آسودن در باغهای محبت
أنا في الغربة أبکی ما بکت عین غریب
من در غربت چنان گریه میکنم که چشم هیچ انسان غریبی چنین نَگِریسته است.
لم أکن یوم خروجی من بلادی بمصیب
به طوری که در هنگام خروج از کشورم چنان ناراحت نبودم.
عجبا لی وترکی وطناً فیه حبیب
من تعجب میکنم که میتوانم کشورم را که محبوبم در آن است ترک کنم.