(۸) تسلط بر زبان عربی
قرآن مجید به زبان عربی است، و برای استفاده از آن راهی جز یادگیری زبان عربی وجود ندارد؛ البته این نکته را نباید فراموش کرد که زبان عربی قرآن مجید از چنان معیار بالای برخوردار است که جمع بزرگی از علمای اسلام فصاحت و بلاغت قرآن را اعجاز اصلی آن دانستهاند؛ بنابراین، برای درک معنای الفاظ قرآن مجید و حل جملات و عبارت آن نباید بر معلومات سطحی اکتفا و اعتماد نمود، بلکه باید در نظر گرفتن لغت عرب و عالیترین شیوههای بلاغی مورد توجه قرار گیرد تا بتوان از مفاهیم قرآن به نحو احسن استفاده کرد و در این رابطه تذکرات ذیل قابل توجهاند:
۱- علما برای تشریح الفاظ قرآن مجید دو روش انتخاب نمودهاند:
بعضی از آنها تمام الفاظ قرآن را جمعآوری کرده و شرح دادهاند و آن را به نام مفردات القرآن نامگذاری کردهاند، مثلاً مفردات القرآن امام راغب اصفهانی.
و جمعی دیگر تنها بر حل لغات مشکل قرآن اکتفا کردهاند و آن را به غریب القرآن مسمّی نمودهاند.
و در این فن علمای نحو و ادب کتابهای زیادی نوشتهاند ولی در این مورد ابن درید (م ۳۲۱ هـ) و شاگردانش عزیزی از دیگران بیشتر کوشش و تحقیق نمودهاند، چنانکه استاد و شاگرد ۱۵ سال را صرف جمعآوری و تدوین غریب القرآن کردهاند.
۲- در قرآن مجید یک لفظ در مواضع متعددی بکار رفته و معانی مختلفی دارد که علمای بلاغت آن را مشترک مینامند ولی در مباحث علوم قرآنی بر آنها «نظایر» اطلاق میشود و بسا الفاظ چنین هستند که در موقعیتهای مختلفی بکار میروند اما در هر مرحله یک معنی از آنها استنباط میشود که کارشناسان علوم قرآنی آن را جمله «وجوه» میگویند.
دانستن وجوه و نظایر برای درک معانی قرآن بسیار مهم و ضروری است تا در فهم معانی قرآن اشتباهی پیش نیاید.
و بنابراین، علمای اسلامی در توضیح و تحقیق وجوه و نظایر قرآن کتابهای مستقل نوشتهاند و رساله «معترک القرآن فی مشترک القرآن» حافظ جلالالدین سیوطی در همین فن است.
۳- برای ارتباط اجزای کلام و نسبت آن با جمله در زبان عربی اِعراب بکار رفته است، و به وسیله آن در زبان عربی فاعل، مفعول، مضاف، مضافالیه، حال، تمیز و غیره تشخیص داده میشوند.
پس واضح است که برای فهم معنی قرآن دانستن اِعراب بسیار مهم و ضروری است.
۴- علما با در نظر داشتن این نیاز مبرم دربارۀ اِعراب قرآن کتابهای بیشماری نوشتهاند که اعراب هر سوره را به ترتیب به طور کامل تحقیق کردهاند.
۵- لفظ اگر در معنایی که برای آن وضع شده بکار رود حقیقت نامیده میشود و اگر بنابر مناسبتی به غیرمعنای که بر آن وضع شده بکار رود و از اراده معنای اصلی جلوگیری شود «مجاز» گفته میشود.
در قرآن مجید مجازهای متعددی بکار رفته که دانستن آنها برای مفسر ضروری است.
علمای اسلامی در این فن کتابهای مستقلی بنام مجاز القرآن نوشتهاند بهترین کتابی که در این فن وجود دارد کتاب، «الإشارة إلى الإیجاز فی بعض أنواع المجاز»تألیف سلطان العلماء عزالدین بن عبدالسلام (م ۶۰۶ هـ) میباشد که آیات قرآنی را با نقد کامل مورد بررسی قرار داده است [۴٧].
۶- بسیاری از معانی و مفاهیم به ظاهر قابل درک نیستند و نیاز به توضیح و تشریح مفصلی دارند ولی سادهترین راه فهم این مفاهیم تشبیه است که بین مفاهیم و معانی معلوم مشابهتی برقرار شود تا مخاطب از وجه اشتراکشان در یک یا چند صفت به هدف مورد نظر که همان درک معانی و مفاهیم مبهم است برسد که این را تشبیه میگویند و در برخی آیات قرآن مجید نیز تشبیه بکار رفته است.
بحث تشبیهات در تمام کتابهای فن بیان و فن معانی القرآن، اعجاز القرآن و مجاز القرآن به صورت کامل آورده شده است.
