تعریف اجماع
١٦٣- اجماع، در لغت به معنی عزم و تصمیم بر یک چیز است، مانند این حدیث که میفرماید: «لَا صِيَامَ لِمَنْ لَمْ يُجْمِعِ الصِّيَامَ مِنَ اللَّيْلِ»، «کسی که شب تصمیم به انجام روزه نگیرد و نیت آن را نکند، روزهاش صحیح نیست». وقتی گفته میشود: «أَجْمَعَ فُلَانٌ عَلَى الْأَمْرِ» بدین معناست که بر آن عزم کرده و بدان تصمیم گرفته است. از دیگر معانی آن اتفاق است، مانند این آیه که میفرماید: ﴿فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَكُمۡ وَشُرَكَآءَكُمۡ﴾ [يونس: ٧١]، «پس همراه با معبودهایتان قاطعانه تصمیم خود را بگیرید». نیز، گفته میشود: «أَجْمَعَ الْقَوْمُ عَلَى كَذَا»، یعنی قوم، با قاطعیت و عزم و تصمیم بر فلان کار توافق کرد. حصول اجماع، با این معنی، فقط از طرف بیشتر از یک نفر متصور است، برخلاف معنی اول که حصول آن از یک نفر هم صحیح و متصور است.
و در اصطلاح اصولیون، اتفاقنظر مجتهدین امّت اسلامی در عصری از عصرها بعد از وفات رسول خدا بر یک حکم شرعی است[١٩٥].
١٦٤- بر این تعریفِ اصطلاحی از اجماع، چند چیز مترتب میشود:
١. به اتفاقنظرِ غیر مجتهدین توجّه نمیشود.
و «مجتهد» کسی است که کلمهی استنباط احکام از ادلّهی تفصیلی آنها در او پدید آمده است. مجتهد را گاهی «فقیه» هم مینامند، همانطور که مجتهدین را اهل حل و عقد و اهل رأی و اجتهاد و علمای امّت نیز مینامند[١٩٦]. غیرِ مجتهد، کسی است که قدرت استنباط احکام را ندارند، مانند عامی یا کسی که گرچه به یک فن یا علوم دیگر، چون پزشکی یا هندسه علم دارد، اما به علوم شرعی علمی ندارد.
٢. منظور از اتفاق مجتهدین، توافق همهی مجتهدین است و بنابراین، اجماع مردم مدینه یا اهل حرمین، مکه و مدینه، یا اجماع یک گروه معین کفایت نمیکند[١٩٧] و هیچیک از این اجماعات، اجماعِ اصطلاحی مورد نظر به حساب نمیآید. جمهور اصولیون معتقدند که: مخالفت یک نفر از مجتهدان هم به اجماع زیان میزند و سبب عدم انعقاد اجماع میشود؛ اما برخی گفتهاند که: مخالفت یک یا دو و یا سه نفر زیانی ندارد و سبب عدم انعقاد اجماع نمیگردد. عدهای دیگر هم معتقدند که توافق اکثریتِ مجتهدان، گرچه اجماع به حساب نمیآید، اما حجّت به شمار آمده، تبعیت از آن لازم است، زیرا توافق اکثریت مشعِر به این است که حق با آنان است و دلیل قاطع یا راجحی وجود دارد که آنان را به این اتفاقنظر سوق داده است، زیرا در چنین مواردی، عادتاً نادِر است که دلیل مخالف راجح باشد[١٩٨].
به نظر ما، بنابر مقتضای تعریف، راجح این است که اتفاق باید از طرف همهی مجتهدان بدون هیچ استثنایی باشد و حتی اگر یک نفر هم مخالف باشد، اجماع منعقد نمیشود و در صورتی هم که اجماع موجود نباشد، نه حجّتی وجود دارد و نه الزامی در تبعیت از آن، زیرا کثرت افراد موافق نمیتواند دلیل قاطعی بر درستیِ (رأی آنان) باشد، چون که گاهی رأی اکثریت خطا بوده، حق با اقلیت است. البته اگر رجحانِ دلیلِ مخالف برای ما روشن نگردد، گاهی به رأی اکثریت تن داده شده و به این اعتبار که رأیی اجتهادی و اولی به قبول است، به آن عمل میشود.
