموده بود، آن نماز نه در وقت آن اعاده دارد و نه در خارج از وقت آن قضا دارد. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
۲۲۷- وَعَنْ عَامِرِ بْنِ رَبِيعَةَس قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِص يُصَلِّي عَلَى رَاحِلَتِهِ حَيْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ. مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ. زَادَ اَلْبُخَارِيُّ: يُومِئُ بِرَأْسِهِ، وَلَمْ يَكُنْ يَصْنَعُهُ فِي المَكْتُوبَةِ.
در صحیحین بخاری و مسلم به روایت از عامر بن ربیعهس آمده است که رسول اللهص در سفر، نماز نافله را بر شتر میخواند و هر طرف که شتر میرفت روی خود را در نماز سنت به آن سو مینمود. در روایت بخاری این زیادت آمده است که: در نماز فرض چنین نمیکرد.
از این حدیث دانسته میشود که مسافر نمازهای سنت را بر شتر و غیر آن میخواند و در این نماز روی خود را به طرفی مینماید که سفر او به آن طرف است و موقع رکوع و سجود اشاره به سر مینماید.
و در روایت رزین از جابرس آمده است: «فی سفر القصر» این نماز خواندن بر حیوان در سفر قصر انجام داده میشود. و سفر قصر همان سفری است که شانزده فرسخ، یعنی ۹۶ کیلومتر طول دارد. و باید دانست که در هر وسیلهای که نماز به درستی در آن انجام میگیرد، مثل کشتی، نماز فرض و سنت هر دو در آن جایز است.
الحاصل: در سفر قصر درست است نماز نافله را بر وسیلهی سفر خواند، خواه وسیلهی سفر حیوان باشد، یا ماشین یا کشتی یا هواپیما. و در حدیث بعدی ۲۲۸ معین مینماید که پیش از آغاز نماز، باید رو به قبله نماز ببندد چنانکه:
۲۲۸- وَلِأَبِي دَاوُدَ: مِنْ حَدِيثِ أَنَسٍس: كَانَ إِذَا سَافَرَ فَأَرَادَ أَنْ يَتَطَوَّعَ اِسْتَقْبَلَ بِنَاقَتِهِ القِبْلَةِ، فَكَبَّرَ، ثُمَّ صَلَّى حَيْثُ كَانَ وَجْهَ رِكَابِهِ. وَإِسْنَادُهُ حَسَنٌ.
و ابوداود از حدیث انسس روایت دارد که: وقتی که رسول اللهص به سفر میرفتند و میخواستند نماز تطوع را بخوانند، برای بستن نماز، شتر را رو به طرف قبله مینمودند و آن گاه الله اکبر آغاز نماز را میگفتند و سپس به هر طرف که سواری میرفت نماز میخواندند. و در حدیث قبلی گفته شد که برای رکوع و سجود اشاره به سر مینمودند و برای اشاره سر برای سجود سر را پایینتر میآوردند. در تکبیره الاحرام رو به قبله مینمودند و در باقی نماز به طرف مقصد سفر رو مینموند و این در حال سواری بود. اما کسی که پیاده میرود و در حال پیادهروی در سفر نماز سنت میخواند، فقط در حال قیام راه میرود، اما رکوع و سجود و نشستن میان دو سجود بر زمین و رو به قبله انجام میدهد.
الحاصل: رسول اللهص بر شتر و بر الاغ نماز سنت خواندند، به این ترتیب که در آغاز نماز رو به قبله نماز میبستند و در باقی نماز اشاره به سر مینمودند.
و هر جا که نماز سنت به اتمام رکوع و سجود ممکن باشد، مثل نماز در کشتی، آن را به درستی و با تکمیل رکوع و سجود انجام میدهد و اگر کشتی به سوی غیر قبله روان باشد، تغییر جهت در آن آسان است و باید جهت او به سوی قبله باشد. و در روایت ترمذی موقعی که رسول اللهص بر شتر نماز میخواند، هنگام اشاره به سر برای سجود، سر را از اشاره به رکوع پایینتر میآورد. والله سبحانه و تعالی أعلم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم.
