جاهلیت قرن بیستم

فساد در روابط جنسی

فساد در روابط جنسی

در بخش گذشته فساد روابط جنسی و روابط زن و مرد را از نظر اخلاقی با اشاره اجمالی بیان و بررسی کردیم، و منظور ما در این بخش بررسی است، تحت عنوان نمونه‌ای از نارسائیها و آشفتگی‌ها در نفس و روان انسانی و در اجتماع بشریت، نه از سرگرفتن بحث و تحقیق است در باره این روابط از جنبه اخلاقی، زیرا فساد این‌ها از نظر اخلاقی روشن‌تر از آنست که نیازی به اشاره داشته باشد.

و برخلاف همه آن تلاش‌ها و کوشش‌های بی‌دریغ جاهلیت قرن بیستم که گاهی چهره زشت این فساد ویرانگر را زیر پوشش نظریات به اصطلاح علمی و تفسیرهای مادی، جنسی، و اجتماعی این سه نفر یهودی: مارکس، فروید، و درکایم پنهان می‌دارد، و در میان یک هاله‌ای پر از فریب از اوهام قرار می‌دهد، و گاهی پیوند این روابط را با اخلاق از اصل و اساس انکار و آن را یک عمل‌کرد بیولوژی خالص حساب می‌کند، و به وسیله سیل خروشان (هنری) از داستان‌ها، اشعار، نمایش‌نامه‌ها، فیلم‌های سینمائی، تلویزیون و رادیوها، و روزنامه‌ها و مجله‌ها پیوسته زندگی انسان را از دریچه نارسای غریزه چموش جنسی نمایش می‌دهد، و همه نابسامانی‌ها و بی‌بند و باری‌های موجود در این روابط به صورت یک امر طبیعی و دور از هرگونه انحراف و فساد نمودار می‌سازد!.

بلی، علی‌رغم این تلاش‌ها و کوشش‌های بی‌دریغ، این بی‌بند و باری‌ها و این آشفتگی‌ها در مورد روابط جنسی از اول تا آخر چیز جز فساد اخلاقی نبوده و تا ابد هم نخواهد بود!!.

پرتوکول‌های صهیون فاش و بی‌پرده می‌گوید: بر ما واجب و لازم این است که در ویران‌کردن اصول اخلاقی در همه جا از جان دل بکوشیم، تا سرانجام راه سلطه و نفوذ ما هموار گردد، فروید از قوم و از نژاد خود ما است، او همچنان روابط جنسی در این سرپوش و بی‌دریغ عرضه خواهد کرد، تا آنجا که این روابط در نظر جوانان به صورت یک امری مقدس باقی نماند! و همه جا اشباع غریزه جنسی به صورت مهم‌ترین هدف نسل جوان درآید، و در همین جا است که دیگر اساس اخلاق رو به ویرانی خواهد نهاد!!.

و ایضا همان پروتوکول‌ها می‌گوید: ما زمینه پیشرفت و پروزی داروین، مارکس، و نتیجه را از راه ترویج آراء و نظریات آنان آماده ساختیم، و آن ویرانی‌های اخلاقی را که علوم آنان در اندیشه غیر یهودی به وجود می‌آورد برای ما به خوبی روشن است.

پس با توجه به این نصهای روشن و بیانات صریح جای کوچکترین شک و تردیدی باقی نمی‌ماند که فساد در روابط جنسی از فساد در اخلاق جدا نیست!!.

و با این همه ادله روشن ما نمی‌خواهیم در اینجا این موضوع را به طور مستقل تحت عنوان فساد اخلاقی مورد بحث و بررسی قرار بدهیم، چون مردم در تصور جاهلانه خود راجع به مطالب و موضوعات زندگی در میان آنچه اخلاق نامیده می‌شود، و آنچه که زندگی نام دارد، سنگ جدائی افگنده‌اند و فاصله بیگانگی ایجاد کرده‌اند! و حال آنکه در حقیقت و واقع میان اخلاق و زندگی جدائی و فاصله‌ای نیست!!.

بلی، اخلاق چیزی جدا و بیگانه از واقع نیست، اخلاق نظریاتی نیست در کاخ‌های بناشده از عاج‌های خیالی جای گیرد، و به طور مستقل و جدا از حقایق زندگی موضوع بحث و تحقیق قرار بگیرد، اخلاق قوانین ویژه‌ای جز همین قوانین زندگی ندارد! و هرگز ممکن نیست که فساد اخلاقی با وجود صحت و استقامت زندگی واقعی در اجتماع بشریت پدید آید!.

این هردو یکی هستند: هردو یک روحنداندردو بدن، فساد در اخلاق مساوی است با فساد زندگی، و فساد در زندگی نیز متقابلاً مساوی است با فساد اخلاق!! چون هردو یک قانون است که از وجود مترقی و کمال وجودی بشریت و از فطرت لایزال گسترده انسانیت جریان یافته است، و ما در آخرین قسمت همین بخش آنجا که بررسی نابسامانی‌ها و ورشکستگی‌های موجود در روابط مرد و زن را آغاز می‌کنیم، و آن را در نقطه تأثیراتش در زندگی واقع بشر مورد دقت قرار می‌د‌هیم، ارتباط این موضوع را با معنای کلی فساد اخلاق بیان خواهیم کرد.

عامل فساد و ورشکستگی اخلاقی نیز مانند عوامل دیگری که در زندگی انسان نفوذ می‌کنند، به کندی و به تدریج در روابط مرد و زن نفود کرد، در قرون وسطی همه جا مفاهیم و تعالیم دینی به آن ترتیب که کلیسا آن را نمایش می‌داد، بر زندگی مردم اروپا حکومت می‌کرد.

و بدیهی است که حضرت مسیح ÷مردم را به زهد و عزت نفس و دوری از کام‌جوئی و شهوات حیوانی دعوت می‌نمود، و با اینکه این نمونه از تعلیم و تربیت در برنامه دعوت همه پیامبران بود، و برای تعدیل بحران و تخفیف طوفان غریزه و جلوگیری از سقوط در منجلاب شهوت به کار میرفت، اما این شیوه در برنامه دعوت حضرت مسیح با قوت و شدت بیشتری وجود داشت، چون مسیح در ایام دعوتش در مقابل طغیان مادی و طوفان فساد اخلاق بسیار شدید و ویرانگری قرار گرفته بود که سراسر زندگی ملت بنی‌اسرائیل و امپراطوری روم را به ویرانی تهدید می‌کرد! همه انجیل‌ها از قول حضرت مسیح ÷بازگو کرده‌اند که او گفت: اگر چشمت بر تو خیانت کرد، فوراً آن را بکن و به دور انداز، زیرا اگر یکی از اعضایت تباه شود به مراتب بهتر از آنست که همه اعضای بدنت در جهنم سوزان بیفتد!.

