جاهلیت قرن بیستم

مقدمه مترجم

مقدمه مترجم

روزگاری گذشت، و گذشت تا درست مانند گذشتن سیخ از کباب، و من در لابلای حوادث غلطیدم و غلطیدم، درست مانند غلطیدن حباب در محور گرداب، و روزی نگذشت که من در این اندیشه نباشم که اجتماع ما، اقتصاد ما، اخلاق ما، افکار ما، تصور ما، هنر و نیروهای هنری ما، و سرانجام همه چیز ما چرا این اندازه گرفتار فساد و مشکلات شده است؟، و چرا این گرفتاری‌ها هرلحظه رو به افزایش است؟ و چرا این اجتماع گرفتار هنوز بخود نیامده که برای درد زدائی چاره‌ای بیاندیشد؟ و آیا این چاره‌اندیشی اصلاً ممکن هست و یا از جمله غیرممکن‌ها است؟ و با این اندیشه من هم مانند دیگران در پیچ و خم این اوضاع درهم و برهم پیچ و تاب خوردم، و مانند سرمستان طوفان گرفته که از خود بی‌خبرند سرگردان و سرگران حرکت کردم، روزگاری گذشت و من خود را در میان توده‌ای ظلمات متراکم دیدم، و هرچه بدقت نگریستم جز تاریکی و سیاهی و سرانجام ویل و نابودی چیزی ندیدم، و عاقبت بخود آمدم که باید رخت از این ورطه بیرون کشید، چون از یک طرف فشار فقر در محیط: فقر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و سرانجام بالاتر از همه انواع فقرهای فقر اخلاقی بر آن محیط تاریک سایه گسترده بود و تاریکتر ساخته بود و مرتب هم می‌ساخت، و از طرف دیگر فشار زورمندان و زرمندان و بلکه تزویر و ریامندان محلی بر ناتوانان و محرومان چنان وارد می‌شد که گوئی حکایت از اوضاع قیامت کبری می‌کند که مردم را مستان می‌بینی و حال آنکه مست نیستند، در آن‌ روز می‌بینی که هر مادرشیردهی از شیرخوار خود غافل می‌ماند، و هر بارداری بار خود را فرو می‌نهد، اما در این میان عذاب خدا شدید است که این اوضاع را ایجاد کرده است، و شاید این همان عذاب شدید است و یا گوشه‌ای از آنست، و سرانجام توفیق یار آمد و بهر ترتیب بود از این مهلکه بیرون تاختم و خود را در میان گروهی روی بال فرشته‌نشینان یافتم، آنان همان دانشجویان علوم قرآن و آئین آسمانی هستند، و چندسالی در میان این جمع بودم و در اینجا نیز فراوان غلطیدم تا رسیدم بفرازی که واقعاً تماشائی بود و تماشا کردم، و شاید سکوت محیط آن زمان این جمع باعث شد که از آنجا نیز بیرون آمدم.

و مدتی قاصدک‌وار در دست گردبادها و تندبادها گردیدم، دور شدم، نزدیک شدم، مست شدم، هوشیار شدم، عاقبت روزی به نوشته‌هائی از دانشمند جامعه‌شناسی، و نقاد کم‌نظیر اسلامی، محمد قطب برخوردم، دیدم تا اندازه‌ای او در نوشته‌های خود بر این آتش سوزان آب پاشیده است و تا اندازه از طوفان آن کاسته است، در قلمش التیامی است برای دردمندان گروه‌های مسلمان، و با زبان همه آنان سخن رانده است، شیعه و سنی را بیک راه فرا خوانده است، همان راهی که قرآن فرا خوانده، و خود در صف اول قرار گرفته و با آتش افروزان و فتنه‌انگیزان شرق و غرب روبرو شده: داد نه شرقی و نه غربی زده است، باین فکر افتادم که تا می‌توانم این کتاب‌ها را به زبان فارسی برگردانم که شاید در محیط ما اثر بگذارد و همه را بسوی یک هدف فرا خواند که هدف اتحاد است، هدف قرآن است، و خدا را شکر که توفیق حاصل شد، کتاب اول و دوم به زبان فارسی برگردانده شد و مأموریت خود را بنحو شایسته انجام داده، و سوم و چهارم هم ترجمه شد که اینک تقدیم گردید، و این سری بنام اسلام و نابسامانی‌های روشنفکران نام گرفت و چه نام زیبائی که قاطعانه بر دهان روشنفکران و منافقان و یاوه‌گویان کوبید و با زبان اسلامی خود آنان را رسوا کرد، و این کتاب هم از همان سلسله است، و بنام اصلی خود: جاهلیت قرن بیستم نام گرفت که واقعاً رسوا‌کننده جاهلیت قرن بیستم و هر جاهلیت دیگر است.