٧- در قرآن مجید مادۀ یک کلمه در ابواب مختلفی بکار میرود و هر صورت آن معنی خاصی دارد.
و در این مورد بر اساس قاعده کلی میتوان گفت، که بسا مدّ و تکرار الفاظ، شدت و قوت آن در معنا اهمیت بسزایی دارد.
چنانکه نویسنده کتاب طراز میگوید: قوت و قدرت معنا بنابر قوت و قدرت الفاظ است و آن هم به تغییرات و تصرفات صیغههای مختلف برمیگردد و اگر نه در ازدیاد و کم شدن الفاظ هیچ فایدهای وجود ندارد.
بنابراین، جهت قوت معنا ازدیاد الفاظ ضروری است [۴۸].
جهت بیان مقصود چند مثال آورده شده است، مثلاً: بین کلمۀ: «علاَّم الغیوب» و «عالم الغیب»بسیار فرق وجود دارد چون علام به معنی بسیار دانا و عالم به معنای داناست، همچنین قدرت معنایی که در: ﴿يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾[البقرة: ۲۲۲]. [۴٩]وجود دارد تابئین و طاهرین یافته نمیشود؛ زیرا تواب برای کسی که همه توبه میکند بکار میرود و تائب فقط به توبهکننده اطلاق میشود [۵۰].
۱- در آیه: ﴿فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن يَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا﴾[الكهف: ٩٧]. «پس [یأجوج و مأجوج] نتوانستند که بر آن [سدّ] چیره گردند و [نیز] نتوانستند سوراخى در آن پدید آورند».
بنابر ازدیاد الفاظ در معنی تغییراتی واقع شده است زیرا فقط «ت» از حروف شدت است و از آن معلوم میگردد که برای امر بسیار مهم و کار دشوار کلمه «اِستطاع» بکار برده میشود و برای کار سهل و آسان «اسطاع».
زیرا ﴿فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن يَظۡهَرُوهُ﴾یعنی: بنابر ضعف و ناتوانیشان بر او غالب شدند و ﴿وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا﴾چون خیلی سخت و سفت بود نتوانستند آن را سوراخ کنند [۵۱].
۲- در آیه مبارکه: ﴿عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ﴾[البقرة: ۱۸٧]. آوردن کلمه «تختاتون» از باب افتعال بجا و پرمعناست؛ زیرا از ظاهر آیه چنین معلوم میشود که اصحابشمرتکب خیانت شدهاند، و برخی از فرقههای ضاله و گمراه به استناد از آیه اصحاب پیامبر ج را مورد طعن و تشنیع قرار میدهند ولی اگر لغت مورد بررسی قرار دهیم، به اعجاز قرآن اعتراف میکنیم؛ زیرا «اختیان» ارادۀ خیانت را میگویند.
یعنی، تصور و خیال خیانت اختیان گفته میشود، و کلمهای که به معنای خیانت کردن بکار میرود تخونون است نه تختاتون، و تصور و خیال خیانت سخن بسیار بدی نیست.
زیرا، خداوند متعال فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ﴾[يوسف: ۵۳].
«بیگمان نفس به کارهای بد امر میکند» [۵۲].
خلاصه اینکه قصد فعل با صدور فعل یکی نیست، و اشارۀ قرآن مجید به سوی قصد و اراده عمل است نه صدور و انجام آن. بنابر این، آیه در باب مناقب صحابه کرامشآورده میشود که با وجود اراده و قصد، خیانت عملی از آنان انجام نگرفت.
۳- خداوند متعال لطف و کرم خویش را چنین اظهار میفرماید که: ﴿لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ﴾[البقرة: ۲۸۶]. [۵۳]یعنی: در مقابل کارهای خیر به او پاداش نیکو و ثواب میرسد و هرگاه عمداً مرتکب گناهی شود سزا داده میشود.
بنابراین، با ازدیاد «ت» در کلمه کسب این فاصله بسیار بزرگ ایجاد شد در حالی که هر دو کلمه از یک ماده هستند لیکن چون اکتسبت از باب افتعال آمده در آن قصد و اراده ضروری است [۵۴].
۴- در قرآن نسبت به حضرت زکریا÷ آمده است:
﴿وَسَيِّدٗا وَحَصُورٗا وَنَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٣٩﴾[آل عمران: ۳٩]. [۵۵]و کلمه «الحصر» یعنی از چیزی منع شده، و حصور از آن مشتق شده است، ولی صیغه مبالغه است. بنابراین، معنای آن باحصر کاملاً متفاوت است، چنانکه علامه خفاجی میفرماید: «حصور» صیغه مبالغه است، و مبالغه فقط در افعال اختیاری یافته میشود پس حصور یعنی با وجود قدرت و توانایی خود را باز داشتن، و از این معلوم میشود که حضرت زکریا ÷ مجبوراً محصور و ممنوع نبود بلکه با اختیار خویش از آنچه مراد دلش بود خود را باز داشت.