٣. شرط مجتهدین آن است که باید مسلمان باشند، زیرا ادلّهی دال بر حجّت اجماع بیانگر این هستند که واجب است اجماعکنندگان از امّت اسلامی باشند، علاوه بر آن که موضوعِ اجماع اموری شرعی است که مبتنی بر عقیده و یا متصل و مربوط به عقیده و یا متفرع از آن است.
٤. اتفاق مجتهدین باید در لحظهی اجتماع آنان بر حکم مسأله محقق شود و بنابراین، انقراض عصر شرط نیست، یعنی شرط این نیست که مجتهدانی که اجماع با آنها حاصل شده است، در حالی بمیرند که بر همین رأی خود مصر باشند و بنابراین، نه رجوع برخی از آنها از رأی خود و نه ظهور مجتهدی دیگر که در وقت اجماع وجود نداشته است و مخالف حکمِ مجتهدانِ اجماعکننده است، هیچکدام اشکالی بر اجماع وارد نمیکند.
برخی از اصولیون معتقدند: انقراض عصر برای تحقق اجماع شرط است، زیرا ممکن است که برخی از اجماعکنندگان از رأی خود برگردند.
رأی گروه اول راجح است، زیرا ادلّهی دال بر حجیتِ اجماع انقراض عصر را موجِب شدهاند و فقط اتفاقنظر مجتهدان شرط است. پس هرگاه مجتهدینِ یک عصر بر حکم واقعهای توافق کردند، اجماع ایجاد شده است و اتباع از آن واجب است و دیگر با رجوع برخی از اجماعکنندگان از رأی خود و یا با ظهور مجتهدی دیگر که رأی دیگری دارد، نقض نمیشود.
٥. اتفاق مجتهدین باید بر یک حکمِ شرعی، مانندِ وجوب و حرمت و ندب و مانند آنها باشد و اجماعها بر مسایل غیر شرعی، مانند مسایلِ ریاضی یا پزشکی و یا لغوی، اجماعِ شرعیِ مورد نظر نیست.
٦. اجماع وقتی معتبر است که بعد از وفات رسول خدا ج صورت گرفته باشد. بسیاری از اصولیون این قید را در تعاریف خود ذکر کردهاند و ما نیز آن را برگزیدهایم؛ برخی از اصولیون میگویند: این امر شرط نیست، چون که درست و جایز هم هست که در عصر رسول خدا ج بر حکم مسألهای اجماع شود و در این صورت، دلیلِ آن حکم، اجماع و موافقت رسول خدا ج شود؛ ولی به نظر من این رأی مورد قبول نیست، زیرا با وجود رسول خدا ج دیگر نیازی به اجماع نیست، چرا که آنچه که معتبر است، قول رسول خدا و موافقت ایشان است، چون که ایشان مصدر تشریع هستند؛ پس اگر در عصر ایشان اجماع حاصل گردید، در این صورت، پیامبر ج یا موافق آن هستند و یا مخالف آن؛ اگر مخالف آن باشند، دیگر اجماع آنان معتبر نیست و اگر ایشان موافق آن باشند، موافقت ایشان است که معتبر است و بنابراین، ما دلیل قابل قبولی برای اعتقاد و به وقوع اجماع در عصر رسول خدا نمییابیم و به همین دلیل، به آن قایل نمیشویم.
[١٩٥]- آمدی، ٤/ ١١٥. برخی از علمای شیعه در تعریف اجماع گفتهاند که: اجماع اتفاق نظر امّت محمد بر امری از امور است، یا اجتماع مجتهدین این امّت در عصری از عصرها بر یک امر است. الارائک، ص ١٧٦.
[١٩٦]- المسودة، ص ٣٣١.
[١٩٧]- السمودة، ص ٣٣١.
[١٩٨]- أصول الفقه، استاد خضری، ص ٣٣٧.