بلوغ المرام من أدلة الأحکام - ترجمه فارسی

فهرست کتاب

بَابُ اَلْمِيَاهِ

بَابُ اَلْمِيَاهِ

۱- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهص فِي الْبَحْرِ: «هُوَ الطُّهُورُ مَاؤُهُ، والْحِلُّ مَيْتَتُهُ» أَخْرَجَهُ الْأَرْبَعَةُ، وَابْنُ أَبِي شَيْبَةَ وَاللَّفْظُ لَهُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَيْمَةَ وَالتِّرْمِذِيُّ ورَوَاهُ مَالك والشَّافعي وأَحمَد.

کتاب: به معنی نوشتن و به معنی نوشته و به معنی جمع کردن است، کتیبه: جمع لشکریان، مکتوب: نوشته شده. و کتاب به معنی عباراتی که مشتمل بر چند باب باشد.

طهارت: به معنی پاکیزگی؛ و در این‌جا کتاب اسم است برای مسایلی در فقه، چنان‌که طهارت اسم است برای وضو، غسل، تیمم و برای از بین بردن نجاست. کتاب و طهارت هنگامی که مضاف شدند تبدیل به اسم می‌شوند.

باب: به معنی در که از آن در داخل و خارج شوند. و باب برای عباراتی است که مشتمل بر چند فصل و یا چند مسأله باشد.

كِتَابُ اَلطَّهَارَةِ: کتابی است در بیان پاکیزگی.

بَابُ اَلْمِيَاهِ: بابی است در بیان انواع آب.

از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص درباره‌ی دریا فرمود: «آن، یعنی دریا، آب آن، پاک‌کننده است و مردارِ آن حلال است».

ابوهریرهس از اعلام اسلام است و بیشتر از همه‌ی صحابهش از رسول اللهص حدیث روایت نموده است. و هرجا ابوهریره حدیثی را روایت نمود،‌ همان حدیث را صحابه‌ی دیگری نیز روایت نمود تا برساند که ابوهریره تنها نیست. نام ایشان عبدالرحمن بن صخر است. از روزی که مسلمان شد، همیشه همراه رسول خداص بود؛ و نظر به این‌که در مدینه کاری نداشت و همیشه همراه پیغبمر بود، باعث شد که از برکت دعای پیغمبرص از همه‌ی صحابه بیشتر حدیث روایت نماید. در سن ۸۷ سالگی به سال ۵۹ هجری قمری در مدینه‌ی منوره وفات یافت.

این حدیث که یاد شد، فرموده‌ی پیغمبرص در جواب مردی به نام عبدالله از بنی مدلج بود که از رسول اللهص پرسید و عرض کرد که: ما در دریا سفر می‌کنیم و اندکی از آب شیرین با خود برمی‌داریم، اگر از آن آب شیرین وضو بگیریم تمام می‌شود و تشنه می‌شویم، آیا از آب دریا وضو بگیریم؟‌ رسول اللهص فرمود: «دریا آبش طهور و پاک‌کننده است و مردار آن حلال است». آن مرد فقط در خصوص آب دریا و وضو گرفتن از آب آن پرسید و رسول اللهص هم به سؤال او جواب داد و هم حکم آب دریا را بیان فرمود که پاک‌کننده است و به کار وضو و غسل و تطهیر می‌آید. و هم اضافه بر آن حکم مردار دریا را بیان فرمود که هر حیوان دریایی که فقط در دریا زندگی می‌کند به هر صورت و شکلی که باشد مرده‌ی آن حلال است. و در تفسیر این آیه: ﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا٤٨؛ «و فرود آوردیم از آسمان آب باران پاک‌کننده»، بیان فرمود که آب پاک‌کننده، شامل: آب دریا و نهر و جوی و چشمه نیز می‌باشد، و آب دریا و نهر و جوی و چشمه و آب باران همه طهور و پاک‌کننده هستند، مگر وقتی که چیزی رنگ یا بو یا مزه‌ی آن را تغییر دهد.

این حدیث را اصحاب سنن اربعه روایت کرده‌اند و لفظ حدیث به روایت امام و دانشمند بزرگوار، ابن ابی شیبه است که نام او ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبه صاحب مسند ومصنف و از شیوخ بخاری و مسلم و ابوداود و ابن ماجه است. ایشان به سال ۱۵۹ هجری قمری به دنیا آمد و به سال ۲۳۵ هجری قمری رحلت نمود. و امام و دانشمند بزرگوار،‌ ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه، امام الائمه که امامت خراسان برای او بود، نیز این حدیث را روایت نمود. ایشان به سال ۲۲۳ هجری قمری به دنیا آمد و به سال ۳۱۱ هجری قمری رحلت نمود.

و ترمذی گفت: حدیثی است صحیح و از امام محمد بن اسماعیل بخاری پرسیدم، فرمود: ‌این حدیث صحیح است.

علاوه بر راویان نامبرده، سه امام از ائمه‌ی اربعه‌ی اهل سنت و جماعت: امام مالک و امام شافعی و امام احمد نیز آن را روایت فرموده‌اند. اکنون که سه امام از ائمه‌ی اهل سنت این حدیث را روایت فرموده‌اند، شرح حال امام ابوحنیفه/ را نیز به شرح حال آنان اضافه می‌شود تا این شرح از برکت ایشان خالی نماند:

امام ابوحنیفه: نعمان بن ثابت کوفی. او را امام حنفیه، فقیه مجتهد مطلق، الإمام الأعظم، نامید‌ه‌اند. نسب ایشان به شاهزادگان ایران می‌رسد. اولین امام از ائمه‌ی اربعه‌ی اهل سنت است. وی دریایی خروشان از علم بود. از کودکی با جدیت تمام در طلب علم بود. در ابتدا برای امرار معاش که نیازش به کسی نیفتد، پارچه می‌فروخت، اما در آخر دست از این کار کشید تا به نشر علم و بسط آن بپردازد. در استدلال قوی حجت بود. و کریم الطبع و خوش صورت و خوش هیبت و بلند آواز بود. هفت هزار ختم قرآن نمود. امام مالک درباره‌ی ایشان فرمود: مردی را دیدم که اگر می‌گفت این ستون از طلاست، توانا بر اثبات آن بود. امام شافعی در وصف ایشان فرمود: مردم در علم فقه وابسته به ابوحنیفه هستند، یعنی امام ابوحنیفه پایه‌های علم فقه را استوار فرمود. و دانشمندان بسیار هر کدام در مناقب امام ابی حنیفه/ تألیفی جداگانه دارند. ابن عقده، احمد بن محمد، و ابن همام، ‌محمد بن عبدالله شیبانی و مرزبانی، محمد بن عمران و ابوالقاسم بن عبدالعلیم و موفق بن احمد مکی و ابن البزار کردری هر کدام تألیفی جداگانه در مناقب امام اعظم دارند. و از علمای معاصر، شیخ محمد ابوزهره از بزرگ‌ترین علمای جامع الازهر کتابی قطور در مناقب، آرا، فقه، زندگی و زمانه‌ی امام اعظم به رشته‌ی تحریر آورده‌اند. امام اعظم به سال ۸۰ هجری به دنیا آمد و در سال ۱۵۰ هجری قمری در بغداد رحلت فرمودند.

امام مالک: ابوعبدالله مالک بن انس اصبحی، امام دارالهجره، دومین امام از ائمه‌ی اربعه‌ی اهل سنت، امام مالکیه، تولد و وفات ایشان در مدینه‌ی منوره بود. در دین استوار و از پادشاهان و امرا خود را دور می‌گرفت،‌ هارون الرشید خلیفه‌ی عباسی، کسی را نزد امام مالک فرستاد تا امام مالک بیاید و به وی حدیث بیاموزد. امام مالک فرمود: (العلم یوتی): «علم باید به طلب آن بروند».