در کتاب «فتح العلام» آمده است که وسایل سفر امروزه، مثل قطار، ماشین و هواپیما همه نزد شافعیها در حکم کشتی هستند. و نزد حنفیها همهی اینها در حکم شتر سواری هستند. و این هم نعمتی است که بنابر قول ایشان در ابتدا نماز رو به قبله بسته میشود و باقی نماز رو به مقصد مرکب خوانده میشود. به ویژه بر صندلی هواپیما که عمل به قول اخیر نعمت بزرگی است.
۲۲۹- وَعَنْ أَبِي سَعِيد الخدريس أَنَّ النَّبِيَّص قَال: «الأَرْضُ كُلُّهَا مَسْجِدٌ إِلَّا المَقْبَرَةَ وَالْحَمَّامَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ، وَلَهُ عِلَّةٌ.
ترمذی/ از ابوسعید خدریس روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «همه جای زمین مسجد است و میتوان بر آن نماز خواند، مگر مقبره و حمام». مؤلف فرمود: این حدیث اشکال دارد و آن اشکال عبارت از این است که در وصل و ارسال حدیث اختلاف است. حماد این حدیث را موصول روایت نموده است: حماد از عمرو بن یحیی از ابی سعید خدری روایت نموده است. و سفیان ثوری این حدیث را مرسل روایت نموده و نام ابی سعید خدری را نیاورده است. سفیان ثوری از عمرو بن یحیی از یحیی پدر عمرو از رسول اللهص روایت نموده است. و روایت ثوری صحیحتر است. و دارقطنی فرمود: محفوظ نزد اهل حدیث روایت ثوری است. و بیهقی روایت ثوری را ترجیح داده است. و این حدیث دلالت دارد بر اینکه بر همه جای زمین میتوان نماز خواند، مگر در مقبره و حمام. خواه روی قبر و یا میان قبرها. و خواه قبر مؤمن و یا قبر کافر. و خواه قبری که کاوش شده و زمین آن با اجساد مردگان آمیخته شده و خواه مقبرهای که کاوش نشده و زمین آن با اجساد مردگان آمیخته نشده است. امام احمد فرمود: نماز در مقبره جایز نیست، اگرچه بر سطح آن باشد، چنانکه از لفظ حدیث دانسته میشود.
و بعضی نماز در مقبره را جایز، ولی مکروه دانستهاند. و علت منع نماز در مقبره و حمام را بعضی به سبب نجاست دانستهاند. و نزد شافعیها، اگر مقبره کاوش شده و زمین آن با اجساد مردگان آمیخته باشد، نماز در آن صحیح نیست، به سبب ناپاک بودن آن زمین. چنان چه مقبره کاوش نشده و زمین آن پلید نشده باشد، نماز خواندن در آن را جایز دانستهاند، البته با مکروه بودن آن. هم چنین در حمام اگر نجس بودن آن یقین نباشد، نماز را در آن با کراهت روا دانستهاند. و در این قول علت منع ظاهر است و جمهور علما نماز در مقبره و حمام را وقتی که کاوش نشده و یقین نجاست نباشد، با کراهت جایز دانستهاند.
و حدیث صحیح: «جُعِلَت لِي الأَرضُ مَسجِداً»، عموم آن به عدم جواز نماز در بعضی جاهای زمین که به مقتضای آن مقبره و حمام بود، اختصاص یافت. و به حدیث بعدی عموم آن به جاهایی اختصاص یافته است که در حدیث ذکر شده است و آن عبارتند از: مزبله و محل ذبح و وسط کوچه و محل آب دادن شتران و روی سقف بیتالله الحرام که نماز که در آنها جایز نیست و یا اینکه اگر جایز است با کراهت همراه است. بقیهی جاهای استثنا شده در حدیث بعدی شمارهی ۲۳۰ چنین آمده است:
۲۳۰- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَبأَنَّ النَّبِيَّص نَهَی أَنْ يُصَلَّى فِي سَبْعِ مَوَاطِنَ: المَزْبَلَةِ، وَالْمَجْزَرَةِ، وَالْمَقْبَرَةِ، وَقَارِعَةِ الطَّرِيقِ، وَالْحَمَّامِ، وَمَعَاطِنِ الإِبِلِ، وَفَوْقَ ظَهْرِ بَيْتِ اللَّهِ تعالی. رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ وَضَعَّفَهُ.
