بلوغ المرام من أدلة الأحکام - ترجمه فارسی

فهرست کتاب

بَابُ نَوَاقِضِ الوُضُوءِ
بابی است در بیان آن‌چه وضو را باطل می‌کند

بَابُ نَوَاقِضِ الوُضُوءِ
بابی است در بیان آن‌چه وضو را باطل می‌کند

نواقض جمع ناقض است.

ناقض وضو، آن‌چه وضو را باطل کند. نقض در اجسام به هم ریختن آن است. و نقض در امور معنوی از بین بردن فایده‌ی مطلوب از آن است.

نقض دیوار: فرود آوردن آن و به هم ریختن آن است، و نقض رأی: مخالفت آن و از دست دادن فایده‌ی آن است.

نقض دیوار: آن‌چه از خراب کردن دیوار به دست می‌آید، مانند سنگ و سیمان و تکه‌های فرو ریخته از دیوار است.

سپس نواقض را در چیزهایی که شرع آنها را مبطل وضو دانسته است به کار برده‌اند.

نواقض وضو بر دو نوع است:

۱- آن‌چه که وضو را باطل نماید، مانند: بیرون آمدن بول یا غائط یا باد یا مَذْی یا وَذْی یا وذی یا خون استحاضه نزد همه‌ی فقها، و بیرون آمدن خون از هرجای بدن نزد حنفی‌ها.

۲- آن‌چه سبب بی‌وضویی باشد به این‌که مظنه‌ی خروج نواقض باشد، مانند: خواب رفتن و دست زدن به فرج به کف دست و یا تماس پوست بدن با بدن غیر محرم.

آن‌چه وضو را باطل کند به دلیل شرع:

۱- خروج غائط که وضو را باطل می‌کند به نص کتاب و سنت و اجماع.

۲- خروج بول که وضو را باطل می‌کند به نص سنت و اجماع و قیاس بر غائط.

۳- خروج مذی که وضو را باطل می‌کند به نص سنت واجماع و قیاس بر بول، و مانند مذی است و ودی.

۴- خروج خون استحاضه به دلیل حدیث به روایت ابوداود که رسول اللهص به فاطمه بنت ابی حبیش که مستحاضه شوده بود فرمود: «وضو بگیر و نماز بخوان که استحاضه از بریده شدن رگی است از رحم»: (فَتَوَضَّئِي وَصَلِّي فَإِنَّمَا ذَلِكِ عِرْقٌ).

۵- خواب وقتی که بر حال تمکن ننشسته باشد، که خواب بر پشت یا پهلو مبطل وضو است، و چرت زدن وضو را باطل نمی‌کند.

۷۲- عَنْ أَنَسِس قَالَ: كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِص عَلَى عَهْدِهِ يَنْتَظِرُونَ العِشَاءَ حَتَّى تَخْفِقَ رُؤُوسُهُمْ، ثُمَّ يُصَلُّونَ وَلَا يَتَوَضَّئُونَ. أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ، وَصَحَّحَهُ الدَّارَقُطْنِيُّ وَأصلُهُ فِي مُسلِم.

انسس می‌گوید: یاران پیغمبرص در زمان حیات پیغمبرص در وقت نماز عشاء به انتظار آمدن رسول اللهص می‌نشستند تا این‌که سرهایشان از چرت زدن یا از خواب به این سو و آن سو میل می‌کرد، پس از آن موقعی که رسول اللهص می‌آمد برمی‌خاستند و نماز را با رسول اللهص می‌خواندند و از خواب رفتن‌شان در حال نشستن وضو نمی‌گرفتند.

حدیث صحیح است و در صحیح مسلم آمده است که صحابه انتظار آمدن رسول اللهص می‌کشیدند و به خواب می‌رفتند یا چرت می‌زدند و موقعی که رسول اللهص می‌آمد با او نماز می‌خواندند و وضو نمی‌گرفتند.

و از حدیث ظاهر است که خواب رفتن‌شان در حال نشستن بوده است، برای این‌که کسی که بر پهلو یا پشت و یا بر شکم خوابیده باشد، سرش به این سو و آن سو متمایل نمی‌شود. و در حدیث آمده که: (تخفق رؤوسهم): از چرت زدن سرشان به این سو و آن سو متمایل می‌شد. و مذهب شافعی همین است که به چرت زدن وضو باطل نمی‌شود و هم‌چنین به خوابیدنی که فرد نشسته و نشیمنگاه خود را به زمین چسبانده باشد، وضویش باطل نمی‌شود.

کلمات:

علی عهده: بر زمان پیغمبرص، عهد به معنی زمان، چنان‌که عهد فلانی، یعنی در زمان حیات او، و جمع عهد، عهود و عهاد است. و عهد به معنی پیمان می‌آید ولیکن در این جا عهد به معنی زمان است نه به معنی پیمان.

ینتظرونه: انتظار رسول اللهص می‌کشدند تا بیاید و نماز خفتن با ایشان بخواند. رسول اللهص گاه با بعضی از مشاوران خود، مانند خلفای راشدین قبل از نماز عشاء به مشورت می‌پرداخت و حل و فصل مطلب مورد مشورت، گاه به طول می‌انجامید. از این روی صحابه‌ی حاضر در مسجد که روزها خسته‌ی کار بودند در انتظار آمدن رسول اللهص چرت می‌زدند و همان‌گونه که نشسته بودند به خواب می‌رفتند، و موقعی که از آمدن رسول اللهص باخبر می‌شدند، همراه رسول اللهص برای نماز عشاء برمی‌خاستند و از نو وضو نمی‌گرفتند.

عشاء: اول تاریکی شب، و نماز عشاء به این نام نامیده شده، برای این‌که در اول تاریکی شب خوانده می‌شود. و عشاء الآخرة نیز نامیده می‌شود و برای این‌که آخرین نماز فرض شبانه‌روزی است.

حتی: به معنی تا این‌که، برای نشان دادن پایان کاری.

تخفق: تمیل، تا این‌که از چرت زدن، سرشان به این سو و آن سو متمایل می‌شد.

در کتاب «المصباح المنیر» آمده: خفق برأسه إذا أخذته سنة: سرش به این سو و آن سو و به زیر متمایل کرد، وقتی که چرت او را فرا گرفت.

رؤوس: جمع رأس است به معنی سر، و سر هر چیز، بالای آن است، چنان‌که سر انسان بالای بدن اوست.

از حدیث دانسته می‌شود:

داشتن وضو از شروط صحت نماز است.

و این‌که چرت زدن و خواب رفتن در حالی که بر زمین نشسته باشد وضو را باطل نمی‌کند.

و این‌که تأخیر نماز عشاء از اول وقت آن مستحب است. در حدیث صحیحین بخاری و مسلم آمده که موقعی پاسی از شب گذشته بود، رسول اللهص فرمود: حالا وقت نماز عشاء است، اگر بر امتم دشوار نمی‌کردم.

و این‌که صحابه حریص بودند بر نشستن در مسجد به انتظار نماز، و در حدیث بخاری و مسلم آمده است: «لاَ يَزَالُ أَحَدُكُمْ فِي صَلاَةٍ مَا دَامَتِ الصَّلاَةُ تَحْبِسُهُ»: «هر یک از شما همواره در نماز است تا وقتی که انتظار نماز او را نگه داشته است». که نشستن به انتظار نماز، مانند مشغول شدن به نماز ثواب دارد.

و این‌که درست است چرت زدن در مسجد، خصوصاً وقتی که در انتظار نماز باشد.

و در خصوص چرت که آیا مبطل وضو است یا نه: در «سبل السلام» اقوال متعددی آمده، که از مجموع آنها دانسته می‌شود که چرت زدن وضو را باطل نمی‌کند، و با خواب رفتن در حال نشستن، وضویش باطل نمی‌شود. برای دانستن تفصیل آن به «سبل السلام» مراجعه شود.