هارون الرشید به خدمت امام مالک آمد و ایستاد و تکیه به دیوار نمود. امام مالک فرمود: «بزرگداشت علم از بزرگداشت رسول اللهص است». هارون الرشید در برابر امام مالک زانو زد و نشست. منصور خلیفه‌ی عباسی از امام مالک خواست تا کتابی بنویسد که او مردم را به عمل به آن کتاب وادارد. امام مالک کتاب «المؤطا» را نوشت. موقعی که امام مالک کتاب «الموطا» را در حدیث پیغمبرص نوشتند به امام مالک خبر داده شد که علمای بسیاری کتاب‌های خود را مؤطا نامید‌ه‌اند. فرمود: «لئن طالت بكم الحياه لترون ما أريد به وجه الله تعالی»؛ «اگر زنده ماندید خواهید دید، آن‌چه که به خاطر رضای خدا نوشته شده است». آن همه کتاب به نام مؤطا هیچ کدام نماند، ‌اما مؤطای امام مالک تا امروز و تا روز قیامت مانند ستاره‌ای درخشان در آسمان علم و معرفت می‌درخشد. اما شافعی درباره‌ی امام مالک و سفیان بن عیینه فرمود:

«رجلان لو لاهما لذهب علم الحجاز»؛ «اگر امام مالک و سفیان بن عیینه نبودند علم حجاز از میان رفته بود». امام مالک در مدینه‌ی منوره و سفیان در مکه‌ی مکرمه به نشر علم می‌پرداختند. اما مالک/ کریم الطبع، خوش صورت، پرهیبت بود، تا جایی که اگر سخنی می‌گفت، کسی را یاری آن نبود که دوباره از او تکرار بخواهد. و در ادب نسبت به حدیث پیغمبرص نمونه بود. برای روایت حدیث رسول اللهص، نخست بدن می‌شست و بهترین لباس را می‌پوشید و آن‌گاه برای روایت حدیث می‌نشست. و وقتی که عقرب به جامه‌ی او رفته بود و چند جای بدنش را نیش زده بود، با این حال درس حدیث را قطع نکرد تا بعد از درس به خانه رفت و عقرب را بیرون آورد و کشت.

در مناقب ایشان علمای بسیاری کتاب‌های مستقل نوشته‌اند، از آن جمله: جلال‌الدین سیوطی در کتاب «تزیین الممالک بمناقب الإمام مالک»،‌ و غیر او از متقدمین درباره‌ی او کتاب مستقل نوشته‌اند. و از معاصرین، شیخ محمد ابوزهره کتابی قطور در زندگی، زمانه، علم و آرای امام مالک نوشته‌اند. و امین خُولی نیز شرح حال مفصلی از ایشان نوشته‌اند. امام مالک به سال ۹۰ هجری قمری به دنیا آمدند و به سال ۱۷۹ هجری قمری رحلت فرمودند.

امام شافعی: ابوعبدالله محمد بن ادریس بن العباس بن عثمان بن شافع الهاشمی القریشی المطلبی، سومین امام از ائمه‌ی اهل سنت است. امام شافعیه که نسبت شافعی‌ها همه به اوست، به سال ۱۵۰ هجری قمری در غزه‌ی فلسطین به دنیا آمد و دوساله بود که به مکه‌ی مکرمه برده شد، در مکه‌ی مکرمه نزد سفیان بن عیینه و در مدینه‌ی منوره نزد مالک بن انس به کسب علم پرداخت. و هم‌چنین نزد علمای بسیاری در مکه‌ی مکرمه و در یمن و غیر آن استفاده‌ی علمی نمود. و در بغداد مذهب قدیم خود را تأسیس نمود. و به سال ۱۹۹ هجری قمری به مصر آمد و مذهب جدید خود را در آن‌جا تدوین نمود. در بغداد امام احمد بن حنبل و ابوثور و زعفرانی از شاگردان ممتاز ایشان بودند. و در مصر ابویعقوب بویطی و ربیع بن سلیمان مرادی و ربیع جیزی و مزنی از شاگردان ممتاز ایشان بودند. مبرد از دانشمندان معروف، درباره‌ی امام شافعی گفت: شاعرترین و باادب‌ترین و داناترین در علم ادب و فقه شافعی بود. و امام احمد در وصف شافعی فرمود: ‌هرکسی که قلم و کاغذ و مدادی به دست گیرد، برای امام شافعی در گردن او منتی است. و هنگامی که عبدالله، پسر امام احمد به پدر گفت: شافعی چه کسی است که برای او دعا می‌کردی؟‌ فرمود: «كان الشافعي كالشمس للدنيا وكالعافية للأبدان»؛ «شافعی مانند خورشید بود برای جهانیان و مانند سلامتی بود برای بدن‌ها». آیا کسی هست که جای این دو را بگیرد؟ امام شافعی در فنون جنگی مهارت تمام داشت و هیچ تیری از او به خطا نمی‌رفت. در شعر و زبان عربی و تاریخ عرب دارای تفوق بود. و در حدیث و فقه و تفسیر سرآمد روزگار بود. در بیست سالگی به اعتراف شیوخ و استادان او به فتوا نشست. کتاب او: «الأم» هفت مجلد است در اصول فقه. اولین کسی بود که کتاب «الرسالة» در علم اصول فقه را نوشت. امام شافعی تألیفات بسیار دارد. وی به سال ۲۰۴ هجری قمری در قاهره رحلت فرمود. قبر او در مسجدی که به نام اوست می‌باشد. ابن حجر عسقلانی، کتاب «توالی التأسیسی بمعالی بن إدریس» در مناقب امام شافعی نوشت. و امام رازی کتابی مستقل در ذکر مناقب شافعی نوشت. و احمد بن محمد حسنی حموی کتاب «الدر النفیس» در نسب امام شافعی نوشت. و عبدالرؤوف مناوی کتاب «مناقب الإمام الشافعی» را نوشت. و از معاصرین، شیخ مصطفی عبدالرزاق رساله‌ی «الإمام الشافعی» را نوشت. و شیخ محمد ابوزهره کتاب «الشافعی» را نوشت؛ کتاب قطوری که در آن زندگی و زمان و علم و آرای امام شافعی را بیان داشته است. و در کتاب «الطبقات الکبری» تألیف تاج‌الدین سبکی برخی دیگر از کتاب‌هایی که در مناقب امام شافعی نوشته شده آمده است. و در مذهب امام شافعی که فقهای آن اکثراً حفاظ حدیث هستند، هر حکمی از احکام فقهی را مؤید به کتاب و سنت آورده‌اند.

امام احمد: ابوعبدالله احمد بن حنبل شیبانی، چهارمین امام از ائمه‌ی اربعه‌ی اهل سنت و امام حنبلی‌هاست. ایشان به سال ۱۷۹ هجری قمری در بغداد به دنیا آمدند و به سال ۲۴۱ هجری قمری از دنیا رحلت فرمودند و در بغداد قبر ایشان معروف است. وی از کودکی به تحصیل علم پرداخت و برای طلب علم دوبار دنیا را زیر پا گذاشت، یعنی به تمام کشورهای اسلامی برای ملاقات با بزرگان علم حدیث و کسب فیض از ایشان سفر نمود. کتاب او «المسند» شامل سی هزار حدیث و در شش مجلد است، و کتاب‌هایی به نام: «التاریخ»، «ناسخ و منسوخ»، «التفسیر»، «الزهد»، «فضایل الصحابة»، «المناسک» و غیر این‌ها نوشت. دارای قامتی بلند، گندمی چهره و خوش صورت بود. لباس سفید می‌پوشید و موی سر و ریش را حنا می‌نهاد. گویند: امام شافعی رسول اللهص را به خواب دید، رسول اللهص به شافعی فرمود: «سلام احمد را برساند و به او بگوید: ‌دچار محنتی می‌شود که باید در برابر آن صبر نماید». امام شافعی نامه‌ای به امام احمد نوشت، مبنی بر این‌که رسول اللهص فرموده:‌ دچار محنتی می‌شود که باید در برابر آن صبر نماید و آن نامه را به وسیله‌ی یکی از شاگردانش از مصر برای احمد به بغداد فرستاد؛ وقتی که نامه به احمد رسید، به نامه‌رسان گفت: صبر کن. و خود به درون خانه رفت و جامه‌ی بالایی را از تن به درآورد و به نامه‌رسان داد و گفت: «چیزی دیگر ندارم که در مقابل این پیغام به تو بدهم». نامه‌رسان جامه را گرفت و به مصر برگشت. شافعی از او پرسید: «امام احمد چیزی به تو نداد؟» گفت: «این جامه را به من داد». شافعی گفت: «جامه را از تو نمی‌گیریم ولکن جامه را بده تا آن را بشوییم و آب آن را برای شفا بیاشامیم».