ترمذی از عبدالله بن عمرب روایت نمود که پیغمبرص از نماز در هفت جا نهی فرمود: « در مزبله: محلی که زبالهها را در آن جا میریزند. و در محلی که حیوانات را ذبح میکنند. و در گورستان. و در میان کوچه و خیابان. و در حمام: جای بدن شستن و توالت. و محل آب دادن شترها. و روی سقف خانهی خدا».
ترمذی بعد از روایت این حدیث فرمود: این حدیث ضعیف است، برای اینکه در اسناد حدیث زیبد بن جبیره است. و گفته شده که حفظ زید بن جبیره مورد مقال حفاظ است. و بخاری فرمود: متروک است. و در بیان حکمت نهی از نماز در اینجاها، گفته شده: در مزبله و مجزره و مقبره به سبب وجود نجاست است. و میان کوچه و خیابان به سبب تنگ کردن راه بر عابران است. و در محل آب دادن شتران به سبب ترس از رمیدن شتر است. و روی سقف خانهی خدا به سبب اینکه ممکن است استقبال قبله به جا نیاید. و نزد شافعیها، اگر دیوار کعبهی مشرفه در بالای سقف دو سوم گز ارتفاع دارد، رو به آن نماز خواندن رواست. و در معاطن ابل به الفاظ مختلف روایت شده: به لفظ: تبارک الابل: جای خوابیدن شتران. و لفظ: مزابل الابل: جای سرگین انداختن شتران. و به لفظ: مناخ الابل: جای شب ماندن شتران. و تعلیل منع از آن در روایت ابوداود چنین آمده است: بأنها مأوی الشیاطین: به سبب اینکه محل جا گرفتن شیطانهاست. گفتیم که ترمذی فرمود: حدیث منع از نماز در این جاها ضعیف است. اما حدیث منع از نماز در مقبره صحیح است، چنان که در حدیث بعدی آمده است:
۲۳۱- وَعَنْ أَبِي مَرْثَدٍ الغَنَوِيِّس قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِص يَقُولُ: «لَا تُصَلُّوا إِلَى القُبُورِ، وَلَا تَجْلِسُوا عَلَيْهَا». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از ابی مرثد غنویس روایت است که فرمود: از رسول اللهص شنیدم که میفرماید: «رو به قبر نماز نخوانید و روی قبر ننشینید». اما اینکه آیا رو به قبر نماز خواندن و بر قبر نشستن، حرام است یا مکروه، یا اینکه نه حرام است و نه مکروه، اختلاف است. بعضی گفتهاند: حرام است به دلیل این حدیث که در صحیح مسلم است: از ابی هریره که رسول اللهص فرمود: «لَايَجْلِسَ أَحَدُكُمْ عَلَى جَمْرَةٍ فَتُحْرِقَ ثِيَابَهُ، فَتَخْلُصَ إِلَى جِلْدِهِ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَجْلِسَ عَلَى قَبْرٍ»؛ «یکی از شما بر اخگر آتش بنشیند و لباسش بسوزد و اثر آن به پوست بدنش برسد، بهتر است از اینکه روی قبر بنشیند». امام مالکس فرمود: این نشستن روی قبر که از آن منع شده، مقصود از آن نشستن روی قبر برای قضای حاجت است. و در کتاب «موطا» از علیس روایت نموده است: «أَنَّهُ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْقَبرَ وَيَضْطَجِعُ عَلَيْه»؛ «علیس سر بر قبر مینهاد و بر آن میخوابید». اگر حرام بود حضرت امیر چنین کاری نمیکرد و عمل ایشان دلیل بر جواز آن است. و در بخاری آمده که عبدالله بن عمرو و غیر او بر قبر میخوابیدهاند.
مرثد بن ابی مرثدب، خودش و پدرش مسلمان شدند و در غزوهی بدر حاضر بود و در حیات رسول اللهص در غزوهی رجیع شهید شد.
