(۱۲) ردّ اعتراضات مستشرقین
مستشرقین که پیشرفتهای علمی، تحقیقی آنان، افکار و اذهان بعضی از مسلمانان را متأثر کرده است، بسا اوقات در عداوت و مخالفت با دین اسلام چنان شیوهای ابلهانه و سادهلوحانهای را بکار میبرند که از آن یک فرد عادی با معلومات سطحی را خنده میگیرد.
چنانکه بیمایگی علمی محقق و مستشرق آلمانی نولد یکی از این نظریهاش ثابت میگردد که میگوید: قرآن نوشته و تألیف حضرت محمد ج است.
یا انسائیکلوپیدیا انگلیسی پس از مطالعۀ سطحی قرآن، نسبت به حضرت محمد ج مینویسد: در مورد اعراب آگاهی داشته است ولی بیخبری او (در اصل عبارت جهالت او) با بیان جریانات غیر اعراب ثابت میگردد.
و به طور مثال، اعتراضش را چنین مطرح میکند: حضرت محمد ج حاصلخیزی اراضی مصر را وابسته به باریدن باران دانسته در صورتی که تقریباً در آنجا اصلاً باران نمیبارد و سرسبزی مصر با آب رودخانۀ نیل است.
اصل جریان از این قرار است که زمانی که حضرت یوسف÷ در مصر زندان بود، پادشاه مصر خواب دید که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه سبز را هفت خوشه خشک.
خواب پادشاه مصر را حضرت یوسف÷ ، تعبیر کرد که قرآن آن را اینگونه بیان میکند.
﴿قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِينَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تَأۡكُلُونَ٤٧ ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ سَبۡعٞ شِدَادٞ يَأۡكُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ٤٨ ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَامٞ فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِيهِ يَعۡصِرُونَ٤٩﴾[يوسف: ۴٧-۴٩].
«گفت: شما باید هفت سال پیاپی بکارید و آنچه را درو میکنید آن را در خوشهاش بگذارید جز اندکی که میخورید پس از آن هفت سال سخت (قحطی) میشود که آنچه را اندوختهاید از بین میبرند (میخورند) به جز مقدار اندکی که شما آن را حفظ میکنید سپس بعد از آن سالی فرامیرسد که بارانها فراوان برای مردم بارانده و به فریادشان رسیده میشود و در آن شیره میگیرند».
در این تعبیر کلمۀ (یغاث) بکار رفته است که عموماً به معنی بارانده میشود، میآید ولی از نظر مستشرق آلمانی خبر بارانهای فصلی مصر نعوذبالله دلیل بر نادانی صاحب قرآن است.
بسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی است!
انسان نادان با چه جرأتی از کلام خداوند علیم و خبیر انتقاد میکند؟ واقعیت این اتهام در چند سطر آینده بیان میشود:
۱- در خصوص این بحث، اولاً باید دانست که: کلمه «یغاث» تنها به معنی بارانیدن باران بکار نرفته است، و گروهی از مفسران قرآن میگویند: یغاث از غیث به معنی باران اشتقاق نشده است بلکه از ماده غوث به معنی فریادرسی است. یعنی پس از قحطسالی برداشته ولی نسبت به اینکه خشکسالی با باریدن باران تمام شد و یا با آب رودخانۀ نیل، بحث نشده است، در تفسیر روح المعانی آمده است [۶۴]:
«﴿فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ﴾أي يصيبهم غيث، أي: مطر كما قال ابن عباس ومجاهد والجمهور فهو من غاث الثلاثي اليائي ، ومنه قول الأعرابية : غثنا ما شئنا؛ وقول بعضهم: أذى البراغيث إذا البُرُّ أُغيث ، وقيل : هو من الغوث أي الفرج ، يقال : أغاثنا الله تعالى إذا أمدّنا برفع المكاره حين أظلتنا فهو رباعي واوي».یعنی: «بر آنها باران باریده میشود چنانکه حضرت عبدالله بن عباس، مجاهد و جمهور گفتهاند که در این صورت یغاث از مادۀ غیث «اجوف یائی» سه حرفی است، و گفته شده است که از ماده غوث است به معنی فریادرسی و برطرف کردن مصائب است، چنانکه گفته میشود: «أغاثنا الله» و این قول آنگاه گفته میشود که خداوند مشکلات ما را که بر ما سایه افکنده بود برطرف نمود، پس در این صورت کلمۀ یغاث از غوث که چهار حرفی و اجوف واوی است قرار میگیرد».