زنی که از مدتی زمین‌گیر بود به پسرش گفت: برو و به امام احمد بگو برایم دعا کند تا شفا بیابم. پسرش رفت و گفت: مادرم مرا فرستاد تا برایش دعا کنی. امام احمد از پشت در گفت: «ما که باشیم تا برای کسی دعا نماییم. ما خود محتاج دعا هستیم». در این اثنا زنی از خانه‌ی امام احمد بیرون آمد و گفت: چه کسی از امام احمد دعا خواست؟ آن مرد گفت: من از او دعا خواستم، برای شفای مادرم. وقتی که آن مرد به خانه بازگشت، ‌دید مادرش شفا یافته است.

محنتی که برای امام احمد پیش آمد، این بود که مأمون خلیفه‌ی عباسی دستور داد تا کتاب‌های بسیاری از فلسفه را به عربی ترجمه کنند. خواندن آن کتاب‌ها باعث شد که مأمون برای آرای فلاسفه ارج و قیمتی فوق‌العاده بنهد. کسانی که به نام معتزله معروف هستند، می‌خواستند آن اقوال را در امور دینی دخالت دهند و دین اسلام که برپایه‌ی کتاب و سنت قرار دارد، امکان نداشت که آرای فلاسفه را در دین دخالتی بدهد. مأمون می‌خواست این امر را به زور بر علمای مسلمین تحمیل نماید. این محنت که به نام فتنه‌ی قول به خَلق قرآن است، مایه‌ی محنت جمعی از علمای بزرگ اسلام شد. مأمون که باعث این مسأله بود، قبل از این‌که با امام احمد مناظره کند درگذشت. معتصم که بعد از مأمون به خلافت نشست، از امام احمد خواست تا بگوید، قرآن مخلوق است. امام احمد گفت: «شما یک آیه از قرآن بیاورید و یا یک حدیث صحیح از رسول اللهص که مؤید ادعای شما باشد، من قبول می‌نمایم. اما اگر نه دلیلی از قرآن و نه دلیلی از حدیث داشته باشید و به صرف این‌که به عقل خود آن را ساخته باشید، قبول نخواهم کرد». خدای متعال خالق است و او تعالی قدیم است و ازلی و ابدی و سرمدی، یعنی همیشگی است. نام او، کلام او، صفات او، همه مانند ذات او تعالی قدیمند. مسأله‌ای به این روشنی برایشان مورد قبول نبود. و امام احمد بر قول خود که بر حق بود ایستادگی کرد. معتصم او را به زندان انداخت و مدت ۲۸ ماه این مرد بزرگوار در زندان بود و روزی دوبار صبح و عصر او را کتک می‌زدند و دست از زدنش برنمی‌داشتند تا این‌که بیهوش می‌شد. و در نتیجه تمام بدن این مرد زخم شد. با این حال روزها به روزه بود و شب‌ها به عبادت می‌ایستاد. نه اعتنایی به زور آنها داشت و نه به کتک‌کاریشان. بعد از معتصم، واثق به خلافت رسید و بعد از واثق، متوکل به خلافت رسید. در ایام متوکل، امام احمد از زندان آزاد شد و متوکل امام احمد را آزاد کرد و روز به روز بر اکرام و احترام او افزود. متوکل به امام گفت: که از تو خواهش می‌کنم، مأمون و معتصم و واثق را ببخشی. امام احمد گفت: ‌«هربار که از چوب زدن به من فارغ می‌شده‌اند، همه‌شان را بخشیده‌ام تا ذمت هیچ‌کدام از طرف من مشغول نباشد». این دانشمندان بزرگ همه از دست حکام و خلفا دچار محنت شده‌اند. منصور از امام ابوحنیفه خواست تا قاضی بشود. امام ابوحنیفه نپذیرفت. منصور خلیفه‌ی عباسی قسم خورد که باید قاضی بشود. امام ابوحنیفه قسم خورد که قاضی نمی‌شود. منصور امام را به زندان انداخت و در زندان درگذشت. منصور از امام مالک خواست قاضی بشود. او نیز نپذیرفت. منصور این قدر امام را زد که شانه‌ی او از دستش باز شد. هارون الرشید، امام شافعی را به زندان انداخت و نیمه‌ی شب او را به قصد کشتنش احضار کرد، اما خدا او را نجات داد. امام احمد بیش از همه از دست مأمون و معتصم دچار بلا شد تا این که خدا او را نجات داد.

این پیشوایان بزرگوار که تا روز قیامت نامشان بر جبین جهان می‌درخشد، بی‌سبب به این منزلت نرسیده‌اند. در سیرت امام احمد کتاب‌های بسیاری نوشته شده، از جمله:‌ «مناقب الإمام أحمد»، تصنیف ابن الجوزی است. و از علمای معاصر، کتاب قطوری در زندگی، زمان، علم و آرای امام احمد تصنیف شیخ محمد ابوزهره وجود دارد.

امام ابوحنیفه/ دارای یک پسر به نام حماد بود.

امام مالک/ دارای یک پسر به نام یحیی بود.

امام شافعی/ دارای دو پسر به نام‌های محمد و عثمان بود.

امام احمد/ دارای دو پسر به نام‌های عبدالله و صالح بود.

۲- وَعَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِص «إِنَّ الْمَاءَ طَهُورٌ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ» أَخْرَجَهُ: الثَّلَاثَةُ وَصَحَّحَهُ أَحْمَدُ.

ابوداود و ترمذی و نسایی/ از ابی سعید خدریس روایت نموده‌اند که ابوسعید خدری گفت: رسول اللهص فرمود: ‌«آب پاک‌کننده است و چیزی آن را پلید نمی‌کند».

امام احمد فرمود که حدیث صحیح است.

در مذهب شافعیه آب را به دو قسم تقسیم کرده‌اند:

آب اندک که کمتر از دو قله، یعنی کمتر از ۲۵۰ لیتر، یعنی کمتر از پانصد رطل عراقی باشد. و آب بسیار که دو قله، یعنی پانصد رطل و یا بیشتر، یعنی ۲۵۰ لیتر یا بیشتر از آن باشد. و دلیل آن نزد شافعی‌ها: حدیث ۴ این باب است که به لفظ: «إذا كان الماء قلتين لم يحمل الخبث: لم ينجس»؛ «آبی که به دو قله رسید،‌ پلیدی که در آن بیفتد آن را پلید نمی‌گرداند».

و نزد مالکی‌ها و در قول قدیم شافعی: آب اگرچه اندک باشد، با رسیدن پلیدی به آن پلید نمی‌شود، مگر در صورتی که رنگ آب یا بوی آن و یا مزه‌ی آن تغییر نمایند.

بنا به رای معتمد در مذهب، آب اندک وقتی که پلیدی در آن افتاد، پلید می‌شود و اگرچه با آن تغییر ننماید، برای این‌که تغییر،‌ اگرچه هم به سبب چیزی پاک باشد، باز هم آب را از طهوریت و پاک‌کنندگی می‌‌اندازد. آبی که اندک باشد و به سبب زعفران رنگ آن زرد شود، تغییررنگ داده و به کار وضو و غسل نمی‌آید. و هم‌چنین آب بسیار هم به سبب تغییر به طاهر، از طهوریت می‌افتد. بنابراین تغییر چه به پاک باشد و چه به پلید، آب را از پاک کنندگی و طهوریت می‌اندازد، با این فرق که تغییر آب به سبب چیزی که پاک است از طهوریت می‌افتد، نمی‌توان آن را در وضو وغسل فرضی به کار برد، اما به کار خوردن و استفاده‌های دیگر می‌آید، اما آبی که به چیز پلید تغییر کرد، باید آن را بیرون ریخت و به هیچ کاری نمی‌آید، مگر این‌که آب پلید را می‌توان به سگ داد. و تغییر آب به چیز پاکی که با آ‌ن آمیخته نمی‌شود، مثل تغییر آب به چوب و برگ درختی که نزدیک آب باشد و تغییر به ورغن که هیچ کدام از این‌ها با آب آمیخته نمی‌شود، تغییر آب با آنها بخشوده است.