۲۳۲- وَعَنْ أَبِي سَعِيدٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ المَسْجِدَ، فَلْيَنْظُرْ، فَإِنْ رَأَى فِي نَعْلَيْهِ أَذًى أَوْ قَذَرًا فَلْيَمْسَحْهُ، وَلْيُصَلِّ فِيهِمَا». أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَيْمَةَ.
ابوداود/ از ابوسعید خدریس روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما به مسجد آمد، پس بنگرد، اگر در نعلین خود ناپاکی دید، نعلین خود را به زمین بکشد و در آن نماز بخواند». ابن خزیمه/ فرمود: این حدیث صحیح است و کشیدن زیر نعلین به خاک مایهی پاک شدن آن است.
ابن السکن و حاکم و بیهقی همین حدیث را از ابوهریرهس روایت کردهاند و سند آن ضعیف است. و ابوداود همین حدیث را از عایشهل روایت نموده است. و در این باب احادیث دیگری نیز وجود دارد، اما همه خالی از ضعف نیستند. چیزی که هست روایات متعدد آن یکدیگر را تقویت میکنند.
و اوزاعی و نخعی/ گفتهاند: اگر زیر نعلین نجاست باشد، با کشیدن زیر نعلین به خاک پاک میشود و میتواند نماز در آن بخواند.
و گواهی بر صحت این معنی میدهد روایت ابوداود و ترمذی و ابن ماجه از ام سلمهل که فرمود: از رسول اللهص پرسیدم: إِنِّي امْرَأَةٌ أُطِيلُ ذَيْلِي وَأَمْشِي فِي الْمَكَانِ الْقَذِرِ؟ فَقَالَ: «يُطَهِّرُهُ مَا بَعْدَهُ»؛ من زنی هستم که دامن جامهام را بلند و طولانی میسازم و بر جای ناپاک راه میروم، آیا دامن جامهام از تماس با نجاست پلید نمیشود؟ فرمودند: «آن قسمت دیگر کوچه که پاک است، وقتی که بر آن بگذری دامن جامه را پاک میکند و اثر ناپاکی را آن میبرد».
و مانند همین حدیث است، روایت ابوداود و ابن ماجه از زنی از بنی عبدالأشهل که گفت: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ لَنَا طَرِيقًا إِلَى الْمَسْجِد مُنْتِنَةً فَكَيْفَ نَفْعَلُ إِذَا مُطِرْنَا؟ قَالَ: «أَلَيْسَ مِن بَعْدِهَا طَرِيقٌ هِيَ أَطْيَبُ مِنْهَا؟»، قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: «فَهَذِهِ بِهَذِهِ»؛ گفتم: ای رسول خداص راه آمدن ما به مسجد، آلوده به نجاست است. موقعی که باران آمد ما باید چه کار کنیم؟ فرمودند: «آیا بعد از آن، راه پاکی نیست؟» گفتم: بله. فرمودند: «پس راه پاک اثر راه ناپاک را از بین میبرد».
خطابی فرمود که در اسناد این دو حدیث گفت و گو است، یعنی صحیح نیستند.
امام شافعیس فرمود: بر حدیث حمل میشود که بعد از زمین ناپاک، زمین پاک و خشک میآید و اثر ناپاکی زمین مرطوب را از بین میبرد.
امام مالک هم فرمود: زمین ناپاک به زمین پاک و خشک میرسد و بنابراین زمین بعدی اثر زمین قبلی را از بین میبرد؛ اما اگر پلیدی به لباس و یا بدن برسد، آن را پاک نمیکند، مگر شستن آن با آب، و این اجماع فقهاست.
و آنچه دلالت بر حدیث این باب میدهد، حدیثی است که بیهقی از ابی المعلی از پدرش از جدش روایت میکند که جد او گفت: من با علی بن ابیطالب به نماز جمعه میآمدیم و علیس پیاده بود. در راه او آبگیری از آب و گل به میان آمد. علیس نعلین خود را از پا بیرون آورد و شلوار را بالا برد. گفتم نعلین خود را به دست من بده. فرمود: نه. او در همان آبگیر راه رفت و وقتی که از آن گذشت نعلین را پوشید و شلوار را پایین آورد و در مسجد امام جماعت شد، بدون اینکه پای خود را بشوید.