و قاضی بیضاوی/میگوید:
«﴿فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ﴾يمطرون، من الغيث، أو يغاثون من القحط من الغوث» [۶۵].
اگر از ماده غیث باشد به معنی باران باریده میشود و اگر به معنی برطرف شدن قحطسالی و فریادرسی بیاید آنگاه از مادۀ غوث اشتقاق شده است.
علامه ثعالبی در جواهر الحسان فی تفسیر القرآن گفته است که:
«جائز أنْ يكون من الغَيث، وهو قول ابن عبَّاس، وجمهور المفسِّرين، أي: يُمْطَرُون، وجائزٌ أنْ يكون من أغاثهم اللّـَهُ: إِذا فَرَّجَ عنهم؛ ومنه الغَوْث، وهو الفَرَجُ» [۶۶].
«ممکن است اشتقاق «یغاث» از مادۀ غیث چنانکه نظریه ابن عباس و جمهور مفسران است یعنی باران باریده میشود، و جائز است که از مادۀ غوث اشتقاق شده باشد یعنی خداوند به داد آنها رسیده آنگاه که مشکل آنان را برطرف نمود».
۲- اگر بنابر رأی عامه مفسران یغاث به معنی باریدن باران بیاید باز هم دعوای مستشرق که در مصر اصلاً بارندگی نمیشود اشتباه و غلط است چون کمی باران بر انکار کامل باریدن باران دلیل نمیباشد.
یعقوبی در کتاب فتوح البلدان بیان میکند که در مصر و اطراف آن باران به چه میزانی میبارد [۶٧].
و در کتاب «الحضارة المصرية» آمده است: اینکه گفته شود رود نیل نیاز به بارانهای فصلی ندارد، کاملاً اشتباه و بیاساس است [۶۸].
در جغرافیای عالم وای مارستن و تی آکسفورد اسمیت آمده است که: در اینجا یعنی قاهره میزان بارندگی بسیار کم است که سالانه به ۲۵ میلیمتر میرسد ولی بارندگی اسکندریه که در ساحل نیل قرار دارد، سالانه از ۴۵۰ میلیمتر فراتر نمیرسد [۶٩].
۳- فراعنه مصر در مناطقی ساکن بودند که در آنجا باران میبارید چنانکه اطراف مصر و ساحل دریاچۀ نیل، تقریباً تا فاصله ۱۶ [٧۰]کیلومتری، مناطقی بارانی بودند و تاریخ، محل سکونت فراعنۀ مصر را در شهرهای منف و عین شمس که نزدیک قاهره هستند؛ بیان نموده است. عین شمس با قاهره پنج ساعت راه فاصله دارد.
که ابوالفداء در تقویم البلدان آن را شهر فرعون گفته است [٧۱].
یاقوت حموی در معجم البلدان «منف» را شهر فرعون دانسته و نوشته است که در میان آثار باستانی آنجا محل سکونت حضرت یوسف÷ دیده میشود و محل اقامت فرعون «عین شمس» بود و شهر «فسطاط» فعلی در وسط «عین شمس» و «منف» قرار گرفته است [٧۲].
«عین شمس» اول مجسمهای بود که مردم به زیارت آن میآمدند که تدریجاً تبدیل به آبادی شد و بالاخره شکل شهر بودن را به خود گرفت، و اگر نه از منف فاصله زیادی ندارد [٧۳].
و در خطط مقریزی آمده است که: حضرت یوسف ، حضرت یعقوب را با تمام اعضای خانوادۀ هفتاد و سه نفرهاش فراخواند و آنان را در شهر سرسبز و حاصلخیز عین شمس اسکان داد [٧۴].
در حال حاضر، عین شمس از توابع شهرستان قاهره است که در بین مسلمانان به نام «عون» و اروپاییان به «هیلوپوس» معروف است، و دارای آپارتمانهای چند طبقه و رستورانهای مشهوری است.