پدید آمدن جلبک و جُلْ وزغ در آب ایستاده آب را از طهوریت نمی‌اندازد و سبب این حدیث که یاد شد: «إِنَّ الْمَاءَ طَهُورٌ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ»، این است که از رسول اللهص پرسیده شد که آیا از چاه بضاعه (نام چاهی در مدینه است) وضو بگیریم در حالی که در این چاه لته‌ی حیض زنان و کثافات ریخته می‌شود؟ رسول اللهص فرمود: «آب پاک‌کننده است چیزی آن را پلید نمی‌کند». یعنی در صورتی که تغییر ننموده باشد؛ برای این‌که هم حدیث و هم اجماع دلالت دارد که وقتی آب به سبب پلیدی تغییر نمود، پلید می‌گردد، خواه تغییر در رنگ یا بوی یا مزه‌ی آن باشد.

و اما صحابی راوی حدیث: ابوسعید خدریس، نام او سعد بن مالک بن سنان است. و کلمه‌ی خدری نسبت است به سوی خدره که گروهی از انصار مدینه‌اند. ابوسعید خدریس از علمای صحابه است و از جمله اصحابی است که در بیعت شجرة الرضوان در سال حدیبیه، سال ششم هجری، شرکت داشته‌اند. او به سال ۷۴ هجری در عمر ۸۶ سالگی درگذشت.

۳- وَعَنْ أَبِي أُمَامَةَ الْبَاهِلِيِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُص: «إِنَّ الْمَاءَ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ، إِلَّا مَا غَلَبَ عَلَى رِيحِهِ وَطَعْمِهِ، وَلَوْنِهِ» أَخْرَجَهُ اِبْنُ مَاجَهْ، وَضَعَّفَهُ أَبُو حَاتِمٍ.

۴ - وَلِلْبَيْهَقِيِّ: «المَاءُ طَهُورٌ إِلَّا إِنْ تَغَيَّرَ رِيحُهُ، أَوْ طَعْمُهُ، أَوْ لَوْنُهُ: بِنَجَاسَةٍ تَحْدُثُ فِيهِ».

ابن ماجهس به اسناد خود از ابی اُمامه باهلی روایت نمود که ابو امامه گفت: رسول اللهص فرمود: «چیزی پلید نمی‌سازد آب را، مگر آن‌چه که غالب شود بر بوی و مزه و رنگ آب»؛ یعنی پلیدی وقتی آب را نجس می‌سازد که بوی یا مزه و یا رنگ آب را تغییر دهد.

ابو حاتم رازی گفت: «این حدیث ضعیف است». برای این‌که در رجال اسناد آن رشدین بن سعد است و او در اواخر زندگی‌اش دچار غفلت و خَلْط و خبط شده و روایت او را از اعتبار انداخته است.

و در روایت بیهقی آمده است:‌ «المَاءُ طَهُورٌ إِلَّا إِنْ تَغَيَّرَ رِيحُهُ، أَوْ طَعْمُهُ، أَوْ لَوْنُهُ: بِنَجَاسَةٍ تَحْدُثُ فِيهِ»؛ «آب پاک‌کننده است، مگر وقتی که به سبب افتادن پلیدی در آب یا مزه یا رنگ آن تغییر کرده باشد».

مؤلف فرمود: دارقطنی این حدیث را غیرثابت دانسته است، نووی/ گفت: حفاظ حدیث اتفاق دارند که این حدیث ضعیف است. بنابراین اول حدیث: (الماء طهور) صحیح است و استثنای بعد آن: الا ان تغییر ـ تا آخر ـ ضعیف است، از حیث روایت. اما از حیث معنی صحیح است، برای این‌که اجماع بر این است که آبی که به سبب پلیدی تغییر نمود پلید است.

الحاصل: ‌آب اندک به مجرد رسیدن پلیدی به آن پلید می‌گردد. و آب بسیار به مجرد رسیدن پلیدی به آن پلید نمی‌گردد، مگر وقتی که بو یا مزه و یا رنگ آن تغییر نماید. و در مذهب امام مالک آب چه اندک و چه بسیار تا وقتی که تغییر ننموده پلید نمی‌شود.

هرچیز غیر از آب، وقتی که پلید شد باید شسته شود تا بو و مزه و رنگ پلیدی از آن زایل شود. بو و رنگ به وسیله‌ی بوییدن و دیدین دانسته می‌شود، اما باقی بودن مزه‌ی پلیدی به نشست پشه بر آن دانسته می‌شود، و تا وقتی که مزه‌ی پلیدی باقی باشد، پاک نیست. اما رنگ و یا بو،‌ اگر رفتن یکی از آن دو دشوار بود و به شستن نرفت بخشوده است.

ابو امامهس: نام او صدی بن عجلان است. از صحابه‌ی‌ رسول اللهص است. ایشان حدیث بسیار از رسول اللهص روایت نموده است. بعد از رحلت رسول اللهص در مصر اقامت گزید و پس از آن به حُمْص آمد و در شهر حمص شام اقامت نمود. او آخرین صحابی است که در شام وفات یافته است. در حمص مدفون است. وفات او به سال ۸۱ و یا ۸۶ هجری قمری است.

ابو حاتم/: ‌از اعلام اسلام و از ائمه‌ی حدیث رسول اللهص است. ذَهَبی/ ‌در شرح حال ابوحاتم گفت: ‌ابوحاتم هوالرازی الإمام الحافظ الکبیر، محمد بن إدریس بن المنذر الحنظلی أحد الأعلام. ولادت او به سال ۱۹۵ هجری قمری و وفات او به سال ۲۷۷ هجری قمری در عمر ۸۲ سالگی بود. ذهبی ایشان را بسیار ستود و تفصیل شرح حال ایشان در کتاب تذکرة الحفاظ ذهبی است.

بیهقی: بیهق امروز سبزوار نام دارد و در خراسان است. نام ایشان:‌ ابوبکر أحمد بن الحسین است. علامه‌ی دنیا و شیخ خراسان در عصر خود بود. تألیفاتی دارد که کسی پیش از او چنین تألیفاتی نداشته و مؤلفات او یک هزار جزء است. امام بیهقی دانشمندی زاهد و با ورع و پرهیزگار بودو. امام الحرمین درباره‌ی او فرمود: «هرکس که پیرو امام شافعی باشد،‌ امام شافعی بر گردن او منت دارد، اما بیهقی او بر امام شافعی منت دارد، زیرا سبب انتشار مذهب شافعی در خراسان او بود. در تأیید مذهب به حدیث نیز کوشش بسیار فرمود. و کتاب‌هایی در تأیید مذهب شافعی تألیف نمود. و از هزار تألیف او تعداد بسیاری هر کدام ده مجلد قطور است، مثل «السنن الکبری» و «المبسوط» و غیر آن دو و کتاب «شعب الایمان» او در همه جا انتشار یافته است. ولادت او در قریه‌ی خسروگرد از توابع بیهق نیشابور به سال ۳۸۴ هجری قمری و وفات او به سال ۴۵۸ هجری قمری در شهر نیشابور است. در طلب علم به مکه‌ی مکرمه و مدینه و بغداد و غیر آ‌نها سفر نمود و در نیشابور اقامت گزید و در آن‌جا وفات یافت. جسد او را به خسروگرد که محل تولد اوست منتقل نمودند.

