قضا و قدر و تأثیر آن در سلوک و رفتار انسان

فهرست کتاب

اصل دوم: خداوند آفریدگار تمامی موجودات است [۸]

اصل دوم: خداوند آفریدگار تمامی موجودات است [۸]

۲۱- اصل دوم: از اصول ایمان به قضا و قدر بیان می‌دارد که فقط خداوند خالق و آفریننده‌ی تمامی ذرات و موجودات هستی می‌باشد و هیچ جزئی از اجزاء هستی از این قاعده مستثنی نیست. هر پدیده‌ای که پا به عرصه‌ی وجود نهاده خالق و آفریننده‌اش خداوند است. بدیهی است که افعال و رفتارهای انسانی اعم از «اطاعت و معاصی» و «خیر و شر» نیز از این قاعده‌ی عمومی مستثنی نیستند چون آن‌ها نیز بعد از نیستی و عدم پا به عرصه‌ی هستی و وجود نهاده‌اند و داخل این قاعده‌ی کلی هستی هستند که:

﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ ٦٢[الزمر: ۶۲].

«خداوند آفریننده‌ی هر چیزی است».

هرکس چیزی را از این قاعده‌ی کلی مستثنی بداند در واقع همراه با خالق مطلق (خدا) قائل به خالق دیگری شده که شرک است.

نصوص فراوان قرآن کریم دلیل و شاهد این اصل هستند از جمله:

﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ[الأنعام: ۱۰۲].

«آن است خداوند پروردگار شما آفریننده‌ی هر چیزی است، نیست خدایی جز او ...».

﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا ٢[الفرقان: ۲].

«و بیافرید هر چیزی را و آن را بصورت درست تقدیر و برآورد نمود».

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖۖ[النور: ۴۵].

«و خداوند آفرید هر جنبنده‌ای را از آب».

علاوه بر این‌ها نصوص فراوان وجود دارند که عموم خالقیت و آفرینندگی خداوند برای اشیاء را به اثبات می‌رسانند پس هرکسی چیزی را از این قاعده‌ی کلی مستثنی بداند در واقع در قضیه‌ی خلق و ایجاد برای خداوند شریک قائل شده است.

۲۲- آفرینش خداوند برای اشیاء بر وفق تقدیر و برآورد او از این اشیاء بوده:

﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا ٢[الفرقان: ۲].

«و بیافرید هر چیزی را و آن را بصورت درست تقدیر و برآورد نمود».

در حدیث صحیح آمده:

«کتب الله مقادير الخلائق قبل أن يخلق السموات والأرض بخمسين ألف سنة وکان عرشه علی الماء».

«خداوند متعال پنجاه هزار سال قبل از آفرینش آسمان‌‌ها و زمین در حالیکه عرشش بر آب قرار داشت مقادیر مخلوقات را مکتوب فرمود».

منظور از مقادیر و اندازه‌هایی که خداوند در آفرینش اشیاء و پدیده‌‌ها مد نظر قرار داده صفات و ویژگی‌‌ها و امتیازات این اشیاء می‌باشند که بوسیله‌ی آن‌ها از حیث نوع، جنس، افراد، ترکیب، شکل، رنگ، حجم، اجزاء و سایر خواص از دیگر پدیده‌‌ها امتیاز می‌یابند.