۷۳ـ- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَبِي حُبَيْشٍ إِلَى النَّبِيِّص فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِص، إِنِّي اِمْرَأَةٌ أُسْتَحَاضُ فَلَا أَطْهُرُ، أَفَأَدَعُ الصَّلَاةَ؟ قَالَ: «لَا، إِنَّمَا ذَلِكَ عِرْقٌ، وَلَيْسَ بِحَيْضٍ، فَإِذَا أَقْبَلَتْ حَيْضَتُكِ فَدَعِي الصَّلَاةَ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَاغْسِلِي عَنْكِ الدَّمَ، ثُمَّ صَلِّي». مُتَّفَقٌ عَلَيْه.

۷۴- وَلِلْبُخَارِيِّ: «ثُمَّ تَوَضَّئِي لِكُلِّ صَلَاةٍ». وَأَشَارَ مُسْلِمٌ إِلَى أَنَّهُ حَذَفَهَا عَمْدًا.

عایشه صدیقه، ام المؤمنینل گفت که: فاطمه دختر ابی حبیش به خدمت رسول اللهص آمد و گفت: که من زنی هستم که خون استحاضه از من می‌آید و پاک نی‌شوم، آیا می‌توانم نماز فرض را ترک نمایم؟ رسول اللهص فرمود: «نخیر، نمی‌توانی نماز را نخوانی، برای این‌که خون استحاضه حکم خون حیض ندارد، این خون از رگی است. (خون حیض معلوم است و صفات آن بر زنان پوشیده نیست) وقتی که خون حیض آمد تا وقتی که خون حیض می‌آید نماز را نخوان، وقتی که خون حیض تمام شد، خود را از خون پاک کن، آن‌گاه بعد از بدن شستن نماز بخوان».

چنان‌که در بعضی از طرق روایت بخاری آمده: «فَاغْسِلِي عَنْكِ الدَّمَ وَاغتَسِلِي وَصَلِّي»؛ «خود را از خون حیض پاک کن و بدن بشوی پس از آن نماز بخوان».

و در روایت بخاری آمده که بعد از بدن شستن از خون حیض، پس از آن برای هر نماز وضو بگیر. و مسلم اشاره نمود که این عبارت: «ثم تَوَضَّئي لِكُلِّ صلاةٍ» را عمداً حذف نموده و نیاورده است. اما مصنف به تأیید بخاری گفت که این عبارت ثابت است و از چند طریق در صحیح آمده است. و در باب حیض می‌آید که رسول اللهص به فاطمه بنت ابی حبیش فرمود: «إِنَّ دَمَ الْحَيْضِ أَسْوَدُ يُعْرَفُ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَأَمْسِكِي عَنِ الصَّلَاةِ، وَإِذَا كَانَ الْآخَرُ؛ فَتَوَضَّئِي وَصَلِّي»؛ یعنی «خون حیض نزد زنان معلوم است، رنگ آن سیاه و به غلیظی و بدبویی شناخته می‌شود، وقتی که این خون حیض آمد خودداری کن از نماز و وقتی که خون دیگر که خون استحاضه است و رنگ آن سرخ باز است آمد، برای هر نماز وضو بگیر و نماز بخوان».

کلمات: حیض: خون قاعده‌ی ماهیانه است که رنگ و بوی مخصوص دارد و آمدن آن از طریق تندرستی است.

استحاض: مستحاضه شد. استحاضه: آمدن خون در غیر وقت معمولی آن به سبب بیماری است و علت آن رگی است که به دهانه‌ی رحم نزدیک است و عاذل نام دارد. و کسی که دچار آن شد همیشه این خون از او می‌آید.

أفادع الصلاة: آیا نماز را ترک نمایم؟ أدع: ترک می‌کنم. دع: ترک کن. ماضی آن ودع استعمال نمی‌شود و معروف است: اما توا ماضی یدع و یذر، که ودع و وزر به معنی ترک نمی‌آورند و به جای آن دو ترک می‌آورند.

لا: به معنی نه، همیشه مقابل نعم به معنی بله قرار دارد، و همیشه برای نفی ماقبل است. کلمه‌ی لا: نافیه و ناهیه می‌آید و به معنی لیس می‌آید و زیاده برای تأکید می‌آید که محل تفصیل آن کتب نحو است.

فاذا أقبلت حیضتک: وقتی که حیضت آمد. إقبال حیض: ابتدای خروج حیض در وقت معمولی آن است.

و إذا أدبرت: وقتی که خون حیض رفت، إدبار حیض: وقت انقطاع خون حیض در وقت معمولی آن است.

از حدیث دانسته می‌شود:

۱- آن‌چه از یکی از دو راه بیرون آید وضو را باطل می‌نماید، بول باشد یا غائط یا باد یا خون، که اجماع علما بر آن است.

۲- خون استحاضه ربطی به خون حیض ندارد، برای این‌که خون حیض در روزهای معینی از ماه می‌آید و قطع می‌شود، در حالی که خون استحاضه همیشه می‌آید و قطع نمی‌شود. خون حیض در رحم زن جمع می‌شود تا بستری برای حاملگی باشد. وقتی که حاملگی حاصل نشد آن خون بیرون می‌ریزد. و خون استحاضه ربطی به حاملگی ندارد. و در احادیث راهنمایی برای زن بود که در حال حیض نمی‌تواند نماز بخواند، اما در استحاضه زن حکم طاهر دارد و باید نماز بخواند. و استحاضه از بریدگی رگی است که علت آن بیماری است. خون حیض به رنگ سیاه و غلیظ و بدبوست و خون استحاضه به رنگ سرخ باز است و بدبو نیست.

۳- حکم زن در حال استحاضه حکم زن طاهر است: نماز می‌خواند، قرآن می‌خواند، طواف می‌کند، روزه می‌گیرد، شوهر به او نزدیک می‌شود، برعکس خون حیض در همه‌ی این‌ها.

۴- برای زنی که دچار استحاضه است راهنمایی فرمود که فرق میان حیض و استحاضه قرار دهد و هر کدام را به علایم آن تشخیص دهد. اگر عادت خود در گذشته قبل از استحاضه نداند به تشخیص خود عمل کند و هر کدام را به مشخصات آن معلوم سازد.

۵- واجب است در روزهای قاعدگی از عبادت بپرهیزد که زن در روزهای قاعدگی پاک نیست.

۶- واجب زن مستحاضه است که قبل از هر نماز طهارت بگیرد و بعد آن وضو بگیرد و نماز بخواند که وضو برای هر نماز لازم اوست، چنان‌که سلسل البول که همیشه بول از او می‌آید، و سلسل الریح که همیشه باد از او خارج می‌شود همین حکم را دارند و وقتی که طهارت می‌گرفتند و به دنبال آن وضو گرفتند و مشغول نماز شدند، آمدن خون یا بول یا باد نمازشان را باطل نمی‌کند.

۷- زن قاعده که در روزهای قاعدگی نماز نمی‌خواند قضای آن نمازها لازم او نیست، اما قضای روزهایی که از رمضان روزه نمی‌گیرد لازم اوست. مؤلف این حدیث را به مناسبت: «تَوَضَّئي لِكُلِّ صَلاةٍ» که می‌رساند وضو را باطل می‌کند در باب نواقض وضو آورد وگرنه جای آن باب حیض است.

۸- این‌که نظر زن در احوال خصوصی او از قبیل قاعدگی و حاملگی و عده‌داری مقبول است.

شرح حال فاطمه بنت ابی حبیشل از قریش، از بنی اسد و همسر عبدالله بن حجش پسر عمه‌ی پیغمبرص است.

۷۵- وَعَنْ عَلِيِّس قَالَ: كُنْتُ رَجُلاً مَذَّاءً، فَأَمَرْتُ المِقْدَادَ أَنْ يَسْأَلَ رَسُولُ اللهص، فَقَالَ: «فِيهِ الوُضُوءُ» مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ، وَاللَّفْظُ لِلْبُخَارِيّ.