۵- وَعَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَرَب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا كَانَ الْمَاءُ قُلَّتَيْنِ لَمْ يَحْمِلْ الْخَبَثَ» وَفِي لَفْظٍ: «لَمْ يَنْجُسْ» أَخْرَجَهُ الْأَرْبَعَةُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَيْمَةَ. وَالحاكم وَابْنُ حِبَّانَ.

ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه به اسناد خود روایت نمودند از عبدالله بن عمرب که عبدالله بن عمر گفت که رسول اللهص فرمود: «آبی که دو قله باشد به مجرد رسیدن پلیدی به‌ آن پلید نمی‌شود». امام بزرگوار ابن خزیمه و امام المحققین حاکم هر دو این حدیث را صحیح دانسته‌اند، و این حدیث صحیح دلیل است بر این‌که تقسیم آب به دو قسم:‌ آب اندک کمتر از دو قله، و آب بسیار، یعنی دو قله یا بیشتر، صحیح است. و آب اندک به رسیدن پلیدی به آن پلید می‌شود، و آب بسیار به رسیدن پلیدی به آن پلید نمی‌شود، مگر در صورتی که پلیدی بو یا مزه یا رنگ آن را تغییر دهد.

قُلَّه: در این‌جا سبوی بزرگی است که شخص نیرومند می‌تواند آن را حمل نماید. و دو قله دو سبوی بزرگ است. مقدار آن به رطل بیان شد که پانصد رطل عراقی است و به لیتر بیان شد که ۲۵۰ لیتر است. و اگر بخواهیم جایی که گنجایش دو قله‌ی آب را داشته باشد بسازیم، حوض یا وانی که یک ذرع و ربع طول و یک ذرع و ربع عرض و یک ذرع و ربع عمق داشته باشد،‌ دو قله‌ی آب را گنجایش دارد.

هم‌چنین نزد حنفی‌ها آب بسیار، آبی است که در حوضی به طول ده ذرع و به عرض ده ذرع و به عمق دو ذرع جمع شده باشد.

کلمه‌ی: لم یحمل الخبث، همان: لم ینجس را معنی می‌دهد که پلید نمی‌شود.

خبث: به معنی ناپاکی و پلیدی است.

شرح حال امام ابن خزیمه در شرح حدیث اول گذشت.

اما حاکم: امام بزرگ: ابوعبدالله،‌ محمد بن عبدالله نیشابوری صاحب تصانیف بی‌شمار است. او به سال ۳۲۱ هجری قمری به دنیا آمد. و در طلب حدیث رنج بسیار را در مسافرت‌های خود متحمل شد. از دو هزار شیخ حدیث شنید. کتاب‌های گرانمایه را تألیف نمود، از آن جمله: «المستدرک»‌ و «تاریخ نیشابور» است. مردم از او روایت حدیث نمودند. او به دیانت و تقوی و اطلاع واسع موصوف بود و در ماه صفر سال ۴۰۵ هجری قمری درگذشت. و چنان‌که قبلاً یاد شد حفاظ حدیث هم شافعی مذهب هستند و حاکم از چهره‌های درخشان حدیث است.

و اما شرح حال صحابی روای حدیث:

عبدالله بن عمرب: ابوعبدالرحمنس به سال سوم بعثت رسول اللهص در مکه‌ی مکرمه در گرامی‌ترین خاندان قریش در جاهلیت به دنیا آمد. او در اسلام به دنیا آمد و ولادت او به سال سوم بعثت، یعنی ده سال قبل از هجرت بود. او در خردسالی مسلمان شد و همراه پدر از مکه به مدینه هجرت کرد. اولین مشاهد او که همراه رسول اللهص به جهاد پرداخت غزوه‌ی خندق بود. و از آن به بعد همیشه با رسول اللهص در حضر و سفر همراه بود. او مردی پرجرأت و بلندآواز بود. موقع شهادت عمرس مردم طالب بودند که عمر فرزندش، عبدالله را به جانشینی خود منصوب نماید، اما فاروق این را نپذیرفت و فرمود: از این خاندان یک نفر که تحمل این مسئولیت سنگین را کرده کافی است. بعد از شهادت عثمانس هم مردمی طالب بودند با او بیعت خلافت نمایند، اما او نپذیرفت. به فرموده‌ی علما او از اوعیه‌ی علم بود، و مردم از او حدیث روایت نموده‌اند.

ابوسلمه بن عبدالرحمن گفت: «عبدالله در فضل و علم، مانند پدرش بود. با این فرق که فاروق در زمانی زندگی می‌کرد که امثال او از عشره‌ی مبشره وجود داشتند، اما عبدالله در زمانی زندگی می‌کرد که از امثال او کسی نمانده بود». او ۲۳۶۵ حدیث از رسول اللهص روایت نمود و همه‌ی عمر طولانی او در طاعت و عبادت گذشت، به طوری که در همه‌ی اعمال از رسول اللهص پیروی می‌نمود، حتی هرجا که ایشان منزل گرفته بود، منزل می‌گرفت و هرجا که نماز خوانده بود، نماز می‌خواند و در همه‌ی اقوال و افعال از ایشان پیروی می‌نمود. شرح حال ایشان در همه‌ی کتب در این زمینه آمده و بعضی آن را مفصل نوشته‌اند. آخر الامر در عمر ۸۳ سالگی در سال ۷۳ هجری قمری در مکه‌ی مکرمه وفات یافت و در ذی طوی در مقبر‌ه‌ی مهاجرین به خاک سپرده شد.

۶- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِص: «لَا يَغْتَسِلُ أَحَدُكُمْ مِن الْمَاءِ الدَّائِمِ وَهُوَ جُنُبٌ»، أَخْرَجَهُ: مُسْلِمٌ.

۷- وَلِلْبُخَارِيِّ: «لَا يَبُولَنَّ أَحَدُكُمْ فِي الْمَاءِ الدَّائِمِ الَّذِي لَا يَجْرِي، ثُمَّ يَغْتَسِلُ فِيهِ».

۸- وَلِمُسْلِمٍ: «مِنْهُ» وَلِأَبِي دَاوُدَ: « وَلَا يَغْتَسِلُ فِيهِ مِنْ اَلْجَنَابَةِ».

بخاری و مسلم و ابوداود به اسناد خود از ابوهریرهس روایت نموده‌اند که ابوهریره گفت که رسول اللهص فرمود: «نباید یکی از شما در حالی که جُنُب است در آب ایستاده بدن بشوید». این روایت مسلم است.

و در روایت بخاری: رسول اللهص فرمود: «نباید یکی از شما در آب ایستاده بول نماید، آن‌گاه در آن بدن بشوید».

و در روایت ابوداود: رسول اللهص فرمود: «نباید کسی بول نماید در آب ایستاده آن‌گاه در حال جنابت در آن بدن بشوید».

و در روایت مسلم: رسول اللهص فرمود:‌ «نباید کسی در آب ایستاده بول نماید و آن‌گا‌ه از آن آب بگیرد برای بدن شستن».

رسول اللهص منع فرمود از بدن شستن شخص جُنُب در آب ایستاده، و منع فرمود از این‌که در آب ایستاده بول نماید و آن‌گاه در آن آب بدن بشوید و یا این‌که از آن آب بگیرد برای بدن شستن از جنابت و اگرچه بیرون از آن آب بدن بشوید.

تفسیر کلمات:‌ الماء الدائم:‌ آب همیشه ایستاده، یعنی آبی که جاری نیست. جُنُب: کسی که به سبب جماع جُنُب شده باشد و یا به سبب آمدن منی، غسل بر او لازم شده باشد. أحدکم: یکی از شما مسلمانان، یعنی برای مسلمان که همیشه باید پاک باشد و از آب پاک طهارت بگیرد روا نیست که در حال جنابت برای بدن شستن به درون آب ایستاده برود و روا نیست در آب ایستاده‌ای که در آن بول نموده از جنابت و یا غیر آن بدن بشوید.