قاضی ولی محمد در سفرنامۀ خود به مصر در سال ۱٩۲۴ میلادی نوشته است که: حضرت موسی÷ در شهر «عین شمس» تشریف داشته است و محل سکونت فرعون نیز آنجا بوده و کاخ عزیز مصر که زلیخا در آن سکونت داشته نیز در آنجا بوده و در این شهر مجسمهای بنام خورشید وجود داشته که مورد پرستش و عبادت مردم بوده است [٧۵].
از توضیحات بالا ثابت گشت که: فراعنه مصر در مناطق حاصلخیز و سرسبزی که اطراف قاهره است سکونت داشته و در آنجا ریزش باران به حد کافی بوده است. و بنابر آن، در بیان تعبیر خواب حضرت یوسف÷ که باریدن باران آمده کاملاً درست است و واقعیت دارد.
۴- آقای مستشرق، حاصلخیزی و سرسبزی مصر را به خاطر وجود رودخانه نیل دانسته ولی غافل از آنکه جریان رودخانۀ نیل هم وابسته به ریزش باران است. یعقوبی که از مورخان معروف است میگوید: امرار معاش ساکنان مصر وابسته به آب رودخانۀ نیل است که آب آن با ریزش بارانهای فصل تابستان بالا آمده و اضافه میشود. و در الحضارة المصرية آمده است: باید دانست که جریان رود نیل بر اثر بارانهایی است که در ماه مارس در وسط قاره آفریقا میریزد و سرچشمهاش از آنجاست.
علامه سید رشید رضا/یکی از علمای معاصر مصری که در تفسیر مشهور خود (المنار) مینویسد: نمیتوان گفت که در مصر باران نمیبارد البته میتوان گفت که: کشاورزی و زراعت مصر وابسته به آب رودخانۀ نیل است، و جریان رودخانۀ نیل هم بر اثر ریزش باران در ارتفاعاتی است که این رودخانه از آنجا سرچشمه میگیرد.
و در ادامه بیان مقصود بحث از آیه:
﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَلَكَهُۥ يَنَٰبِيعَ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[الزمر: ۲۱].
«از آسمان آبی فرستاد و آن را به صورت چشمههایی در زمین وارد نمود».
استدلال میگیرد و میفرماید: «رودخانههای کوچکی که به نیل میریزند بر اثر ریزش باران هستند» [٧۶].
و آن مقولۀ فرعون را که قرآن مجید آورده است نباید فراموش کرد که:
﴿أَلَيۡسَ لِي مُلۡكُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِي مِن تَحۡتِيٓۚ﴾[الزخرف: ۵۱].
«آیا حکومت مصر از آنِ من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارند؟!».
و در این مورد آیۀ دیگری از قرآن مجید نیز قابل توجه است که خداوند متعال، در قرآن مجید رساندن آب را به مناطقی که در آنجا اصلاً باران نمیبارد و یا اینکه میزان بارندگی بسیار کم است از نشانههای خود دانسته است.
چنانکه میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ فَنُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا تَأۡكُلُ مِنۡهُ أَنۡعَٰمُهُمۡ وَأَنفُسُهُمۡۚ أَفَلَا يُبۡصِرُونَ٢٧﴾[السجدة: ۲٧].
«آیا ندیدند که ما آب را به سوی زمینهای خشک میرانیم و به وسیله آن زراعتهایی میرویانیم که هم چهارپایانشان از آن میخورند و هم خودشان تغذیه میکنند، آیا نمیبینید».
مفسر قرآن امام ابن جریر طبری/از حضرت عبدالله بن عباسبمعنی «ارض جرز» را چنین نقل میکند: آن سرزمینی که میزان بارندگی در آن به حد کافی نباشد و نیاز آن منطقه با آب رودخانههایی که آنجا میریزند، جبران میشود [٧٧].
عموماً مفسران برای ارض جرز، مصر را مثال میآورند ولی این بدان معنی نیست که غیر مصر دیگر اراضی خشکی در جهان وجود ندارد بلکه هدف، آنکه مصر جز اراضی خشک است و چون خاصیت اراضی مصر چنان است که اگر بارندگی به میزان کافی بشود باعث تخریب و انهدام اماکن آنجا میگردد، خداوند متعال به جای آن رودخانه نیل را بر اثر بارندگیهای اتیوپی، به مصر سرازیر نموده است.