[۸] یکی از مباحث مهم کلامی - که پیرامون آن میان معتزله و اشعری‌ها جدال و نزاع شدیدی درگرفته و دامنه‌ی آن اکنون نیز پایان نیافته - مسئله‌ی خلق افعال انسان و سایر اشیاء است. معتزله می‌گویند خداوند خالق افعال شر انسان نیست و اگر خالق افعال شر انسان باشد نباید او را بر آنها عذاب دهد. اما اشعری‌ها می‌گویند چون صفت خلق برای خدا عام است شامل تمامی افعال انسان - اعم از خیر و شر - می‌شود و نقشی که انسان در افعال اختیاری خود دارد کسب نامیده می‌شود و بین کسب و خلق تفاوت زیادی وجود دارد. اما معتزله به منظور گریز از بن‌بست، خلق و کسب را یکی دانسته آنها را الفاظ مترادف خوانده‌اند. در اینجا لازم می‌دانم توضیحی مختصر پیرامون این مطلب بدهم. اولا: واژه‌های «خلق» و «کسب» جزو کلمات قرآنی هستند لذا برای فهم مفهوم و مدلول آنها مراجعه به قرآن و تفاسیر ضرورت دارد. راغب اصفهانی در مفردات خود می‌گوید: «خلق در اصل به معنای تقدیر مستقیم است و به معنی ابداع شیئی بدون اصل و نظیر آمده است، و به معنای ایجاد چیزی از چیزی نیزآمده است». و اما کسب: راغب گوید: «کسب عبارت از چیزی است که انسان بدنبال آن می‌گردد چون در آن جلب نفع و تحصیل سهمی از مال می‌بیند مانند کسب مال، و گاهی کسب بر چیزی اطلاق می‌گردد که انسان به گمان خود می‌پندارد در آن سود وجود دارد اما در حقیقت زیان‌آور است. کسب به چیزی گفته می‌شود که انسان برای خود یا غیرخود می‌گیرد. مثلا می‌گوید برای فلانی چنین کسب کردم. اما اکتساب تنها بر چیزی اطلاق می‌گردد که انسان برای خود کسب می‌کند. پس هر اکتسابی کسب است اما هر کسبی اکتساب نیست». شایان ذکر است که ماده‌ی خلق (خ ل ق) و مشتقات آن در قرآن ۲۵۴ بار آمده و ماده‌ی کسب (ک س ب) و مشتقاتش ۶۶ بار در قرآن آمده است. از تحقیقی که پیرامون این دو واژه بعمل آورده‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که در هیچ جای قرآن خلق به انسان نسبت داده نشده است کما اینکه موردی سراغ ندارم که کسب به خدا نسبت داده شده باشد. از اینجا معلوم می‌شود که نظریه‌ی امام ابوالحسن اشعری «رح» بیش از سایرین مقرون به صحت و با روح قرآن همخوانی دارد. لیکن از آنجا که مسئله‌ی خلق و کسب از جنبه‌ی کلامی و عقلانی محض پیچیده و شبهه‌انگیز به نظر می‌رسد به منظور روشن‌تر شدن قضیه ارائه‌ی توضیحی را لازم می‌دانم. اولین قربانیان شبهه‌ی خلق و کسب، معتزله هستند چرا که آنها مقرر داشته‌اند خداوند در تمامی افعال و احکامش عادل است (و در این هیچ کس شک ندارد) و به اقتضای این اقرار عقیده دارند که انسان خالق افعال ارادی و اختیاری خویش است. چون اگر خدا خالق آنها باشد لازم می‌آید خداوند افعال انسان‌ها را برای آنها بیافریند و آنها را به چیزی امر کند و از چیزی بازدارد. با این وصف آنها را بر کاری که خود آفریده و بر آنها تحمیل کرده ثواب و عقاب دهد در حالی که هیچ تأثیری در ایجاد آن نداشته‌اند و این با عدالت خدا منافات دارد. پس لازم است بگوئیم انسان خالق افعال اختیاری خویش است (به نقل از المجموغ المحیط بالتکلیف، قاضی عبدالجبار، ص ۲۱۰ و اصول‌الدین، بغدادی، ص ۱۳۵). دکتر محمدسعید رمضان البوطی در پاسخ این شبهه می‌گوید: «از بدیهیات است که تلبس انسان به فعلی از افعال متوقف بر دو امر است: ۱) وجود مقومات مادی و معنوی، مانند ادوات فعل، قدرت