بلوغ المرام من أدلة الأحکام - ترجمه فارسی

فهرست کتاب

بَابُ قَضَاءِ الحَاجَة

بَابُ قَضَاءِ الحَاجَة

قصد از حاجت، بیرون آمدن بول و غائط است. این‌که این باب را «باب قضاء الحاجة» نامیده‌اند، آن را از این حدیث گرفته‌اند که فرمود: «إذَا قَعَدَ أَحَدُكم لِحَاجَتِهِ». و فقها آن را باب «استطابه» نامیده‌اند که از این حدیث گرفته شده: «وَلَا یَستَطِب بِیَمِینِهِ»؛ «طهارت را به دست راست نگیرد». و محدثین این باب را «باب التخلی و البراز» نامیده‌اند که آن هم از حدیث: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُكم الخَلَاءَ»؛ «هرگاه یکی از شما به خلا داخل شد». و حدیث: «البَرَازُ فِي المَورِد»: «کسی که نزدیک آب آشامیدنی مردم قضای حاجت کند مورد لعنت مردم قرار می‌گیرد». و همه‌ی این عبارات صحیح است و مقصود در همه‌ی آنها یکی است.

۹۳- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِص إِذَا دَخَلَ الخَلَاءَ وَضَعَ خَاتَمَهُ» أَخْرَجَهُ الأَرْبَعَةُ، وَهُوَ مَعْلُولٌ.

معلول بودن آن از این روست که از روایت همام از ابن جریح از زهری از انس بن مالکس می‌باشد. روایت‌کنندگان این حدیث همه ثقه و معتبرند، جز این‌که همام از زهری نشنیده بلکه از زیاد بن سعد از زهری روایت دارد و روایت همام از زیاد بن سعد از زهری به لفظ دیگر است: «وَ هُوَ أَنَّهُص اتَّخَذَ خَاتَماً مِن وَرَقٍ ثُمَّ القَاه»؛ «رسول اللهص انگشتری ساخت از نقره و سپس آن را از دست انداخت». که وهم در حدیث از همام است، اگرچه همام شخصی ثقه و معتبر است. امام احمد فرمود که همام نزد همه‌ی مشایخ حدیث معتبر است. بیهقی برای این حدیث شاهد آورده و حاکم نیز آن را روایت نموده به این لفظ: «أَنَّ رَسُولَ اللهص لَبِسَ خَاتَمًا، نَقْشُهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِص، وَكَانَ إِذَا دَخَلَ الخَلَاءَ وَضَعَهُ»؛ «رسول اللهص انگشتری را پوشید که بر آن نوشته بود: محمد رسول اللهص، و موقعی که به کنار آب می‌رفت آن را از انگشتش بیرون می‌آورد». و این حدیث دلالت دارد بر این‌که آن‌چه نام خدا بر آن است باید موقع رفتن به کنار آب آن را با خود همراه نکرد و این موضوع اختصاص به انگشتر ندارد، بلکه هر پوشیدنی که نام خدا بر آن باشد نمی‌توان آن را با خود به کنار آب برد.

۹۴- وَعَنْهُس قَالَ: كَانَ النَبِيص إِذَا دَخَلَ الخَلَاءَ قَالَ: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الخُبُثِ والخَبَائِثِ». أَخْرَجَهُ السَّبْعَةُ.

و از انسس روایت است که گفت: عادت رسول اللهص بود که هر موقع داخل به مستراح می‌شد با نهادن پای چپ خود در خلا می‌فرمود: «خدایا پناه می‌برم به تو از شر دیوهای نر و دیوهای ماده». این حدیث را بخاری و مسلم و احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند.

شرح کلمات:

اذا دخل اخلاء: یعنی وقتی که قصد داخل شدن به مستراح می‌نمود می‌فرمود: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الخُبُثِ والخَبَائِثِ»؛ «خدایا پناه به تو می‌برم از شر دیوهای نر و دیوهای ماده»، چنان‌که بخاری/ در کتاب «الأدب المفرد» آورده است: كانَ رَسُولُ اللهص إِذَا أَرَادَ أَن یَدخُلَ الخَلَاءَ قَالَ: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الخُبُثِ والخَبَائِثِ». خُبُث جمع خبیث، یعنی دیو نر، و خبائث: جمع خبیثه به معنی دیو ماده است. و سعید بن منصور روایت نموده است که رسول اللهص موقع داخل شدن به مستراح می‌فرمود: «بِسمِ الله، اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ...» الحدیث. و معمری از حفاظ حدیث به اسنادی که بر ضشرط مسلم است زیادت: بسم الله را روایت نمود. و همین گفتار: «بِسمِ الله، اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ...» تا آخر گفته می‌شود چه در محل مخصوصی که مستراح باشد و چه در هر محل دیگری که برای قضای حاجت می‌نشیند. و مقصود از خلا، فضا می‌باشد، مثل صحرا، برای این‌که در آن وقت خانه‌ها مستراح خاص نداشت و ظاهر حدیث می‌رساند که عبارت: «بِسمِ الله، اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ...»، تا آخر بلند می‌فرمود به طوری که انسس آن را می‌شنید.

۹۵- وَعَنْ أَنَسس قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِص يَدْخُلُ الخَلَاءَ، فَأَحْمِلُ أَنَا وَغُلَامٌ نَحْوِي إِدَاوَةً مِنْ مَاءٍ وَعَنَزَةً، فَيَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ. مُتَّفَقٌ عَلَيْه.

انسس روایت می‌نماید که: رسول اللهص به محل قضای حاجت داخل می‌شد و من و کودکی همسن و سال من ظرفی از آب می‌گرفتیم و عصایی که زیر آن آهن تیزی بود با خود همراه می‌داشتیم تا رسول اللهص ظرف آب را از ما بگیرد و با آن طهارت نماید. این حدیث متفق علیه بین بخاری و مسلم است.

شرح کلمات:

غلام: به معنی کودک هفت ساله است و مجازاً برای قریب البلوغ می‌آید.

غلام نحوی: کودکی همسن و سال من یا کسی که مانند من در خدمت پیغمبرص بود.

اداوة: دُول کوچکی که از چرم ساخته می‌شود تا آب را در آن کنند.

ادواة من ماء: دُول کوچک دارای آب.

عنزة: عصای درازی که پایین آن آهن سرتیزی باشد برای فرو کردن در زمین برای ستره‌ی نماز ساختن و یا برای استفاده‌های دیگر.

در حدیث دلالت است برای این‌که می‌توان کودک را به خدمت گرفت، و بر این‌که استنجا و طهارت به آب از رسول اللهص وارد است. و احادیث دلالت دارد بر آن‌که رسول اللهص طهارت به آب می‌گرفت. و این‌که آب برای او می‌بردند و وقتی که نزدیک به محل قضای حاجت می‌رسید، آب را از آنان می‌گرفت و از نظر دور می‌شد تا خود را از نظرها بپوشاند.

و در حدیث صحیح به روایت ابوداود از ابوهریرهس و به روایت نسایی از جریرس رسول اللهص بعد از طهارت گرفتن به آب، دست خود را به خاک می‌مالید تا اثر استنجا از آن برود آن‌گاه دست خود را می‌شست.

در آن زمان مستراح و کنار آب در خانه‌ها نبود و برای قضای حاجت به صحرا می‌رفتند و دور می‌رفتند تا خود را از انظار بپوشانند و خوراک به قدر حاجت و اندک می‌خوردند و روزی بیش از یک بار نیاز رفتن به مستراح نبود، مثل امروزه نبود که خوردن چندبار در روز و پرخوری باعث رفتن چندین بار به مستراح باشد و انواع بیماری به بار آورد. در حقیقت کم خوردن و خوب خوردن، یعنی خوب جویدن خوراک و نرم کردن آن در دهان و ادامه‌ی گرسنگی ملایم که خود سنتی پسندیده از سلف این امت است از اسباب تندرستی و نشاط و دوری از بیماری‌ها و صرف وقت گران‌بها در کارهای شایسته است.

۹۶- وَعَنْ المُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَس قَالَ: قَالَ لِي النَّبِيُّص «خُذِ الإِدَاوَةَ». فَانْطَلَقَ حَتَّى تَوَارَى عَنِّي، فَقَضَى حَاجَتَهُ. مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.

و از مغیره بن شعبهس روایت شده که گفت: «رسول اللهص به من فرمود: «ظرف آب بگیر و با من بیا»، وقتی که نزدیک محل قضای حاجت شد آب را از من گرفت و از من دور شد و قضای حاجت نمود. این حدیث متفق علیه بین بخاری و مسلم است.