بلی، مفاهیم اخلاقی کلیسا که آن را بر مردم فرض و تحمیل کرده بود، از این سخن حکیمانه و امثال آن جریان یافته بود، و با نفوذ انحراف از این رهگذر بدعت شوم رهبانیت پدید آمد، و این همان رهبانیت است که قرآنکریم آن را با زبان شیوائی معرفی می‌کند! ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ[الحدید: ۲۷] «و این رهبانیت که آنان بدعت گذاشته‌اند (به خودشان مربوط است)، ما هرگز آن را برای آنان وظیفه واجب قرار ندادیم!».

قرآن با این بیان روشن اخطار می‌کند که این رهبانیت از بدعت کشیشان است، و خدا آن را بر مردم مقرر نساخته است!!.

بلی، کلیسا به مردم اروپا چنین وانمود کرده بود، و مردم هم باور کرده بودند که عمل‌کرد جنسی یک موضوع پلید است، و زن یک مخلوق شیطانی و ناپاک است، و باید از او دوری گزید، و آئین زناشوئی برای مردم یک ضرورت غریزی حیوانی است! اما آدم سعادتمند و پرهیزکار کسی است که قدرت چیره‌شدن بر این ضرورت را داشته باشد و ازدواج نکند!.

روزگاری گذشت و اوضاع و احوال اروپا بر این روال بود: از یک طرف عیاشی و شهوت‌رانی و فحشاء و فجور در سراسر امپراطوری پهناور روم گسترده بود، و از طرف دیگر رهبانیت خشک کلیسائی با آن شرایط سخت و توان‌فرسا برای فرار از فساد دشت‌ها وصحرا‌ها و داخل شهرها را زیر سلطه خود گرفته بود!.

و اینک (لیکی) در کتابش: (تاریخ اخلاق در اروپا) چنین گزارش می‌دهد: (دنیا در آن ایام میان رهبانیت سخت و خشک و میان فسق و فجور بی‌حد و حساب نوسان داشت، و آن شهرهائی که بزرگترین زهاد در آن‌ها پیدا شده بودند پیشتازترین شهرها در فسق و فجور بودند، و در چنین ایامی فسق و فجور و وهم و پندار غلط که دشمنان دیرین شرف و آبروی انسانیتند، همه باهم هم‌دست و هم‌داستان شده بودند!!، و سپس همین نویسنده آن تنفری را که در سایه رهبانیت از موضوع جنسی و پی‌آمدهای آن پدید آمده بود، به این ترتیب نمایش می‌دهد: در آن ایام مردان از سایه زنان فرار می‌کردند، و آمیزش و هم‌نشینی با زنان را گناه می‌شمردند، و معتقد بودند که برخورد با زنان در کوچه و خیابان جرم نابخشودنی است، و سخن‌گفتن با زنان گرچه مادران و خواهران و همسران باشند، همه اعمال پاک و ریاضت‌های روحی را تباه می‌سازند!!.

و استاد ابوالأعلی مودودی در کتابش (الحجاب) قسمتی از سخنان او را اینگونه بازگو می‌کند [۳۵].

از جمله نظریات اصلی و اساسی در این باره این بود که زن سرچشمه معصیت‌ها و اساس همه گناهان و فسق و فجور است، و او برای مرد دری است از درهای جهنم! چون که او منشاء تحریک و وادارساختن مرد است بگناهان! و چشمه‌های همه معصیت‌های انسانی از نهاد او جوشیده است، و روی این حساب پشیمانی و شرمندگی بر او بس که او زن است! و او باید از حسن و جمالش حیا کند! زیرا این حسن و جمال سلاحی است از اسلحه گوناگون شیطان که هیچ یک از سلاح‌های شیطان برنده‌تر از آن نیست!!.

و او باید همیشه کفاره بپردازد و آنی از این پرداخت غفلت نکند، زیرا اوست که انواع گوناگون بلاها و بدبختی‌ها را برای بشر روی زمین به ارمغان آورده است!!.

پس هم اکنون گوش بدهیم تا بشنویم که (تروتولیان) Tertulian یکی از اقطاب و رهبران قدیم در بیان نظر مسیحیت در باره زن سخن می‌گوید: این پیشوای بزرگ مسیحی چنین می‌گوید: به یقین زن در ورودی شیطان است به درون ساختمان نفس انسانی! و دائم به مرد فرمان حرکت به سوی شجره و ممنوعه صادر می‌کند! و او شکننده قانون خداست! او زشت‌نشان‌دهنده سیمای خدا است، یعنی مرد.

و نیز (کرای سوستام) Chry sostem که از بزرگان و رهبران مسیحی است، در باره زن چنین می‌گوید: او بلائی است که کسی را از وی گریزی نیست! او وسوسه فطرت است! او آفتی دلپذیر است! او خطر بزرگی است برای خانه و خانواده! معشوقه‌ایست عاشق‌کش، و ماری است خوش‌خط و خال!! [۳۶].

و این هم نظریه دوم او در باره زنان: علاقه جنسی میان مرد و زن در اصل خود پلید و لازم الاجتناب است!!، گرچه همین علاقه از شیوه ازدواج رسمی قانونی هم به وجود آمده باشد!!.

و سرانجام از این نظریه منحرف جاهلانه که همه جا به نام دین انتشار داده بودند، و حال آنکه دین از آن بیزار بود، عکس العمل جاهلانه بس شدیدی در جهت دیگر پدید آمد، و این عکس العمل به تدریج و به کندی و تحت فشار یک رشته عوامل گوناگونی انجام گرفت که ما فهرست‌وار در اینجا از آن به این ترتیب یاد می‌کنیم: از جمله این عوامل آن فساد وحشت‌ناکی بود که در اندرون دیرها به صورت‌های گوناگون در میان برادران راهب و خواهران راهبه و در میان راهبه با راهبه و راهب را راهب با وضع رسواگرانه و گسترده‌ای مبادله شد، و مرتب ارزش و اعتبار این وضع رسواگرانه و این حال شرم‌آور مردم را به پارسائی و خودداری از شهوات منحرف و منصرف ساخت، و به شهوت‌رانی و زیاده‌روی در پیروی از غرایز حیوانی پیش برد، و ایضا تفسیر حیوانی انسان که فروید دامنه نفوذ آن را تا تفسیر جنسی سلوک انسان گسترش داده بود، عامل مؤثر دیگری بود که با شتاب انواع گوناگون فساد را انتشار می‌داد.

