فصل دوم: حاکم
٦١- در تعریف حکم ذکر شد که حکم، خطابِ خدای متعال است که به صورت طلب یا تخییر و یا وضع، به افعال مکلّفان تعلّق دارد و این تعریف، به این نکته اشاره دارد که در شریعت اسلام، مصدر احکام تنها خدای متعال است و بنابراین، حاکم- یعنی آن که سرچشمهی صدور حکم است- تنها خداست و هیچ حکم و شرعی غیر از آنچه که وی فرموده، وجود و اعتبار ندارد و قرآن هم به این نکته رهنمون شده و مسلمانان نیز بر آن اجماع دارند؛ خدای متعال در قرآن میفرماید: ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ [الأنعام: ٥٧]، «حکم و فرمان فقط از آنِ خداست». و نیز میفرماید: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡحُكۡمُ﴾ [الأنعام: ٦٢]، «فرمان و حکم فقط از آن خداست و بس». بر این اساس، حکم به غیرِ آنچه که خدا نازل کرده است، کفر میباشد، زیرا غیر از خدا کسی حق صدور حکم ندارد؛ خدای متعال میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٤﴾ [المائدة: ٤٤]، «هرکس برابر آنچه که خدا آن را نازل کرده است، حکم نکند، او و امثال او بیگمان کافرند». وظیفهی انبیا هم تنها تبلیغ حکم خداوند است و وظیفهی مجتهدین نیز چیزی نیست جز شناخت این احکام و کشف آنها بر مبنای مناهج و قواعد علم اصول.
٦٢- گرچه علما اجماع دارند که حاکم فقط خدای متعال است، اما در یک -و شاید بتوان گفت دو- مسأله باهم اختلاف دارند: نخست، این که آیا احکام خدای متعال فقط به واسطهی رسولان وی شناخته میشود یا این که عقل هم این امکان را دارد که در ادراک آنها مستقل عمل کند و این استقلال عقل بر چه اساسی ممکن میشود؟ دوم، این که اگر برای عقل ممکن باشد که بدون وساطت انبیا حکم خدا را درک کند، آیا این ادراک موجب ایجاد تکلیف و توابع آن، چون ثواب و عقاب در آخرت و مدح و ذم در دنیا هم میشود؟
علما در این دو مسأله اختلاف کردهاند و ما در این جا به اجمال آرای آنان را ذکر و سپس، رأی راجع از آن میان را بیان میکنیم[٦٢].
٦٣- قول اول: معتزله و گروهی از جعفریه، معتقدند که: در افعال، حسن و قبحی ذاتی وجود دارد و عقل میتواند به صورت مستقل و با نگاه به صفاتِ فعل و نفع یا ضرر، یعنی مصلحت یا مفسدهی مترتب بر فعل، حسن یا قبح بیشتر افعال را درک کند و این ادراک، متوقف بر وساطت و تبلیغ انبیا نیست، زیرا حسن یا قبح فعل دو امر عقلی- و نه شرعی- هستند، یعنی ادراک آنها متوقف بر شرع نیست و حکم خدا هم بر طبق حسن و قبحی است که عقل ما در مورد افعال درک کرده است، یا درک میکند و بنابراین، آنچه که عقل نیک و حَسن بداند، نزد خدا نیز حسن و نیک و انجام آن از انسان مطلوب است و انجامِ آن، مدح و ثواب و مخالفت با آن و عدم انجامِ آن ذم و عقاب در پی دارد و آنچه که عقل قبیح بداند، نزد خدا هم قبیح و ترک آن از انسان مطلوب است و ترک آن، مدح و ثواب و انجام آن ذم و عقاب به دنبال دارد.
بنابراین، در دیدگاهِ این افراد، احکام شرعی، فقط به صورت موافق با حسن و قبحی وارد میشوند که عقل در مورد افعال درک کرده است و پس آنچه که عقل حسن آن را درک کرده باشد، شرع نیز انجام آن را طلب میکند و ممکن نیست که ترک آن را طلب نماید و آنچه که عقل قبح آن را درک کند، شرع هم ترکِ آن طلب را میکند و ممکن نیست که انجام آن را طلب نماید و آنچه که عقل نمیتواند حسن یا قبح آنها را درک نماید، مانند آنچه در برخی از عبادات و کیفیت آنها هست، در این حالت امر و نهی شارع در مورد این نوع از افعال، حسن یا قبح آنها را معلوم و کشف میکند.
این گروه، براساس این اصل خود معتقد شدهاند که انسان قبل از بعثت انبیا یا قبل از رسیدن دعوت به وی، مکلّف است، زیرا بر وی واجب است که آنچه را که عقل حُسن آن را درک کرده است، انجام دهد و آنچه را که عقل قبح آن را درک کرده است، ترک نماید، چون که این حکم خداست و بدیهی است که تکلیف، مسؤولیت و حساب و کتاب و توابع آن چون ثواب و عقاب را نیز به همراه دارد.