از حدیث دانسته می‌شود که باید موقع قضای حاجت خود را از انظار دور کرد و خود را پوشانید. و در حدیثی که به روایت ابوهریرهس نزد امام احمد و ابوداود و ابن ماجه آمده است:

رسول اللهص فرمود: «کسی که به محل قضای حاجت می‌رود خود را از انظار بپوشاند، اگر نیابد مگر رمل و شن و ماسه همان را جمع نماید، و پشت به آن نماید برای این‌که شیطان در محل نشستن بنی‌آدم برای قضای حاجت بازی می‌کند. در محل دور از انظار در صحرا اگر این ستر را به جا آورد خوب است و اگر به جا نیاورد، اشکالی ندارد.

۹۷- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «اِتَّقُوا اللَّاعِنِينَ: الَّذِي يَتَخَلَّى فِي طَرِيقِ النَّاسِ، أَوْ ظِلِّهِمْ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

ابوهریرهس گفت: که رسول اللهص فرمود: «بپرهیزید از دو کاری که باعث لعنت مردم می‌شود». گفتند چنان‌که در روایت مسلم آمده: آن دو کار باعث لعنت کدامند؟ فرمود: «کسی که قضای حاجت می‌نماید در راه عبور و مرور مردم و کسی که قضای حاجت می‌نماید در سایه‌ای که مردم در آن می‌نشینند». مسلمس این حدیث را روایت نمود.

شرح کلمات:

اللعانین: لعان صیغه‌ی مبالغه از لعن است. اسم فاعل آن لاعن است: لعنت‌کننده.

لعنت به معنی دعای رانده شدن از رحمت خدا. و کلمه‌ی لعان صیغه‌ مبالغه است و صیغه‌ی مبالغت گاه دلالت بر بسیاری می‌دهد. زیرا هرگاه مردم در راه عبور نمایند و ببینند کسی در راه مردم قضای حاجت نموده از بوی بد آن و زشتی آن به فاعل آن لعنت می‌کنند و در راه عبور و مرور مردم افراد بسیاری می‌گذرند و وقتی که هر کدام لعنت به فاعل آن نمود، لعت بسیار شامل حال او می‌شود. و هرگاه است که صیغه‌ی مبالغه برای بزرگ نشان دادن و هولناک بودن آن است، مثل: خوان از خیانت که خیانتکاران بزرگ را به آن می‌نامند، مثل کسی که خیانت به دین و یا وطن نماید.

یتخلی في طریق الناس: قضای حاجت در راه عبور و مرور می‌کند. او ظللهم: یا در سایه‌ی محل نشیمن مردم قضای حاجت می‌کند، که زشتی این دو کار باعث چنان لعنتی می‌شود.

شریعت مطهره‌ی اسلام می‌خواهد که مسلمان از هر کاری که باعث ناراحتی مردم می‌شود بپرهیزد. در حدیث صحیحی که طبرانی در معجم کبیر آورده و حافظ منذری گفته که اسناد آن حَسَن است به روایت از حذیفه بن اسید که رسول الله ص فرمود: «مَنْ آذَى الْمُسْلِمِينَ فِي طُرُقِهِمْ، وَجَبَتْ عَلَيْهِ لَعْنَتُهُمْ»؛ «کسی که در راه‌های عبور و مرور مردم باعث اذیت‌شان شد، لعنت مردم بر او واجب می‌شود».

و در حدیثی که طبرانی در معجم اوسط و بیهقی در شعب الایمان و غیر این دو از ابوهریرهس روایت کرده‌اند به این معنی که رسول اللهص فرمود: «کسی که کثافت خود را بر راهی از راه‌های مسلمانان انداخت بر او باد لعنت خدا و ملائکه و همه‌ی مردم».

خلاصه هر جایی که قضای حاجت در آن باعث اذیت مسلمانان می‌شود، قضای حاجت در آن حرام است.

۹۸- زَادَ أَبُو دَاوُدَ، عَنْ مُعَاذٍس: «وَالمَوَارِدَ». ولَفظُهُ: «اتَّقُوا الْمَلَاعِنَ الثَّلَاثَةَ: الْبَرَازَ فِي الْمَوَارِدِ، وَقَارِعَةِ الطَّرِيقِ، وَالظِّلِّ».

و ابوداود در روایت خود موارد را افزوده است و لفظ روایت ابوداود بدین معنی است که: «بپرهیزید از قضای حاجت در سه جا که باعث لعنت مردم بر فاعل آن می‌شود: در جایی که مردم برای گرفتن آب می‌روند، برای آشامیدن یا وضو گرفتن یا غیر آن، و در راه مردم و در سایه‌ای که مردم در آن می‌نشینند».

شرح کلمات:

موارد: جایی که مردم از آن‌جا آب می‌گیرند، مثل: رودخانه و یا سر چاه.

البراز: به فتح باء، جای گشاده از زمین و از طریق کنایه بر قضای حاجت اطلاق می‌شود و براز: به کسر باء برای مبارزه در جنگ می‌آید.

قارعة الطریق: جاده که مردم بر اثر راه رفتن در آن، آن را لگدکوب می‌کنند.

الظل: هر سایه‌ای که مرود استفاده‌ی عموم باشد.

۹۹- وَلِأَحْمَدَ: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍب: «أَوْ نَقْع مَاءٍ» وَفِيهِمَا ضَعْفٌ.

و در روایت امام احمد/ از عبدالله بن عباسب آمده است: «یا در محلی که آب جمع شده است». و لفظ آن: «اتَّقُوا الْمَلاعِنَ الثَّلاثَ: أَنْ يَقْعُدَ أَحَدُكُمْ فِي ظِلٍّ يُسْتَظَلُّ فِيهِ، أَوْ فِي طَرِيقٍ، أَوْ فِي نَقْعِ مَاءٍ»: «بپرهیزید از قضای حاجت در سه جا که باعث لعنت بر فاعل آن می‌شود: در سایه‌ای که مردم از آن سایه استفاده می‌کنند یا در راه عبور و مرور مردم یا در محلی که آب جمع شده و مردم از آن استفاده می‌کنند».

الامام الحافظ ابن حجر/ فرمود: در هردو حدیث به روایت ابوداود و امام احمد ضعف است؛ یعنی هر دو حدیث ضعیف هستند. برای این‌که در روایت ابوداود فرمود که حدیث او مرسل است، برای این‌که از روایت ابی سعید حمیری است و او ملاقات با معاذ ننموده و بنابراین منقطع است و ابن ماجه هم از همین راه روایت نمود.

و حدیث به روایت امام احمد هم ابن لهیعه در آن است و راوی از ابن عباس نامعلوم است.

۱۰۰- وَأَخْرَجَ الطَّبَرَانِيُّ: النَّهْيَ عَنْ قَضَاءِ الحَاجَة تَحْت الأَشْجَارِ المُثْمِرَةِ، وَضَفَّةِ النَّهْرِ الجَارِي. مِنْ حَدِيثِ اِبْنِ عُمَرَ بِسَنَدٍ ضَعِيفٍ.

و طبرانی به سند ضعیف از ابن عمرب روایت نموده که: «منع شده از قضای حاجت زیر درختان ثمردار و کنار رودخانه». و این حدیث ضعیف است برای این‌که یکی از رواة آن فرات بن السائب است که متروک می‌باشد، چنان‌که ابن حجر/ خودش در کتاب تلخیص خود از او نام برده است.

شرح حال طبرانی:

ذهبی در شرح حال او چنین گفت: «هو الإمام الحجة أبوالقاسم سلیمان بن أحمد الطبراني مسند الدنیا، ولد سنة ستین ومائنین وسمع سنة ثلاث وسبعین ورحل إلی مدائن الشام والحرمین والیمن ومصر وبغداد والكوفة والبصرة وأصبهان والجزیرة وغیر ذلك وحدث عن ألف شیخ أو یزیدون وكان من فرسان هذا الشأن مع الصدق والأمانه وأثنی علیه الأئمة»:

پیشوای عالی مقام و حجت و راهنمای شریعت، ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی مسند دنیا. به سال ۲۶۰ هجری قمری به دنیا آمد و به سال ۲۷۳ هجری، یعنی در سال سیزده سالگی به شنیدن حدیث پرداخت و برای طلب علم به شهرهای شام و مکه‌ی مکرمه و مدینه‌ی منوره و یمن و مصر و بغداد و کوفه و بصره و اصفهان و الجزیره و غیر آنها سفر نمود و از یک هزار شیخ و استاد یا بیشتر از آن کسب فیض نمود و از نام‌آوران علم حدیث شد، با راستی و راستگویی و امانت تا جایی که ائمه‌ی علم حدیث او را ستایش نمودند. (نقل از علامه ذهبی).