چنانکه انقلاب صنعتی و آثار و پی‌آمدهای آن مانند پاشیده‌شدن خانواده و درهم‌ریختن قوانین خانوادگی، و مهاجرت جوانان عزب از دهات به شهرها، و از بین‌رفتن حدود و قیود گذشته و نارسائی‌های زندگی دهاتی با شهری، ناتوانی جوانان از تشکیل خانواده به علت تهی دستی و یا کمی دستمزد، و سقوط جوانان در منجلاب زنا در اثر آسانی زنا و دشواری ازدواج خود یکی از عوامل مهمی بود که دامنه فساد را گسترده‌تر می‌ساخت! و نیز ورود و شرکت زن در کارها و در کارخانه‌ها و رسوائی اخلاقی و آلودگی زن در راه به دست‌آوردن قوت لایموت و مبارزه و پیکار زن در راه کسب مساوات کامل با مرد حتی مساوات در فسق و فجور و خوشگذرانی عامل مؤثرتری بود که همه جا سایر عوامل را پشت سر می‌گذاشت!!.

بلی، با همکاری این عوامل بود که طوفان مفاسد برانگیخته شد، و امواج ویرانگر فساد همه جا را فرا گرفت، و در اینجا بود که صهیونیزم بین المللی از فراهم‌شدن این عوامل و از رسیدن این فرصت خواه در عالم نظریات و خواه در عالم زندگی واقعی سود فراوان برد، چنانکه با استفاده از این فرصت این سه نفر یهودی: مارکس، فروید، و درکیم و پیروان آنان به بی‌ارزش‌ساختن و خوارشمردن اخلاق همت گماشتند، و هریک به نوبه خود و از کانال مخصوص خود زن را به بیرون‌تاختن از حریم حیا و شرف و به فعالیت جنسی نامشروع فرا خواندند! تا او را به آسانی در اختیار مرد قرار بدهند، و در منجلاب شهوت حیوانی غوطه‌ور سازند!!.

و سپس سینما که خود در اصل یک دست آورد یهودی است، همگان با تلویزیون و رادیو در گسترش انواع گوناگون بی‌بند و باری جنسی، و سقوط در گرداب شهوات حیوانی نقش بس مؤثری را بازی کرد، سالنهای (مد) و (آرایش) و آداب و رسوم اجتماعی به قانون اختلاط و آمیزش پسران و دختران این رسواگری و این عنان‌گسیختگی را به منت‌های شدت وحدت خود رسانده و همه را به سوی آن رهبری نمود!!.

بلی، این نکته هم پنهان نماند: این نابسامانی و این فساد ویرانگر هرگز ناگهانی و در مدتی کوتاه انجام نگرفت، بلکه به کندی و به تدریج مراحل خود را یکی پس از دیگری طی کرد، زیرا در اینجا دو نیروی پرزور در مقابل یکدیگر صف‌آرائی کرده بودند، از یک طرف طرفداران فضیلت و طرفداران اخلاق در هر فرصت مناسبی مردم را از این بی‌بند و باری برحذر می‌داشتند، و شب و روز هشیارباش می‌زدند، و از طرف دیگر هواداران فساد و پیروان رسوائی مفاسد را همه جا در نظر مردم آرایش می‌دادند، و در میان این دو جبهه قدرتمند پیکار سختی در جریان بود، و لکن تشویق پی‌درپی و تحریک مؤکد و ترغیب مستمر هواداران فساد با آن همه وسائل تبلیغ، و با آن همه عوامل و شرایطی که سرمایه‌داری، سرمایه‌داری یهودی الأصل به وجود آورده بود، عوامل و شرایطی که ازدواج پاک و نظیف را در آغاز جوانی دائم با مشکلات توان‌فرسائی رو به رو می‌سازد، و عوامل فریبنده و گمراه‌کننده فراوانی را دائم در سر راه جوانان می‌چیند، و همچنین وسیله شکار زن را در کارخانه و مدرسه و در کوچه و خیابان و در همه جا فراهم می‌کند، و انواع وسائل گمراه‌کردن و فریب‌دادن را به وسیله روزنامه‌ها، مجله‌ها، رادیوها، سینماها، و تلویزیون‌ها بی‌دریغ در اختیار زن می‌گذارد، و کاباره‌ها و مراکز فحشا و محافل رقص و هرزگی که همه نوع وسیله زنا را بی‌دریغ همه جا و همه وقت آماده و گسترده می‌سازد، مردم را معتقد کرده که زندگی فقط برای خوردن و لذت‌بردن و کامرانی‌کردن بی‌حد و حساب آفریده شده، و دوران عمر آدمی یک فرصت کوتاه و زودگذر است که اگر غنیمت شمرده نشود و از خرمن عمر بهره‌برداری نکنند جز تاسف و حسرت نتیجه‌ای نخواهد داشت، و همه این عوامل دست به دست هم داده آثار شوم خود را در جاهلیت قرن بیستم پدید آوردند و تا آنجا پیش تاختند که زیاده‌روی در زهد و رهبانیت را به افراط در شهوت حیوانیت مبدل ساختند!.

بلی، و یا به این ترتیب در قرن بیستم زن از بند عفت رها شد و مردم از قید دین و آداب و رسوم و اخلاق بیرون جستند، بی‌حیائی و بی‌بند و باری به صورت دین رسمی درآمده است که همیشه دولت وسائل نفوذ و انتشار آن را فراهم می‌آورد، کتب و نشریات، قصه‌ها و روزنامه‌ها و مجلات، سینما و رادیو و تلویزیون در خط دعوت به آن بکار افتاده‌اند!!.

ویل دورانت در کتابش به نام (مباهج الفلسفه) چنین بازگو می‌کند: [۳۷]ما بار دیگر با همان مشکل بزرگی روبرو گشتیم که خاطر سقراط را پریشان میساخت، و آن مشکل این است که ما چگونه باید به اخلاق طبیعی راه یابیم که جای اوامر و نواهی آسمانی را که آثارش در سلوک و رفتار مردم تباه شده است بگیرد!.

زیرا که هم اکنون در این ایام زیرفشار این فساد شرم‌آوری که زندگی انسان‌ها را دربر گرفته است، همه جا اندوخته‌های سنگین اجتماعی خود را تباه می‌سازیم!.

و باز این نویسنده می‌گوید: و اختراع وسائل جلوگیری از آبستنی زنان عامل مستقیم در تغییر اخلاق ماست، در ایام گذشته قانون اخلاق طوفان روابط جنسی را با زناشوئی قانونی مهار می‌کرد، زیرا بدیهی است که زناشوئی سرانجامش پدرشدن مرد است، و پدر هم جز از رهگذر ازدواج کفیل فرزند خود نیست، اما امروز دیگر آن پیوند محکم ازدواج میان روابط جنسی و توالد و تناسل بسیار سست شده و وضعی را ایجاد کرده که پدران ما انتظارش را نداشتند، چون همه روابط مشروع مردان و زنان زیرفشار این عوامل فساد به طوفان تحول و تنزل گرفتار گردیده است [۳۸].

