فهم اصحابشاز نصوص
فهم و برداشت اصحاب کرام «رضوانالله علیهم اجمعین» از نصوص کتاب و سنت سرمایه و ذخیرهی بس عظیمی است که ما را در فهم نصوص کمک میکند زیرا به دلایلی چند، آنها شناخت بیشتر و فهم بهتری از نصوص داشتهاند از جمله این دلایل [۵]:
۱- اصحاب از طریق فطرت و سلیقهی خاص خود معانی لغات قرآنی را فهم و درک میکردند نه از طریق تعلم و تکلف.
۲- آنها شاهد نزول قرآن بوده و بر اسباب نزول اطلاع داشتهاند.
۳- آنها صحابه و هممجلس رسول خداصبودهاند لذا از طریق قرائن و شواهد موجود مضمون کلام و اخبار او را فهم کردهاند.
۴- آنها از حدت ذهن و صفاء درون، و عمق ایمان چنانی برخوردار بودهاند که ایشان را در فهم مقصود از نصوص یاری میرساند.
۵- بر فهم معانی قرآن بسیار حریص بودهاند و بر آن تأکید فراوان ورزیدهاند بویژه در مسائل اعتقادی که از مهمترین مسائل و مطالب دینی به شمار میرود. مجاهد میگوید: «قرآن را از اول تا آخر نزد حضرت ابن عباس میخواندم و دور میکردم و بر آخر هر آیهای متوقف میکردم و دربارهاش از او سوال میکردم».
و اگر فرض کنیم اصحاب کرامشنسبت به بعضی از مسائل اعتقادی جاهل بودهاند حتما در مورد آن از رسول خداصسئوال کردهاند چون امکان ندارد آنها از جواز یا عدم جواز وضو گرفتن با آب دریا از او سئوال کرده باشند، اما مسائل مهم عقیدهی اسلامی را به بوتهی فراموشی سپرده باشند با اینکه میدانستند این مسائل اساس دین هستند. و اهمال آنها به هیچ وجه جایز نیست.
***
[۵] لازم به توضیح است که، فهم اصحاب کرام«رضوانالله علیهم» از نصوص را میتوان حمل بر دو نوع کرد: اولی: اجماع ایشان بر اینکه معنی و مفهوم این نص (قرآنی یا حدیثی) چنین است، یا اینکه جمعی کثیر از آنها شاهد تبیین رسول خداصبرای نص بودهاند و بیان و توضیح او را بصورت (جمعی یا فردی) برای دیگران بازگو کردهاند. فهم آنها در همچو صورتی حجت تلقی میشود و پيروی از آن واجب است چون هرچه صحابهی کرام بر آن اجماع کرده باشند - از باب حجيت اجماع - حجت تلقی میشود. خداوند متعال در بيان حجت بودن «اجماع» میفرمايد: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥﴾[النساء: ۱۱۵]. «کسی که به مخالفت با رسول (حضرت محمد) برخیزد بعد از اینکه هدایت بر او روشن گردید و از غیر سبیل (راه) مؤمنان تبعیت ورزد او را حوالهی آنچه برگزیده خواهیم کرد و در (آتش) جهنمش خواهیم انداخت، و (جهنم) بدمنزل و سرانجامی است». خدواند متعال در این آیه مخالفت با رسول و پیروی از «سبیل غیرمؤمنان» را سبب گمراهی و درافتادن در جهنم قرار داده است. در حدیث آمده که رسول خدا در بیان فرقهی ناجیه فرمود: «ما انا علیه و اصحابی» اینکه به «ما انا علیه» اکتفا نکرده دلیل بر حجت بودن اجماع و رأیی جمهور اصحاب است. در حدیث دیگری آمده: «خير القرون الذي بعثت فيهم ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم». «بهترین قرنها قرنی است که من در میان آنها مبعوث شدم، سپس آنهائی که بعد از ایشان میآیند، سپس آنهائی که بعد از ایشان میآیند». رسول خدا در این حدیث خیریت جمعی و همگانی را به این سه قرن منحصر کرده است. معنای آن چنین است که بعد از این سه قرن مسئله خیریت و بهتر بودن میان امت اسلامی بصورت کلی و همگانی منتفی میشود و در چهرهی اشخاص متبلور میگردد و گرنه تا قیام قیامت گروهی برحق خواهند ماند. «لايزال طائفة من أمتي ظاهرين على الحق حتى يأتي أمرالله». شیخ الاسلام ابن تیمیه در شرح این حدیث (خیرالقرون) میگوید: «از اینجاست که معرفت اقوال و افعال اصحاب، در