و توان نهفته در درون اعضای انسان که حرکت اعضاء بوسیله‌ی آن تکمیل می‌گردد و بسوی هدف مورد نظر و در راستای انجام فعل مطلوب بحرکت درمی‌آید و اسباب و وسایل خارجی لازم برای انجام گرفتن و تولد یافتن فعل، مانند قلم و کاغذ برای کتابت و طعام برای خوردن، و هوا برای تنفس. ۲) بحرکت درآمدن قصد و اراده جهت بحرکت درآوردن اعضاء و توان و انرژی نهفته در آنها همراه با استفاده از ادوات خارجی جهت تحقق یافتن فعل مطلوب در خارج، چرا که مقومات مادی و معنوی لازم برای تحقق یافتن فعل در خارج همگی مخلوق و آفریده‌ی خدا هستند. چون بدیهی است که دست و نیروی نهفته در آن (شرایین، اعصاب، خون و ...) و قلم و ورقی که از آنها استفاده می‌کنیم و قابلیت‌های نهفته در کاغذ برای نوشتن روی آن، همگی مخلوق خدا هستند. این است که می‌گوییم خداوند آفریننده‌ی عناصر تشکیل‌دهنده‌ی فعل است. اما فرض کنید اگر تمامی عناصر در دسترس باشد وجود مجرد آنها باعث تحقق یافتن فعل نوشتن بر صفحه‌ی کاغذ نخواهد گردید. چون برای تحقق یافتن فعل علاوه بر اسباب مادی امر دیگری لازم است و آن قصد استخدام این عناصر و انرژی‌هاست تا در اثر استخدام آنها فعل مورد نظر لباس تحقق یافتن در خارج بتن کند. بنابراین ماده و عناصر اصلی فعل، مخلوق خدا هستند، اما جلب حصول و تنفیذ آن ثمره‌ی قصد و عزم انسان است و از آنجا که آنچه به شخص نسبت داده می‌شود محصول قصد و عزم اوست این محصول است که مصدر و سرچشمه‌ی جزاء و ثواب در افعال او واقع می‌شود و این عقیده‌ی جمهور مسلمانان - اهل سنت و جماعت - است. از توضیح و بیان فوق معلوم است که ایجاد و خلق عناصر از جانب خدا، به معنای ایجاد ذات فعل نیست چون ایجاد نان و خوراک و آفرینش نیروی جویدن و بلعیدن در انسان به معنای حصول طعام خوردن نیست بلکه حصول آن متوقف بر استعمال این عناصر و اعضا است. این است که می‌گوییم وجود عناصر به آفرینش خدا است اما حصول فعل در بوته‌ی عمل به کسب خود انسان برمی‌گردد. بنابراین آفرینش شیئی قبیح امری است و عملاً متلبس به آن شیئی شدن، امری دیگر و بین آنها هیچ تلازمی وجود ندارد چون امکان دارد عناصر وجود داشته باشند اما فعل تحقق پیدا نکند». در اینجا اشکالی می‌ماند و آن اینکه آیا قصدی که در انسان وجود دارد و باعث انجام کار می‌شود به اختیار خدا است یا خیر؟ اگر بگویید بلی، شبهه‌ی معتزله بحال خود باقی است و اگر بگویید خیر خالق بودن انسان ثابت خواهد شد. در جواب می‌گویم قصد شخصی برای انجام طاعت (مأمور بها) یا ترک معصیت (منهی عنها) حالتی است که در انسان وجود دارد و به او نسبت داده می‌شود اما متفرع از ملکه‌ی اختیار و قدرت بر عزم و اتخاذ قرار است که خداوند به انسان ارزانی داشته است. بنابراین نیروی اراده و اختیار ملکه‌ای است که در عمق وجود انسان رسوخ دارد و خداوند آن را به او ارزانی داشته و بدون شک مخلوق و آفریده خدا است مثلا ملکه‌ی خنده، گریه، سخن راندن و ... همگی مخلوق خدا هستند و خداوند آنها را در وجود انسان بودیعه نهاده است اما استعمال و بکاراندازی آنها به اختیار و کسب خود انسان است. به عبارت مختصر ملکه مخلوق خدا است. اما استعمال آن از سوی انسان در امور و تصرفات گوناگون - که ثمره‌ی این ملکه بشمار می‌رود - به اختیار و انتخاب انسان است» (نقل به اختصار از کتاب: الانسان مسیر ام مخیر، صص ۴۸-۵۴). «م.»