الحاصل: جاهایی که منع از بول و غائط در آنها شده عبارتند از:

جاده‌ی عبور و مرور مردم، و سایه‌ی مورد استفاده‌ی مردم، و جاهایی که آب از آنها گرفته می‌شود، و جاهای جمع شدن آب، آب ایستاده، و زیر درختان ثمردار تا ثمره‌ای که از درخت می‌افتد آلوده نشود، و کنار رودخانه، و جلو درهای مساجد، چنان‌که ابوداود در مراسیل خود از مکحول نقل نمود که: نَهَى رَسُولُ اللهِص أَنْ يُبَالَ بِأَبْوَابِ المَسَاجِدِ.

۱۰۱- وَعَنْ جَابِرٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا تَغَوَّطَ الرَّجُلَانِ فَلْيَتَوَارَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَنْ صَاحِبِهِ، وَلَا يَتَحَدَّثَا. فَإِنَّ اللَّهَ يَمْقُتُ عَلَى ذَلِكَ». رَوَاهُ أَحمَد وَصَحَّحَهُ اِبْنُ السَّكَنِ، وَابْنُ القَطَّانِ، وَهُوَ مَعْلُولٌ.

و از جابرس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «هرگاه دو شخص خواستند برای قضای حاجت بنشینند، باید هر کدام خود را از دیگری دور بدارد و خود را بپوشاند و در حال قضای حاجت با یکدیگر سخن نگویند، برای این‌که خدا بر آن خشم می‌گیرد». این حدیث را امام احمد روایت نمود و ابن السکن و ابن القطان آن را صحیح دانستند. اما این حدیث دارای علتی است و آن علت چنان‌که ابوداود فرمود عبارت از این است که اسناد برای این حدیث نیاورده، مگر عکرمه بن عمار عجلی یمانی. و بعضی از حفاظ حدیث روایت عکرمه از یحیی بن کثیر را ضعیف دانسته‌اند. امام مسلم از عکرمه غیر این حدیث را روایت نموده و امام بخاری به روایت از عکرمه استشهاد نموده و بنابر آن عکرمه مورد اعتماد است. اما این حدیث او که به روایت از یحیی بن کثیر است ضعیف دانسته‌اند. و حدیث منع از سخن گفتن در حال قضای حاجت را ابوداود و ابن ماجه از ابوسعید خدریس روایت کرده‌اند و ابن خزیمه آن را در صحیح خود آورده، مگر این‌که همه‌شان آن را از روایت عیاض بن هلال و یا هلال بن عیاض آورده‌اند و حافظ منذری فرمود که عیاض بن هلال را نمی‌شناسم نه به جرح و نه به تعدیل و او در شمار افراد مجهول و نامعلوم است.

خدای متعال از ائمه و حفاظ حدیث راضی باد که درباره‌ی روایت‌کنندگان حدیث منتهای بررسی و کنجکاوی و تحقیق به کار برده و فرد فرد راویان را شناسایی نموده‌اند.

حدیث دلالت دارد بر واجب بود ستر عورت و خودداری از گفت‌وگو در حال قضای حاجت. و کشف عورت حرام است و هم‌چنان گفت‌وگو در حال قضای حاجت، چنان‌که دلیل آن آورده شد که خدا بر آن خشم می‌گیرد. و هم‌چنین دلالت بر منع گفت‌وگو در حال قضای حاجت دارد. حدیثی که اصحاب سنن از ابن عمرب روایت کرده‌اند که مردی در حالی که رسول اللهص مشغول قضای حاجت بود بر او سلام کرد و رسول اللهص جواب سلام او را نگفت، یعنی با این‌که جواب سلام واجب است، در آن حالت جواب سلام نفرمود.

شرح کلمات:

اذا تغوط: وقتی که برای قضای حاجت نشست.

فلیتوار: دور بشود. کل عن صاحبه: هر کدام از دیگری، و لا یتحدثا: با یکدیگر سخن نگویند در حال قضای حاجت. فإن الله یمقت علی ذلک: برای این‌که خدا بر آن خشم می‌گیرد.

مقت: أشد البغض که به معنی خشم گرفتن بر آن تفسیر شد.

شرح حال ابن السکن:

الحافظ الحجة، ابوعلی سعید بن عثمان بن سعید بن السکن بغدادی است که مقیم در مصر بود. به سال ۲۹۴ به دنیا آمد و به حفظ حدیث پرداخت و احادیث بسیار جمع نمود و کتاب‌های بسیاری در این زمینه تصنیف نمود و ائمه و بزرگان علم حدیث از معاصرین او از او روایت نمودند و آوازه‌ی علم و فضل او بالا گرفت و به سال ۳۵۳ هجری درگذشت.

شرح حال ابن القطان:

الحافظ العلامه ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالملک فارسی مشهور به ابن القطان است. از آگاهان و دانایان در علم حدیث بود و در اسماء ونام‌های رجال حدیث از حافظ‌ترین علمای حدیث بود و عنایت بسیار به روایت حدیث داشت. تألیفات بسیار دارد و حدیث بسیار روایت نمود و درس داد و کتاب «الوهم و الإیهام» در شرح کتاب «الأحکام الکبری» تألیف عبدالحق نوشت که دلالت بر حفظ و قوت فهم او دارد، اما با این فضایل باز هم در بیان احوال رجال حدیث عنادورزی داشت و سخت‌گیری بی‌جا می‌نمود. به سال ۶۲۸ درگذشت.

۱۰۲- وَعَنْ أَبِي قَتَادَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص:«لَا يُمْسِكَنَّ أَحَدُكُمْ ذَكَرَهُ بِيَمِينِهِ، وَهُوَ يَبُولُ، وَلَا يَتَمَسَّحْ مِنْ الخَلَاءِ بِيَمِينِهِ، وَلَا يَتَنَفَّسْ فِي الإِنَاءِ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ، وَاللَّفْظُ لِمُسْلِمٍ.

و از ابوقتادهس روایت شده که رسول اللهص فرمود: «هیچ کدام از شما به کف دست راست آلت مردی را در حال بول نگیرد و به دست راست طهارت نگیرد و در ظرف آب نفس نزند».

شرح کلمات:

لا یمسن ذکره بیمینه: آلت مردی خود را به کف دست راست نگیرد، مس: به کف دست چیزی گرفتن. که مس اختصاص به کف دست دارد. اگر پشت دست به آلت مردی برسد وضو را باطل نمی‌کند، و در ادب اسلامی دست راست برای خوردن و نوشیدن و یاد خداست و نباید دست راست در شرمگاه و محل بول و غائط به کار گرفته شود.

و لا یتمسح من الخلاء بیمینه: و به دست راست طهارت نگیرد که محل قضای حاجت را نباید به دست راست بشوید.

و لا یتنفس في الإناء: و در ظرف نفس نزند: در ظرفی که خوردنی یا نوشیدنی دارد، نفس نزند.

در هزار و چهارصد سال قبل کسی نمی‌دانست که نفس دارای میکروب است و کسی نمی‌دانست که کثافت چه میکرو‌ب‌هایی دارد، اسلام همان موقع دستور نظافت و حفظ سلامتی داد تا انسان از آلودگی به میکروب محفوظ بماند.

این حدیث در بخاری و مسلم آمده است و معمولاً در حدیث متفق علیه، بخاری و مسلم در راوی و لفظ حدیث اتفاق دارند و رعایت امانت علمی نزد علمای حدیث به طوری است که اگر در لفظ حدیث، بخاری و مسلم متفق نباشند اگرچه در معنی حدیث اختلافی نباشد، باز هم لفظ هر کدام بیان می‌شود.

علمای حدیث/ برای حفظ حدیث رسول اللهص علوم بسیاری به کار برده و همه‌ی جوانب احتیاط را رعایت کرده‌اند تا توانسته‌اند تمام احادیث صحیح را مثل روز روشن صحیح و پاک و مورد اطمینان در اختیار امت قرار دهند؛ متأسفانه بسیاری از جوانان ما هنوز هم پی به خدمات فوق‌العاده و ارزنده‌ی ایشان نبرده‌اند.

حکم به دست راست طهارت گرفتن:

نزد ما شافعی‌ها طهارت گرفتن و شستن محل قضای حاجت خواه بعد از پول و یا بعد از غائط به دست راست حرام دانسته‌اند و جمهور علما نهی را حمل بر تنزیه نموده و فقط آن را مکروه دانسته‌اند.