الحاصل: زمین پاک بعد از زمین ناپاک اثر آن را از میان میبرد و از گل و شل کوچه چشمپوشی میشود. چنان چه یقین به پلیدی باشد و پا بر پلیدی نهاده باشد، باید آن را بشوید که چشمپوشی در جایی است که احتمال پلیدی وجود دارد، و نه یقین به آن.
۲۳۳- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا وَطِئَ أَحَدُكُمْ الأَذَى بِخُفَّيْهِ فَطَهُورُهُمَا التُّرَابُ». أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.
ابوداود از ابوهریره روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما با کفش خود بر ناپاکی راه رفت، پاککنندهی آن کشیدن آن به خاک است». این حدیث را ابوداود و ابن السکن و حاکم و بیهقی از ابوهریره روایت کردهاند. و ابوداود باز هم از عایشه صدیقهل روایت نموده است و احادیث دیگری نیز در این باب وجود دارد و هیچ کدام خالی از ضعف نیست. قدر مسلم که از این احادیث به دست میآید، چشمپوشی از گل و شل کوچه است، وقتی که یقین به وجود نجاست نباشد. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
۲۳۴- وَعَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ الحَكَمِس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِنَّ هَذِهِ الصَّلَاةَ لَا يَصْلُحُ فِيهَا شَيْءٌ مِنْ كَلَامِ النَّاسِ، إِنَّمَا هُوَ التَّسْبِيحُ، وَالتَّكْبِيرُ، وَقِرَاءَةُ القُرْآنِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
رسول اللهص فرمود: «این نماز که برای عبادت خدای متعال است، در آن چیزی از سخن مردم روا نیست. نماز تسبیح و تکبیر و خواندن قرآن است». و تنها سخنی که در نماز رواست، تسبیح و تکبیر و خواندن قرآن است، زیرا نماز عبادت خداست. از تعظیم و تنزیه او به سبحان الله گفتن و الله اکبر گفتن و الحمدالله گفتن و خواندن قرآن.
و این حدیث سببی دارد: و آن سبب این است که شخصی در نماز عطسه کرد و معاویه بن الحکم به او گفت: یرحمک الله، به گمان اینکه سخن در نماز جایز است. کسانی از صحابه که نزدیک او بودند به او فهماندند که در نماز نباید گفت و گو باشد. و یرحمک الله در حکم سخن با دیگری است. و رسول اللهص او را آگاه ساخت که نماز عبادت خداست و سخنی که در نماز جایز است، تسبیح و تکبیر و خواندن قرآن است. و از حدیث دانسته میشود که سخن کسی که نمیداند سخن گفتن در نماز روا نیست، نماز او را باطل نمیکند، برای اینکه او معذور است.
۲۳۵- وَعَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ س قَالَ: إِنْ كُنَّا لَنَتَكَلَّمُ فِي الصَّلَاةِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهص، يُكَلِّمُ أَحَدُنَا صَاحِبَهُ بِحَاجَتِهِ، حَتَّى نَزَلَتْ: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨﴾، فَأُمِرْنَا بِالسُّكُوتِ، وَنُهِينَا عَنْ الكَلَامِ. مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ، وَاللَّفْظُ لِمُسْلِمٍ.
در حدیث صحیح متفق علیه از زید بن ارقم روایت است که گفت: در عهد رسول اللهص هر یک از ما اگر لازم بود که در نماز سخن گوییم، با رفیق خود که با او در نماز بود سخن میگفت و حاجتی که به او داشت به او میگفت تا اینکه این آیه نازل شد:
﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨﴾ [البقرة: ۲۳۸].
«بر نمازهای فرض و نماز میانه محافظت و مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید».
یعنی از سخن با دیگری بپرهیزید. و با این آیه از سخن گفتن در نماز منع شدیم.