از مجموع روایات چنین برمی‌آید که:

علیس می‌فرماید: من مردی بودم که مذی بسیار از من می‌آمد و نظر به این‌که دختر پیغمبرص، فاطمه در خانه‌ام و همسرم بود، شرم داشتم که خودم در این‌باره از رسول اللهص بپرسم، این بود که مقداد را مأمور ساختم تا او این مطلب را برایم از رسول اللهص بپرسد. مقداد از رسول اللهص پرسید که مذی چه حکمی دارد؟ رسول اللهص فرمود: «وضو را باطل می‌کند».

چنان‌که در روایت بخاری آمده است: «فَاستَحیَیتُ أَن أَسأل رَسُولَ اللهص»: شرم داشتم که خودم این را از پیغمبرص بپرسم. و در لفظ مسلم: لمکان فاطمه: به سبب فاطمه الزهراء سیده نساء العالمینل که در خانه‌ام بود.

و در بعضی روایات: «فِیهِ الوُضُوءُ وَلَو كانَ عَلِیًّا»: درآمدن مذی باطل شدن وضو است و اگرچه سؤال کننده علی باشد.

کلمات:

مذّاء: صیغه‌ی مبالغه است به معنی بسیار مذی آینده از او: مذی به تخفیف: آبی است که معمولاً به سبب تحریک جنسی از بدن مرد خارج می‌شود و پلید است و وضو را باطل می‌کند و موجب غسل نیست. و ذی به تخفیف: آبی است غلیظ که موقع برداشتن بار سنگین و یا زور زدن موقع قبض شکم می‌آید و پلید است و وضو را باطل می‌کند و موجب غسل نیست. از مذی و وذی باید خود را شست و به هر محلی از بدن و یا لباس که برسد باید آن را شست.

و منی موجب غسل است و پاک است به هر جای بدن و یا لباس که برسد شستن آن مستحب است و مبطل وضو است.

از این حدیث دانسته می‌شود:

۱- این‌که مذی وضو را باطل می‌کند و موجب غسل نمی‌شود.

۲- و این‌که در بعضی از الفاظ حدیث صحیح مسلم آمده است: «اغسِل ذَكرَك وتَوَضأ»: «آلت مردی را بشوی و بعد از آن وضو بگیر».

و در بعضی دیگر از الفاظ صحیح مسلم آمده است: «واغسل الانثیین»: «و بشوی دو خایه را»، یعنی اول آلت مردی و دو خایه را بشوی، آن‌گاه وضو بگیر. و امر به شستن آن دلیل پلید بودن مذی است. و در طهارت مذی سنگ به کار نمی‌آید و باید شسته شود.

۳- و این‌که خبر یک نفر قبول می‌شود.

شرح حال مقداد بن الأسودس: المقداد بن عمرو و مشهور به مقداد بن الأسود است. او از بنی‌کنده و از اهل حضرموت یمن است. کنیه‌ی او ابومعبد و یا ابوعمرو است و از دلاوران به نام است. او یکی از هفت تن از پیشتازان به سوی اسلام است که اسلام خود را ظاهر نمودند. و او اولین کسی است که سواره بر اسب جهاد نمود.

مقداد در ایام جاهلیت در حضرموت یمن بود و نام پدرش عمرو بن ثعلبه البهرانی الکندی است.

میان مقداد و ابن شمر بن حجر الکندی دشمنی افتاد. مقداد پای ابن اشمر را به شمشیر برید و از حضرموت گریخت و به مکه آمد. در مکه اسود بن عبد یغوث زهری او را پسر خوانده‌ی خود ساخت و او به همین نام مقداد بن الاسود معروف بود تا این‌که آیه‌ی: (ادعو هم لآبائهم): «ایشان را به پدرانشان نسبت بدهید» نازل شد. روی این اصل مقداد بن عمرو نامیده شد. در غزوه‌ی بدر و غیر آن در رکاب رسول اللهص بود و در مدینه اقامت گزید. وفات او در نزدیکی مدینه پیش آمد، او را به مدینه آوردند و در مدینه دفن نمودند. او چهل و هشت حدیث از رسول اللهص روایت نموده است. ولادت او به سال ۳۷ قبل از هجرت بود و وفات او به سال ۳۳ هجری قمری بود.

۷۶- وَعَنْ عَائِشَةَل: أَنَّ النَّبِيَّص قَبَّلَ بَعْضَ نِسَائِهِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّلَاةِ وَلَمْ يَتَوَضَّأْ. أَخْرَجَهُ: أَحْمَدُ، وَضَعَّفَهُ البُخَارِيُّ.

(وأخرجه أبوداود والترمذي والنسائي وابن ماجة. قال الترمذي سمعت محمد بن إسماعیل یضعف هذا الحدیث. وأبوداود أخرجه من طریق إبراهیم التیمي عن عائشة ولم یسمع منها شیئا فهو مرسل، وقال النسائي لیس في هذا الباب حدیث أحسن منه ولكنه مرسل. قال المصنف روي من عشرة أوجه أوردها البیهقي في الخلافیات وضعفها. وقال ابن حزم لا یصح في هذا الباب شي‌ء وإن صح فهو محمول علی ما كان علیه الأمر قبل نزول الوضوء من اللمس).

از عایشه صدیقهل روایت است که: رسول اللهص بعضی از زنان خود را بوسید و پس از آن از خانه به سوی مسجد بیرون رفت تا نماز بخواند و وضو نگرفت.

این حدیث را بعضی از علما دلیل باطل نشدن وضو از بوسیدن و دست زدن به زن دانسته‌اند.

این حدیث را امام احمد روایت نمود و بخاری فرمود این حدیث ضعیف است. و چنان‌که یاد شد ائمه‌ی حدیث آن را ضعیف دانسته‌اند و امام بیهقی پس از آوردن همه‌ی طرق آن باز هم آن را ضعیف دانست، و ابن حزم از ائمه‌ی حدیث گفت: اصلاً صحیح نیست.

و شافعی‌ها که مجرد رسیدن پوست مرد بیگانه به زن بیگانه را ناقض وضو می‌دانند و دلیل آورده‌اند از قرآن ک (أو لامستم النساء)، بنا به قراء‌ت دیگر: (أو لمستم النساء)، هر دو را به معنی دست زدن به زن تفسیر نموده‌اند که دست زدن به زن خواه به کف دست و خواه به غیر آن مبطل وضو است. و از علی و عبدالله بن عباسش روایت است که ملامسه را در (أو لمستم النساء): «یا با زنان جماع نمودید»، حمل بر جماع نموده‌اند. و صنعانی: عکس گفته‌ی شافعی‌ها که (أو لامستم النساء) را حمل بر (أو لمستم) نموده‌اند، وی (أو لمستم) را حمل بر (أو لامستم) نموده و هر دو را به معنی جماع تفسیر نموده است، در حالی که (لمستم) به معنی جماع نمی‌آید، و هرگاه (أو لامستم النساء) را حمل بر معنی جماع نماییم و (أو لمستم) را حمل بر لمس و دست زدن به زن نماییم باز هم دلیل شافعی‌هاست برای این‌که هم جماع و هم لمس و دست زدن به زن هر دو مبطل وضو هستند. و حدیث عایشهل که من در طرف قبله جلوی رسول اللهص خوابیده بودم و رسول اللهص موقع رفتن به سجود اشاره می‌فرمود به دست زدن به من و من پاهای خود را جمع می‌کردم تا سجود نماید، هم دلیلی بر آن نیست که دست پیغمبرص، به جسم عایشهل رسیده باشد، برای این‌که احتمال دارد به لباس او دست می‌زده است.