امام بخاری «باب النهی عن الاستنجاء بالیمین» آورده و حکم آن را معین نفرموده و ظاهراً او موافق مذهب شافعی است و علمای مذهب ظاهری هم بر تحریم آن هستند و این اختلاف در صورتی است که طهارت گرفتن مثلاً به آب و یا به سنگ و یا کاغذ باشد. اما اگر با خود دست راست باشد در شرح سبل السلام آمده که به اجماع حرام است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

حکم نفس زدن در ظرف:

ظرفی که خوردنی یا نوشیدنی ندارد از ظاهر حدیث دانسته می‌شود که نفس زدن بر آن روا نیست، برای این‌که نفس میکروب دارد و آن را به آب یا غیر آن آمیختن از نظافت و بهداشت به دور است و ممکن است موقع نفس دمیدن بر آب یا غیره چیزی از دهن یا بینی بر آن بیفتد و آن را آلوده نماید، و جمهور علما آن را خلاف ادب دانسته‌اند و تحریم و کراهتی بر آن اطلاق ننموده‌اند.

الحاصل: از حدیث دانسته می‌شود که دست راست شرافتی دارد که مقتضی است آن را در کارهای پاک و پسندیده به کار برد و آن را از موارد ناپاکی، مثل بینی و غیره نگه داشت و برای گرفتن آب بینی و موارد طهارت عورت دست چپ به کار برد و هر کدام از راست و چپ اعضاء باید کاملاً نظیف و پاک نگه داشته شود، و تقدیم راست بر چپ خود درسی است در راستی و استقامت.

۱۰۳- وَعَنْ سَلْمَانَس قَالَ: لَقَدْ نَهَانَا رَسُولُ اللَّهِص أَنْ نَسْتَقْبِلَ القِبْلَةَ بِغَائِطٍ أَوْ بَوْلٍ، أَوْ أَنْ نَسْتَنْجِيَ بِاليَمِينِ، أَوْ أَنْ نَسْتَنْجِيَ بِأَقَلَّ مِنْ ثَلَاثَةِ أَحْجَارٍ، أَوْ أَنْ نَسْتَنْجِيَ بِرَجِيعٍ أَوْ عَظْمٍ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.

از سلمان فارسیس روایت است که گفت: رسول اللهص ما را منع فرمود از این‌که موقع قضای حاجت رو به قبله بنشینیم و این‌که به دست راست خود را پاک کنیم و یا این‌که به کمتر از سه سنگ خود را پاک نماییم و یا این‌که به سرگین و یا استخوان خود را پاک نماییم». این حدیث را مسلم روایت فرمود.

شرح کلمات:

نهانا: ما را منع فرمود.

أن نستقبل القبلة بغائط أو بول: رو به قبله قضای حاجت به بول و یا غائط نماییم.

أو أن نستنجی بالیمین: یا این‌که به دست راست خود را از بول و یا غائط پاک کنیم.

أو أن نستنجی بأقل من ثلاثة أحجار: یا این‌که به کمتر از سه سنگ محل بول یا غائط را پاک کنیم.

أو نستنجی برجیع أو عظم: یا این‌که بخواهیم به سرگین و یا استخوان محل بول و غائط خود را پاک کنیم، و در رام بودن استنجا به استخوان در حدیث صحیح آمده است که خوراک جنیان است.

قبله که خانه‌ی خداست برای رو کردن به آن در طاعت و عبادت است، شایسته نیست که وقت قضای حاجت رو به آن شود. قبله برای همبستگی در طاعت خداست که روی همه‌ی عبادت‌کاران به سوی آن باشد. دست راست برای پاکی‌هاست، مثل شستن رو و شستن دهان و پاک کردن چشم و شمردن اعداد تسبیح و تهلیل و تکبیرِ خدا و مصافحه و دست دادن به همدیگر در وقت ملاقات. و دست چپ برای گرفتن آب بینی و طهارت گرفتن بعد از قضای حاجت است. و موقعی که انسان برای پاک کردن خود از اثر بول و غائط می‌خواهد سنگ به کار برد نباید کمتر از سه سنگ باشد. و در حکم سنگ است کاغذهایی که برای استنجا قرار داده شده و هم‌چنین هر چیز خشکی که اثر نجاست را از بین ببرد. استنجا باید به چیزهایی پاک باشد، نه این‌که به سرگین بخواهد خود را پاک کند. سرگین خود پلید است، چگونه ممکن است پلیدی مایه‌ی تطهیر باشد؟ استخوان اگر استخوان حیوان مرده با شد باز هم پلید است و اگر استخوان حیوان ذبح شده باشد در حکم اطعمه است و به هر حال استنجا به سنگ و یا کاغذ و یا پارچه و بعد خود را به آب شستن بهترین طریق نظافت است و دین مبین اسلام در همه‌ی زمینه‌ها روش پاکی و ادب و تندرستی و نظافت را به ما می‌آموزد.

سلمان فارسیس با کنیه‌ی ابوعبدالله که به سلمان بن الاسلام و به سلمان الخیر معروف است، ابتدا زردشتی بود و بعد نصرانی شد و داستانی طویل و عریض دارد. وقتی که او را به مدینه آوردند و به یک یهودی فروختند، خودش می‌گوید که به من گفته بودند که موقع ظهور پیغمبری از عرب فرا رسیده است و از علایم نبوت اوست که صدقه قبول نمی‌فرماید و هدیه می‌پذیرد و میان دو شانه‌ی او خاتم نبوت است. وقتی شنید که رسول اللهص به مدینه آمده است برای آزمایش مقداری خرما به خدمت رسول اللهص آورد و گفت: این خرمای صدقه است. دید که رسول اللهص خود از آن نخورد و به یاران فرمود تا از آن بخورند. روزی دیگر مقداری خرما به خدمت رسول اللهص آورد و گفت: این خرما هدیه است، دید که رسول اللهص خودش و یارانش آن را خوردند. رسول اللهص شانه‌ی خود را برهنه کرد و سلمان خاتم نبوت را دید و اسلام آورد و عرض کرد که یهودی برای آزادیش شرط کرده است که سیصد درخت خرما برایش بکارد و از رسول اللهص کمک خواست. رسول اللهص او را یاری نکرد و به زودی سیصد درخت که کاشته بود رشد کرد و آزاد گردید و به خدمت رسول اللهص آمد و در اسلام از سران اصحاب شد. و رسول اللهص درباره‌ی سلمان فرمود: (سلمان منا أهل البیت). و در غزوه‌ی خندق به پیشنهاد سلمان به حفر خندق دستور داد که از اسباب پیروزی مسلمین شد. بعد از رحلت رسول اللهص از طرف عمرس حاکم مدائن شد. سلمانس فقط از دسترنج خود می‌خورد. وفات او در مدینه به سال ۳۳ هجری و یا به سال ۵۰ هجری بود.

الحاصل: در حدیث، منع از استقبال قبله به هنگام قضای حاجت بود. و در حدیث صحیح مسلم به روایت ابوهریرهس آمده است: «إِذَا جَلَسَ أَحَدُكُمْ لِحَاجَتِهِ، فَلَا يَسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ، وَلَا يَسْتَدْبِرْهَا»؛ «وقتی که یکی از شما برای قضای حاجت می‌نشیند نه رو به قبله قضای حاجت کند و نه پشت به قبله». که در این حدیث از پشت به قبله کردن در وقت قضای حاجت هم منع شده است.

حکم استقبال و استدبار قبله در وقت قضای حاجت:

اول این‌که حرام است استقبال و استدبار قبله در وقت قضای حاجت، هرگاه که در صحرا باشد. اما مستراح‌هایی که در ساختمان و میان چهار دیواری است استقبال و استدبار در آن حرام نیست. چنان‌که از حدیث ابوایوبس دانسته می‌شود: «فَوَجَدْنَا مَرَاحِيضَ بُنِيَتْ نَحوَ الْقِبْلَةِ فَنَنْحَرِفُ وَنَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»؛ «یافتیم مستراح‌هایی که در شهر در اتاق مخصوص به طرف قبله ساخته شده بود، روی خود از آن می‌گردانیم و استغفار می‌نماییم». که می‌رساند در مستراح‌های ساخته شده به این منظور استقبال قبله در آن حرام نیست.

دوم این‌که این نهی برای تنزیه است و بنابراین در صحرا و ساختمان فرق ندارد و در هیچ‌ کدام حرام نیست.

سوم این‌که استقبال و استدبار قبله در وقت قضای حاجت چه در صحرا و چه در ساختمان در هر دو حرام است. چنان‌که از ظاهر احادیث نهی دانسته می‌شود و حدیثی که دلالت بر تنزیه بدهد محمول بر این است که در حال عذر باشد.

چهارم این‌که استقبال قبله در حال قضای حاجت حرام است و استدبار و پشت به قبله در حال قضای حاجت حرام نیست.