امام نووی/ در شرح صحیح مسلم فرمود: در این حدیث دلیل است که همه نوع گفتار انسان در نماز حرام است. و اجماع علما بر آن است که هر کسی که با دانایی بر حرام بودن سخن گفتن در نماز، سخن به عمد بگوید، نماز او باطل است، مگر کسی که سخن به مصلحت نماز بگوید، مثل رد بر امام در سهو خواندنش یا سهو کردنش یا سخن بگوید برای نجات کسی از هلاکت و مانند آن. و در حدیث ذیالیدین تفصیل آن میآید. و قانتین از قنوت است. و قنوت دارای چند معنی است که صحابهش معنی سکوت در نماز را از آن دانستند و حمل بر آن نمودند. و شاید فهم معنی سکوت از قانتین از تفسیر رسول اللهص دانستند، یا اینکه قراین و دلایلی بر آن بود. و هرگاه کسی که در نماز است ناگزیر به سخن گفتن برای مصلحت نماز بود، شریعت الفاظ آن و اعمال آن مثل سبحان الله گفتن و کف دست راست پشت دست چپ زدن بیان فرمود، چنان که در حدیث بعدی آمده است:
۲۳۶- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «التَّسْبِيحُ لِلرِّجَالِ، وَالتَّصْفِيقُ لِلنِّسَاءِ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ. زَادَ مُسْلِمٌ: «فِي الصَّلَاةِ».
رسول اللهص فرمود: «برای مردان سبحان الله گفتن و برای زنان کف دست راست بر پشت دست چپ زدن است». و در صحیح مسلم «فی الصلاه» افزود. یعنی در نماز رفع سهو امام برای مردان به گفتن سبحان الله است و برای زنان به زدن کف دست راست بر پشت دست چپ است.
یعنی اگر مثلاً امام بعد از رکعت اولی برای تحیات نشست، مأموم اگر مرد است سبحان الله بگوید تا امام بفهمد و برای رکعت دوم بلند شود و اگر مأموم زن است کف دست راست بر پشت دست چپ بزند تا امام بفهمد و برای رکعت دوم بلند شود.
الحاصل: آگاه کردن امام با گفتن سبحانه الله برای مردان و با زدن کف دست راست بر پشت دست چپ برای زنان است. و حکم آن به حسب مقتضی آن فرق میکند. آگاه کردن نابینا با گفتن سبحانه الله تا در چاه نیفتد واجب است. و آگاه کردن اهل خانه به گفتن سبحانه الله تا نگذارند مثلاً گربه خوراک را آلوده کند، مباح است. و آگاه کردن امام جماعت به اشتباهش در نماز سنت است. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
۲۳۷- وَعَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الشِّخِّيرِ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِص يُصَلِّي، وَفِي صَدْرِهِ أَزِيزٌ كَأَزِيزِ المِرْجَلِ، مِنْ البُكَاءِ. أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ، إِلَّا اِبْنَ مَاجَهْ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.
ابوداود و ترمذی و نسایی و احمد از مطرف بن عبدالله بن شخیر روایت نمودند که مطرف گفت که پدرم عبدالله بن شخیر گفت: «دیدم رسول اللهص را که نماز میخواند و از ترس خدا در سینهاش از گریه جوش و خروجشی بود، مانند جوش و خروش دیگ در وقت جوشیدن در آتش».
از حدیث دانسته میشود که نماز واقعی نمازی است که نمازگزار در حال نماز آن چنان ترس خدا بر او غالب است که از فرط خشوع و خضوع گریه از سینهاش میجوشد، مانند جوشیدن دیگ بر آتش. کسی که خاتم الانبیاء است و گناهان قبل و بعد از رسالت او بخشوده شده است، آن چنان در نماز از ایستادن در برابر عظمت پروردگار متأثر میشود که گریه در سینهی او مانند جوشیدن دیگ بر آتش به جوش و خروش میآید. و فکر او فقط یاد عظمت پروردگار و شکر نعمتهای پروردگار و قصور عبادت خود است که میخواهد از گریه عفو خدای متعال را به دست آورد و قصورش در عبادت آمرزیده شود و رضای خدای متعال را به دست آورد.