به هر حال بهتر و نزدیک‌تر به احتیاط این است که پس از دست زدن به زن وضو گرفته شود، مگر در حالات استثنایی که وقت تنگ باشد و یا نماز جماعتی از دست برود که تقلید مذاهب دیگر در شکسته نشدن وضو از رسیدن پوست مرد بیگانه به پوست زن بیگانه شود.

اختلاف مذاهب:

در مذهب شافعی دست زدن به زن مطلقاً مبطل وضو است به عمد باشد یا به سهو و به قصد شهوت باشد و یا بدون قصد شهوت.

در مذهب حنفی دست زدن به زن مطلقاً مبطل وضو نیست، به عمد باشد یا به سهو و به قصد شهوت باشد و یا بدون قصد شهوت.

در مذهب مالکی دست زدن به زن اگر به قصد شهوت باشد وضو را باطل می‌کند و اگر بدون قصد شهوت باشد وضو را باطل نمی‌کند و این قول میان آن دو قول است.

و مذهب حنبلی مانند مذهب مالکی است. و الله سبحانه و تعالی أعلم.

۷۷- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ فِي بَطْنِهِ شَيْئًا، فَأَشْكَلَ عَلَيْهِ: أَخَرَجَ مِنْهُ شَيْءٌ، أَمْ لَا؟ فَلَا يَخْرُجَنَّ مِنْ المَسْجِدِ حَتَّى يَسْمَعَ صَوْتًا، أَوْ يَجِدَ رِيحًا». أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ.

رسول اللهص فرمود: «وقتی که یکی از شما احساس حرکتی در شکم نمود که بادی در شکم او می‌چرخد، و همین امر مایه‌ی تردید او شود که آیا چیزی از شکم او بیرون آمد، بادی خارج شد یا نه، از نماز بیرون نرود تا آن که صدای بیرون رفتن باد بشنود و یا بوی آن را ببوید». اما اگر یقین نمود که باد خارج شده، دیگر شنیدن صدا یا بوییدن بوی آن لازم نیست.

امام نووی/ فرمود: که این حدیث یک اصل مهم از اصول اسلام است و آن این‌که یقین طهارت به شک بی‌وضویی از بین نمی‌رود. شخصی که با وضوی کامل به نماز ایستاده به مجرد تردید در بیرون رفتن و یا نرفتن باد از او، وضوی او را باطل نمی‌کند. قاعده‌ای داریم که: «الشك لا یرفع الیقین»، «یقین موجود به شک حادث بر آن از میان نمی‌رود».

کسی که وضو گرفته و یقین وضو دارد، شک در این‌که آیا وضوی او باطل شده یا نه؟ یقین وضو به حال خود باقی است و شک در آن اثری ندارد.

کسی که نماز را به درستی خوانده و سلام نماز داده شک در این‌که آیا در آن نماز فاتحه خوانده و یا نخوانده هیچ اثری در آن ندارد.

کسی که روزه‌ی فرض یک روز را به درستی به انجام رسانیده است، شک در این‌که آیا در وسط روز خوراک و یا آبی خورده و یا نه، اثری در آن ندارد.

و از حدیث دانسته می‌شود که اگر در نماز احساس بادی در شکم نمود تا یقین خروج آن برایش معلوم نشود از نماز بیرون نرود. و اگر یقین نمود که باد خارج شده نیازی به شنیدن صدا و یا بوییدن بو ندارد. و این‌که نمی‌تواند بدون سبب یقین از نماز بیرون برود. و این‌که شک آوردن در عبادت مؤمن از کارهای شیطان است که اگر بتواند عبادت مؤمن را باطل کند و نباید به وسوسه‌ی او گوش داد.

۷۸- وَعَنْ طَلْقِ بْنِ عَلِيٍّس قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: مَسَسْتُ ذَكَرِي، أَوْ قَالَ الرَّجُلُ يَمَسُّ ذَكَرَهُ فِي الصَّلَاةِ، أَعَلَيْهِ الوُضُوء؟ فَقَالَ النَّبِيُّص: «لَا، إِنَّمَا هُوَ بَضْعَةٌ مِنْكَ». أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ وَقَالَ اِبْنُ المَدِينِيِّ [۸]: هُوَ أَحْسَنُ مِنْ حَدِيثِ بُسْرَةَ.

امام احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه از طلق بن علیس روایت کرده‌اند و ابن حبان این حدیث را صحیح دانسته و علی بن المدینی گفت: این حدیث از حدیث بسره که بعد از این حدیث می‌آید بهتر است.

طلق بن علی گفت: مردی در حضور رسول اللهص عرض نمود: که من آلت مردی خود را دست زدم، یا این‌که گفت: مردی که در نماز دست به آلت مردی خود بنهد، آیا وضوی او باطل می‌شود و باید وضو را از نو بگیرد؟ رسول اللهص فرمود: «نه، یعنی لازم او نیست با دست زدن به آلتی مردی خود وضو را از نو بگیرد، برای این‌که آلت مردی پاره‌ای از تن توست».

و این حدیث را طبرانی نیز روایت نمود و طحاوی گفت: اسناد آن مستقیم است و اضطرابی ندارد. و طبرانی و ابن حزم نیز آن را صحیح دانسته‌اند، ولی امام شافعی و ابوحاتم و ابوزرعه و دارقطنی و بیهقی و ابن الجوزی این حدیث را ضعیف دانسته‌اند. بیهقی گفت: کفایت است در ترجیح حدیث به روایت بسرهس این‌که بخاری و مسلم از هیچ‌کدام از راویان حدیث طلق بن علی روایت نکرده‌اند، در حالی که امامان بخاری و مسلم همه‌ی روایت‌کنندگان حدیث بسره را مورد اعتماد دانسته‌اند. امام شافعیس فرمود: در خصوص روایت طلق بن علی از پسرش قیس بن طلق پرسیدم و کسی را نیافتم که او را بشناسد، بنابراین نمی‌توانیم خبر او را بپذیریم. ابوحاتم و ابوزرعه گفتند: قیس بن طلق کسی نیست که به روایت او اعتماد شود و او را به یک باره ضعیف دانستند.

الحاصل: امام شافعی و امام احمد و جماعتی از صحابه و تابهینش برآنند که دست زدن به آلت مردی، وضو را باطل می‌کند چنان‌که در حدیث بسره می‌آید:

۷۹- وَعَنْ بُسْرَةَ بِنْتِ صَفْوَانَل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ: «مَنْ مَسَّ ذَكَرَهُ فَلْيَتَوَضَّأْ». أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ، وَصَحَّحَهُ التِّرْمِذِيُّ، وَابْنُ حِبَّانَ وَقَالَ البُخَارِيُّ: هُوَ أَصَحُّ شَيْءٍ فِي هَذَا البَابِ. وأَخرَجَهُ الشَّافِعِي وأحمَدَ وابنُ خُزَیمَة والحَاكم وابن الجَارُود وقَالَ الدَّارقُطنِي صَحِیحٌ ثَابِتٌ وصَحَّحَهُ ابن معِین والبَیهَقِي والحَازِمي.

بسره دختر صفوان بن نوفل قرشی اسدی از زنان صحابه است که با رسول اللهص بیعت نمودند. حدیث به روایت او بر حدیث طلق بن علی رجحان دارد، برای این‌که ائمه‌ی بسیاری حدیث به روایت او را صحیح دانسته‌اند. او در شهر مدینه‌ی منوره مرکز مهاجرین و انصار این حدیث را روایت نمود و هیچ‌کس روایت او را رد ننمود.

تفسیر حدیث: رسول اللهص فرمود: «هرکس دست به آلت مردی خود زد و پرده‌ای در میان نبود، وضو او باطل شده و باید از نو وضو بگیرد»، و نبودن پرده‌ای در میان از این جهت گفته شده که:

اخرج ابن حبان في صحیحه: (إِذَا أَفْضَى أَحَدُكُمْ بِيَدِهِ إِلَى فَرْجِهِ، لَيْسَ دُونَهَا حِجَابٌ فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ الْوُضُوءُ).

رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما دست خود را به شرمگاه خود رسانید بدون این‌که پرده‌ای در میان باشد، وضو بر او واجب گردیده است». یعنی رسیدن دست به شرمگاه مبطل وضو می‌باشد.

الحاصل: دست زدن به شرمگاه بدون این‌که پرده‌ای در میان باشد ناقض وضو است. و از ائمه‌ی اربعه‌ی اهل سنت: امام شافعی و امام احمد دست زدن به آلت مردی را ناقض وضو می‌دانند. و مس فرج حتی اگر از خردسال باشد باز هم ناقض وضو می‌باشد.

و امام ابوحنیفهس دست زدن به آلت مردی را ناقض وضو نمی‌داند.

امام مالکس بنا به اختلاف حدیث: وضو گرفتن از دست زدن به فرج را مندوب دانسته و واجب ندانسته است.

و در مذهب بزرگان مالکیه، مادری که طهارت بچگان خردسال خود می‌گیرد، وضویش باطل نمی‌شود. والله سبحانه وتعالی أعلم. وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

۸۰- وَعَنْ عَائِشَةَل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ: «مَنْ أَصَابَهُ قَيْءٌ أَوْ رُعَافٌ، أَوْ قَلَسٌ، أَوْ مَذْيٌ فَلْيَنْصَرِفْ فَلْيَتَوَضَّأْ، ثُمَّ لِيَبْنِ عَلَى صَلَاتِهِ، وَهُوَ فِي ذَلِكَ لَا يَتَكَلَّمُ». أَخْرَجَهُ ابنُ مَاجَة وَضَعَّفَهُ أَحْمَدُ وَغَيْرُهُ.

بیان کلمات:

قی‌ء: به معنی استفراغ، آن‌چه از معده از طریق دهن بیرون ریزد.

رعاف: خونی که از بینی می‌آید.

قلس: چیزی از خوراکی که موقع شکم‌پری به وسیله‌ی آروغ به حلق می‌آید.

مذی: اب یکه موقع تحریک جنسی از مرد می‌آید.

و همه‌ی این چهار تا پلید است.

بیان حدیث:

رسول اللهص فرمود: «کسی که دچار قی‌ء و یا رعاف و یا قلس و یا مذی باشد در حالی که در نماز بود، وضوی او نقض شده و باید از نو وضو بگیرد و وقتی که وضو گرفت بدون این‌که سخن بگوید نماز خود را تکمیل نماید».

یعنی پیش آمدن هر یک از این چهار مورد در نماز، مایه‌ی ابطال وضو و در نتیجه مایه‌ی باطل شدن نماز است که باید از نماز بیرون رود و وضو بگیرد و موقعی که وضو گرفت و سخنی نگفت به نماز ایستد و نماز خود را تکمیل نماید، مثلاً در قیام رکعت دوم بود که قی‌ء کرد، از نماز بیرون رود و دهن خود را بشوید و وضو بگیرد و بیاید رکعت دوم یا باقی نماز را تکمیل نماید، اگر نماز بیش از دو رکعت است.

این حدیث را ابن ماجه روایت نمود و آن را مرفوع دانست، یعنی فرموده‌ی رسول اللهص می‌باشد.

امام احمد و غیره گفته‌اند که حدیث ضعیف است و مرفوع نیست و از گفته‌ی عایشهل است. بنابراین حدیث مرسل است. و امام احمد و بیهقی گفته‌اند: صواب این است که این حدیث مرسل است. هرکسی که قایل به حجیت مرسل است، می‌گوید: وضو به قی‌ء و رعاف و قلس و مذی باطل می‌گردد. حنفی‌ها قی‌ء و رعاف را مبطل وضو می‌دانند ولیکن شرط کرده‌اند که قی‌ء پردهن باشد، چنان که در حدیث به روایت عمارس آمده است، اگرچه حدیث عمار در این مطلب باز هم ضعیف است.

چنان‌که گفتیم قی‌ء پردهن نزد بزرگان حنفیه مبطل وضو است. و هم‌چنین بیرون آمدن خون از هر جای بدن نیز نزد آنان مبطل وضو است. و قلس اگر به معده برگشت حکم قی‌ء را دارد.

و نزد شافعی‌ها نه قی‌ء و نه رعاف و نه قلس هیچ‌کدام مبطل وضو نیست. و مذی به اجماع علما مبطل وضو است. و در حکم بیرون آمدن خون از بدن حدیث انس می‌آید: «احْتَجَمَ وصَلَّی ولَم یَتَوضَأ»، که آن هم ضعیف است.

الحاصل: به اجماع فقها خروج مذی و هرچه از یکی از دو راه جلو و پشت بیرون آید مبطل وضو است.

و نزد جمهور فقها بیرون آمدن خون از هر جای بدن غیر از جلو و پشت وضو را باطل نمی‌کند. فقط نزد بزرگان حنفیه مبطل وضو است. و قلس هم نزد جمهور علما وضو را باطل نمی‌کند، چنان‌چه به معده برگشت حکم قی‌ء دارد که بیان شد. و هرگاه فردی به سبب حدوث پلیدی در دهن و یا در هر جای بدن از نماز بیرون رفت به آن نماز برنمی‌گردد و باید آن نماز را از نو بخواند. و حدیث به سبب مرسل بودنش مورد حجت قرار نگرفته است. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

۸۱- وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَب: أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ النَّبِيَّص أَتَوَضَّأُ مِنْ لُحُومِ الغَنَمِ؟ قَالَ: «إِنْ شِئْتَ» قَالَ: أَتَوَضَّأُ مِنْ لُحُومِ الإِبِلِ؟ قَالَ: «نَعَمْ». أَخْرَجَهُ مُسْلِم.

مسلم/ در صحیح خود از جابر بن سمرهس روایت نمود که: مردی از رسول اللهص پرسید: آیا از خوردن گوشت گوسفند وضو بگیریم؟ فرمود: «اگر خواستی»، یعنی به اختیار خودت. آن مرد دوباره پرسید: آیا از خوردن گوشت شتر وضو بگیرم؟ فرمود: «بله».

و در معنی همین حدیث راجع به وضو نگرفتن از خوردن گوشت گوسفند و وضو گرفتن از خوردن گوشت شتر، حدیثی است که ابوداود و ترمذی و ابن ماجه و غیرشان از براء بن عازبس روایت کرده‌اند که رسول اللهص فرمود: «تَوَضَّئُوا مِنْ لُحُومِ الْإِبِلِ، وَلَا تَوَضَّئُوا مِنْ لُحُومِ الْغَنَمِ»؛ «از خوردن گوشت شتر وضو بگیرید و از خوردن گوشت گوسفند وضو مگیرید». ابن خزیمه از ائمه‌ی حدیث گفته است: در میان علمای حدیث هیچ اختلافی در صحت حدیث ندیده‌ام و این حدیث صحیح است، برای این‌که روایت‌کنندگان همه عدل هستند.

بنابراین همین حدیث دلیل است بر نقض وضو از خوردن گوشت شتر. و امام احمد و اسحاق بن راهویه و ابن المنذر و ابن خزیمه به همین حدیث تمسک جسته و گفته‌اند: خوردن گوشت شتر مبطل وضو است. و امام بیهقی همین را اختیار نمود و آن را از اصحاب حدیث نقل نمود. و از امام شافعی حکایت نمود که گفته‌اند: اگر حدیث درباره‌ی وضو گرفتن از گوشت شتر به صحت برسد من بر آن اعتماد می‌نمایم. بیهقی گفت: در این خصوص دو حدیث صحیح وجود دارد.

