جاهلیت قرن بیستم

خصوصیات جاهلیت نوین

خصوصیات جاهلیت نوین

گرچه همه جاهلیت‌ها: جاهلیت قدیم، جاهلیت قرون وسطی و جاهلیت عصر جدید در خاصیت‌های اصلی و کیفیت ماهیت جاهلیتی باهم شریک و متحد هستند، اما با این اشتراک در خاصیت و با این اتحاد و هم‌بستگی بازهم هر جاهلیتی در مدار تاریخ قیافه و سیمای مخصوصی دارد که با آن از سایر جاهلیت‌ها شناخته می‌شود، و پیوسته این قیافه و این سیمای مشخص با شرایط آن محیطی ارتباط دارد که این جاهلیت در آن پرورش می‌یابد، و نیز همآهنگ و همگام با آن مرحله از تطور و اوضاع متحول اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که آن جاهلیت را دربر می‌گیرد.

و ما در بخش‌های آینده در بیان این انحرافات جاهلیت قرن بیستم سخن خواهیم گفت، و در کیفیت تصور و سلوک و رفتار و نظریات آن در عالم واقع بحث جاهلیت و شکل و قیافه مخصوص آن را اجمالاً درنظر بگیریم، همانگونه که در بخش گذشته اجمالاً در بیان تاریخ جاهلیت سخن گفتیم، و پیدایش این جاهلیت و مراحل تطور و تحول آن را در طول قرن‌ها بررسی کردیم، و هم اکنون هم می‌گوئیم: همه جاهلیت‌ها ایمان واقعی به معنای ایمان به خدا و اعتقاد حقیقی به معنای اعتقاد به خدا ندارند.

و این بزرگترین و گسترده‌ترین خاصیت مشترک میان همه جاهلیت‌های تاریخ است، و بلکه آن ریشه‌ایست که دائم جاهلیت از آن جوانه می‌زند، و همه انحرافات دیگر خواه در مرحله اندیشه و تصور و خواه در مرحله سلوک و رفتار از آن سر می‌کشد.

و این نکته هم جای تردید نیست که عقیده صحیح تنها عامل نافذی است که موقعیت صحیح انسان را در عالم وجود تعیین و تحدید می‌کند، و همین عقیده است که گام‌های انسان را در عرصه زمان و مکان پایدار و استوار می‌سازد، چون بدیهی است که همین عقیده صحیح است که بیانگر هدف و مقصد صحیح است و آن را برای انسان تعیین می‌کند، و نیز راه‌ رسیدن به آن هدف را برای انسان هموار می‌سازد، و از این رهگذر است که وجدان و مشاعر، سلوک و رفتار، اعمال و کردار، و ظاهر و باطن انسان استقامت می‌یابد و پایدار می‌گردد، و همه عناصر و ابعاد شخصیتش باهم پیوند می‌خورد و تکامل می‌گیرد، و پس از آن در جهت صحیح به حرکت درمی‌آید.

و پربدیهی است هروقت که این عقیده منحرف گردد بناچار و بطور خودکار طوفان اضطراب و نابسامانی در همه تاروپود و ابعاد شخصیت انسانی به جوش و خروش درمی‌آید، درست مانند آن عقربه حساس قطب‌نما هردم که با حائلی برخورد کند، نساگزیر و به طور خودکار گرفتار طوفان اضطراب و آشوب می‌گردد، و در چنین حال پرطوفان است که پیوند و هم‌بستگی‌های همه ابعاد شخصیت و عناصر وجود انسان گرفتار طوفان زوال می‌گردد، و قدم‌های او در خط سیر زمان و مکان میزان خود را می‌بازد و مشاعر و وجدانش، سلوک و رفتارش، اعمال و کردارش، و بالآخره ظاهر و باطنش همه و همه به پریشانی و آشفتگی و بحران داخلی گرفتار می‌شوند، و آن وحدت و یکپارچگی که لازم است در ابعاد گوناگون وجود انسان موجود باشد از هم گسیخته می‌شود، و سرانجام آن آرامش و آسایشی که انسان در سایه عقیده صحیح به دست می‌آورد خودبخود از محیط زندگیش دور می‌گردد، و درست در همین هنگام است که جاهلیت متوجه می‌شود!...