بازهم ادامه سخن: زیرا زندگی در شهر امروز همه جا با موانع ازدواج برخورد می‌کند، و حال آنکه همه عوامل و وسائل روابط جنسی و شیوه به دست‌آوردن آن را از راه آسان و رایگان فراهم می‌سازد! اما نمو نیروی غریزه جنسی زودتر از ایام گذشته انجام می‌گیرد! همانطور که نمو اقتصادی دیرتر به دست می‌آید! و جلوگیری از طغیان عشق جنسی که در نظام کشاورزی آن روزگار عاقلانه و عملی بود در نظام صنعتی امروز کار بس دشوار و یا غیرطبیعی به نظر می‌آید، چون این نظام شرافت‌نشناس ازدواج را حتی نسبت به مرد نیز بتاخیر انداخته، بگونه‌ای که گاهی در سن سی‌سالگی هم انجام نمی‌گیرد.

و بدیهی است که در چنین شرایط و احوال نیروهای جسمی و قوای نهفته غریزه جنسی مرتب به جوش و خروش می‌آیند، و قدرت کنترل و پایداری را در مقابل طوفان جنسی از دست می‌دهند، و عفت و پاکدامنی که در ایام گذشته یکی از فضائل بود امروز همه جا مورد مسخره و استهزاء قرار می‌گیرد، و شرم و حیا که آن روز زندگی زن را صد چندان آبرومندانه می‌ساخت امروز دیگر روی پنهان می‌دارد، و مردها با شمارش گناهان و توصیف خطاهای خود بر دیگران افتخار می‌کنند، و زنان پیوسته در تلاش و کوشش بی‌دریغ هستند که در این مسابقه ویرانگر از مردان عقب نمانند، و آمیزش نامشروع زن و مرد امروز یک عادت مالوف و یک سنت معمول گشته است، و زنان ناموس به دست زیرفشار رقابت و هم‌چشمی زنان شوهردار هوسباز نه از ترس پلیس بلکه از ترس زنان شوهردار از کوچه و بازار و خیابان فرار می‌کنند!!.

بلی، به این ترتیب پیوندهای اخلاق ایام شیرین کشاورزی یکی پس از دیگری از هم گسسته است! و دیگر روزگار شهرنشینی قوانین اخلاقی را به کار نمی‌بندد! [۳۹]

و بازهم ادامه سخن: و ما اندازه شر و زیان اجتماعی را که بتوانیم مسئولیت آن را به عهده تأخیر در ازدواج قرار بدهیم به دقت نمی‌دانیم، و بدیهی است که قسمتی از این شر و زیان بستگی به آن تمایلات آشفته‌ایست که نسبت به تعدد زن دائم در نهاد ما نهفته است، و لکن قسمت اعظم آن در عصر حاضر به گمان قوی بستگی به تأخیر ازدواج و وجود زندگی غیرطبیعی و نامشروع زناشوئی دارد، و آن بی‌بند و باری‌ها که بعد از ازدواج پدید می‌آیند معمولاً نتیجه عادت‌های پیش از ازدواج است.

ما گاهی تصمیم می‌گیریم که علل حیاتی و اجتماعی این اوضاع آشفته را در نظام درخشان صنعتی عصر حاضر جستجو کنیم، و گاهی هم از بحث و جستجو در این مورد چشم می‌پوشیم، چون این اوضاع را در جهانی که خود بشر آن را آفریده است ضروری و اجباری می‌دانیم، و نظر و رأی رایج اکثر اندیشمندان و فلسفه‌دانان عصر حاضر نیز همین است، اما این سخت شرم‌آور است که ما از آمار نیم ملیون دختران امریکائی که هرروز خود را به قربانگاه شکار ناموس تسلیم می‌کنند و خوشحال و خرم باشیم، در حالتیکه همین وضع فجیع همه‌روزه در تأترها و سینماها و کتاب‌های ادبی و هنری در جلو چشم ما به نمایش گذاشته می‌شود: همان تأترها و کتاب‌هائی که شیوه‌افروختن جهنم غریزه جنسی را در نهاد مردان و زنان محروم از ازدواج و دور از کانون گرم زناشوئی و گرفتار تب سوزان فشار زندگی در نظام صنعتی و تمدن تکنیکی به اندوختن و انباشتن سیم و زر مشغولند، سوزان‌تر و گدازان‌تر می‌سازد!!.

و جانب دیگر این قضیه نیز در تیرگی و آلودگی به غم تیره‌تر و آلوده‌تر از جانب دیگر است!.

زیرا هر مردی که ازدواج را به تاخیر می‌اندازد خودبخود به معاشرت و آمیزش با زنان ولگرد و ناموس بدست سرگرم می‌شود، و در این ایام تاخیر ازدواج برای اشباع دیو غرایز خود همه جا همه نظام‌ها و ارگان‌های دولتی را که به تازه‌ترین وسائل تسهیل مجهز هستند، و با مدرن‌ترین تنظیم و ترتیب علمی آماده هستند، در خدمت خود حاضر می‌یابد، و خلاصه چنین به نظر می‌آید که جهان امروز هرگونه وسیله‌ای که تصورش ممکن است برای برافروختن آتش شهوات و سیراب‌کردن دیو تشنه غریزه بسیج کرده است.

و این سخن بازهم ادامه دارد [۴۰]:

و ظن نزدیک به یقین این است که این عشق سوزان به شهوت‌رانی و این شیفتگی بی‌حساب به کامرانی بیش‌تر از آنچه که ما تصور کنیم با یورش ناجوانمردانه داروین بر معتقدات دینی همگام گردیده، و در آن زمان که پسران و دختران جوان با آن همه جرئت و جسارتی که به وسیله مال و منال بدست آورده بودند، تازه متوجه شدند که دین شهوات آنان را مهار می‌کند، و برای فرار از دین در نهاد علم هزاران وسیله را برای حمله بدین و دفاع از شهوات سرکش خود جستجو کردند!.

و این هم ادامه سخن [۴۱]: و چون ازدواج آن دو (مرد و زن در این اجتماع نوین) ازدواجی به معنی صحیح نیست، زیرا این ازدواج فقط یک ارتباط جنسی است نه پیوند پدری و رابطه مادری، و روی این حساب است که هرچه زودتر به طوفان فساد گرفتار می‌گردد! چون پایگاهی و تکیه‌گاهی ندارد، و سرمایه زندگی را از دست داده است!؟ و بدیهی است که اینگونه ازدواج در اثر انفصال از مرکز حیات و به علت گریز از مدار انسانیت می‌میرد، و به زودی هریک از زن و شوهر در فشار خودخواهی تنهای تنها می‌ماند، و همآهنگی و هم‌یاری از میان آنان بیرون می‌رود، به طوری که گوئی دو قطعه‌ای جدا از هم هستند! فداکاری و از خودگذشتگی که از امتیازات عشق و مودت است جای خود را به آسانی بخودخواهی و خودپرستی ناشی از فشار زندگی می‌دهد.