و جماعتی از صحابهش و از تابعین رحمهم الله برخلاف آن نظر دارند. و از امامین شافعی و ابوحنیفه روایت شده است که این دو حدیث در خصوص وضو از خوردن گوشت شتر منسوخ شده به حدیث صحیح: «أَنَّهُ كانَ آخرُ الأَمرَین مِنهُ عَدم الوُضُوء مِمَّا مَسَّتِ النَّار». أَخرَجَهُ: أبوداود والترمذي والنسائي وابن حبان/ بروایة من جابر بن عبدالله انصاريب. «آخرین دستور رسول اللهص این بود که از خوردن آن‌چه به آتش پخته شده وضو لازم نمی‌شود».

نووی/ گفت: ادعای نسخ صحیح نمی‌شود، برای این‌که حدیث اخیر عام است و دو حدیث قبلی خاص است. صاحب سبل السلام گفت: این گفتار بر این پایه است که خاص به عام نسخ نمی‌شود، وقتی که خاص قبل از عام باشد.

و این مسأله نزد علمای اصول مورد اختلاف است؛ یعنی ادعای نسخ به حال خودش می‌ماند و گرفتن حدیثی که می‌رساند از آن‌چه به آتش پخته شده، خواه گوشت شتر باشد و خواه گوشت غیر آن باشد وضو نمی‌خواهد، به حال خود می‌ماند.

و بعضی از علما گفته‌اند: امر به وضو گرفتن بعد از خوردن گوشت شتر برای استحباب است نه برای وجوب، و ظاهر حدیث برخلاف آن است.

اما خوردن گوشت گوسفند، وضو را باطل نمی‌کند. گفته شده که اتفاق بر وضو نگرفتن از خوردن گوشت گوسفند است.

اما امام بغوی در شرح السنه از بعضی از علما حکایت کرده است که هرچه به آتش پخته شده خوردن آن ناقض وضو است. و از عمر بن عبدالعزیزس روایت شده که از خوردن شکر وضو می‌گرفت.

صنعانی/ گفت: از حدیثی که وضو گرفتن از خوردن گوشت گوسفند را اختیاری دانست معلوم می‌شود که تجدید وضو سنت است، زیرا پس از این‌که بعد از خوردن گوشت گوسفند وضو را لازم او ندانست، اجازه‌ی وضوی مجدد را به او داد.

والله سبحانه وتعالی أعلم. وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

۸۲- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ غَسَّلَ مَيْتًا فَلْيَغْتَسِلْ، وَمَنْ حَمَلَهُ فَلْيَتَوَضَّأْ». أَخْرَجَهُ: أَحْمَدُ، وَالنَّسَائِيُّ، وَالتِّرْمِذِيُّ وَحَسَّنَه وَقَالَ أَحْمَدُ: لَا يَصِحُّ فِي هَذَا البَابِ شَيْءٌ.

رسول اللهص فرمود: «کسی که میت را شست، بدن بشوید، و کسی که میت را حمل نمود، وضو بگیرد».

ترمذی این حدیث را حسن دانست و ابن حبان آن را صحیح دانست، برای این‌که در روایت ایشان اسناد حدیث ضعفی ندارد. امام احمد که آن را صحیح ندانست بدین جهت است که روایت او از طریق ضعیف است.

قاضی القضاة ماوردی گفت که: بعضی از اصحاب حدیث برای آن ۱۲۰ طریق یاد کرده‌اند.

امام احمد این حدیث را منسوخ دانست به حدیثی که به روایت ابن عباس است، و بیهقی آن را از عبدالله بن عباسب روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِن غَسْلِ مَيِّتِكُمْ غُسْلٌ إِذَا غَسَّلْتُمُوهُ، إِنَّ مَيِّتَكُمْ یَمُوتُ طَاهِراً ولَيْسَ بِنَجَسٍ، فَحَسْبُكُمْ أَنْ تَغْسِلُوا أَيْدِيَكُمْ».

«وقتی که شما میت خود را شستید غسلی بر شما نیست، برای این‌که میت شما به حال پاکی می‌میرد و پلید نیست و بنابراین کفایت است که شما دست‌های خود را بشوییدم. ولکن بیهقی بعد از روایت این حدیث آن را ضعیف دانست، اما حافظ ابن حجر عسقلانی گفت که: حدیث ضعیف نیست و رجال اسناد آن همه ثقه هستند و حدیث ابن عباس حدیثی است حسن.

آن‌گاه ابن حجر برای جمع میان دو حدیث چنین گفت: حدیث به روایت ابوهریره دلالت دارد بر سنت بودن بدن شستن کسی که میت را شست. و مؤید این جمع حدیثی است با اسناد صحیح به روایت عبداله پسر امام احمد از عبدالله بن عمرب: «كُنَّا نُغَسِّلُ المَيِّتَ، فَمِنَّا مَنْ يَغْتَسِلُ وَمِنَّا مَنْ لَا يَغْتَسِلُ»؛ «ما میت را می‌شستیم و از ما کسانی بودند که از شستن میت غسل می‌کردند و کسانی بودند که از شستن میت غسل نمی‌کردند».

الحاصل: با ثبوت حدیث بر غسل کسی که میت را شست و وضو گرفتن کسی که میت را حمل نمود، چنان‌که مذهب شافعی است، عذری ندارد کسی که بخواهد عمل به آن ننماید. والله سبحانه وتعالی أعلم، وصلی الله علی سدنا محمد وآله وصحبه وسلم.

۸۳- وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍب: أَنَّ فِي الْكِتَابِ الَّذِي كَتَبَهُ رَسُولُ اللهص لِعَمْرِو بنِ حَزْمٍ: «أَنْ لَا يَمَسَّ القُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ». رَوَاهُ مَالِكٌ مُرْسَلاً، وَوَصَلَهُ النَّسَائِيُّ، وَابْنُ حِبَّانَ، وَهُوَ مَعْلُولٌ.

عبدالله بن ابی‌بکر صدیقب در اوایل ظهور اسلام ایمان آورد. مادر او و اسما بنت ابی بکر یکی است. در واقعه‌ی طایف تیری به او رسید که خوب شد و پس از مدتی دوباره عود کرد. در سال یازده هجری در زمان خلافت پدرش در مدینه درگذشت.

اولاً حکم حدیث: حدیث صحیح است برای این‌که نوشته‌ای به فرمان رسول اللهص که نزد عمرو بن حزم بوده همه‌ی مردم آن را مقبول دانسته‌اند. ابن عبدالبر از حفاظ حدیث گفت: این حدیث به حدیث متواتر شباهت بسیار دارد، برای این‌که این نوشته نزد همه مقبول بوده است.

و یعقوب بن سفیان از حفاظ حدیث گفت: گمان ندارم نوشته‌ای باشد که صحیح‌تر از این نوشته باشد، برای این‌که صحابه و تابعین به آن اعتماد داشتند. و عمر بن عبدالعزیز و زهری که امام عصر خود در حدیث است، گواهی به صحت این حدیث داده‌اند.

و اما مصنف که این حدیث را معلول دانست، از این جهت این حکم بر حدیث نموده که تصور کرده یکی از راویان آن که سلیمان بن داود است، سلیمان بن داود یمانی است که علمای حدیث بر ترک روایت او اتفاق دارند، در حالی که سلیمان بن داود در این حدیث سلیمان بن داود خولانی است که ثقه و مورد اعتماد است. و از ائمه‌ی حدیث: ابوزرعه و ابوحاتم و عثمان بن سعید و جماعتی از حفاظ حدیث از سیلمان بن داود خولانی به خوبی یاد کرده‌اند و او را به درستی ستوده‌اند. بنابراین حدیث صحیح است و اشکالی ندارد.

و اما حدیث معلول: حدیثی است که سبب‌های پیچیده‌ای بر آن عارض شده و آن را از اعتماد انداخته است. و آگاهی به آن اختصاص به دانشمندان بلندپایه در حدیث دارد که اطلاعی واسع در حدیث دارند و راویان آن را به درستی تشخیص می‌دهند و دانشی راسخ در اسانید و متون حدیث دارند. این‌گونه را حدیث معلل و معلول می‌نامند و هم‌چنین آن را معل می‌نامند.