در این حدیث حکم بدن شستن جُنُب در آب ایستاده و یا در آبی که در آن بول شده بیان شده است.

و در روایت عبدالرزاق و احمد و ابن ابی شیبه و ترمذی: «لَا يَبُولَنَّ أَحَدُكُمْ فِي الْمَاءِ الدَّائِمِ ثُمَّ يَتَوَضأ مِنْه» قال الترمذی حدیث حسن صحیح.

«نباید یکی از شما در آب ایستاده بول نماید، آن‌گاه از آن آب وضو بگیرد».

و در روایت ابو جعفر طحاوی و ابن حبان و بیهقی با زیادت: (او یشرب):‌ «که نباید از چنان آبی بیاشامد».

در حدیث منع شده از بدن شستن از جنابت در آب ایستاده و منع شده از بدن شستن و وضو گرفتن و آشامیدن از آبی که در آن بول شده است.

اگر آب اندک است، بدن شستن جنب در آن رفع جنابت می‌نماید، اما آب آن مستعمل می‌شود و از طهوریت می‌افتد، اگرچه پاک است و برای لباس شستن به کار می‌آید.

و آب اندک به رسیدن بول به آن پلید می‌شود و بول در آن حرام است، برای این‌که آب را پلید می‌سازد و آن‌گاه آن آب هیچ استفاده‌ای ندارد.

اگر آب جاری است و اندک است و بول مایه‌ی تغییر رنگ، یا بو و یا مزه‌ی آن می‌شود، بول کردن در آن حرام است و پلید می‌شود. و در صورت عدم تغییر آن باز هم از کراهت بیرون نیست. و در آن تفصیلی است که در کتب فقه یاد شده است.

اگر آب بسیار است باز هم لفظ حدیث شامل آن است و از بدن شستن در آن از جنابت و از بول کردن در آن منع می‌شود. و امروزه که مسأله‌ی میکروب و انتشار آن معلوم است، اگرچه به مجرد بول در آن تغییری در آن صورت نگیرد باز هم حرام بودن بول در آن ظاهر است.

الحاصل: مسلمان که دین او به طهارت و پاکیزگی دستور می‌دهد، هیچ‌گاه در آب ایستاده در حال جنابت بدن نمی‌شوید و هیچ‌گاه بول در آب نمی‌کند و صحت خود و مردم را به خطر نمی‌اندازد. و بدن شستن و وضو گرفتن و آشامیدن مسلمان از آبی است که در طهارت و پاکی آن هیچ‌گونه شک و تردیدی نباشد.

۹- وَعَنْ رَجُلٍ صَحِبَ اَلنَّبِيَّص قَالَ: نَهَى رَسُولُ اَللَّهِص «أَنْ تَغْتَسِلَ الْمَرْأَةُ بِفَضْلِ الرَّجُلِ، أَوْ الرَّجُلُ بِفَضْلِ الْمَرْأَةِ، وَلْيَغْتَرِفَا جَمِيعًا»، أَخْرَجَهُ: أَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِيُّ، وَإِسْنَادُهُ صَحِيحٌ.

ابوداود و نسایی به اسناد صحیح از یکی از یاران پیغمبرص روایت نمودند ـ‌ و صحابه‌ی رسول اللهص همه عادل و مقبول هستند ـ که رسول اللهص: «منع فرمود از این‌که مرد به آب زیاد شده از بدن شستن زن، بدن بشوید یا این‌که زن از آب زیاد شده از بدن شستن مرد، بدن بشوید، و باید زن و شوهر هر دو آب را از ظرف بگیرند و بدن بشویند».

بدن شستن زن و مرد با هم از اسباب محبت میان زن و شوهر است. و از غفلت و سستی از بدن شستن جلوگیری می‌کند. و هر کدام مطمئن می‌شود که طرف دیگر، بدن شسته است. و این وقتی است که هر دو حاضر باشند. والله اعلم.

۱۰- وَعَنْ ابنِ عَبَّاسٍب «أَنَّ النَّبِيَّص كَانَ يَغْتَسِلُ بِفَضْلِ مَيْمُونَةَل» أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ.

و مسلم/ در صحیح خود از عبدالله بن عباسب روایت نمود که عبدالله بن عباس گفت که: «رسول اللهص از آب زیاد شده از بدن شستن همسرش، میمونه ام المؤمنینل بدن می‌شست».

۱۱- وَلِأَصْحَابِ اَلسُّنَنِ: «اِغْتَسَلَ بَعْضُ أَزْوَاجِ النَّبِيِّص فِي جَفْنَةٍ، فَجَاءَ لِيَغْتَسِلَ مِنْهَا، فَقَالَتْ: إِنِّي كُنْتُ جُنُبًا، فَقَالَ: «إِنَّ الْمَاءَ لَا يُجْنِبُ» وَصَحَّحَهُ التِّرْمِذِيُّ، وَابْنُ خُزَيْمَةَ.

ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه از عبدالله بن عباسب روایت نمودند که: ‌ابن عباس گفت: یکی از زوجات رسول اللهص، از کاسه‌ی بزرگی آب گرفته و بدن شسته بود، رسول اللهص که آمد و خواست از آب آن ظرف بدن بشوید، آن زن گفت که من جنب بوده‌ام و از آب این ظرف بدن شسته‌ام، رسول اللهص فرمود: «آب جُنُب نمی‌شود». ترمذی و ابن خزیمه این حدیث را صحیح دانسته‌اند.

تفسیر کلمات: کلمه‌ی جفنه: به معنی کاسه‌ی بزرگی که چندین نفر خوراک از آن می‌خورده‌اند. وان حمام امروزه شاید در حکم آن باشد. و معلوم است که صرفه‌جویی در آب وضو و بدن شستن از دستورهای رسول اللهص می‌باشد که به یک مُدّ، یعنی یک لیتر کم ربع وضو می‌گرفته و به یک صاع یعنی سه لیتر آب بدن می‌شسته‌اند. جنب و جنابت: از جنب یجنب مثل فرح یفرح، و از جنب یجنب مثل کرم یکرم از هر دو باب می‌آید. ولا یجنب و لا یجنب هر دو صحیح است. و این حدیث اصحاب سنن و حدیث صحیح مسلم می‌رساند که گاه رسول اللهص و میمونه با هم بدن می‌شسته‌اند و اگر یکی حاضر نبوده یکی بعد از دیگری بدن می‌شسته‌اند.

۱۲- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَص قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِص: «طَهُورُ إِنَاءِ أَحَدِكُمْ إِذْ وَلَغَ فِيهِ الْكَلْبُ أَنْ يَغْسِلَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ، أُولَاهُنَّ بِالتُّرَابِ» أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ. وَفِي لَفْظٍ لَهُ: «فَلْيُرِقْهُ». وَلِلتِّرْمِذِيِّ: « أُولَاهُنَّ أو أُخْرَاهُنَّ بِالتُّرَابِ». وَلِمُسلِمٍ: «وَعَفِّروهُ الثَامِنَة بِالتُّراب».

و از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «پاکی ظرف شما هر وقت سگ در آن دهن نمود، به این است که آن‌چه در آن ظرف است بریزد و آن‌گاه آن ظرف را هفت‌بار بشوید و نخستین‌بار، شستن ظرف به آب آمیخته به خاک باشد». و در روایت ترمذی: «بار اول شستن و یا بار آخر شستن به آب آمیخته به خاک باشد». و در روایتی در صحیح مسلم:‌ «هشتمین بار، آن را خاک آلود نمایید». امام نووی نوشته است:‌ وقتی که خاک را یک بار به حساب بیاورند هفت‌بار به آب و یک بار به آب آمیخته به خاک به منزلت هشت‌بار می‌شود. و فقها گفته‌اند که: هربار از آن هفت بار که به آب آمیخته به خاک شسته شود کفایت است.

روایت أولاهن: نخستین‌بار شستن به آب آمیخته به خاک باشد، از دیگر روایت‌ها قوی‌تر است.

