آداب ملاقات و اجازه گرفتن
۱- خداوند متعال میفرمایند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٢٧ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِيهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤۡذَنَ لَكُمۡۖ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡكَىٰ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ ٢٨ لَّيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ مَسۡكُونَةٖ فِيهَا مَتَٰعٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَكۡتُمُونَ ٢٩﴾[النور: ۲٧-۲٩].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خانههایی که خانههای شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این برای شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسی را در آن نیافتید، پس داخل آن مشوید تا به شما اجازه داده شود؛ و اگر به شما گفته شود: «برگردید»، برگردید که آن برای شما سزاوارتر است، و خدا به آنچه انجام میدهید داناست. بر شما گناهی نیست به خانههای غیر مسکونی که حق استفاده از آنها را دارید بدون اجازه داخل شوید و خداوند میداند آنچه را آشکار میکنید و آنچه را پنهان میدارید.»
۲- خداوند با این آداب شرعی درباره اجازه گرفتن، بندگان مؤمنش را تربیت میکند و به آنان فرمان میدهد که حقِ وارد شدن به خانه دیگران را ندارند، مگر این که پیش از وارد شدن اجازه بگیرند و پس از آن سلام کنند. مسلمانان شایسته است که سه بار کسب اجازه کنند، اگر به او اجازه داده شد وارد شود و گرنه برگردد. همچنان که در روایت صحیح آمده است که ابوموسی هنگامی که سه بار از عمرساجازه گرفت، اما به او اجازه داده نشد، برگشت. سپس عمر گفت: آیا این صدای عبدالله بن قیس نبود که اجازه ورود میخواست؟ به او اجازه ورود بدهید. آنگاه دنبال او رفتند؛ اما متوجه شدند که رفته است. هنگامی که دوباره بازگشت عمرسگفت: چرا برگشتی؟ گفت: سه بار اجازه ورود خواستم اما به من اجازه ندادید و من از رسول خدا جشنیدهام که فرمودند:
«أذا استأذن أحدكم ثلاثاً ولم یؤذن له فلینصرف»«متفق علیه»
«اگر کسی از شما سه بار اجازه گرفت،اما به او اجازه داده نشد، باید برگردد.»
عمرسگفت: باید دلیل بیاوری و گرنه تو را کتک خواهم زد. آنگاه ابوموسی به نزد گروهی از اعیان انصار رفت و گفتهی عمرسرا برایشان نقل کرد. آنها گفتند: جز کمسن و سالترین فرد ما کسی برای تو گواهی نمیدهد. آنگاه ابوسعید خدری با وی نزد عمر رفت و حقیقت موضوع را به وی گفت. عمر گفت: تجارت در بازار باعث شد که من از این حدیث غافل شوم.