داستان کبوتران در حمام
استاد عبدالصبور شاهین تعریف میکرد که چند کبوتر را در داخل قفس از روستا به عنوان هدیه برایش آورده بودند. او آنها را در حمام گذاشت یکی از کبوترها از پنجره حمام پرواز و فرار کرده در آن روز باران شدیدی میبارید. او نیز برای جلوگیری از فرار بقیه کبوتران پنجره را بست. اما کبوتران در حمام به انتظار دوستشان اعتصاب غذا کردند سپس از دو روز پنجره حمام را برای عوضکردن هوای حمام باز کردند. ناگهان کبوتر سرگردان به سرعت بازگشت و به شدت روی کف حمام فرود آمد. کبوتران دیگر به گرمی خاص و عجیبی از او استقبال کردند. او به همه سلام کرد و همه را در آغوش کشید. سپس همه با هم رفتند تا در سرزمین حمام، با هم غذا بخورند.