مقدمه
٢٥٢- چنان که قبلاً هم اشاره شد، این قواعد مربوط به الفاظ نصوص از جهتِ افادهی معانی به وسیلهی آنهاست و احاطه بر این قواعد هم، مستلزم آگاهی از اقسام لفظ از لحاظ معنا و شناخت فروع و تقسیماتِ مندرج در تحت هر قسمت است.
اصولیون، لفظ را از لحاظ معنا و رابطهی لفظ با آن، به چهار دسته تقسیم میکنند:
١. به اعتبار وضع لفظ برای معنا، به خاص، عام و مشترک تقسیم میشود.
٢. به اعتبار استعمال لفظ در معنیِ وضع شده برای آن یا در غیر آن، به حقیقت و مجاز و صریح و کنایه تقسیم میگردد.
٣. به اعتبار دلالت لفظ بر معنی، یعنی از حیث وضوح و خفای معنا از لفظ مستعمل در آن معنا، به ظاهر، نص، مفسر، محکم، خفی، مجمل، مشکل و متشابه تقسیم میشود.
٤. به اعتبار کیفیتِ دلالت لفظ بر معنای مستعمل در آن و راههای فهم معنا از لفظ که بر اساسِ این اعتبار، دلالت لفظ بر معنا یا به طریقِ عبارت است و یا به طریق اشاره و یا دلالت و یا اقتضاء.
در مباحث آتی، به ترتیب مذکور، در مورد هریک از این اقسام در بحث جداگانهای سخن به میان خواهد آمد، زیرا ترتیب طبیعی هم همین است، چه لفظ، در ابتدا، معنا را روشن میسازد و سپس، در معنا استعمال میشود و سپس، دلالتِ آن بر معنا از جهت وضوح و خفاء مورد بررسی قرار میگیرد و سپس، در مورد راههای شناخت معنا -واضح باشد یا خفی- بحث میشود.