٦٤- قول دوم: اشاعره- پیروان ابوالحسن علی بن اسماعیل أشعری- و فقهای موافق وی و جمهور اصولیون معتقدند که: عقل در ادراک حکم خدای متعال استقلال ندارد، بلکه لازم است که انبیا و تبلیغ آنها واسطه شده (حکم خدا را به وی اعلام نمایند) و بنابراین، در افعال، حسن ذاتیای وجود ندارد که بر خدا واجب گرداند که به آنها امر نماید و نیز در افعال، قبح ذاتیای وجود ندارد که بر خدا لازم گرداند که از آنها نهی نماید، زیرا ارادهی خدا مطلق است و مقیّد به چیزی نمیشود؛ پس حَسن و نیک آن است که شارع انجام آن را طلب کرده و قبیح آن است که شارع ترک آن را طلب کرده است و بنابراین، فعل قبل از امر و نهی شارع فاقد حسن و قبح است و فقط وقتی حسن میشود که شارع به آن امر کرده باشد و نه به دلیل حُسنِ ذاتیِ خود فعل و همچنین فقط وقتی قبیح میشود که شارع از آن نهی کرده باشد و نه به دلیل قبحِ ذاتی خود فعل و افعال، حسن و قبح خود را از امر و نهی شارع میگیرند و نه از ذات خود.
این گروه، بنابراین اصل خود، معتقد شدهاند که قبل از بعثت انبیا، خدای متعال در مورد افعال هیچ حکمی ندارد و مادامی که پیامبری جهت تبلیغ احکام خدای متعال به مردم مبعوث نشده باشد، حکمی برای افعال آنان ثابت نمیشود و بنابراین، نه چیزی بر آنان واجب است و نه چیزی بر آنان حرام است و چون حکمی وجود ندارد، تکلیفی هم وجود ندارد و چون تکلیفی وجود ندارد، حساب و کتاب و مدح و ثواب و ذم و عقابی نیز وجود ندراد.
٦٥- قول سوم: دیدگاه أبومنصور ماتردیدی و مذهب محققین حنفی مذهب و برخی از اصولیون و گروهی از جعفریه و برخی دیگر، این است که: افعال دارای حسن و قبحی هستند که عقل میتواند آن را در بیشتر افعال بنابر صفاتِ فعل و مصالح و مفاسد مترتب بر آنها درک نماید، لکن از حَسن بودنِ فعل برحسب ادراکِ عقل، لازم نمیآید که شرع هم به آن امر کند و از قبیحبودن فعل حسب ادراک عقل، لازم نمیآید که شرع نیز از آن نهی نماید، زیرا عقل انسانها هرچه هم رشد یابد، باز قاصر است و هر قدر هم دامنهاش وسیع شود، باز ناقص است و بنابراین، میتوان همین را گفت که: حُسنی که در یک فعل وجود دارد و عقل آن را درک میکند، به این فعل صلاحیت آن را میدهد که شرع نیز به آن امر میکند و قبحی که در یک فعل وجود دارد و عقل آن را درک میکند، فعل را شایستهی این قرار میدهد که شارع هم از آن نهی نماید، اما نباید گفت که حسن و قبح- درک شده از جانب عقل- هستند که موجب این میشوند که شارع به آنها امر و نهی نماید.
این گروه بنابراین اصل، معتقد شدهاند که: حکم خدای متعال بدون وساطت انبیا و بدون تبلیغِ ایشان درک نمیشود و بنابراین، قبل از بعثت انبیاء و قبل از رسیدن دعوت، خدای متعال در افعال بندگان حکمی ندارد و چون حکمی وجود ندارد، تکلیفی هم وجود ندارد و چون تکلیفی وجود ندارد، ثواب و عقابی نیز در کار نیست.
[٦٢]- نک: مرقاة الوصول وحاشیة الإزمیری، ١/ ٢٧٦ به بعد؛ مسلم الثبوت و شرح آن فواتح الرحموت، ١/ ٢٥ به بعد؛ المستصفی، غزالی ١/ ٥٥؛ إرشاد الفحول، شوکانی، ص ٦ به بعد؛ التوضیح و شرح آن التلویح ١/ ١٧٢ به بعد. در اصول جعفریه هم نک به: القوانین، ابوالقاسم جیلانی؛ الفصول فی الاصول، شیخ محمد حسین بن محمد رحیم؛ تقریرات النائینی، ٢/ ٣٤ به بعد؛ الأرائك، شیخ مهدی، ص ١٣٠ به بعد.