و اما عمرو بن حزم: او عمرو بن حزم بن زید خزرجی نجاری است که کنیه‌ی او ابوالضحاک می‌باشد. او از صحابه‌ی رسول اللهص می‌باشد و اولین مشاهد او واقعه‌ی خندق است. هفده ساله بود که رسول اللهص او را به نجران یمن فرستاد تا مردم را در دین دانا سازد و قرآن را به مردم بیاموزد و زکات از آنان بگیرد و به دستور رسول اللهص نوشته‌ای برای او نوشته شد که فرایض و سنن و صدقات و دیات را بیان می‌نمود. او در خلافت عمرس در مدینه درگذشت، چنان‌که صنعانی از ابن عبدالبر نقل نمود.

و اما کلمه‌ی طاهر که در حدیث آمد: «أَنْ لَا يَمَسَّ القُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ»؛ «دست به قرآن نزند، مگر کسی که پاک است». کلمه‌ی طاهر احتمال دارد پاک از حدیث اصغر باشد، یعنی دارای وضو باشد، چنان‌که مذهب امام شافعی است که بی‌وضو نمی‌تواند دست به قرآن بزند و یا آن را حمل نماید، مگر وقتی که قرآن کمتر از تفسیر آن باشد، مثلاً یک سطر قرآن و سه سطر تفسیر آن باشد، یا این‌که قرآن در کیف و چمدان است و آن را حمل می‌نماید. و مذهب بزرگان حنابله مثل مذهب شافعی است.

و احتمال دارد که مقصود از طاهر، پاک از حدث اکبر باشد که جُنُب و یا حائض نباشد، چنان‌که مذهب امام ابوحنیفه است.

و در مذهب بزرگان مالکیه، مراد از طاهر، با وضو بودن است، مگر برای معلم و متعلم و هرگاه برای حرز باشد.

و هم‌چنین آیه‌ی:

﴿لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩ [الواقعة: ۷۹].

«نمی‌توانند دست به قرآن بزنند، مگر مردمی که از حدث اکبر و اصغر پاک باشند».

الحاصل: نزد همه‌ی فقها بهتر آن است که موقع مس و دست زدن به قرآن وضو داشته باشد و نزد همه‌ی فقها اگر قرآن در میان بار باشد، مثل حمل قرآن که در چمدان است و لباس و غیره در آن است، بدون وضو حمل چمدان که قرآن در آن است جایز است. و در هر یک از مذاهب چهارگانه‌ی اهل سنت تفصیلی دارد که باید به کتاب‌های بزرگ فقهی مراجعه شود. والله سبحانه و تعالی أعلم.

۸۴- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِص يَذْكُرُ اللَّهَ عَلَى كُلِّ أَحْيَانِهِ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ، وَعَلَّقَهُ البُخَارِيُّ.

عایشهل گفت که: رسول اللهص در همه حال یاد خدا می‌نمود. یعنی همیشه زبان او به یاد خدا مشغول بود.

و مقصود از همه حال این است که در حالاتی که مناسبت با یاد خدا داشت خدا را یاد می‌فرمود. و خدا را به تسبیح و تهلیل و تکبیر و تحمید حتی در حال جنابت یاد می‌کرد. اما قرآن را در حال جنابت قراء‌ت نمی‌کرد، چنان‌که در حدیث صحیح که در باب غسل می‌آید به روایت احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه از علیس: «كَانَ رَسُولُ اللَّهص يُقْرِئُنَا القُرْآنَ مَا لَمْ يَكُنْ جُنُبًا»؛ «رسول اللهص قرآن را به ما تعلیم می‌داد، مگر در حال جنابت که قرآن را قراءت نمی‌کرد».

بنابراین قراءت قرآن در حال جنابت، اگرچه از حفظ باشد روا نیست.

و هم‌چنان قراءت قرآن و یاد خدای در حالاتی که با تعظیم قرآن مناسبت ندارد، مانند در حال بول و غائط و جماع نیز حرام است.

قصد مصنف از آوردن حدیث در این‌جا برای بیان کردن این است که در حالت حدث و بی‌وضویی ـ جز در حالاتی که یاد شد ـ در باقی حالات یاد خدا به تسبیح و تهلیل و تکبر و تحمید و استغفار و دعا و ثنا همه جایز است.

و یاد خدای جل و علا باید ورد زبان مؤمن باشد، چنان‌که در حدیث صحیح آمده است: «لَا يَزَالُ لِسَانُكَ رَطْبًا مِنْ ذِكْر»؛ «همیشه باید زبانت به یاد خدا مشغول باشد و دمی از یاد خدا غفلت نورزد».

و باید دانست اوقاتی که انسان مشغول عملی نافع است، موقعی که طالب علم مشغول تحصیل علم است، موقعی که معلم به تعلیم علوم اشتغال دارد، مادامی که مجاهد از دین و وطن دفاع می‌کند، در همه‌ی این احوال در حکم اشتغال به ذکر و ثنا بر خدای می‌باشد. و هر دعا باید آغاز و فرجام آن به یاد خدا و درود بر خاتم‌الانبیاء و آل و اصحاب و اتباعش باشد.

کلمه‌ی «وعلقه البخاری» اشاره به این است که امام بخاری حدیث را بدون اسناد آورده و اشاره نموده که صحیح است ولیکن به شرط او نیست.

و مقصود از منع ذکر و یاد خدا در حالاتی که منع شد، ذکر زبانی است، اما به دل در همه حالات جایز است. والله سبحانه و تعالی أجل و أعلم و أعظم.

۸۵- وَعَنْ أَنَسِ بنِ مَالِكٍس: أَنَّ النَّبِيص اِحْتَجَمَ وَصَلَّى، وَلَمْ يَتَوَضَّأْ». أَخْرَجَهُ الدَّارَقُطْنِي، وَلَيَّنَهُ.

یَعنِی قَالَ الدارُ قُطنِي: هُوَ لَین وذَلِكِ لِأَنَّ فِي إسنَادِهِ صَالِح بن مُقَاتِل ولَیسَ بِالقَوِي.

و از انس بن مالکس روایت است که رسول اللهص حجامت گرفت و وضو تازه نکرد و نماز خواند.

امامین شافعی و مالک و جماعتی از صحابه و تابعین برآنند که بیرون آمدن خون از غیر از دو راه که یاد شد وضو را باطل نمی‌کند، به دلیل این حدیث که یاد شد و حدیث: «لَا وُضُوءَ إِلَّا مِنْ صَوْتٍ أَوْ رِيحٍ»، أَخرَجَه: أَحمَد والترمذي وَصَحَّحَهُ: «وضو لازم نمی‌گردد مگر از شنیدن صدا یا بو».

و به همین معنی است روایت احمد و طبرانی: «لَا وُضُوءَ إِلَّا مِنْ رِيحٍ أَوْ سَمَاعٍ»، و اصل این است که خروج خون از غیر سبیلین وضو را باطل نمی‌کند، مگر وقتی که دلیل بر باطل کردن خون به ثبوت برسد و دلیلی بر آن به ثبوت نرسیده است.

۸۶- وَعَنْ مُعَاوِيَةَسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «العَيْنُ وِكَاءُ السَّهِ، فَإِذَا نَامَتْ العَيْنَانِ اِسْتَطْلَقَ الوِكَاءُ». رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالطَّبَرَانِيُّ.

۸۷- وَزَادَ «فَمَنْ نَامَ فَلْيَتَوَضَّأْ». وَهَذِهِ الزِّيَادَةُ فِي هَذَا الحَدِيثِ عِنْدَ أَبِي دَاوُدَ مِنْ حَدِيثِ عَلِيس دُونَ قَوْلِهِ: «اِسْتَطْلَقَ الوِكَاءُ» وَفِي كِلَا الْإِسْنَادَيْنِ ضَعْفٌ.