و ثابت ندانستن لفظ فلیرقه: بریزد آن‌چه در ظرف است، خللی به معنی نمی‌رساند، برای این‌که تا آن‌چه در ظرف است ریخته نشود، تطهیر ظرف ممکن نشود.

و اختصاص خاک برای پاک کردن جای دهان زدن سگ، طوری که نه صابون و نه اُشنان، هیچ‌چیز جای خاک را نمی‌گیرد از اسرار دین مبین اسلام است.

۱۳- وَعَنْ أَبِي قَتَادَةَس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ فِي الْهِرَّةِ: «إِنَّهَا لَيْسَتْ بِنَجَسٍ، إِنَّمَا هِيَ مِنْ الطَّوَّافِينَ عَلَيْكُمْ». «والطَّوَّافات». أَخْرَجَهُ: الْأَرْبَعَةُ، وَصَحَّحَهُ اَلتِّرْمِذِيُّ. وَابْنُ خُزَيْمَةَ.

و زیادت «و الطوفات». در روایت امام مالک و امام احمد و ابن حبان و الحاکم آمده است.

و از ابو قتادهس روایت است که رسول اللهص درباره‌ی گربه فرمود: «آن پلید نیست، بلکه از جمله‌ی خدمتگزارانی است که دور و بر شما می‌گردند».

اگر وقتی دهن گربه پلید شد بدین صورت که دیده شد قی‌ء خود را می‌خورد، تا وقتی که از نظر پنهان نشده است، حکم دهن آن پلید است، اما اگر از نظر غایب شد و احتمال داشت که به آب رسیده باشد و نجاست از دهنش رفته باشد، طهارت دهنش برمی‌گردد.

کلمه‌ی طواف: برای خادم است که دور و بر آقای خود می‌‌گردد برای خدمت کردن، ‌و طوافون: جمع مذکر سالم است برای گربه‌های نر. و الطوافات: جمع مؤنث سالم است برای گربه‌های ماده. یعنی گربه چه نر و چه ماده، مانند خدمتگزار است از این لحاظ که دور و بر انسان می‌چرخد.

شرح حال ابوقتاده: نام او حارث بن ربعی است. از انصار مدینه و معروف به فارِس رسول اللهص است. یعنی سواره‌ای که در خدمت پیغمبرص بود. از دلاوران بلندنام اسلام و اولین مشاهد او غزوه‌ی احد است که از آن به بعد همیشه با رسول اللهص در همه‌ی جهادهای پیغمبر همراه ایشان بود. وفات او به سال ۵۴ هجری قمری در مدینه‌ی منوره است. و قولی هست که در خلافت علی بن ابی‌طالب در کوفه درگذشت. ابوقتاده در همه‌ی جنگ‌های علی همراه او بود.

۱۴- وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس قَالَ: «جَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَبَالَ فِي طَائِفَةِ الْمَسْجِدِ، فَزَجَرَهُ النَّاسُ، فَنَهَاهُمْ النَّبِيُّص فَلَمَّا قَضَى بَوْلَهُ أَمَرَ النَّبِيُّص بِذَنُوبٍ مِنْ مَاءٍ: فَأُهْرِيقَ عَلَيْهِ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.

و انس بن مالکس روایت است که گفت: «مردی اعرابی، یعنی صحرانشین و بَدوی به خدمت رسول اللهص آمد، دیری نگذشته بود که رفت و در یک گوشه از مسجد رسول اللهص نشست و بول نمود، اصحابش به درشتی با او سخن گفتند و خواستند او را ادب کنند. رسول اللهص آنان را از این کار بازداشت، و فرمود: بگذارید تا از بول خود فارغ شود، آن‌گاه فرمود: دُول بزرگی پر از آب بیاورند و بر محل بول او بریزند. دول بزرگی پر از آب آوردند و بر محل بول او ریختند. این حدیث صحیح و متفق علیه بین امامین بخاری و مسلم است.

شرح کلمات: ‌اعرابی: به معنی صحرانشین، و مردم صحرانشین را اعرابی می‌نامند، خواه عرب باشند و خواه عجم. و گفته شده: (من بدا جفا): «کسی که صحرانشین شد سنگدل می‌شود». یعنی آن مهر و ادب شهرنشینان را نخواهد یافت. «في طائفه المسجد في ناحيه منه»: «در گوشه‌ای از مسجد». (فنها هم رسول اللهص): «منع‌شان فرمود پیغمبر خدا به فرموده‌اش»، (دعوه): «او را به حال خود بگذارید»، (لا تزرموه): «بول او را قطع نکنید»، ‌برای این‌که اگر بول او قطع شود و قبل از فارغ شدن برمی‌خاست، هم لباس خود را پلید می‌کرد به بول و هم بول او به جاهای دیگر مسجد می‌رسید و جاهای بیشتری پلید می‌شد.

(ذنوب): «دول بزرگی که پرآب باشد»، (فاهریق علیه): «ریخته شد بر محل بول او»، اهریق در اصل اریق بوده که هاء بر آن افزوده شده است.

نام آن اعرابی: ذوالخویصره الیمانی است که یک بدوی تندخو بود. او به خدمت پیغمبرص آمد و دعای غریبی کرد و گفت: «اللهم اغفرلي ومحمدا ولا تشرك معنا احداً»؛ «خدیا بیامرز مرا و محمد را و هیچ‌کس دیگری را میامرز»، رسول اللهص فرمود: «لقد تحجرت واسعاً»: «رحمت بیکران خدا را خیلی محدود ساختی» یعنی رحمت خدا به من و تو همه‌ی خلایق می‌رسد. هنوز چند لحظه‌ای از این دعای عجیب او نگذشته بود که رفت و در گوشه‌ای از مسجد نشست برای بول کردن. «فزجره الناس»؛ «مردم او را تهدید کردند». در لفظ دیگر از حدیث آمده:‌ «فقام إليه الناس ليقعوا به»؛ «مردم به سوی او برخاستند تا او را ادب کنند». رسول اللهص آنان را منع فرمود، و موقعی که از بول فارغ شد، رسول اللهص امر فرمود تا دول بزرگی پر از آب بر محل بول او بریزند، آن‌گاه رسول اللهص با مهربانی به او فرمود:‌ «مسجد نه محل بول و پلیدی است، مسجد محل طاعت و عبادت خداست». زمین مسجد در آن موقع خاکی و نرم بود، و رسول اللهص موقعی که صحابه را از آزردن اعرابی منع نمود، فرمود: «إنما بُعِثتُم مُيَسِّرينَ، ولم تُبعَثُوا مُعَسِّرين»؛ «خدا شما را برای آسان کردن فرستاده است، نه برای دشوار کردن».

حکم حدیث: پلید بودن بول آدمی،‌ و پاک شدن زمین به ریختن آب بر آن، اگرچه آن آب ته‌نشین نشده باشد.

و نزد حنفی‌ها: آفتاب و باد زمین را پاک می‌کنند، و دلیل‌شان حدیث موقوف است: «جُفُوفُ الْأَرْضِ طُهُورُهَا»؛ «خشک شدن زمین به وسیله‌ی باد و آفتاب مایه‌ی پاک شدن آن است». ولیکن نه از فرموده‌ی پیغمبر است.

شرح حال: انس بن مالک:‌ ابوحمزه انصاری خزرجیس: موقع آمدن رسول اللهص به مدینه، مادر انس او را به خدمت رسول اللهص آورد و گفت: انس را آورده‌ام تا خدمتگزار تو باشد. در آن موقع انس کودک ده ساله بود. و در طول حیات رسول اللهص در خدمت ایشان بود. در خلافت عمرس به بصره رفت تا مردم را در دین آگاه بگرداند. عمری طولانی کرد و در سن ۹۹ سالگی در بصره وفات یافت. و او آخرین صحابی است که در بصره وفات یافته است. از برکت دعای پیغمبرص هم عمر طولانی کرد و هم دارای فرزندان بسیار شد. گفته‌اند: فرزندان او که در حیات او درگذشته‌اند به یکصد رسیده و معلوم است آن‌چه مانده‌اند بیشتر بوده‌اند. و بعضی گفته‌اند: به عمر ۱۶۳ سالگی رسیده، اما این قول به ثبوت نرسیده است. وفات او به سال ۹۳ هجری قمری در بصره بوده است.

