ناسیونالیزم اسلامی

دشمنى اسلام و عصبيت

دشمنى اسلام و عصبيت

در اوایل ظهور اسلام، تعصبات و امتیازات نژاد و وطن از عمده‌ترین موانع پیشرفت آن بود. در این تعصبات، قبیله رسول الله ج در پیشاپیش همه قرار داشت. همین تصورات و مفاخر و برتری نژادى و قبیله‌ای، حایل بزرگى در بین آن‌ها و دین اسلام شده بود، آن‌ها بر این اعتقاد بودند که اگر قرآن از طرف خداوند متعال نزول مى‌یابد، پس باید بر یکى از رجال با نفوذ و سرمایه‌دار مکه و یا طایف نازل شود:

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ٣١ [الزخرف: ۳۱]

«و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ، از (مردم) این دو شهر (مکه و طایف) نازل نشده است؟!».

ابوجهل حدس می‌زد که محمد ج با ادعای رسالتش، فخرى بر مفاخر قبیله‌‌ای خود مى‌افزاید. او می‌گفت:

«ما در همه چیز با بنی‌عبدمناف مقابله می‌نمودیم، در شأن و شوکت حریف آنان بودیم، در مهمان نوازى و در عطا و بخشش، با آن مساوى بودیم. اما اکنون وى می‌گوید: به من وحی نازل می‌شود، به خدا سوگند که هرگز محمد را تصدیق نمی‌کنیم».

این تنها نظر ابوجهل نبود، بلکه همه مشرکین قریش در مقابل دین رسول الله ج این چنین عنادی داشتند:

مذهب او قاطع ملک و نصب
از قریش و منکر از فضل عرب
در نگاه او یکى بالا و پست
با غلام خویش بریک خوان نشست
قدر احرار عرب نشناخته
با کلفتان حبش در ساخته
احمران با اسودان آمیختند
آبروى دودمانى ریختند

بنابراین، تمام قبیله قریش به مخالفت با بنى‌هاشم برخاست. بنى هاشم نیز به پیروی از عصبیت قبیله‌ای، از رسول الله ج حمایت و پشتبانى کردند؛ در حالی که اکثر آنان مسلمان نبودند. به همین علت بنى هاشم در شعب ابى طالب محصور شد و تمام اهل قریش با آنان قطع رابطه نمودند.

مسلمانانی که قبیله‌های‌شان مستضعف بودند از مظالم شدید به ستوه آمدند و بسوى حبشه هجرت ‌کردند؛ و آنانی که توان و قدرت داشتند، نه بخاطر حق پرستى ایشان، بلکه بنا به قدرت قبیله‌ای خویش تا حدى از تجاوز و ستمگرى قریش محفوظ بودند. عرب بنا بر پیشگویى‌های انبیاى بنى اسرائیل مدت‌هاى زیادى منتظر ظهور پیامبر بودند، نتیجه پیشگویى‌ها این بود که وقتی دعوت رسول الله ج پخش شد، عده کثیرى از مردم مدینه به اسلام مشرف شدند؛ اما عامل اساسى‌ای که خود یهودى‌ها را از تصدیق آن حضرت باز می‌داشت، همین تعصب نژادى بود، آن‌ها معترض بودند که چرا پیامبر آینده که باید از بنی‌اسرائیل باشد، از بنی اسماعیل انتخاب گردیده است؟. این تعصب، آن‌ها را به حدى مشتعل و عصبانی نمود که موحدین را ترک کرده به مشرکین پیوستند. نصارى نیز چنین حالى داشتند، آن‌ها نیز منتظر آمدن پیامبر بودند، اما حدس می‌زدند که پیامبر از مردم سوریه خواهد بود و از آنجا ظهور خواهد نمود. به همین دلیل به پذیرفتن هیچ پیامبرى از عرب تن در نمی‌دادند. هنگامی که فرمان رسول الله ج به هرقل رسید، وى خطاب به تاجران قریش گفت:

«من می‌دانستم پیامبر دیگرى آمدنى است، اما امید نداشتم از میان شما باشد».