و ارجح اقوال همان قول اول است که در صحرا و بدون ستره باشد که اگر در صحرا باشد و میان او و قبله ساتر باشد، از قبیل حیوانی خفته و یا تپه‌ای در صحرا باز هم حرام نیست.

۱۰۴- وَلِلسَّبْعَةِ عَن أَبِي أَيُّوبَ الأنصَاريس:لَا تَسْتَقْبِلُوا القِبْلَةَ وَلاتَستَدبِرُوهَا بِغَائِطٍ أَو بَوْلٍ، وَلَكِنْ شَرِّقُوا أَوْ غَرِّبُوا. و در اول حدیث آمده است که: رسول اللهص فرمود: «إِذَا أَتَیتُم الغَائِطَ».

و در حدیث به روایت ابو ایوب انصاریس آمده است که رسول اللهص فرمود: «وقتی که رفتید برای قضای حاجت از بول یا غائط، در آن حال رو به قبله و یا پشت به قبله قضای حاجت نکنید، ولکن رو به شرق بنشینید یا رو به غرب». و این محمول است بر غیر مدینه‌ی منوره، برای این‌که در مدینه‌ی منوره، اگر شخصی رو به شرق و یا رو به غرب نشست رو به قبله و یا پشت به قبله می‌شود.

ابو ایوب می‌گوید: «فَقَدِمْنَا الشَّامَ فَوَجَدْنَا مَرَاحِيضَ بُنِيَتْ نَحَو الكعْبَةِ فَنَنْحَرِفُ وَنَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»؛ «ما به شام آمدیم و دیدیم در آن‌جا مستراح‌ها رو به قبله ساخته شده است و ما رو می‌گردانیم و استغفار می‌نماییم».

الحاصل: باید از رو به قبله و یا پشت به قبله کردن در حال قضای حاجت پرهیز نمود. و رو به شرق یا غرب در جایی که رو به قبله و پشت به قبله نمی‌شود، کراهتی ندارد، اگرچه به شرق و غرب در حال قضای حاجت رو کردن از رو کردن و یا پشت کردن به آفتاب بیرون نیست.

شرح حال ابوایوب انصاریس:

نام او خالد بن زید انصاری از بزرگان صحابه و از بنی‌النجار جماعت خالوهای رسول اللهص می‌باشد. رسول اللهص موقع هجرت به مدینه در منزل او در مدینه فرود آمد و مهمان او شد. و در بدر و مشاهد دیگر در رکارب رسول اللهص بود. موقع جهاد برای فتح قسطنطنیه در آن شرکت جست و در محلی به نام حیدر پاشا نزدیک قسطنطنیه به سال ۵۰ هجری درگذشت، و در همان‌جا مدفون شد و قبر او به نام قبر سلطان ایوب زیارتگاه مسلمین است.

۱۰۵- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَت: أَنَّ النَّبِيَّص قَالَ: «مَنْ أَتَى الغَائِطَ فَلْيَسْتَتِرْ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ.

رسول اللهص فرمود: «کسی که برای قضای حاجت رفت باید خود را از نظر مردم بپوشاند». در این حدیث مانند حدیث‌های قبل دلالت است بر واجب بودن پوشاندن خود از انظار مردم در وقت قضای حاجت.

در سبل السلام می‌آورد که در سنن ابوداود این حدیث به روایت از عایشهل نیست ودر سنن و نیز در کتاب «تلخیص» که تألیف مؤلف «بلوغ المرام» است، این حدیث به روایت از ابوهریرهس می‌باشد و روای از ابوهریره، ابوسعید حبرانی حمصی است که گفته شده صحابی است، ولکن صحابی بودن ابوسعید حبرانی به ثبوت نرسیده و راوی از ابوسعید حبرانی مورد اختلاف است، بنابراین خوب بود که مؤلف حدیث را به ابوهریرهس نسبت بدهد و اقوالی که در آن است، طبق معمول همیشگی بیان نماید. و ممکن است که ترک این بیان به خاطر این بوده باشد که در «فتح الباری» آورده که اسناد این حدیث حسن است و در «البدر المنیر» آورده که این حدیث صحیح است. و جماعتی از حفاظ که ابن حبان و حاکم و نووی از ایشانند این حدیث را صحیح دانسته‌اند. و لفظ حدیث در سنن ابوداود به روایت از ابی‌هریرهس از رسول اللهص می‌باشد:

«مَنِ اكْتَحَلَ فَلْيُوتِرْ، مَنْ فَعَلَ فَقَدْ أَحْسَنَ وَمَنْ لَا فَلَا حَرَجَ، مَنِ اسْتَجْمَرَ فَلْيُوتِرْ، مَنْ فَعَلَ فَقَدْ أَحْسَنَ وَمَنْ لَا فَلَا حَرَجَ، مَنْ أَكَلَ فَلْيَتَخَلَّلْ، فَمَا تَخَلَّلَ فَلْيَلْفِظْ وَمَا لَاكَ بِلِسَانِهِ فَلْيَبْتَلِعْ، مَنْ فَعَلَ فَقَدْ أَحْسَنَ وَمَنْ لَا فَلَا حَرَجَ، وَمَنْ أَتَى الْغَائِطَ فَلْيَسْتَتِرْ، فَإِنْ لَمْ يَجِدْ إِلاَّ أَن يَجْمَعَ كَثِيباً مِن رَمْلٍ فَلْيَسْتَتِرْ بِهِ، فَإِنَّ الشَّيطَانَ يَلْعَبُ بِمَقَاعِدِ بَنِي آدَمَ، مَنْ فَعَلَ فَقَدْ أَحْسَنَ وَمَنْ لَا فَلَا حَرَجَ»؛ «کسی که سرمه به چشم نمود طاق نماید، یعنی در هر چشمی سه بار و یا در هر دو چشم پنج بار که در هر چشم دوبار سرمه نماید و بار پنجم نصف در این چشم و نصف در چشم دیگر، کسی که طاق کرد، خوب کاری کرده و کسی که طاق نکرد گناهی ندارد. و کسی که استنجا نمود به سنگ، آن را طاق نماید به سه سنگ یا پنج سنگ به طوری که محل قضای حاجت پاک شود، کسی که این کار را کرد و طاق نمود خوب کاری کرده و کسی که طاق نکرد، مثلاً چهار سنگ به کار برد، گناهی ندارد. کسی که خوراک خورد، آن‌چه به چوب خلال از میان دندان‌ها بیرون آورد بیرون بیندازد و آن‌چه به زبان نرم کرد آن را ببلعد، کسی که این چنین کرد خوب کاری کرده و کسی که این چنین نکرد، گناهی ندارد. کسی که برای قضای حاجت رفت خود را از انظار بپوشد، حتی اگر چیزی که خود را به آن ستر کند نیافت مگر جمع کردن رمل و پشت آن نشستن، همین کار را بکند، برای این‌که شیطان بازی می‌کند به محل قضای حاجت و بنی‌آدم تا اگر بتواند آنان را از پوشیدن خود در حال قضای حاجت از انظار منصرف نماید».

۱۰۶- وَعَنْهَال: أَنَّ النَّبِيَّص كَانَ إِذَا خَرَجَ مِنْ الغَائِطِ قَالَ: «غُفْرَانَكَ». أَخْرَجَهُ: الخَمْسَةُ. وَصَحَّحَهُ أَبُو حَاتِمٍ، وَالحَاكِمُ.

از عایشهل روایت است که: رسول اللهص موقع فراغت از قضای حاجت و بیرون آمدن از آن‌جا خواه در صحرا و یا در مستراح می‌فرمود: «غفرانک: خدایا از تو می‌خواهم آمرزشت را».

در طلب آمرزش بعد از فراغت از قضای حاجت و بیرون آمدن از آن‌جا گفته شده که به خاطر این بوده که در چند لحظه‌ی قضای حاجت زبانش به یاد خدا مشغول نبوده است، اگرچه او در همه حال به یاد خدا بوده، اگر به زبان نتوانسته به دل مشغول بوده است. گفته شده که طلب آمرزش به خاطر این بوده که احساس تقصیر می‌نموده از این‌که نتوانسته شکر نعمت خوراک و هضم آن و حصول نیروی بدن به جا آورد و شاید این گفته مناسب‌تر باشد و شاید به خاطر هر دو معنی و معانی دیگر باشد که خودش بهتر می‌دانسته است. چنان‌که انسس روایت نمود: كَانَ رَسَولُ اللهص إِذَا خَرَجَ مِنَ الخَلَاءِ، قَالَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنِّي الْأَذَى وَعَافَانِي». رواه ابن ماجه. «حمد و ستایش برای خدایی است که پلیدی را از من دور کرد و مرا تندرستی و عافیت عطا فرمود».