و از صحابه هم افرادی در نماز خود این چنین بودند، چنان که در صحیح بخاری از عمرس روایت نمود که در نماز صبح سورهی یوسف خواند و وقتی که به این آیه رسید: ﴿إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [يوسف: ۸۶] صدای گریهی او شنیده شد. نماز واقعی که با حضور قلب و احساس عظمت خدای متعال خوانده میشود تار و پود وجود آدمی را میلرزاند و دل را متأثر میگرداند و چشم را اشک ریزان میسازد. این چنین نمازی است که قابلیت قبول در درگاه پرعظمت آفریدگار را دارد و انسان را در کارهای خیر خستگیناپذیر میسازد و دل را صیقل میدهد و زبان را به ثنا و ستایش آفریدگار وا میدارد. رسول اللهص الگو و پیشواست و باید از او پیروی کرد تا به سعادت دنیا و آخرت رسید. و چنین گریهای است که نماز را باطل نمیسازد.
۲۳۸- وَعَنْ عَلَيٍّس قَالَ: كَانَ لِي مِن رَسُولِ اللَّهِص مَدْخَلَانِ، فَكُنْتُ إِذَا أَتَيْتُهُ وَهُوَ يُصَلِّي تَنَحْنَحَ لِي. رَوَاهُ النَّسَائِيُّ، وَابْنُ مَاجَهْ.
علی بن ابیطالبس فرمود: من برای آمدن نزد پیغمبر در خانهاش دو وقت داشتم. و وقتی که به خدمت ایشان میآمدم و مشغول نماز بود، تنحنه مینمود و سینه را صاف میکرد، اشاره به اجازهی ورود بر او. اما دربارهی این حدیث گفتهاند: مضطرب است. گاهی به عنوان: سبح لی. سبحان الله میفرمود تا بدانم اجازهی ورود بر او دارم و گاه تنحنح مینمود و سینه را صاف میکرد. روایت: تنحنح لی: را ابن السکن تصحیح نمود و روایت: سبح لی ضعیف است. نزد امام شافعی تنحنح یا سینه را صاف کردن در نماز مبطل آن است. بنابراین شاید این حدیث را صحیح نمیدانسته است.
الحاصل: اگر صحت حدیث به ثبوت رسید، میرساند که در نماز سنت تنحنح و سینه را صاف کردن رواست. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
۲۳۹- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب قَالَ: قُلْتُ لِبِلَالٍ: كَيْفَ رَأَيْتَ النَّبِيَّص يَرُدَّ عَلَيْهِمْ حِينَ يُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، وَهُوَ يُصَلِّي؟ قَالَ: يَقُولُ هَكَذَا، وَبَسَطَ كَفَّهُ. أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ، وََلتِّرْمِذِيُّ وَصَحَّحَهُ.
ابوداود و ترمذی و احمد و نسایی و ابن ماجه از ابن عمرب روایت کردهاند که ابن عمر فرمود: به بلال گفتم: موقعی که رسول اللهص در نماز بود و مردم بر او سلام میکردند، چگونه دیدی که رسول اللهص جواب سلامشان را میداد؟ بلال گفت: چنین میفرمود و کف دستش را باز میکرد. یعنی رسول اللهص با بالا بردن کف دستش جواب سلامشان را میداد.
اصل این حدیث از این قرار است که رسول اللهص به مسجد قبا رفتند تا در آن جا نماز بخوانند. وقتی مشغول نماز بودند، انصار آمدند و سلام میکردند. و رسول اللهص به اشارهی کف دست جوابشان را میداد. و احمد و ابن حبان و حاکم از ابن عمرب روایت کردهاند که ابن عمرس این سؤال را از صهیب نمود. ترمذی فرمود: هر دو حدیث صحیح است.
و در صحیح مسلم از جابرس روایت است که رسول اللهص او را برای کاری فرستاد و او موقعی که از انجام آن کار برگشت، رسول اللهص را در حال نماز یافت و بر وی سلام نمود. رسول اللهص به اشاره جواب سلام او را داد و بعد از این که از نماز سلام داد، جابر را صدا زد و فرمود: تو سلام نمودی و من در نماز بودم و از اینکه در نماز بود و نتوانست جواب سلام او را بگوید، معذرت خواست.