هنگامی که نامه رسول خدا ج به مقوقس مصر رسید، وى نیز گفت:

«اینکه پیامبری باقی مانده و ظهور خواهد کرد، این را می‌دانستم، اما امید داشتم وى از شام مبعوث شود».

چنین تعصبی در فارس‌ها نیز دیده می‌شد. وقتی نامه مبارک رسول‌اکرم ج به خسرو پرویز رسید، وى از نامه رسول خدا ناراحت و برافروخته گردید؛ چرا که خود را از نظر نژادی برتر می‌دانست، وی از اینکه فرستنده نامه، نام خود را قبل از نام او نوشته بود بسیار عصبانی گردید؛ زیرا وی مردم شبه جزیره عربستان را به چشم مردمانی عقب افتاده و برده می‌دید؛ و آنان را ذلیل و حقیر می‌شمرد. برای همین او هیچگاه قبول نمی‌کرد در یک چنین ملتى، شخصى مبعوث شود و مردم را بسوى حق فراخواند.

بزرگترین حربه‌ای که یهودى‌ها این دشمنان اسلام، از آن بر علیه مسلمانان استفاده می‌کردند، ایجاد تعصب قبیله‌ای بود. بنابراین، آن‌ها با منافقین مدینه ارتباط برقرار نمودند.

آنان برای اختلاف در بین مسلمانان مدینه، جنگ بعاث [جنگی که در بین دو طایفه اوس و خزرج روی داد] را یادآوری می‌کردند، پس چنان تعصب را بر می‌افروختند که نزدیک بود دو باره شمشیرها برای خون‌خواهی از نیام کشیده شود. در این مورد آیه ذیل نازل شد که:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ١٠٠ [آل عمران: ۱۰۰]

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! اگر از گروهی از اهل کتاب اطاعت کنید، شما را بعد از ایمان‌تان به کفر بر می‌گردانند».

تعصب نژادی و ملیت باعث آن شد که وقتی پیامبر قریشی مکی، به عنوان حکمران و بزرگ مدینه پذیرفته شد، منافقین مدینه با دیدن مهاجرین در باغ‌ها و نخلستان‌های انصار، از شدت حسادت آتش می‌گرفتند. از همین روی عبدالله بن ابى رئیس منافقین می‌گفت:

«اینان در شهر و دیار خودمان با ما سر ستیز دارند و به ما بزرگی می‌فروشند! به خدا مَثَل ما و اینان همان ضرب‌المثل قدیمی است که گفته‌اند: سَمّن کلبَک یأکُلْک! یعنی: سگت را فربه ساز تا خودت را بخورد!».

آن‌ها به انصار می‌گفتند: «این کاری است که خودتان بر سر خودتان آوردید! اینان را وارد سرزمین‌تان کردید، اموال‌تان را با اینان تقسیم کردید! هان به خدا، اگر امساک کرده بودید و دست مساعدت به آنان نداده بودید، به شهر و دیار دیگری می‌رفتند!؟».

قرآن عظیم الشان به سخنان این منافقین چنین پاسخ مؤجزی داده است:

﴿هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَفۡقَهُونَ٧ يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ٨ [المنافقون: ۷-۸]

«آن‌ها کسانی هستند که می‌گویند: «بر آنان که نزد رسول الله هستند (چیزی) انفاق نکنید تا پراکنده شوند و حال آن که خزاین آسمان‌ها و زمین از آنِ الله است، ولی منافقان درنمی‌یابند. آن‌ها می‌گویند: اگر به مدینه باز گردیم، یقیناً صاحبان عزت، ذلیلان را از آنجا بیرون می‌کنند حال آنکه عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند».

این نتیجه تعصب بود که عبدالله بن ابى منافق به حضرت عایشهل تهمت و افترا زد؛ و حمایت اهل خزرج از او، باعث آن شد که این دشمن خدا و رسول به کیفر عمل ناشایسته‌اش نرسد.