پس بنابراین، جاهلیت عبارتست از انحراف از عبادت شایسته در پیشگاه خدا عبادتی که پیوسته در سایه پذیرش حکومت خدا در همه برنامه‌های زندگی انجام می‌گیرد، و درست همین جا است که در نتیجه این انحرافات طوفان امواج نابسامانی و پریشانی زندگی انسان را درهم می‌کوبد! پریشانی در تنظیم برنامه‌های زندگی، پریشانی در افکار و اندیشه، پریشانی انسان در ارتباط با خالق، و سرانجام پریشانی انسان در رابطه با انسان و در رابطه با جهان‌هستی و در رابطه با زندگی انسان همه جا را فرا می‌گیرد و درهم می‌نوردد!!.

و در طول تاریخ هرگز انحراف از عبادت شایسته خدا انجام نگرفته، مگر اینکه در جوار آن تاروپود علاقه‌ها و رابطه‌ها و تصورات و افکار و اندیشه‌های انسان هم به طوفان انحرافات ویرانگری گرفتار شده است، چون تنظیم‌کننده و سازمان بخش همه آن‌ها همان عقیده است، و بدیهی است هروقت که فرمانده به خطا فرمان بدهد حساب فرمان‌گیر و فرمان‌پذیر هم روشن است.

خواه در این خط سیر انسان به این حقیقت توجه بکند و یا نکند، بلکه خواه بخواهد و یا نخواهد.

پس بنابراین، هروقت که عقیده صحت بپذیرد همه ابعاد زندگی انسان نیز به صحت و استقامت می‌گراید و قدم‌هایش در عرضه زندگی استوار و پایدار می‌گردد، و هروقت که عقیده گرفتار طوفان انحراف و اضطراب گردد خودبخود این طوفان همه شئون و برنامه‌های زندگی انسان را فرا خواهد گرفت بدون تردید.

و نیز در طول همین تاریخ هیچ‌وقت با بودن استقامت در عبادت خدا کوچکترین اضطراب و آشوبی در زندگی انسان‌ها پدید نیامده است، ممکن هست گاهی عقیده وجود داشته باشد، اما فقط وجود عقیده تنها در این جریان نافذ و مؤثر نیست، بلکه وجود عقیده آنگاه نافع و سازنده است که زنده و پرتحرک و گسترده و رو به تکامل باشد، وجود یک عقیده سازنده‌ای که سرتاسر شخصیت و هستی آدمی را فرا بگیرد، وجدان و مشاعر، سلوک و رفتار، اعمال و کردار و ظاهر و باطن و عواطف و تصورات انسان را به گردش وادارد.

و إلا هر وضع و حالی که غیر از این باشد عقیده به خدا در آن باشد یا نباشد خود یک رنگی از رنگ‌های گوناگون جاهلیت است که نام جاهلیت با آن شایسته است، و ناگزیر عواقب شوم و دنباله‌های طوفان‌خیز جاهلیت با آن پیوند خواهد داشت، چون این اقتضای سنت خدا است، و بدیهی است که سنت‌های خدا هرگز تغییرپذیر نیست!.