و این مطلب را شیخ الاسلام ابن تیمیه/نیز در رسالۀ عریشه و منهاج السنه بیان نموده است که در منهاج السنه میفرماید: «در ارض جرز (زمین خشک) باران به اندازۀ کافی نمیبارد مثل سرزمین مصر که بارندگی کم میباشد و نیاز آنجا برآورده نمیشود چون خاک آنجا رُس است و اگر ریزش باران به میزان بالاتری مانند بارانهای ماه مارس باشد سبب تخریب و نابودی آنجا میشود.
پس بنابر حکمت و رحمت خداوندی باران در مناطق مجاور میبارد و آب به آنجا سرازیر میشود و این آیتی بر کمال قدرت، علم و حکمت خداوندی است» [٧۸].
و این مطلب بسیار جالب است که: آنچه از نظر انسایکلوپیدیای (دائرة المعارف) انگلیسی نشانۀ بیخبری صاحب قرآن بود از دیدگاه شیخ الاسلام ابن تیمیه/آیتی بر کمال علم، قدرت و حکمت خداوند به حساب میآید.
و این امر هم قابل توجه است که این قحطسالی تنها منحصر به مصر نبود بلکه اطراف و مناطق دیگر را فراگرفته بود.
چنانکه داستان آمدن برادران حضرت یوسف÷ به مصرف برای خرید گندم در قرآن مجید بیان شده و در تورات جریان آمدن آنها از کنعان به مصر صراحتاً آمده است و این تنها ساکنان کنعان نبودند که برای خرید گندم به مصر آمدند بلکه مردم از مناطق مختلف به مصر روی میآوردند.
و این مطلب را «پیدایش، باب ۴۱» چنین بیان میکند: «تاریخ گواه است که اثر این قحطسالی تا جنوب یمن از مناطق اعراب نیز سرایت کرد».
کتاب جغرافیای اعراب فارست ریوند انگلیسی (Ryoyernd Farst) به نقل از کتاب ابن هشام نوشته است: در کشور یمن یک قبر بر اثر سیل شکافته شده و در آن جسد دختری وجود داشت که هفت گردنبند مروارید در گردنش و حلقههایی در انگشتان پاهایش و نیز در دستهایش دستبند و انگشترهایی با نگین بسیار گرانقیمت بود و زیر سرش یک صندوق پر از طلا خالص وجود داشت و در قبرش کتیبهای یافته شد که در آن بعد از سطر اول پنج بیت به شرح ذیل نوشته بود.
«باسمک اللهم اله حمیر»، «خدایا بنام تو ای خدای حمیر».
۱- من تاجه، دختر ذوشقر، محافظ خود را نزد حضرت یوسف ÷ فرستادم چون دیر کرد یکی از نزدیکانم را فرستادم.
۲- با یک مدّ [٧٩](۶٧۵ گرم) نقره فرستادم برای ما یک مدّ آرد بیاورد ولی او را نیافتم پس یک مدّ طلا فرستادم.
۳- و چون او را نیافتم یک مدّ مروارید از گردنبندم فرستادم و آنگاه که او هم یافته نشد دستور دادم زیورآلات را آرد کند.
۴- و نتوانستیم از آنها استفاده کنیم (بخوریم). مرگ، مرا فراگرفت و در اینجا دفن میشوم هر کس خبر شد بر زیبایی من اندوهگین شود.
۵- هر زنی زیورات من را استفاده کند، او نیز چون من بمیرد.
بنابراین، از این کتیبه معلوم میشود که خشکسالی و قحطی به یمن سرایت کرده بود و تورات نیز، فرامنطقهای بودن آن را به صراحت بیان میدارد.
۵۳- [۸۰]هفت سال راحتی در مصر به پایان رسید و هفت سال سختی که حضرت یوسف÷ وعده داده بود، شروع شد.
۵۴- در تمام مناطق، قحطی شروع شد ولی هنوز در مصر نان یافت میشد.
۵۵- و آنگاه که تمام ساکنان مصر از شدت گرسنگی پیش فرعون آمدند، به آنان گفت: نزد حضرت یوسف÷ بروید و هر چه دستور میدهد، انجام دهید.