و در اینجا است که مرد به خواسته‌های طبیعی خود می‌پردازد، و به تفنن و تنوع در کامرانی بی‌حساب و کتاب و به کامیابی از زنان متعدد سرگرم می‌گردد، چون در این شرایط نامتناسب الفت و دوستی، و مودت و محبت سر به رسوائی و بی‌آبروئی میزند، برای اینکه زن آنچه را که داشت در راه شوهر فدا کرده و دیگر چیزی برای فداکردن ندارد!.

و بازهم سخنی دیگر: [۴۲]ما باید بگذاریم تا کسانی غیر از ما که این است که از کارهای ما آگاهند نتیجه‌های تجربه‌های ما را به ما اخطار کنند، و گمان غالب این است که این نتیجه‌ها مطابق میل ما به دست نیامده است! چون ما هم اکنون در گردابی عمیق از تغیر و تحول غوطه‌وریم که ناگزیر این گرداب ما را به سوی یک سرنوشت شوم حتمی و اجتناب‌ناپذیر می‌راند! و هرگز اراده و اختیار ما دیگر در آن اثر ندارد، و در خط سیر این سیل جهان خراب، عادات و آداب و رسوم و نظام‌هائی که هم اکنون به زندگی ما یورش آورده هرگونه پیش‌آمدی امکان دارد که واقع شود!.

چنانکه هم اکنون که خانه و خانواده در شهرهای بزرگ ما رو به ویرانی نهده، ازدواج با یک زن نیز جاذبیت و شیرینی خود را از دست داده است، و بدیهی است که ازدواج بی‌فرزند و فقط برای کامرانی از تائید روزافزون طرفدارانش برخوردار خواهد شد، و ازدواج آزاد اعم از مشروع و نامشروع رو به افزایش خواهد گذاشت، و با اینکه آزادی این قبیل ازدواج بیشتر در جهت دلخواه مرد جریان دارد، اما زن هم آن را از آن گوشه‌نشینی غریبانه در دورانی که هیچ مردی با وی براز نیاز عاشقانه نپردازد، کم‌ضررتر حساب خواهد کرد، و به زودی مقام ازدواج پائین خواهد آمد، و زن که در همه جا به تقلید از مرد همت گماشته او را به تجربه‌های قبل از ازدواج تشویق خواهد کرد، و به زودی طلاق رو به افزایش خواهد رفت، و شهرها از قربانی‌های ازدواج‌های ویران‌شده انباشته خواهد شد، و سپس همه نظام‌های ازدواج قیافه نو و صورت آسان‌تری به خود خواهد گرفت، و در آن لحظه که الگوگیری زن به صورت جدید انجام پذیرد، و جلوگیری از آبستنی در همه طبقات رایج گردد، موضوع حاملگی به صورت یک امر عارضی در زندگی زن نمایان خواهد شد، و یا قوانین دولتی مخصوص به تربیت کودکان بی‌سرپرست نقش خانه و خانواده را عهده‌دار خواهد گردید! [۴۳].

و این شهادتی است از یک دانشمند غربی که ما را از هرگونه توضیح و بیانی بی‌نیاز می‌سازند!.

این مفاسدی که این نویسنده آن‌ها را شرح می‌دهد، و هم اکنون در اثر بی‌بند و باری‌ها و آشفتگی‌های جنسی که در ضمیر و اجتماع انسان پدید آورده است، شایسته است که ما را وادار سازد، تا با چشم بصیر این زشتی‌ها و این پلیدی‌های جاهلیت قرن بیستم را به دقت تماشا کنیم: همان زشتی‌ها و همان پلیدی‌هائی که نه فقط در افق محدود اخلاق بلکه در همه آفاق، شخصیت انسان را به نابودی و زوال تهدید می‌کند! و قطعاً این بی‌بند و باری جنسی در آن قیافه نازیبا و در آن سیمای نفرت‌انگیزی که این نویسنده نمایش داده حتی گوشه‌ای از ضمیر و اجتماع انسان را از آلودگی دور نداشته است! و نکته پراهمیت در این مورد این است که این کتاب را در سال ۱۹۲۹ نوشته است، و ما امروز در نیمه دوم قرن بیستم: قرن بزرگترین جاهلیت‌ها هستیم، و با چشم خود به عیان می‌بینیم که همه پیش‌بینی‌های او تحقق یافته و در پهنه جهان گسترده است، و طغیان فساد آنقدر پرخروش است که خود این جاهلیت هم از مهار و جلوگیری آن ناتوان است!! زیرا زمام کار از کفش بیرون رفته و دیگر سلطه و نفوذ و اختیار و ابتکار را از دست داده است!!.

و در ضمن این نکته هم باید گفته شود که: این چند قطعه که از این نویسنده نقل شد، همه موارد فساد را بیان نکرده است!. پس بنابراین، ما در اینجا یک صورت جامع و در عین حال مختصری از این جاهلیت دیوانه جهان خراب و بی‌مهار را تصور می‌کنیم، و در این صورت نمایش می‌دهیم که جاهلیت قرن بیستم در شئون غریزه جنسی، هنگام با گریز از حریم انسانی و بازگشت به عالم حیوانی آن هم بدون حساب و کتاب بچه صورت ویرانگری درآمده است!.

بلی، به طور یقین این فطرت انسانی که خدا آن را آفریده است دارای یک رشته قوانین و مقرراتی است که پیوسته و مرتب نیروهای زندگی را کنترل و مهار می‌کند، و مقدار مصرف آن را به قدر ضرورت و مصلحت انسان تعیین می‌کند. پس بنابراین، از دست‌رفتن عنان کنترول و مهار و شکسته‌شدن میزان و عیار هیچگونه خیری را در زندگی انسان پدید نمی‌آورد! و هیچگونه سعادتی را که بشر از این عنان‌گسیختگی انتظار دارد تأمین نمی‌کند!!.

و بدیهی است که پایداری و پیکار در مقابل فطرت کاری بیهوده و بی‌جا است، زیرا آخر کار آن منطقی که در این پیکار پیروز است همان منطق فطرت است نه منطق هوا و هوس و منطق شیطان!.

پس هم اکنون باید به دقت بنگریم و ببینیم که رهاشدن مردم از قید و بند جاهلیت گذشته، و سقوط‌شان در منجلاب شهوات بی‌حد و بی‌حساب غریزه جنسی چه آثار شومی در زندگی درونی و برونی همین مردم به بار آورده است!؟.