۵- در سوره مبارکه قدر آمده است که:
﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ﴾[القدر: ۴].
«در این شب ملائکه نازل میشود».
و تنزّل از باب تفعّل است و خاصیت آن تدریج است یعنی کامل گشتن چیزی اندک اندک.
نویسندۀ فتوحات الهیه میفرماید: از ظاهر آیه معلوم میشود که در این شب تمامی فرشتگان به دنیا میآیند و روشن است که نسبت به نزول فرشتگان در این شب هیچ تردیدی وجود ندارد ولی با استفاده از کلمه تنزل نوعین و چگونگی نزول فرشتگان را مشخص نموده است که آنها یک، یک و تنها نازل نشده بلکه گروه، گروه مانند حجاجی که به کعبه روی میآورند نازل میشوند [۵۶].
۶- خداوند متعال دربارۀ منافقان میفرماید:
﴿وَجَآءَ ٱلۡمُعَذِّرُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ﴾[التوبة: ٩۰]. [۵٧]و نفرمود: «ومعتذّرون» دو کلمه خیلی با هم فرق دارند.
زیرا، معذّر برای شخصی بکار برده میشود که معذور نباشد و خودش را به ناحق معذور بداند ولی کلمه متعذر برای شکی که عذر موجه و غیر موجهی دارد استفاده میشود و قرآن مجید از کلمه معذرون استفاده کرد و این امر را ثابت کرد که منافقین در حقیقت معذور نیستند [۵۸].
٧- ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ﴾[البقرة: ۱۸۴]. مباحث تفسیری علما پیش روی ماست، ولی اگر درآمدن کلمه ﴿يُطِيقُونَهُۥ﴾از باب افعال توجه شود بحث خیلی آسان میشود.
یکی از خاصیتهای باب افعال سلب مأخذ است پس معنای ﴿يُطِيقُونَهُۥ﴾یعنی لایطیقونه و بر مفهوم آیه چگونه اشکالی وارد نمیشود یعنی: «کسانی که توانایی روزه گرفتن را ندارند فدیه بدهند».
نویسنده لسان العرب میفرماید: طوق و أطاقه یعنی با وجود تحمل مشقات توانایی داشتن، پس مفهوم آیه چنین میشود که: «آنانی که با وجود تحمل مشقات و سختیها توانایی روزه را دارند به جای روزه فدیه بدهند».
در شرح سنن ابیداود ذیل تفسیر آیه مذکور تأیید این مطلب شده است که اشخاصی که با تحمل مشکلات و مشقتها توانایی روزه گرفتن را دارند میتوانند روزه نگیرند و به جای آن فدیه بدهند.
***
[۴٧] اثر صلات بر معنای آن از آیه ﴿وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِكُمُ ٱلۡبَحۡرَ﴾[البقرة: ۵۰] «آنگاه که ما دریا را برایتان شکافتیم» معلوم میشود چنانچه ظاهراً اعتراض میشود که قرآن مجید به بنیاسرائیل زمان پیامبر جچنین خطاب میکند حال آنکه این واقعه به اسلاف و گذشتگان آنها وابسته است، در پاسخ این اشکال جوابهای متعددی گفته شده است، ولی مناسبترین پاسخ را صاحب تفسیر روح المعانی داده است که اگر صله لکم بود آنگاه اعتراض مورد نظر درست بود ولی صله «ب» یعنی بکم است، و هدف از آن یعنی برای اسلاف شما دریا را شکافتیم پس با تغییر صله هیچگونه اشکالی وارد نیست. (روح المعانی، ۱-۲۱۲). [۴۸] کتاب الطراز، ۲/۱۶۳. [۴٩] یعنی: «به راستى خداوند توبه کنندگان و پاک شوندگان را دوست مىدارد». [۵۰] کتاب الطراز، ۲/۱۶۳. [۵۱] التاج المکلل، ۲/۲. [۵۲] المفردات فی غریب القرآن للرّاغب، ۱۶۳. [۵۳] بقره: ۲۸۶، یعنی: «[هر کس] آنچه [از کارهاى نیک] که انجام دهد، به سود اوست و [هر] آنچه [از گناهان که به عمد] مرتکب شود به زیان اوست». [۵۴] کتاب الطراز، ۲/۱۶۴-۱۶۵. [۵۵] یعنی: «و سرور و خویشتندار [از رغبت به زنان] و پیامبرى از نیکوکاران است». [۵۶] شرح شفاء للشبهات، ۵۶۵. [۵٧] «و عذر خواهان از بادیهنشینان آمدند تا به آنان اجازه داده شود». [۵۸] الجمل، ۴/۵۶۶.