و باز هم روایت انسس: أَنَّهُص كانَ یَقُولُ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْسَنَ إِلَيَّ فِي أَوَّلِهِ وَآخِرِهِ»؛ «ستایش‌ها همه برای خدایی است که هم در اول خوردن غذا به من احسان فرمود و هم در آخر آن که فایده‌اش را به من رسانید و ضررش را دفع نمود».

و روایت ابن عمرب: أنَّهُص كانَ یَقُولُ إِذَا خَرَجَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذَاقَنِي لَذَّتَه، وَأَبْقَى فِيَّ قُوَّتِهِ، وَأَذْهَبَ عَنِّي أَذَاهُ»؛ «ستایش‌ها برای خدای یکتایی است که لذت خوراک را به من چشانید و نیروی حاصل از آن را به من رسانید و از من دور نمود آزار آن را». و اسناد این سه حدیث ضعیف است، اما اشکالی ندارد گفتن همه‌ی این‌ها که سپاس نعمت است و شرط نیست که در این موارد حدیث وارد در آن صحیح باشد.

و «غفرانک» منصوب است به فعل محذوف و تقدیر آن: (أطلب غفرانک): «آمرزشت را می‌خواهم». و مقصود از أخرجه الخمسه: أحمد و أبوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه/ است.

۱۰۷- وَعَنِ ابنِ مَسْعُودٍس قَالَ: أَتَى النَّبِيُّص الغَائِطَ، فَأَمَرَنِي أَنْ آتِيَهُ بِثَلَاثَةِ أَحْجَارٍ، فَوَجَدْتُ حَجَرَيْنِ، وَلَمْ أَجِدْ ثَالِثًا. فَأَتَيْتُهُ بِرَوْثَةٍ، فَأَخَذَهُمَا وَأَلْقَى الرَّوْثَةَ، وَقَالَ: «هَذَا رِكْسٌ». أَخْرَجَهُ البُخَارِي. زَادَ أَحْمَدُ، وَالدَّارَقُطْنِيُّ: «ائتِنِي بِغَيْرِهَا».

عبدالله بن مسعودس گفت که: «رسول اللهص برای قضای حاجت رفت و به من امر فرمود که سه سنگ برای استنجا برای او ببرم. دو سنگ یافتم و سنگ سوم نیافتم. دو سنگ برای ایشان آوردم و به جای سنگ سوم سرگین حیوان آوردم. دو سنگ را گرفت و سرگین را بیرون انداخت و فرمود: «این پلید است». این است روایت بخاری/ و در روایت امام احمد و دارقطنی این زیاد است که «سنگ دیگری برایم بیاور» تا سه سنگ باشد. امام شافعی و امام احمد و علمای حدیث همین حدیث را گرفته‌اند و سه سنگ را در استنجا شرط دانسته‌اند. به شرط پاک کردن که اگر به سه سنگ پاک نشد، لازم است زیاد کردن سنگ‌ها.

شرح کلمات:

حجر: سنگ. روثه: سرگین حیوان. رجس و رکس: هر دو به معنی پلید است. در روایت ابن خزیمه: «كانت روثة حمار».

شرح حال عبدالله بن مسعودس:

قال الذهبي: هو الإمام الرباني أبوعبدالله بن أم عبدالهزلي، صاحب رسول اللهص وخادمه وأحد السابقین الأولین من كبار البدریین ومن نبلاء الفقهاء والمقربین. أسلم قدیماً وحفظ من فِي رسول اللهص سبعین سورة وقال الرسولص: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَقْرَأَ الْقُرْآنَ غَضًّا كَمَا أُنْزِلَ، فَلْيَقْرَأهُ عَلَى قِرَاءَةِ ابْنِ أُمِّ عَبْدٍ». وفضائله جمة عدیدة، توفی بالمدینه سنه اثنتین وثلاثین وله نحو ستین سنة.

شرح حال عبدالله بن مسعود: امام ربانی ابو عبدالرحمن عبدالله بن ام عبد هزلی. یار پیغمبر و خدمتگزار او و یکی از سابقین اولین به سوی اسلام و از بزرگان اهل بدر و از دانشمندان شایسته و از مقربین در درگاه خدا و همراه و در خدمت رسول اللهص. از آغاز ظهور اسلام ایمان آورد و هفتاد سوره از قرآن را از دهان مبارک پیغمبرص شنید و از بر کرد. رسول اللهص راجع به قراءت او فرمود: «هر کسی که بخواهد قرآن را تازه و همان‌گونه که بر پیغمبر خدا نازل شد بخواند، پس به قراءت ابن مسعود بخواند».

در سبب مسلمانی او گفته‌اند که: چوپان گوسفندان قریش بود. روزی رسول اللهص و ابوبکر نزد او آمدند و رسول اللهص به او فرمود: «شیر داری که به ما بدهی»؟ ابن مسعود گفت: شیر ندارم و اگر شیر داشتم هم به شما نمی‌دادم، برای این‌که گوسفندان مردم هستند و اجازه‌ی دادن شیر آنها به کسی را ندارم. رسول اللهص نظر به ابوبکر فرمود، یعنی ابن مسعود شخص امینی است و خیانت نمی‌کند. رسول اللهص فرمود: «گوسفند که هنوز حامله نشده باشد داری؟ گفت: دارم. فرمود: «آن را بیاور». عبدالله بن مسعود گوسفندی که هنوز آبستن نشده و دارای شیر نشده بود آورد. رسول اللهص دست مبارک خود را به پستان آن کشید و پستانی پرشیر به زیر آمد. رسول اللهص آن را دوشید و در ظرف نمود و خود آشامید و به ابوبکر داد و باقی به عبدالله بن مسعود داد تا بیاشامد، آن‌گاه دست مبارک خود به پستان آن گوسفند کشید و پستان به جای اولش برگشت.

عبدالله بن مسعود از دیدن این وضع حالش دگرگون شد و دانست که این پیغمبر خداست که هرچه از خدا بخواهد، خدا به او می‌دهد. غروب آن روز گوسفندان را به خانه‌ی صاحبان آنها رسانید و گفت: از فردا من چوپان گوسفندان شما نیستم. هرچه آنها کوشش کردند که چوپانی‌اش را ترک نکند و به زیاد کردن حقوقش او را راضی کنند قبول نکرد و یک راست به منزل أرقم بن أبی الأرقم به خدمت رسول اللهص رسید و ایمان آورد و همیشه ملازم و همراه پیغمبرص بود و هیچ‌گاه از او جدا نشد. و از بس که خود و همسرش در منزل پیغمبرص بودند، غریبی که تازه به خدمت رسول اللهص می‌رسید و مسلمان می‌شد، گمان می‌کرد ابن مسعود از اهل خانه‌ی رسول اللهص هستند.

حکم استنجا به سنگ:

در قاموس می‌آورد: «استنجی، اغتسل بالماء من النجو. النجو: العذرة»: یعنی غائط. نجو به معنی آن‌چه از شکم بیرون می‌آید از باد یا مدفوع. استطاب: استنجی. استجمر: استنجی. تمسح: إمرار الید لإزالة الشي‌ء السائل او المتلطخ. که استطاب و استجمر و استنجی و تمسح متقارب در معنی هستند و در حدیث بیان شد که کمتر از سه سنگ کفایت نمی‌کند و ظاهراً این سه سنگ برای تطهیر پشت است. بنابراین برای تطهیر جلو سه سنگ دیگر لازم است، چنان‌که حدیثی که در مسند امام آمده دلالت بر آن دارد. و قصد، سه سنگ یا سه طرف سنگ است که محل خارج را پاک کند. در سبل السلام می‌آورد که همه‌ی احادیثی که برای استعمال سه سنگ آمده همه در خصوص پشت است و جلو ملازم آن است و در آن احادیث نامی از جلو نیامده است.

۱۰۸- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص نَهَى «أَنْ يُسْتَنْجَى بِعَظْمٍ، أَوْ رَوْثٍ» وَقَالَ: «إِنَّهُمَا لَا يُطَهِّرَانِ». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِيُّ وَصَحَّحَهُ.