آیا پیدایش و گسترش این همه فرصت‌های فراوان و بی‌معارض در برابر شهوت‌رانی، دیوشهوات چموش مردم را سیراب کرده است!؟.

هواداران آزادی و مدافعان بی‌بند و باری می‌گویند: سرکوبی غریزه جنسی و یا خودداری از جریان آن در هر صورتی که باشد، عامل اصلی گرسنگی و حریص‌شدن غریزه جنسی و اشتیاق سوزان دائمی و طاقت‌فرسا است نسبت به موضوع جنس! هرچه خودداری شدیدتر باشد حرص و ولع بیشتر و چموشی کشنده‌تر خواهد بود! پس باید...

و جای انکار نیست که اگر خودداری مدت زیادی و بدون علت وسیعی عاقلانه ادامه یابد این پی‌آمدها را به دنبال خواهد داشت، اما باید دید که نتیجه بی‌بند و باری بی‌حساب، و پی‌آمد شهوت‌رانی بی‌حد و قید چه خواهد بود!؟.

بلی، در عصر حاضر همه کشورهای شرق و غرب همه جا کامرانی‌های جنسی را مباح و محترم دانسته‌اند، و دولت‌ها نیز یا آن را نادیده حساب کرده‌اند، و یا به صراحت به تبلیغ آن پرداخته‌اند، و فرصت‌های گسترده‌ای را برای اشباع غریزه جنسی دور از هرگونه مانعی، و بیرون از هرگونه بیم و هراسی همه جا در اختیار مردم اسیر شهوت قرار داده‌اند!!.

پس در این صورت چرا هنوز این گرسنگی کاهش نیافته؟ و این درد آرام نگشته؟ و این دیو چموش هنوز سیر نشده است!؟ و چرا عشق و دلباختگی به مسائل جنسی در این ایام از هر زمانی افزون‌تر است!!.

و با این همه فیلم‌ها و کتاب‌ها و برنامه‌های تلویزیونی که برای سیرکردن غریزه گرسنه پسران و دختران تقدیم می‌شود، و با این همه برنامه‌های رادیوئی و آهنگ‌های مهیج که در همه جا گوش آنان را مرتب از افسانه‌های جنسی پر می‌سازد، و با آن همه محفل‌های گرم عاشقانه و بزم‌های عریان و نیمه عریان که دائم غریزه جنسی این جوانان را پرورش و نوازش می‌دهد، و با وجود این همه تسهیلات و همواری‌های راه که برای کامیابی و سیراب‌شدن این دیوگرسنه از هر جهت فراهم می‌شود، چرا هنوز شعله این آتش سوزان جنسی فرو ننشسته، و سوزش این عطش جگرسوز کاهش نیافته است!؟.

و سخن ما در اینجا مربوط به اخلاق نیست! بلکه مربوط به آرامش ضمیر و آسایش خاطری است که باید هر نفس انسانی که در خط سیر زندگی هدفی دارد، غیر از هدف‌های حیوانی، پس از رسیدن به این هدف از آن آرامش و آسایش برخوردار شود، سخن ما مربوط به آن ارزش‌های انسانی است که باید همه جا دل انسان را شاد و آباد سازد!!، آن ارزش‌های زندگی عالی و روشن و دارای هدف و سازنده‌ای که همه ابعاد شخصیت انسان را پیوسته در راه ترقی و پیشرفت پیش می‌برد!!.

آیا نتیجه این همه سوزش و این همه عطش که با بکاربردن این همه وسایل کامرانی هنوز سیراب نشده است چیست!؟ بدیهی است که نتیجه‌‌اش همین پریشانی دائمی، همین فشارهای عصبی، همین جنون، همین انتحار، همین جنایت‌ها، و همین وحشیت‌ها است که همه‌روزه نمونه‌های آن را در روزنامه‌ها می‌خوانیم و از رادیوهای می‌شنویم!. پس بنابراین، هم اکنون برمی‌گردیم و به سراغ خانه و خانواده می‌رویم تا از نزدیک تماشا کنیم که این بی‌بند و باری چه کرده، و این عنان‌گسیختگی شهوات چه بلائی بر سر آن فرود آورده است!!.

و بدیهی است که در چنین شرایطی دیگر خانواده مرکز آن آسایش و آرامش نیست، و پیوند محکم و مقدس زناشوئی نیست، دیگر آن محیط گرم و با صفائی نیست که کودکان شیرین‌زبان و خوش‌ادا با حرکات شیرین و سخنان شکسته و لبخندهای دلپذیر خود آن را رونق می‌دادند، و گاهی با خنده و گاهی با گریه خود تا اعماق وجدان و رگ و ریشه ساکنان آن نفوذ می‌کردند! و مرتب گنج‌های رایگان و گوهرهای درخشان بس لطیف و دقیق اخلاق، و لطایف بی‌پایان انسانیت را از آن استخراج می‌نمودند.

بدیهی است که خانواده در این بحران و با چنین شرایطی نه دیگر تنها از چنین مزایائی برخوردار نیست، بلکه میت‌های حیوانی را نیز از دست داده است! و از آرامش و آسایش و آمیزش دو حیوان نر و ماده نیز محروم است!! زیرا عده‌ای از حیوانات در دوران زندگی خود رشته معاشرت و مصاحبت را مراعات می‌کنند، و پیوند الفت را محترم می‌شمارند!.

بلی، پسران و دختران در ایام عزب‌زیستن به معاشرت و عشق‌بازی با دختران و پسران متعدد عادت می‌کنند، در مجالس رقص، در میان خانه، در کنار خیابان، در سالن سینما و تآتر، در اداره، در کارخانه، در پیک‌نیک‌ها، در جنگل‌ها و در سواحل دریاها با صدها تن از جنس مخالف خود معاشرت و آمیزش دارند، و به تفریح و راز و نیاز مشغول هستند، و دلیل بر این تعدد تجربه هم این است که این تجربه برای یافتن همسر ایده‌آلست، و برای یافتن همسری است که از هر جهت مناسب و موافق باشد، در خواسته‌های جنسی همآهنگ و در سلیقه‌ها هم‌رنگ و هم‌داستان باشد!!.

و لکن متأسفانه در بحران این تجربه‌ها هدف فراموش می‌شود و وسیله‌ جای هدف را می‌گیرد و خود هدف می‌شود، یعنی همان تعدد دوستان و رفیقان خود هدف می‌شود و یا دست کم‌ تبدیل به اعتیاد می‌گردد!!.