۱۵- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «أُحِلَّتْ لَنَا مَيْتَتَانِ وَدَمَانِ، فَأَمَّا الْمَيْتَتَانِ: فَالْجَرَادُ وَالْحُوتُ، وَأَمَّا الدَّمَانُ: فَاالْكَبِدُ وَالطِّحَالُ». أَخْرَجَهُ: أَحْمَدُ، وَابْنُ مَاجَهْ، وَفِيهِ ضَعْفٌ.

و از ابن عمرب روایت است که گفت:‌ رسول اللهص فرمود: «دو مردار و دو خون بسته برای ما مسلمانان حلال شده است. اما دو مردار که بر ما حلال شده: مردار ملخ است و مردار ماهی، و اما دو خون بسته که بر ما حلال شده جگر است و اَسْپَرْز».

بنابر لفظ حدیث مردار ماهی و ملخ حلال است به هر نحو مرده باشند و جگر و اسپرز با این‌که خون بسته و منجمد هستند، حلالند.

حدیث مرفوع است، زیرا از فرموده‌ی رسول اللهص روایت شده و از روایت عبدالرحمن بن زید بن اسلم از پدرش زید بن اسلم از عبدالله بن عمر است. امام احمد فرمود: حدیث عبدالرحمن بن زید حدیثی است مورد انکار علمای حدیث.

و اما حدیث موقوف است، هرگاه از گفته‌ی عبدالله بن عمرب باشد، که در این صورت صحیح است و حکم مرفوع دارد.

ابوزرعه و ابوحاتم/ گفته‌اند: موقوف بر عبدالله بن عمرب می‌باشد و قول صحابی وقتی که بگوید فلان چیز بر ما حلال شد و فلان چیز بر ما حرام شد یا به چنین کاری امر به ما شد یا از چنین کاری منع شدیم، در حکم مرفوع است و می‌رساند که حکم آن از رسول اللهص دریافت داشته‌اند.

گفتیم ملخ چه خودش بمیرد، چه بریان شود، چه سرش کنده شود، حلال است. ماهی هرگاه خودش در دریا بمیرد و دریا آن را بیرون بیندازد و یا از دریا بیرون آید و بمیرد حلال است.

۱۶- وَعَنْ أَبِي هُرَيْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا وَقَعَ الذُّبَابُ فِي شَرَابِ أَحَدِكُمْ فَلْيَغْمِسْهُ، ثُمَّ لِيَنْزِعْهُ، فَإِنَّ فِي أَحَدِ جَنَاحَيْهِ دَاءً، وَفِي الْآخَرِ شِفَاءً». أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ وَأَبُو دَاوُدَ، وَزَادَ: «وَإِنَّهُ يَتَّقِي بِجَنَاحِهِ الَّذِي فِيهِ الدَّاءُ». وعِندَ أَحمَد وابن مَاجَة: «‌إِنَّهُ يُقَدِّمُ السَّم ويُوخِّر الشِفاء».

از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول خداص فرمود: «هرگاه مگس در آشامیدنی یکی از شما افتاد، آن را در آشامیدنی فرو ببرد آن‌گاه آن را بیرون بیندازد، برای این‌که در یکی از دو پر آن درد است و در پر دیگر آن شفا و درمان است». بخاری و ابوداود آن را روایت کرده‌اند و افزودند: و مگس به آن پری که زهر دارد خود را در آشامیدنی نگه می‌دارد. و نزد احمد و ابن ماجه است: آن زهر را جلو می‌برد و شفا را عقب می‌اندازد.

اولاً در مورد حدیث: اتفاق حفاظ بر آن است که حدیث صحیح است.

از لحاظ مدنی، هیچ مشکلی ندارد. و نه تنها مگس نفع و ضرر دارد، بسیاری از چیزهای دیگر نیز چنین هستند. نیش زنبور عسل معروف است و شفا از عسل او نیز مشهور می‌باشد. و هیچ‌گاه در حدیث دستور نداده است که حتماً آن‌چه مگس در آن افتاد باید خورده شود و اگر کسی دلش قبول نکند می‌تواند آن‌چه مگس در آن افتاده بیرون بریزد.

مگس ناقل میکروب است، اما منافعی هم دارد: مالیدن آن در محل گزیدگی عقرب و زنبور مؤثر است و درد آن را می‌کاهد. و تجربه نشان داده است که افراط در استعمال حشره‌کش‌ها عواقبی تلخ به همراه داد.

حدیث ارشاد و راهنمایی می‌کند تا اگر کسی غذایی به رنج و زحمت به دست آورده و مگسی در آن افتاد، بداند چه کار کند که ضرر آن را دفع کند و از دست آورد خود محروم نماند.

و از حدیث دانسته می‌شود که آن‌چه مانند مگس است در نداشتن خون جاری شونده، مثل زنبور، پشه و عنکبوت، اگر در آشامیدنی و یا خوردنی بیفتند و بمیرند آن را پلید نمی‌سازند.

۱۷- وَعَنْ أَبِي وَاقِدٍ اللَّيْثِيِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهص: «مَا قُطِعَ مِنْ الْبَهِيمَةِ وَهِيَ حَيَّةٌ فَهُوَ مَيِّتٌ». أَخْرَجَهُ: أَبُو دَاوُدَ، وَالتِّرْمِذِيُّ وَحَسَّنَهُ، وَاللَّفْظُ لَهُ.

و از ابو واقد لیثیس روایت است که رسول اللهص فرمود: «آن‌چه از حیوان زنده قطع شود، حکم مردار آن را دارد». اگر دست حیوان زنده بریده شد آن دست بریده شده حکم مردار دارد و پلید و حرام است.

این حدیث را امام احمد و حاکم از ابی واقد لیثی به این لفظ روایت نموده‌اند: «قَدِمَ رَسُولُ اللهِص المَدِينَةَ وَبِهَا نَاسٌ يَعْمِدُونَ إِلَى أَلْيَاتِ الْغَنَمِ وَأَسْنِمَةِ الْإِبِلِ فَقَالَ: «مَا قُطِعَ مِنْ الْبَهِيمَةِ وَهِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ مَيْتَةٌ».

رسول اللهص روزی که به مدینه آمدند، در مدینه مردمی بودند که دنبه‌ی گوسفند زنده را می‌بریدند و کوهان شتران زنده را قطع می‌کردند؛ رسول اللهص فرمود: «هر عضوی که از حیوان زنده قطع شود حکم مردار آن را دارد». یعنی پلید و حرام است. و به این طریق از تعذیب حیوان جلوگیری فرمودند. ایشان رحمة للعالمین هستند و هر نوع تعذیبی را به حیوان زنده منع فرمودند.

لفظ بهیمه بر چهارپایان اطلاق می‌شود و در این‌جا غیر چهارپایان را نیز شامل است، اگر پای مرغی در حال زندگیش بریده شد، آن پا نیز پلید و حرام است.

ماهی و ملخ استثنا شده‌اند، برای این‌که مردارشان هم پاک و حلال است.

این حدیث از چهار طریق از چهار تن از صحابه روایت شده: ‌از ابی واقد، و ابی سعید و ابن عمر، و تمیم داری.

شرح حال: ابوواقد لیثی نام او بنابر ارجح اقوال حارث بن عوف است. و نسبت او به بنی عامر بن لیث است و از صحابه‌ی رسول اللهص است. گفته شده: از اهل بدر است که در غزوه‌ی بدر شرکت داشته‌‌اند. و قولی دیگر هست که در سال فتح مکه به خدمت رسول اللهص شرفیاب و مسلمان شد.

اهل بدر بودن او صحیح است و قول دیگر ضعیف است. وفات او به سال ۶۸ یا ۶۵ هجری در مکه‌ی مکرمه اتفاق افتاد.