تقلید از مذاهب
٣٧٠- مذاهب اسلامی مدارسی فقهی هستند که به نامِ مؤسسان آنها معروف شدهاند و مؤسسانِ این مذاهب نیز مجتهدانی بزرگ هستند که علم و اجتهاد و صلاحیت و تقوای آنان مورد گواهی و تصدیق است. برخی از این مذاهب با مرگِ اصحابشان از بین رفتهاند و از آرا و اقوالِ آن، فقط همان چیزی باقی مانده است که در کتابهای فقهیِ خلاف (تطبیق) میبینیم و از جملهی این مذاهبِ از میان رفته، میتوان به مذهب أوزاعی و سفیان ثوری و غیر آن دو اشاره نمود. برخی دیگر از مذاهب هم هستند که تا به امروز باقی ماندهاند و پیروانی و کتابهایی دارند که بیانگر اقوال فقهای این مذاهب است. حال، آیا تقلید از این مذاهب جایز است؟
در مباحث قبلی ذکر شد که: بر مجتهد واجب است که احکام را به طریق نظر و اجتهاد از مثابه اصلی احکام برگیرد و بشناسد و تقلید برای وی جایز نیست، اما کسی که عاجز از اجتهاد است بر وی واجب است که از علما سؤال نماید. سؤالکردن از علما هم، گاهی به صورت شفاهی است و گاهی، با رجوع به اقوال آنان در کتابهای مورد وثوقی که اقوال آنان را بیان و به صورت صحیح نقل میکنند. بنابراین، برای عامی جایز است که از مذاهبِ معروفی که تا به حال وجود دارند و به صورتی صحیح به ما رسیدهاند تبعیت نماید؛ لکن لازم است که این نکات را در ذهن داشته باشیم:
١. مذاهب اسلامی مدارسی فقهی برای تفسیرِ نصوص شریعت و استنباط احکام از آنها هستند و بنابراین، این مذاهب روشهایی فقهی هستند در استنباط و شناخت احکام و نه شرع جدیدی هستند و نه چیزی غیر از اسلام.
٢. شریعت اسلامی -که فقط همان نصوص قرآن و سنّت است- بزرگترین و وسیعتر از هر مذهبی است و هیچ مذهبی بزرگتر و وسیعتر از آن نیست.
٣. شریعت اسلامی بر هر مذهبی حجّت است، ولی هیچ مذهبی بر شریعت اسلامی حجّت نیست.
٤. مجوز اتباع از این مذاهب آن است که این مذاهب مظنهی شناساندنِ احکام شریعت به پیروانِ خود هستند، یعنی مظنهی شناخت پیدا کردنِ ما نسبت به حکم نازل شدهی خدا در قرآن یا سنّت هستند و پس، اگر معلوم شد که فلان مذهب در یک مسأله به راهِ خطا رفته است و راه درست در آن مسأله در مذهب دیگری است و درستیِ جهتگیریِ این مذهب هم به صورتی کافی، روشن و آشکار است، در آن صورت بر پیروِ مذهب اول واجب است که در این مسأله از مذهب خود برگشته، به قولِ درست روی آورد.
٥. برای پیروِ یک مذهب معین جایز است که در برخی از مسایل از مذاهب دیگر غیر از مذهب خود تبعیت نماید، زیرا هیچ الزامی در تقید به همهی اجتهادات این مذهب بر وی نیست، البته به این شرط که این امر (قبولِ رأیِ یک مذهبِ دیگر) باید با توجّه به دلیلی باشد که وی را در این مسایل به رو آوردن به مذهبِ دیگری خوانده است، کما این که چنین فردی این مجوز را هم دارد که در موردِ حکم شرعیِ هر مسألهای از مسایل، از هر فقیهی از غیرِ مذهبِ خود سؤال و به فتوای وی عمل نماید.
٦. بر مقلد واجب است که خود را از تعصب نکوهیده نسبت به مذهب پاک گرداند، زیرا مذهب نه تجزیهی اسلام هستند و نه ادیانی که اسلام را نسخ نمایند، بلکه اینها فقط روشها و وجوهی در تفسیر و فهم شریعت بوده، روزنههایی برای نگریستن به اسلام و روشهایی در بحث و تحقیق و فهم و اسلوبهای علمی در استنباط هستند و قصد همهی آنها هم شناختِ احکام نازلشدهی خدای متعال و شرع اوست.
٧. ما به خاطر اختلاف مذاهب دلتنگ و نگران نمیشویم، زیرا اختلاف در فهم و استنباط امری طبیعی است، چه اختلاف از لوازم عقل بشر است، زیرا عقلها و احساسات و فهمها قطعاً باهم اختلاف دارند و به همین دلیل هم، در استنباط و فهم نیز حتماً باهم اختلاف مییابند. حتی ما به این اختلاف علمیِ فقهیای که برای ما ثروتِ فقهی گرانبهایی به ارث نهاده است، افتخار میکنیم و آن را از دلایلِ رشد و بالندگی و حیاتِ فقه و نیز از دلایلِ وسعتِ اندیشهی فقهای بزرگ خود و اقدام آنان به انجام واجبات و مسؤولیتهای خویش در خدمت به شریعتِ تابناک اسلام میدانیم.
٨. در نهایت، بر ما واجب است که قدرشناسِ مجتهدان این مذاهبِ مختلف باشیم و به آنان احترام بگذاریم و مورد تکریم قرار دهیم و با آنان با ادب رفتار کنیم و برایشان دعای خیر کنیم و اعتقاد داشته باشیم که آنان، چه در اجتهادات خود به خطا رفته و چه راه صواب گرفته باشند، مأجور هستند و همانگونه که خدا به ما آموخته است، بگوییم: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾ [الحشر: ١٠]، «کسانی که بعد از مهاجران و انصار به دنیا میآیند، هم میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمانآوردن بر ما پیشی گرفتهاند، بیامرز و هیچ کینهای نسبت به مؤمنان در دلهای ما قرار مده. پروردگارا! تو دارای رحمت و رأفتِ فراوان هستی».