۵۶- تمام منطقه را فقر و گرسنگی فراگرفته بود، حضرت یوسف÷ محصولات غذایی انباشته شده را به مصریها میفروخت، چون قحطی و فقر مصر بسیار شدید بود و تمام ممالک برای خرید مایحتاج به حضرت یوسف÷ روآوردند و چون در تمام ممالک فقر و خشکسالی سختی حاکم بود.
به استناد مدارک مذکور ثابت شد که خشکسالی غیر از مصر ممالک دیگری را نیز فراگرفته بود.
وانگهی اگر ما بگوییم در مصر باران نمیباریده، آیا میتوان گفت که تمام مناطق از آمدن باران محروم بودهاند؟!
و کلمه «یغاث الناس» در قرآن مجید مختص اهل مصر نیست.
با توجه به اعجاز و بلاغت قرآن باید به صداقت آن اعتراف کرد و از انتقادات بیمورد اجتناب ورزید.
با نقل آیات تورات معلوم شد که زمانی که تمام مردم مناطق مختلف در شدت فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم میکردند، مصریان در راحتی و خوشحالی بودند، آیۀ تورات این چنین است: آنگاه که تمام مناطق را گرانی و قحطی فراگرفته بود، در تمام مصر نان یافت میشد.
این خوشحالی در حقیقت به برکت تعبیر خواب حضرت یوسف÷ بود، چنانکه دستور داد:
﴿تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِينَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تَأۡكُلُونَ٤٧﴾[يوسف: ۴٧].
«گفت: هفت سال با جدیت زراعت مىکنید و آنچه را درو کردید، جز کمى که مىخورید، در خوشههاى خود باقى بگذارید (و ذخیره نمایید)».
بنابر فرمان حضرت یوسف÷ اهل مصر مقداری غلّه جمعآوری کردند ولی ساکنان ممالک دیگر چون از این دستور اطلاع نشدند به فکر و سر و ساماندهی خویش نپرداختند.
باید در آیۀ مورد بحث به این مطالب توجه شود که به جز دو صیغۀ «یغاث» و «یعصرون» تمام صیغههای دیگر چون «تزرعون، حصدتم، تأکلون، و تحصنون» به صورت جمع مخاطب آمدهاند، گویا صیغههای حاضر، مصریان را مخاطب قرار داده و دو صیغۀ «یغاث و یعصرون» غائب برای نفع عموم هستند و این کاربرد صنعت التفات بنابر آن است که فریادرسی مردم و یا باریدن بارانهای فراوان برای آنها، برای ممالک دیگر غیر از مصر هم میباشد، پس به جای صیغههای حاضر مخاطب، دو صیغۀ غائب هم بکار رفته تا عمومیت مطلب ثابت گردد و برای افرادی چون نویسندگان انسایکولوپیدیا (دائرة المعارف) انگلیسی، جای ابهام و انتقادی باقی نماند.
و چون کاشت و برداشت غلّه از آن اهل مصر بود برای آنها از صیغههای خطاب کار گرفت.
والله أعلم بالصواب
[۶۴] روح المعانی، ۱۲/۲۲٩. [۶۵] تفسیر بیضاوی، ۱/۳٩٩. [۶۶] الجواهر الحسان، ۲/۲۴۱. [۶٧] فتوح البلدان، ۳۴. [۶۸] الحضارة المصریة، ص ۸. [۶٩] جغرافیای عالم، ۲/۱۶۳، طبع حیدرآباد. [٧۰] پانزده کیلومتر و هشتصد و پنجاه و دو متر. [٧۱] تقویم البلدان، ص ۱۱۸. [٧۲] معجم البلدان، ۴/۱۸۱. [٧۳] خطط مقریزی، ۱/۳۱۸. [٧۴] خطط مقریزی، ۱/۳٩٧. [٧۵] سفرنامه مصر، ۱۱۴. [٧۶] تفسیر المنار، ۲/۶۵. [٧٧] تفسیر طبری، ۱۰/۶۶. [٧۸] منهاج السنة، ۳/۱۱. [٧٩] مدّ : ۶٧۵ گرم، الفقه الاسلامی وأدلته، ۱/۱۴۱. [۸۰] شمارههای ۵۳ تا ۵۶، ترجمه آیات تورات هستند.