اخلاق مهاجرين
این جماعت، تمام آن بتهای عصبیت را با تیشه اسلام تکه تکه و ریزه ریزه کردند، بتهایی که به اسم و رسم، نسل و وطن، رنگ و زبان و غیره موسوم بودند، از دورانهای گذشته تا زمان جاهلیت جدید در تمام گیتى رواج داشت. وطن اصلى رسول الله ج " مکه " بود، آن را بخاطر اسلام ترک گفته و با یارانش به سوى مدینه هجرت فرمودند. ازین امر، این معنى استنباط نمیشود که گویا آن حضرت ج و یارانش با میهن خویش عشق و محبت طبیعى نداشتند، نه، بلکه هر انسانی نسبت به وطنش محبت و عشق دارد. رسول الله ج در هنگام ترک مکه روی به مکه نموده و گفتند: «اى مکه ! تو برایم گرامى ترین جای جهانى، اما افوس که ساکنان آن از سکونت من در آن ممانعت به عمل میآورند».
بلالس هنگام ورود به مدینه مریض شد، گاها خاطرات زندگى مکه در فکرش خطور میکرد. این اشعار مظهر حسرت بى پایان اوست که از زبانش بدر میشد و تا امروز زبان زد مردم است.
ألا ليت شعري هل أبیتنَّ ليلة
بواد وحولى اذخر وجليل
وهل أُرِدَن يوما ميـاه مجنة
وهل یبدون لي شامة وطفيل
هان، ای کاش میدانستم که میشود یک شب دیگر را در وادیای بگذرانم که بوتههای گیاهان خوشبوی اِذخر و جلیل اطرافم را گرفته باشند؟
و آیا روزی میشود که بر سر برکههای آب مجنه بروم؟ و آیا بار دیگر شامة و طفیل- کوههای مکه- در برابر دیدگانم نمودار میشوند؟!»
اما این همه حب وطن نتوانست این بزرگان را از هجرت در راه اسلام باز دارد.