و اینک در تعریف آن این قطعه بس است که ناشر عربی کتاب در پشت جلد آن مطابق آداب و رسوم محلی خود نقدی بر آن نوشته و با زبان گویا و شیرین آن را به جامعه مسلمانان معرفی کرده است، و متأسفانه کسی هست که کارش دزدیدن فضل دیگران است که این کتاب را نیز مانند کتاب اول و سایر کتاب‌های دیگر ترجمه کرده و بعضی را بنام تألیف و بعضی دیگر را بنام از کتاب فلان انتشار داده، و این نقد را هم به عنوان مقدمه در کتابش ترجمه کرده و آورده، و فقط تنها کاری که کرده زیرش امضای خودش را گذاشته، چنانکه در کتاب اول هم مقدمه مؤلف را آورده و بجای امضای او امضای خودش را چسبانده، و این ترجمه من قبل از ترجمه او آغاز شده بود که تا امروز مانده بود، و بهرحال این است آن نقدی که در بالا ذکر شد.

بدون شک بیش از هرچیزی نام این کتاب یک رشته علامت تعجب و پرسش فراوانی را در خط سیر خود نقش میزند، برای اینکه مجردخواندن این نام این تصور را در ذهن خواننده زنده میگرداند که چگونه در این قرن بیستم جاهلیتی وجود دارد!؟ آیا جاهلیت همان مقطعی محدود و قطعه معینی از زمان نیست که روزگاری بر جزیرة العرب حاکم بود و گذشت!؟ و علاوه بر آن آیا جاهلیت چگونه با علم و معرفت و تمدن و فرهنگ و صنعت و پیش‌رفت و ترقیات روزافزون مادی و نظام‌های فکری و سیاسی قرن بیستم سازگار خواهد بود!؟.

اما نویسنده این کتاب با بیان معنی و تفسیر حقیقت جاهلیت آنگونه که مفهوم اسلامی و تصریحات قرآنی ایجاب می‌کند به این پرسش‌ها پاسخ میگوید، و عقده این مشکلات پیچیده را با سرانگشت اندیشه می‌گشاید.

سپس، پس از تعیین حدود اصلی و ترسیم خطوط اساسی برنامه خود بخشی را به عنوان صفحه‌ای از تاریخ راجع به قیافه و مشخصات جاهلیت بازمی‌کند، و بخش دیگری به عنوان فساد در تصور پشت سر آن می‌آورد، و چون هیچ زمانی فساد تصور از فساد در سلوک و رفتار جدا نمی‌تواند باشد، بخش دیگری هم تحت عنوان فساد در سلوک می‌گشاید، سپس در چند بخش دیگر به بررسی دقیق و مشروح واقعیت بشریت می‌پردازد، و سرانجام در همه ابعاد زندگی جاهلانه قرن بیستم به یک نتیجه قطعی می‌رسد، و آن را در بخشی جداگانه تحت عنوان: بشریت‌ ‌گریزی از اسلام ندارد بررسی می‌کند، و در این بخش قاطعانه با دلیل و برهان ثابت می‌کند که اسلام تنها وسیله نجات و یگانه راه حل مشکل و راه رهائی بشریت از بدبختی‌ها و تیره‌روزی‌ها است که هم اکنون در آن‌ها گرفتار است، و چون بسیاری از اقوام و ملل بشریت را از توسل به این وسیله نجات، و از پیمودن این راه رهائی‌بخش جلوگیری می‌کنند، نویسنده تحت عنوان: چرا آنان از اسلام بیزارند و چرا آن را دشمن می‌دارند بدقت بررسی می‌نماید، و علل بیزاری آنان را از اسلام به روشنی بیان می‌کند.

و سپس در پایان در بخشی هم به عنوان بازگشت انسان به سوی خدای خویش از آینده اسلام و بشریت سخن میگوید، و در این بخش به روشنی ثابت می‌کند که انسان به فرمان فطرت و طبیعت خود نمی‌تواند مدت زیادی از خدای خویش دور بماند، و روی این حساب است که در پایان کتاب امواج درخشان انوار خوش‌نوید و امیدبخشی را که از دورهای دورنمایان است و آرام آرام چشم‌ها را به سوی خود خیره می‌سازد، و نواهای گرم و آهنگ‌های دلنوازی را که در نهاد این جهان با کمال شیرینی و لطافت سروده شده و بگوش جان شنیده میشود، به این ترتیب اعلام میدارد:

انسان به سوی خدا باز خواهد گشت! باز خواهد گشت با ایمانی راسخ، و عقیده‌ای محکم و عزمی استوار!. آری، به سوی خدا باز خواهد گشت!!.

بشارت‌ها و چشم‌اندازها و دیدبان‌های این نور درخشان هم اکنون در دل این ظلمات متراکم نمایان است! و فرداست که خورشید تابان دین خدا انوار درخشان خود را بی‌امان بر سراسر جهان بگستراند، خواه ما آن‌روز را در این عمر کوتاه خود ببینیم، و یا توفیق ‌دیدن آن نصیب نسل‌های آینده باشد، در هرحال انسان به سوی خدای خویش باز خواهد گشت! با ایمانی راسخ و عقیده‌ای محکم و عزمی استوار!.

آری، به سوی خدا باز خواهد گشت!!.