بلی، شکی نیست که ملت عرب در عصر جاهلیت خود خدا را می‌شناختند و به او ایمان هم داشتند و به او توجه هم می‌کردند، اما این توجه و این ایمان و این شناخت هرگز صحیح و شایسته نبود، قرانکریم در این باره بهترین شاهد است و زیبا می‌گوید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ[لقمان: ۲۵] «و اگر از آنان بپرسی این آسمان‌ها و این زمین را کی آفریده است؟ آنان بی‌درنک خواهند گفت: خدا». و نیز در این زمینه می‌گوید: ﴿سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ[الزخرف: ۸۷] «و اگر از آنان بپرسی که خودشان را کی آفریده است؟ حتماً خواهند گفت: خدا». و بار سوم با اندکی تفصیل می‌گوید: ﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ[یونس: ۳۱] «به آنان بگو: کی شما را از این آسمان و زمین روزی می‌رساند؟ یا بلکه: کی این گوش و این چشم‌ها را در اختیار دارد؟ و کی مرتب زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و کی اداره می‌کند امر آفرینش را؟ بی‌دریغ خواهند گفت: خدا». و در چهارمین بار این حقیقت را با اندکی ملامت و سرزنش می‌گوید: ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩[المؤمنون: ۸۴- ۸۹]. «بگو (به آنان): این زمین از آن کیست؟ و این مردم در آن از آن کیست؟ اگر شما می‌دانید پاسخ دهید؟ به زودی خواهند گفت: از آن خداست! به آنان بگو: آیا شما پند نمی‌پذیرید!؟ به آنان بگو: پروردگار این آسمان‌های هفتگانه کیست؟ و پرورگار این عرش با عظمت آفرینش کیست؟ آنان بی‌درنگ خواهند گفت: خدا! بگو: آیا پس شما تقوی را پیشه خود نمی‌سازید!؟ به آنان بگو: کی در دست اوست ملکوت همه چیز؟ و او به همه جوار و پناه می‌دهد و خود شایسته پناه‌گرفتن نیست!؟ اگر شما می‌دانید؟ به زودی خواهند گفت همه در دست خدا و از آن خداست!! بگو: پس شما چرا و چگونه فریب می‌خورید مانند سحرزدگان!؟».

نظر به این حقایق روشن از دور پیداست که ملت عرب در عصر جاهلیت خود خدا را می‌شناختند و او را پروردگار و مالک مدیر همه چیز می‌دانستند، اما جاهلیت عرب از این جهت بوده که خدا را آن چنان که شایسته معرفت او بوده نمی‌شناختند و چنانکه شایسته ایمان به خداست مؤمن نبودند، و سلطه و مدیریت او را در همه امور و در همه برنامه‌های زندگی بشر قبول نداشتند، قرآنکریم اشاره لطیفی بس کوتاه به این حقیقت دارد: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ[الأنعام: ۹۱] «آنان به خدا حق تقدیر (و مدیریت قائل) نبودند، آن چنانکه سزاوار تقدیر (و مدیریت) اوست!!».

بنابراین، می‌بینیم که عرب خدا را می‌شناختند، اما هرگز این ملت به نتیجه و پیوندهای طبیعی این شناخت که حتماً باید بر آن مترتب شود نمی‌پرداختند، و در اعتقاد وجدانی به خدا اعتقاد داشتند، و لکن خدایان دیگری را هم در عبادت با او شریک می‌پنداشتند، در سلوک و رفتار خود با خدا آشنا بودند، اما هرگز در عمل این آشنائی را بکار نمی‌بردند و خدا را در همه تاروپود زندگی مخلوق خود حاکم نمی‌دانستند، و بهمین دلیل آنان در برابر اینگونه فکر نابسامان کفار بودند و اهل جاهلیت!! و آن جاهلیتی را هم که قرآن نکوهش می‌کند دارای این مرحله از نقص است، اما در مسئله اعتقاد بهانه عرب این بود: ما این بتان را هرگز به عنوان اینکه ذاتاً آن‌ها شایسته عبادت هستند عبادت نمی‌کنیم، بلکه از این جهت آن‌ها را عبادت می‌کنیم که ما را به خدای شایسته عبادت نزدیک سازند! قرآن در رد این بهانه این اعلامیه همگانی را صادر می‌کند، و خطاب به بشر اعلان می‌دهد: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ ٣[الزمر: ۳] «آگاه باش و هشیار! از آن خداست آن دین خالص و بی‌آلایش، و آنان که جز خدای بی‌نیاز برای خود سرپرستانی و مدیرانی گرفته‌اند (می‌گویند): ما آن‌ها را نمی‌پرستیم مگر به این علت که ما را به خدا نزدیک بسازند! به حق که خدا در میان آنان حکم میراند در آن چیزی که آنان پیوسته در اختلافتند!! خداوند کسی که کاذب و ناسپاس باشد هدایت نمی‌کند». (همانگونه در این آیه به روشنی دیده می‌شود، قرآن در درجه اول اعلام می‌کند که دین خالص و بی‌آلایش فقط دین خداست و بس.