و از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص منع فرمود از به کار بردن استخوان و یا سرگین در استنجا و فرمود: «این دو پاک کننده نیستند». و ابن خزیمه این حدیث را به همین لفظ روایت نمود و بخاری به لفظی نزدیک به همین لفظ روایت نمود با این اضافه که موقعی که رسول اللهص فارغ شد، ابوهریره عرض کرد: «ما بال العظم والروث»؟ «چرا استخوان و سرگین در استنجا به کار برده نشوند»؟ فرمود: «هي من طعام الجن»؛ «‌آنها از جمله خوراک جنیان است». و بیهقی این حدیث را به تفصیل یاد نمود و لفظ بیهقی: أَنَّهُ قَالَ لِأَبي هُرَیرَةَس: «ابغِني أحْجاراً أسْتَنْفِضْ بِهَا، ولا تَأتِني بعَظْمٍ ولا برَّوْثَةٍ»، فأتيتُهُ بأحجَارٍ فيِ ثَوبِي، فَوَضَعتُهَا إلى جَنْبِهِ، حَتَّى إذا فرغَ وَقَامَ تَبِعْتُهُ، فَقُلتُ: مَا بالُ العَظْمِ والرَّوْثَةِ؟ فَقَالَ: «أَتَانِي وَفْدُ نَصِيبِينَ فَسَأَلُونِي الزَّادَ، فَدَعَوْتُ اللهَ لَهُمْ أَنْ لَا يَمُرُّوا بِرَوْثَةٍ وَلَا بِعَظْمٍ إِلَّا وَجَدُوا عَلَيْهِ طَعَامًا»؛ ابوهریره گفت که رسول اللهص به من امر فرمود که: «چند سنگ برای استنجا برای او بیاورم و فرمود استخوان سرگین میاور». من سنگ‌ها را در جامه‌ام نهادم و برای او بردم و نزدیک او نهادم وقتی که فارغ شد به دنبال او رفتم و گفتم: چرا استخوان و سرگین در استنجا ممنوعند؟ فرمود: «نمایندگان جن نصیبین نزد من آمدند و خواهش توشه و خوراک نمودند. دعا کردم که هر استخوان و سرگینی که بر آن بگذرند بر آن خوراکی بیابند». و نهی از استخوان و سرگین به روایت زبیر و جابر و سهل بن حنیف و غیرشان آمده و در روایت از آنها مقال است، اما مجموع آن روایات یکدیگر را تقویت می‌کنند.

در علت پاک نکردن سرگین بیان شد که پلید است و در استخوان هم آمد که پاک‌کننده نیست و شاید امروزه که میکروب و ویروس باعث انتقال و واگیری امراض می‌شود، سرگین و استخوان هم از این سبب برای استنجا منع شده باشند.

موقعی که عبدالله بن مسعود گفت: جنیان از سرگین و استخوان چه بهره‌ای می‌برند؟ رسول اللهص فرمود: «إِنَّهُمْ لَا يَجِدُونَ عَظْمًا، إِلَّا وَجَدُوا لَحْمَهُ الَّذِي عَلَيْهِ يَوْمَ أُخِذَ، وَلَا رَوْثاً إِلَّا وَجَدُوا فِيه حَبَّهُ الَّذِي كَانَ يَوْمَ أُكِل»، رواه ابو عبدالله الحاكم في الدلائل. یعنی «جنیان هر استخوانی می‌یابند استخوان را با گوشتی که بر آن بوده می‌یابند و هر سرگینی بیابند در آن دانه‌ای که در آن بوده می‌یابند».

در حدیث دلیل است که سنگ و آن‌چه نظیر آن است کفایت می‌کند در استنجا و لازم به شستن به آب بعد از آن نیست، اگرچه جمع میان سنگ و آب بهتر است.

۱۰۹- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص:«اِسْتَنْزِهُوا مِنْ البَوْلِ، فَإِنَّ عَامَّةَ عَذَابِ القَبْرِ مِنْهُ». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِيُّ.

ابوهریرهس گفت که رسول اللهص فرمود: «خود را پاک کنید از بول و در آن احتیاط کنید تا هیچ قطره‌ای از بول بر بدن و یا لباس‌تان نریزد، برای این‌که بیشتر عذاب قبر بر اثر بی‌احتیاطی در بول است». که هنوز از بول پاک نشده از آن محل بلند می‌شوند و در نتیجه قطرات بول بر جامه و یا بدن‌شان می‌ریزد و خبر ندارند و لباس‌شان پلید شد عبادت‌شان صحیح نمی‌شود و عبادت که صحیح نشد دعایشان هم قبول نمی‌شود.

در این حدیث بیان فرمود که عقوبت بی‌احتیاطی در بول معجل می‌شود و موجب عذاب قبر می‌شود.

در صحیحین بخاری و مسلم آمده که رسول اللهص به دو قبر عبور نمود و فرمود: «صاحبان این دو قبر در عذابند یکی به سبب بی‌احتیاطی در بول و دیگری به سبب خبرچینی میان مردم».

حکم ازاله‌ی نجاست:

امام شافعیس فرمود: ازاله‌ی نجاست (از بدن و لباس و محل عبادت) فرض است مگر هر نجاستی که مورد عفو باشد، مثل اندکی از خون شخص. و دلیل آورد: حدیث بالا که بی‌احتیاطی در بول باعث عذاب قبر می‌شود. و لزوم طهارت از بول و غائط نیز دلیل لزوم ازاله‌ی نجاست است. و بول و غائط از انسان و حیوان نزد ایشان حکم پلیدی دارد. و آنان که بول انسان را پلید می‌دانند و بول حیوان حلال گوشت را پلید نمی‌دانند از طریق معقول بیرون رفته‌اند. یکی از آنان گفت که حیوان خوراک پاک می‌خورد. گفتم: مگر انسان خوراک ناپاک می‌خورد.

و اختلاف شده در این‌که بی‌احتیاطی در بول از گناهان کبیره است و یا این‌که از گناهان صغیره است. در فرموده‌ی رسول اللهص: «وَ مَا يُعَذَّبَانِ فِي كَبِيرٍ»، بعد فرمود: «بَلی إِنَّه لَكبِیرٌ». بَغَوی فرمود و ابن دقیق العید او را تأیید نمود که قصد ایشان این است که کبیر نیست، یعنی پرهیز از بول دشواری ندارد. «وَ بَلی إِنَّه لَكبِیرٌ»، یعنی نزد خدای گناه بزرگی است که بنده برای عبادت احتیاط نداشته باشد و از بول نپرهیزد. و این می‌رساند که بی‌احتیاطی در بول از گناهان کبیره است. والله سبحانه و تعالی أعلم.

۱۱۰- وَلِلْحَاكِمِ: «أَكْثَرُ عَذَابِ القَبْرِ مِنْ البَوْلِ». وَهُوَ صَحِيحُ الإِسْنَادِ.

و به روایت حاکم ابوعبدالله: رسول اللهص فرمود: «بیشتر عذاب قبر از بی‌احتیاطی در بول است».

در سبل الاسلام آورده است که مصنف در «تلخیص» به این لفظ آورده است: وللحاكم وأحمد وابن ماجة: «أَكْثَرُ عَذَابِ القَبْرِ مِنْ البَوْلِ» وأَعَلَّهُ أبوحاتم وقال: إن رفعه باطل. در آن‌جا مصنف بر گفته‌ی ابوحاتم تعقیبی ننمود و با این حال بر صحت اسناد آن اعتماد کرد. احتمالاً بعداً مصنف دانسته است که ابوحاتم بعضی اوقات سخت‌گیری بی‌جا می‌نماید و از این رو این‌جا بر صحت اسناد حدیث اعتماد کرد. والله سبحانه و تعالی أعلم.

۱۱۱- وَعَنْ سُرَاقَةَ بْنِ مَالِكٍس قَالَ: «عَلَّمْنَا رَسُولُ اللَّهِص فِي الخَلَاءِ: «أَنَّ نَقْعُدَ عَلَى اليُسْرَى، وَنَنْصِبَ اليُمْنَى». رَوَاهُ البَيْهَقِيُّ بِسَنَدٍ ضَعِيفٍ.

از سراقه بن مالکس روایت است که: رسول اللهص به ما آموخت که موقع قضای حاجت تکیه بر پای چپ نماییم و پای راست را راست نماییم». بیهقیس این حدیث را به سند ضعیف روایت نمود. طبرانی نیز این حدیث را روایت نمود و حازمی از حفاظ حدیث گفت که در سند آن کسی است که او را نمی‌شناسیم و در این باب غیر از این حدیث، حدیث دیگری نیست.

در حکمت به این شکل نشستن گفته‌اند که خروج خارج را آسان‌تر می‌کند و از پای راست به خاطر احترام راست کمتر استفاده می‌شود.