در جریان این تجربه‌ها است که پسر و دختر هر دو همسر ایده‌آل و دلخواه خود را پیدا می‌کنند، این همسران که هریک از آن‌ها دلخواه و گزیده دیگری است در یک خانه سکونت اختیار می‌کنند، و چند ماهی و گاهی چند سالی هم هردو باهم در آن خانه به سر می‌برند، و سپس به طور اجتناب‌ناپذیری ناگهان عشق و علاقه در میان آنان رو به سردی و افسردگی می‌گذارد، چون این ارتباط و علاقه پیوند انسانی نیست که در اثر طول زمان و ادامه معاشرت ریشه‌دار و استوار باشد! بلکه علاقه و ارتباط جسم با جسم و جنس با جنس و اتصال نیروی شهوت حیوانی با نیروی شهوت حیوانی دیگر است که در دوران آشنائی و رفاقت آغاز شده و سر از وادی ازدواج درآورده است. بنابراین، به این ترتیب محیط گرم زناشوئی به تدریج به زندان سرد و خاموش و بی‌شعور و بی‌هیجان تبدیل می‌گردد، پسر و دختر یا مرد و زن بعادت پیشین خود برمی‌گردند، و به یاد آشنا، یا آشنایان سابق خود می‌افتند! و مرد در دل احساس می‌کند که فلان دختر زیبا و تو دل برو و جذاب است، چون تازه است، هنوز پرشور است، هنوز گرم است، و هنوز جاذبیت و فریبندگی را از دست نداده است، چنانکه زن هم احساس می‌کند که فلان پسر لطیف و ظریف است، دارای صفا و سرشار از عشق سوزان و احساس‌گدازان است، هنوز تازه است، هنوز شور و عشق و الفت را از دست نداده است، و هنوز دل در هوای دیگران نباخته است!.

و به این ترتیب زن و شوهر از یکدیگر بیزار می‌شوند، و از خانه و خانواده گریزان و به آغوش عاشقان و معشوقان دیگر پناه می‌برند! و یا کارشان به جدائی و طلاق می‌انجامد!!.

ایالات به اصطلاح متحده امریکا که فسق و فجور را تا آخرین حد ممکن جایز و پیوسته آن را در حمایت قانون قرار داده و در گسترش دامنه آن از همه وسائل تبلیغاتی استفاده و سرانجام آن را به قیافه یک فلسفه کامل درآورده است که هر نویسنده‌ای به اندازه استعداد بیان و قدرت قلمش در باره آن به قلم فرسائی پرداخته است! مشاهده می‌شود که آمار طلاق در بعضی از ایالت‌های آن (البته غیر از ایالات کاتولیک‌نشین که شرایط طلاق در آن‌ها دشوار است) به چهل درصد می‌رسد و هنوزهم رو به افزایش است، و هنوز اول غروب است که شب...

و نیز در کشورهای اروپای شمالی کشورهائی که مترقی‌ترین ممالک جاهلیت قرن بیستم هستند وضع طلاق بهمین منوال است، و آمار آن کمتر از این نیست، آیا معنای این اوضاع آشفته غیر از این است که زندگی خانواده در این کشورها در شرف نابودی و در حال فروریختن است!؟.

و اما سخن در باره کودکان: کودکان ولگرد...

آیا سرنوشت آن کودکان معصوم که آشیانه فطری آنان در آتش چموش غریزه جنسی پدران و مادران هوسباز می‌سوزد، و مرتب پیوندهای رابطه خانوادگی یکی پس از دیگری از هم می‌گسلد، جز پراگندگی و جز ولگردی و هرزگی است!؟ آیا جز این راهی در پیش دارند!!؟.

و به فرض اینکه دولت‌ها اینگونه کودکان را از نظر اقتصادی بیمه کنند، اما آیا نیازهای کودک فقط منحصر به موضوعات اقتصادی است!؟ و آیا این بیمه اقتصادی پرورش جسم، و تهذیب اخلاق و عواطف و نظافت روح و روان، و آرامش ضمیر کودک را نیز می‌تواند بیمه کند!؟ و به علاوه این کودکان با یک مشکل دیگری هم روبرو هستند، و آن این است که این زندگی فاسق و فاجر، و آلوده وآگنده با هیجانات طاقت‌فرسائی که در سرزمین غرب در جریان است، مشاعر و احساس جنسی کودک را زودرس می‌سازد، و قبل از آنکه افکارشان پرورش یابد و تجربه‌هائی که برای تشکیل خانواده لازم است و زناشوئی را استحکام می‌بخشد، این مشاعر و این احساس را بپروراند، آنجا چه باید کرد!؟ سپس این زندگی فاسق و فاجر و آلوده‌ای که مرتب پسران و دختران تازه به لذت جنسی رسیده را در همان دوران پرخروش ابتدائی بدون قید و بند، و بدون مانعی به فعالیت و تمرین جنسی وادار می‌سازد.

و پشت سر این تمرین آشفتگی‌ها و انحرافات و جنون جنسی در میان آنان رایج می‌شود! و امروز این آشفتگی‌ها و این انحرافات در جهان غرب گسترش یافته و همه آن کشورهائی را که در آزادی جنسی افراط کرده‌اند آلوده ساخته است، یک مشکل بس خطرناکی است که هنوز در این کشورها به طور جدی از همه جهات بررسی نشده است!.

و شاید که گزارش (کنزی) در باره سلوک جنسی زن امریکائی نخستین قدم انجام شده در راه این بررسی باشد!.

و اگرچه انتشار این بیماری جنون‌آور و این انحراف دیوانه در میان مرد و زن به دقت ثبت و ضبط شده است، اما این ثبت و ضبط هنوز در مرحله آمارگیری مانده و هنوز به بررسی علل و اسباب نپرداخته و در مقام جستجوی چاره و علاج ظاهر نگشته است!!.

ما در باره این بیماری و جنون جنسی و این انحراف غریزه و انتشار آن در کشورهائی که روابط جنسی را بدون قید و شرط مباح می‌دانند و به رسمیت می‌شناسند! و زن در آن کشورها آن چنان ظهور کرده که سرانجام به صورت جنس پیروز درآمده و در خانه و اجتماع پیروزمندانه بر مرد راه می‌رود! آن چنان رای و نظری نداریم که در کتاب‌های دیگرم بیان کرده ام، اما در اینجا منظور ما در درجه اول اثبات این حقیقت است، براساس مطالبی که مشاهدات و آمارهای علمی آن را ثبت و ضبط کرده است! و در درجه دوم اثبات علاقه آشکار و پیوند صریح این حقیقت است، با بی‌بند و باری‌ها و بی‌قیدی‌های جنسی که جاهلیت قرن بیستم را به این التهاب درونی و عطش جگرسوز گرفتار ساخته است!!.

و سپس نوبت به بی‌آبروئی‌ها و رسوائی‌هائی می‌رسد که در بخش گذشته: بخش فساد در اخلاق آن‌ها را بیان کرده ایم.