فهم دین، بهتر و سودمندتر از معرفت اقوال متأخرین است و نظریات آنها در تمامی علوم دینی چون: تفسیر، اصول و فروع دین، زهد، عبادت، اخلاق، جهاد، و سایر اعمال ، بر نظریات متأخرین تفوق دارد. چون به مفاد قرآن و سنت، آنها از متأخرین خود بهتر بودهاند لذا اقتدا به آنها، بهتر از اقتدا به کسان بعد از ایشان است و معرفت اجماع آنها و عمل به آن در علم و دین - بهتر از اهمال آن است» (الثوابت والمتغيرات في مسيرة العمل الإسلامي، ص ۴۳). این فهم از این بابت که متکی به اجماع است بر همگان حجت تلقی میشود و مخالفت با آن، اتباع غیرسبیل مؤمنین است که حرام است. دومی: فهم صحابی از نصی که به او رسیده و از باب اجتهاد شخصی توضیحاتی پیرامون آن داده است. در همچون مواردی، داشنمندان اصول فقه، راجع به حجت بودن یا نبودن قول صحابی توضیحاتی داده و گفتهاند: «قول صحابی و اینکه حجت است یا نه؟ جای تفصیل است و میتوان آن را به چهار قسم تقسیم کرد: الف: قول صحابی پیرامون حکمی که فهم آن از طریق رأیی و اجتهاد ممکن نیست در این صورت چون مستند به وحی است حجت تلقی میشود. ب: قول صحابی مجمع علیه، آنهم حجت است، و حجیتش از اجماع است نه از استناد به صحابه. ج: قول صحابی بر صحابی دیگر حجت واقع نمیشود. د: قول صحابی صادره از روی رأی و اجتهاد. که این شق مورد اختلاف علما واقع شده و مد نظر ما است. گروهی از علما گفتهاند حجت است و بر مجتهد لازم است در اجتهادات خویش از آن به عنوان یکی از ادله احکام استفاده کند. اما گروه دیگر از علما گفتهاند ما مکلف به پیروی از قرآن و سنت هستیم، و قول صحابی هیچ یک از آنها نیست لذا حجت تلقی نمیشود. قول راجح، قول گروه دوم است». ر.ک به د. عبدالکریم زیدان، الوجیز، صص ۲۶۰-۲۶۲. علاوه بر این، قاعدهی طلایی منقول از امام مالک بن انس و غیر او که: «سخن هر کس مقبول و مردود واقع میشود جز سخن صاحب این قبر (رسول خدا)» ناقض حجت بودن قول صحابی است. مگر در صورتی که مستند به کتاب یا سنت باشد. با توجه به آنچه ذکرش رفت، تلقی و فهمی که صحابی از قرآن و سنت دارد و از باب تحقیق و اجتهاد بدان رسیده تنها بر خودش حجت واقع میشود روی این اصل آرائی که در تفاسیر به مأثور به حضرات ابنعباس، ابن مسعود صحابی، مجاهد، حسن بصری، تابعی، و ... نسبت داده میشوند بر دیگران حجت شرعی تلقی نمیشوند. از باب دیگر میتوان این قضیه را از جهت «ثابت» یا «سیال» بودن معرفت دینی مورد توجه قرار داد. آیا معرفت دینی (همانند دین) ثابت است و ما مکلف به داشتن معرفت دینی، همچون معرفت دینی، نسل اول هستیم؟ یا اینکه دین ثابت، لیکن معرفت دینی متغیر است؟ این مطلب یکی از دغدغههای اصلی روشنفکران دینی و ارباب اندیشهی عصر ما است و آتش نزاع بر سر این مقوله مشتعل میباشد. هرچند نمیتوان در این مختصر حق مطلب را پیرامون این مقولهی مهم ادا کرد لیکن به اختصار میتوان گفت: در معرفت دینی هم (مانند دین) ثوابت و متغیرات وجود دارد. فهم و معرفت بعضی از مفاهیم دینی اعم از (اعتقادی، اخلاقی، عبادی، تشریعی) ثابت است و گذشت زمان و تغییر مکان در آن تأثیری ندارد. اما فهم برخی از آموزههای دینی طبق شرایط و مقتضیات زمان و مکان در تغییر و نوسان است. اصل جاودانه بودن اجتهاد - که مورد قبول و اعتراف تمامی اصولیون است - از سیال بودن معرفت دینی سرچشمه میگیرد لذا قول به ثابت بودن معرفت دینی (البته در فهم متغیرات) قول به انسداد باب اجتهاد، و دعوت به جمود فکری و درجازدگی تلقی میشود که با روح شریعت و حقیقت دین منافات دارد. «م.»