در حدیث به روایت ابن مسعودس آمده است که بر رسول اللهص سلام نمود و ایشان به اشارهی سر جواب او را داد. و به او فرمود: «إِنَّ فِي الصَّلَاةِ شُغلًا»؛ «در نماز مشغولیت است». یعنی انسان که در حال نماز است، مشغول به نماز است و فرصتی برای جواب سلام ندارد.
الحاصل: وقتی که سلام شد بر کسی که در حال نماز است، در چگونگی جواب سلام اختلاف است. بعضی گفتهاند: جواب سلام را به زبان بگوید و این قولی است بعید، برای اینکه خطاب دیگری به جواب سلام و گفتن علیکم السلام مبطل نماز است. و بعضی گفتهاند: بعد از اینکه از نماز فارغ شد جواب سلام بگوید. و اقرب اقوال این است که جواب سلام را به اشارهی کف دست بدهد، چنان که از حدیث دانسته شد. و اشاره به کف دست در حالی باشد که کف دست پایین و پشت دست بالا باشد. تا جواب سلام را که واجب است به اشاره گفته باشد. والله سبحانه و تعالی أعلم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم.
۲۴۰- وَعَنْ أَبِي قَتَادَةَس قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِص يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتِ زَيْنَبَ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا، وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا. مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ. وَلِمُسْلِمٍ: وَهُوَ يَؤُمُّ النَّاسَ فِي المَسْجِدِ.
رسول اللهص در نماز در حالی که امام جماعت بود، اُمَامَه دختر دخترش زینب را بر دوش داشت. هرگاه به سجود میرفت او را به زمین مینهاد و هرگاه بلند میشد او را برمیداشت.
امامه دختر دخترش زینب بود و پدر امامه ابوالعاص بن الربیعس بود. امامه دختری سه ساله بود و نظر به اینکه در جاهلیت دختران خردسال را زنده به گور میکردند، رسول اللهص برای احترام دختران و اینکه فرزندان چه دختر و چه پسر باشند احترامی مساوی دارند در مسجد در حال امامت خود بر مردم، دختر زادهاش را در نماز به دوش میگرفت تا مردم بدانند که اسلام آمده است تا آثار جاهلیت را از بین ببرد.
از حدیث دانسته میشود که نمازگزار میتواند در حال نماز کودکان را به دوش بگیرد. در نماز فرض باشد و یا سنت. امام باشد یا مأموم و یا منفرد. و دانسته میشود که لباس کودکان پاک است و میرساند که چنین حرکاتی نماز را باطل نمیکند. البته طبق مذهب شافعی، اما مذاهب دیگر آن را روا نداشتهاند و برای این حدیث تأویلات بعید قایل شدهاند، به اینکه امامه خود بر دوش پیغمبر مینشست یا اینکه برای ضرورت بود یا اینکه منسوخ است و هیچ کدام از این تأویلات صحیح نیست. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
۲۴۱- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «اُقْتُلُوا الأَسْوَدَيْنِ فِي الصَّلَاةِ: الحَيَّةَ، وَالْعَقْرَبَ. أَخْرَجَهُ الأَرْبَعَةُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.
رسول اللهص فرمود: «در حال نماز دو سیاه را، مار و کژدم را بکشید».
و کلمهی: اسودین: دو سیاه، دلالت بر مار و عقرب دارد به هر رنگی که باشند، چنانکه ائمهی لغت عرب برآنند. و در کشتن مار و عقرب در حال نماز احادیث دیگری هست که شاهد بر معنی این حدیث هستند.
و این امر بر کشتن مار و عقرب در حال نماز، بعضی آن را امر وجوب دانستهاند و بعضی آن را امر مندوب دانستهاند و از حدیث دانسته میشود که حرکاتی که از کشتن مار و عقرب حاصل میشود نماز را باطل نمیکند. و بعضی از علما گفتهاند که تا بیشتر از سه حرکت پیاپی برای کشتن آن دو حاصل نشود. و حدیث دلالت دارد که اگر سه حرکت پیاپی در کشتن مار یا کژدم حاصل شود، نماز را باطل نمیکند. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.