شرح حال سراقهس:

موقعی که رسول اللهص از مکه به سوی مدینه هجرت فرمود، کفار قریش در مکه از ترس این‌که مبادا رسول اللهص به یارانش در مدینه بپیوندد و برایشان ایجاد خطر کند، برای هر کسی که رسول اللهص و یا ابوبکر را از میان بردارد یا حتی از محل رسول اللهص و یا ابوبکر در راه میان مکه و مدینه خبر دهد، صد شتر جایزه قرار دادند. در آن هنگام کسی به سراقه گفت: من چند نفر در راه میان مکه و مدینه دیدم که می‌رفتند، گمان می‌کنم محمد و ابوبکر باشند. سراقه گفت: آنان محمد و ابوبکر نیستند، اما خود فوراً بر اسب نشست و راهی همان راه شد. در راه به رسول اللهص و ابوبکر رسید. ابوبکر گفت: یا رسول اللهص آنان که در طلب ما هستند به ما رسیدند. رسول اللهص دعا کرد و دو دست اسب سراقه به زمین فرو رفت. سراقه به زحمت دو دست اسب خود را از زمین بیرون آورد و بر اسب نشست دوباره دو دست اسبش به زمین فرو رفت. سراقه فریاد برآورد که دعا کن که دست‌های اسبم بیرون آید و به من امان ده که من برمی‌گردم و می‌گویم کسی را ندیده‌ام. رسول اللهص دعا فرمود و دست‌های اسب سراقه از زمین بیرون آمد و سراقه برگشت و از آن موقع در دلش آمد که ایمان به رسول اللهص بیاورد. رسول اللهص به او بشارت داد که اسلام پیروز می‌شود و دست‌بند طلای کسری به دست تو می‌افتد. موقعی که مداین فتح شد و دست‌بندهای طلای کسری آوردند، عمرس سراقه را به حضور طلبید و دست‌بندهای طلای کسری را در دست‌های سراقه نمود. سراقه در سال ۲۴ هجری در آغاز خلافت عثمانس وفات یافت.

۱۱۲- وَعَنْ عِيسَى بْنِ يَزْدَادَس، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا بَالَ أَحَدُكُمْ فَلْيَنْثُرْ، ذَكَرَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ». رَوَاهُ اِبْنُ مَاجَه بِسَنَدٍ ضَعِيفٍ.

عیسی بن یزدادس روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما بول کرد سر انگشت به آلت مردی خود بزند تا اگر بول در مجرای آن باقی است بیرون آید».

و همین حدیث را امام احمد در مسند و بیهقی و ابن قانع و ابونعیم در کتاب «المعرفه» و ابوداود در کتاب «المراسیل» و عقیلی در کتاب «الضعفاء» از عیسی بن یزداد روایت کرده‌اند.

ابن معین گفت: نه عیسی شناخته شده و نه پدرش. عقیلی گفت: این حدیث مورد متابعت و شناسایی نیست، مگر از طریق عیسی بن یزداد. نووی فرمود: علمای حدیث اتفاق دارند بر این‌که این حدیث ضعیف است، ولیکن معنی آن در صحیحین در روایت صاحب دو قبری که معذب هستند در روایت ابن عساکر آمده است: «كانَ لَا یَستَبرِي مِن بَولِه» یعنی: «خود را از بول فارغ نمی‌کرد و بعد از وضوی او بول بیرون می‌آمد». و حکمت در استبرا و احتیاط در بول برای این است که گمان حاصل شده که در مخرج بولی نمانده که ترس بیرون آمدن آن باشد و بعضی از علما استبرا و احتیاط از بول را واجب دانسته‌اند، چنان‌که از حدیث عذاب صاحب قبر که از بول احتیاط نمی‌کرد دانسته شد و آن حدیث گواه است برای حدیث این باب. والله سبحانه و تعالی أعلم.

۱۱۳- وَعَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍب: أَنَّ النَّبِيَّص سَأَلَ أَهْلَ قُبَاءٍ، «إِنَّ اللهَ يثني عَلَيْكُمُ» فَقَالُوا: إِنَّا نُتْبِعُ الحِجَارَةَ المَاءَ. رَوَاهُ البَزَّارُ بِسَنَدٍ ضَعِيفٍ وَأَصْلُهُ فِي أَبِي دَاوُدَ.

۱۱۴- وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَيْمَةَ مِنْ حَدِيثِ أَبِي هُرَيْرَةَس بِدُونِ ذِكْرِ اَلْحِجَارَة.

عبدالله بن عباسب روایت نمود که رسول اللهص از اهل قبا پرسید که: «خدای تعالی از طهارت و پاکیزگی کردن شما تمجید فرموده است». گفتند: در طهارت ما اول سنگ به کار می‌بریم و بعد از آن به آب خود را می‌شوییم. سند این حدیث در روایت بزار ضعیف است. و ابن خزیمه این حدیث را صحیح دانسته از حدیثی که به روایت ابوهریرهس می‌باشد و نام به کار بردن سنگ در استنجا نیاورده است.

و اصل این حدیث در سنن ابوداود آمده است، چنان‌که ابوداود و ترمذی در سنن روایت کرده‌اند.

از ابوهریرهس از رسول اللهص روایت است که فرمود: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي أَهْلِ قُبَاءٍ: «فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا»، قَالَ: «كَانُوا يَسْتَنْجُونَ بِالمَاءِ، فَنَزَلَتْ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةُ». قال المنذری زاد الترمذي ـ غریب ـ وأخرجه ابن ماجة وصحح ابن خزیمه من حدیث أبي هریرة بدون ذكر الحجارة.

ابوداود و ترمذی از ابوهریرهس روایت کردند که رسول اللهص فرمود: «این آیه در شأن اهل قبا نازل شد: (در مسجد قبا مردانی هستند که دوست می‌دارند پاکیزه باشند). فرمود: «در طهارت خود را به آب می‌شستند و این آیه درباره‌ی ایشان نازل شد». ترمذی در آخر حدیث به روایت خودش افزود که حدیث غریب است و غریب در اصطلاح محدثین حدیثی است که بیش از یک راوی نداشته باشد و ابن ماجه نیز این حدیث را روایت نمود و ابن خزیمه این را صحیح دانست از روایت ابوهریره بدون ذکر حجاره در آن.

امام نووی در «مجموع» شرح مهذب فرمود که معروف در طرق حدیث آن است که اهل قبا در طهارت، خود را به آب می‌شستند و در آن حدیث نیست که میان استعمال سنگ و شستن به آب جمع می‌کرده‌اند. ابن الرفعه و محب طبری هم مانند گفته‌ی امام نووی گفته‌اند. مصنف بلوغ المرام فرمود که: حدیث بالا که به روایت بزار است دلیل است که جمع میان سنگ و آب در استنجا می‌نموده‌اند. در سبل السلام می‌آورد که صاحب «الإلمام» حدیث جمع اهل قبا در طهارت میان سنگ و آب را صحیح دانسته است و مثل این‌که صحت آن به امام نووی نرسیده است.

تعداد احادیث: «باب قضاء الحاجة» بیست و یک حدیث است.

برای دانستن تعداد پلیدی‌ها و چگونگی ازاله‌ی نجاست به «باب ازالة النجاسة» از کتاب «لب اللباب» تألیف نگارنده مراجعه شود.

شروط وضو: اسلام، تمییز، عدم مانع حسی، یعنی نبودن آن‌چه مزه یا بو یا رنگ آب را تغییر می‌دهد. عدم مانع شرعی، مثل: حیض و نفاس. دانایی به وضو، عدم صارف، مثل رده یا نیت تبرد. (تمییز که گفتیم برای غیر مجنون و طفل در حج است).

فرائض وضو: نیت، شستن صورت و دو دست با دو آرنج، مسح بعضی از سر، شستن دو پا با دو کعب، ترتیب.

و برای پرهیز از اختلاف‌نظرها: پی در پی شستن اعضای وضو، دست کشیدن به اعضای وضو، مسح همه‌ی سر، مضمضه و استنشاق.

سنت‌های وضو: بسم الله الرحمن الرحیم گفتن در آغاز وضو، شستن دو کف دست، آب به دهن گردانیدن، آب به بینی بردن، مسواک زدن دهان و دندان، سه بار شستن اعضاء، رو به قبله وضو گرفتن، پرهیز از پاشاندن آب به هنگام شستن اعضای وضو، باستر عورت وضو گرفتن، گفتن اذکار وضو همراه شستن اعضاء و بعد از فراغت از وضو.

مکروهات وضو: بیش از سه بار شستن هر عضو، آب بسیار گرم یا بسیار سرد به کار گرفتن بدون سبب.

محرمات وضو: با آب غصبی وضو گرفتن.

مباهات وضو: استعمال حوله یا عدم استعمال آن، تکان دادن دست تا آب آن فرو ریزد.