حکم حدیث: اسناد حدیث معاویهس یکی از رواة آن، بقیه از ابی‌بکر بن ابی مریم است و او ضعیف است.

اما حدیث علیس که لفظ آن. «العَيْنُ وِكَاءُ السَّهِ، فَمَنْ نَامَ فَلْيَتَوَضَّأْ» می‌باشد، امام احمد گفت: حدیث علیس ثابت‌تر از حدیث معاویهس است و منذری و نووی و ابن الصلاح حدیث علی را حدیث حسن دانسته‌اند و این دو حدیث دلالت دارند که خواب مظنه‌ی حدوث بی‌وضویی است. از این رو خواب عمیق وضو را باطل می‌کند، اما چرت زدن و خواب متمکن وضو را باطل نمی‌کند.

معنی حدیث: «بیداری مایه‌ی نگهداری وضو است و موقعی که شخص به خواب رفت اختیار از دست می‌دهد و در حال خواب ممکن است باد از شخص بیرون رود و وضوی او باطل شود».

کلمات: العین: چشم. یعنی باز بودن چشم و بیداری، وکاء بند سر. السه: دُبُر (پشت). تا شخص بیدار است، مثل این است که دبر بسته و به اختیار است، فاذا نامت العینان: وقتی که دو چشم به خواب رفتند، استطلق: باز می‌شود، الوکاء: بند سر. السه: دبر. فمن نام فلیتوضا: کسی که به خواب رفت وضویش باطل شده و از نو وضو بگیرد. وکاء بندی است که سر کیسه به آن می‌بندند تا چیزی از کیسه بیرون نریزد. بیداری را مانند بند سر کیسه دانست که مانع از حدوث بی‌وضویی می‌گردد.

و قصد از نوم: خواب عمیق است که انسان را بی‌خبر از بدن و از آن‌چه دور و بر اوست می‌سازد. اما چرت و خواب کسی که متمکن نشسته و مقعد را به زمین چسبانیده وضو را باطل نمی‌سازد.

شرح حال معاویه بن ابی سفیان: معاویه و پدرش در سال فتح مکه در سال هشتم هجری مسلمان شدند. و نظر به این‌که خواهرش ام حبیبهل از ازواج طاهرات است در خدمت رسول اللهص احترامی داشت و از نویسندگان وحی بود. بعد از وفات برادرش یزید بن ابی سفیان از طرف عمرس والی شام شد و چهل سال در شام ماند تا این‌که در عمر ۷۸ سالگی در سال شصت هجری در ماه رجب در دمشق درگذشت.

۸۸- وَلِأَبِي دَاوُدَ أَيْضًا، عَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب مَرْفُوعًا: «إِنَّمَا الوُضُوءُ عَلَى مَنْ نَامَ مُضْطَجِعًا» وَفِي إِسْنَادِهِ ضَعْفٌ أَيْضًا.

و ابوداود باز هم از ابن عباسب روایت دارد، روایتی که مرفوع است و رسول اللهص می‌فرماید: «وضو در حقیقت بر کسی لازم است که بر پهلو بخوابد و خواب او عمیق باشد».

و این حدیث دلیل مذهب شافعی است که اگر در حالی که متمکن نشسته به خواب رفت وضویش باطل نمی‌شود.

و درجمع میان دو حدیث: «فَمَنْ نَامَ فَلْيَتَوَضَّأْ». و «إِنَّمَا الوُضُوءُ عَلَى مَنْ نَامَ مُضْطَجِعًا»، این است که در خوابی که در حال تمکن دست می‌دهد، خوابیده اختیار خود را از دست نداده و در خوابیدن بر پهلو که غالباً خواب به آن صورت است، خوابیده اختیار حفظ خود را از نواقض وضو از دست می‌دهد. و حدیث اولی می‌رساند که مطلق خواب، ناقض وضو است و حدیث دوم، خواب را به حال اضطجاع و عمیق بودن خواب مقید می‌نماید.

۸۹- وَعَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ: «يَأْتِي أَحَدَكُمُ الشَّيْطَانُ فِي صَلَاتِهِ، فَيَنْفُخُ فِي مَقْعَدَتِهِ فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهُ أَحْدَثَ، وَلَمْ يُحْدِثْ، فَإِذَا وَجَدَ ذَلِكَ فَلَا يَنْصَرِفُ حَتَّى يَسْمَعَ صَوْتًا أَوْ يَجِدَ رِيحًا». أَخْرَجَهُ البَزَّارُ: نام او ابوبکر احمد بن عمرو بن عبدالخالق بصری، صاحب مسند کبیر، الحافظ العلامه المشهور، شیخ او طبرانی است و دارقطنی او را ستوده است.

از ابن عباسب روایت است که رسول اللهص فرمود: «موقعی که شما در نماز هستید شیطان نزد او می‌آید و در مقعد او می‌دمد تا گمان ببرد که بادی از او بیرون رفته و نمازش باطل شده در حالی که بادی از او بیرون نرفته و شیطان او را به وسواس انداخته است، هرگاه چنین حالتی برای نمازگزار پیش آمد از نماز خود بیرون نرود تا این‌که صدایی بشنود یا بویی حس کند».

حدیث به ما می‌فهماند که شیطان حتی در حال نماز هم انسان را به حال خود نمی‌گذارد و می‌خواهد از طریق وسوسه هم اگر بتواند او را آشفته نماید و از نماز خارج کند، اما رسول اللهص به ما تعلیم فرمود که دنبال وسوسه‌ی شیطان نرویم و یقین طهارت را به وسوسه‌ی شیطان از دست ندهیم و موقعی از نماز بیرون برویم که یقین بی‌وضویی باشد از شنیدن صدای باد یا بوییدن آن، زیرا مؤمن همیشه باید در برابر وسوسه‌ی شیطان بیدار باشد و فریب او را نخورد و به وسوسه‌ی او عمل ننماید. و شاید بیشتر افرادی که دچار وسواس می‌شوند از راه پیروی وسوسه‌ی شیطان و پذیرفتن آن باشد.

حکم حدیث، صحیح است برای این‌که:

۹۰- وَأَصْلُهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ مِنْ حَدِيثِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْد ٍ.

۹۱- وَلِمُسْلِمٍ: عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس نَحْوُهُ.

اصل این حدیث در گرفتن یقین طهارت و نپذیرفتن وسوسه‌ی شیطان در صحیحین بخاری و مسلم از عبدالله بن زید روایت نموده‌اند و مسلم به تنهایی مانند همان حدیث را از ابوهریرهس روایت نموده است که در شماره‌ی ۶۵ از حدیث این باب روایت شد.

۹۲- وَلِلْحَاكِمِ. عَنْ أَبِي سَعِيدٍس مَرْفُوعًا: «إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الشَّيْطَانُ، فَقَالَ: إِنَّكَ أَحْدَثْتَ، فَلْيَقُلْ: كَذَبْتَ» وَأَخْرَجَهُ: اِبْنُ حِبَّانَ بِلَفْظِ: «فَلْيَقُلْ فِي نَفْسِهِ».

حاکم از ابوسعید خدریس روایت نمود که رسول اللهص فرمود: «هرگاه شیطان نزد یکی از شما آمد، یعنی هرگاه شیطان این وسواس را به دل‌تان انداخت و گفت: بی‌وضو شدی. بگوید: دروغ می‌گویی بی‌وضو نشدم». و در روایت ابن حبان: «در دل خود بگوید» که تو ای شیطان دروغ می‌گویی و من بی‌وضو نشده‌ام و نماز خود را ادامه دهد.

[۸]- علی بن عبدالله معروف به ابن المدینی است. و کلمه‌ی مدینی نسبت به مدینه‌ی اصفهان است. علی ابن المدینی از ائمه‌ی حفاظ حدیث، شیخ امام بخاری و ابوداود، دارای صد تصنیف است.