پریشانی و ناتوانی ملت‌ها از مقاومت و پایداری در میدان مبارزه گسترش فساد اخلاقی تا آنجا که به سازمان‌ها و ارگان‌های حکومت نیز سرایت کند، و موقعیت دولت را از طریق فروش اسرار نظامی و همکاری با جاسوسان بیگانه در مقابل شهوات پست و لذت‌های حیوانی و در برابر بیماری‌های جنون جنسی با خطر روبرو سازد!.

رسوائی (پروفیمو) در انگلستان و رسوائی دیپلمات‌های امریکائی در جهان و به این ترتیب رسوائی پشت سر رسوائی، و فضاحتی در پی فضاحت دیگری پدید می‌آید، تا آن حد که نسل جوان علاوه بر گرفتاری‌های بیماری جنون جنسی به سرگردانی و ولگردی هم گرفتار می‌گردد، و شخصیت‌های بزرگی و صاحب مقامهای بلند پایه‌ای در دو دولت از بزرگترین دول جاهلیت قرن بیستم یعنی روسیه و امریکا هشیارباش و بیدارباش همگانی می‌زنند که نسل جوان در این دو دولت نسلی است فاسق و فاجر و غرق در شهوات و خوش‌گذرانی، و در اثر غوطه‌ورشدن این نسل در لجن زار شهوات دیگر نمی‌توان در اداره کشور به آن اعتماد کرد!!.

و بدیهی است که این اخطارها، این هشیارباش‌ها و بیدارباش‌های جهانی یک ندائی است که از زبان هاتف فطرت بیرون می‌آید، و همین هشیارباش‌های جهانی نشان می‌دهد که مشکل قرن بیستم منحصر در مشکل اخلاق تنها نیست: اخلاق به معنای محدود و اصطلاحی آن.

دامنه این مشکل خیلی وسیع‌تر و گسترده‌تر از آنست که بعضی خوش‌باوران تصور می‌کنند، زیرا این مشکل مشکل انسان است، و مشکل انسانیت است و مشکل...

همان انسان و همان انسانیتی که این بی‌بند و باری و این عنان‌گسیختگی و این سقوط به عالم حیوانیت آن هم بدون مراعات ضابطه حیوان آن را در گرو سقوط همگانی و در معرض نابودی و زوال قرار داده است!.

بلی، این بی‌بند و باری و این عنان‌گسیختگی و پی‌آمدهای حتمی و اجتناب‌ناپذیر آن اختصاص به جاهلیت قرن بیستم ندارد، بلکه خود شعار و نشانی است که بناچار در هر جاهلیتی در روی زمین پدید می‌آید! این همان بلای ویرانگری است که پیش از این بر سر جاهلیت یونان، و جاهلیت روم، و جاهلیت ایران باستان آمد و همه را به دست جلاد هلاکت و نابودی و ویرانی سپرده است! و امروز هم با همان شیوه قدیمیش در جاهلیت قرن بیستم نفوذ کرده و با همان شیوه در کار ویران‌ساختن ساختمان انسان و انسانیت پیش می‌تازد!!.

اما در اینجا این نکته را تذکر باید داد که نصیب جاهلیت قرن بیستم از این شیوه ویرانی سخت‌تر و زشت‌تر و سوزنده‌تر است، زیرا خود این جاهلیت مانند جاهلیت‌های گذشته تنها به آزادگذاشتن عوامل فساد قناعت نمی‌کند، بلکه با حفظ سمت به پشتیبانی (علمی) آن نیز همت می‌گمارد.

و بدیهی است که در جاهلیت‌های پیشین نیز یک رشته نظریات و مذاهبی بوده است که انحراف و بی‌بند و باری را جایز می‌دانسته، اما این نظریات و این مذاهب هرگز جامه علمی به تن نکرده که امروز این جاهلیت کرده است!!.

آری، این وضع استثنائی که ویرانی و بی‌سر و سامانی را در لباس علم آرایش دهند، و در میان مردم رواج سازند! از ویژگی‌های جاهلیت قرن بیستم است، و این خطر هم از آن جهت رو به افزایش می‌تازد که همه وسایل تبلیغات: مطبوعات، رادیوها، تلویزیون‌ها، سینماها... همه و همه در تائید و پشتیبانی این مغالطه کوشش و تلاش دائمی و همکاری صمیمانه دارند، و سازمان جهانی صهیونیزم نیز از هیچگونه مساعدت و همکاری در نشر این مغالطه شیطانی دریغ ندارد، و پیوسته از توجه خطر و نزدیک‌شدن هلاکت و نابودی به دیگران خوشنود و خرم است!!.

و در پایان این بخش بار دیگر یادآور می‌شویم: هدف ما در این بخش این نبود که این موضوع را از بعد اخلاقی به معنای محدود و متعارف اخلاق مورد بررسی قرار بدهیم، چون هنوز گروهی چنین می‌پندارند که اخلاق یک موضوع جداگانه، و زندگی یک موضوع جداگانه دیگر است!!.

[۳۵] از کتاب ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، أبوالحسن ندوی. [۳۶] از کتاب حجاب مودودی. [۳۷] مباهج ج۱، صفحه ۶. [۳۸] همان کتاب ج۱، صفحه ۱۲۰. [۳۹] از کتاب مباهج فلسفه ۱۲۶- ۱۲۷. معلوم است که نویسنده این مسائل را با آئین تفسیر مادی تاریخ بیان می‌کند، چنانکه فساد اخلاقی را به تطور اقتصادی نسبت می‌دهد، اما او از یک حقیقت روشن که شایسته دقت و بررسی است غافل می‌ماند، و آن این است که این مسائل ارتباطی با تطور اقتصادی ندارد، بلکه مربوط به همان برنامه شوم و ویرانگر است که برای نابودی بشریت در جریان است، زیرا اگر این مسائل مربوط به تطور اقتصادی می‌شد، باید دولت‌های کمونیست که منابع ارزاق را در دست دارند، و مردم را بنا به ادعای خود از زیر سلطه سرمایه نجات داده‌اند، و از زیربار سنگینی ضرورت اقتصادی آزاد کرده‌اند، باید جوانان کشورهای خود را به خاطر جلوگیری از فساد اخلاقی در آغاز جوانی به ازدواج وادار کنند، و حال آنکه واقع امر غیر از این است، و دولت‌های کمونیست هم ازدواج جوانان را به تأخیر می‌اندازند! و بلکه آزادی جنسی را از افتخارات می‌دانند. [۴۰] مباهج فلسفه ۱۲۷ – ج ۱. [۴۱] مباهج فلسفه صفحه ۱۳۴. [۴۲] مباهج فلسفه صفحه ۲۲۵. [۴۳] مباهج فلسفه ۲۳۵ – ۲۳۶.