و پس از آن بهانه مشرکان عرب را مطرح می‌کند و سپس با بیانی تهدیدآمیزی آنان را دروغ‌گوی حق‌پوش می‌خواند و به تبعید از هدایت خدا محکوم می‌سازد، و این از شدیدترین نوع تهدید و ملامت است!).

و در مسئله شریعت قرآن جلیل پیوسته بشر را با بیان اکید به پیروی از شرایع خدا فرا می‌خواند و به اجتناب از پیروی شرایع دیگر هشیارباش می‌زند، و صریحاً اعلام می‌کند که شریعت و اعتقاد هرگز نباید از هم جدا باشند، و هرگز ممکن نیست که ایمان و عقیده صحیح با انحراف از قانون خدا و حاکمیت‌دادن نیروئی غیر از خدا در کوچکترین برنامه از برنامه‌های زندگی در ضمیر انسان تحقق نپذیرد، به این ترتیب که می‌بینیم: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤ وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ كَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٥ وَقَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٤٦ وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٤٨ وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ ٤٩ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠[المائدة: ۴۴- ۵۰] «ما تورات را که هدایت و نور در خود دارد، نازل کردیم. پیامبرانى که [در برابر احکام الهى‏] تسلیمند، براى یهود و [همچنین‏] عالمان ربّانى و احبار به آنچه از کتاب خدا حافظ گردانده شده‏اند و بر آن گواه بودند، به آن حکم مى‏کنند. پس از مردم مترسید و از من بترسید و به [جاى‏] آیات من بهایى اندک مستانید. و هر کس که به آنچه خداوند نازل کرده است حکم نکند، اینانند که کافرند، و ما در آن تورات بر آنان نوشتیم و واجب کردیم که قصاص یک نفس با همان نفس است، قصاص چشم با همان چشم است، قصاص بینی با همان بینی است، قصاص گوش با همان گوش است، و قصاص دندان با دندان است، و جراحت‌های دیگر نیز قصاص جراحت‌های مانند خویش است، پس در قصاص هرآنکس که تصدق بدهد و از قصاص بگذرد همان برای او کفاره است از گناه، و هرآنکس که به حکم خدا حکم نراند آنان همان ظالمان هستند، و ما پشت‌ سر این پیامبران را با برانگیختن عیسی ابن مریم پی‌گیری کردیم، او آمد در این حال که تصدیق می‌کرد پیشینیان خود را از تورات، و به او انجیل را دادیم که در آن نور و هدایت فراوان بود، برای اینکه خدا در آن این نور را نازل کرده بود، و آن کسانی که به حکم خدا حکم نرانند پس آنان همان فاسقان هستند. و [این‏] کتاب را به راستى [و] تصدیق کننده کتابى که پیش از آن است و بر آن حاکم است به تو نازل کردیم، پس در میان آنان به آنچه خداوند نازل کرده است، حکم کن و از خواسته‏هاى [نفسانى‏] آنان [به جاى‏] آنچه از حقّ که به تو رسیده است، پیروى مکن. براى هر یک از شما شریعت و راهى قرار داده‏ایم. و اگر خداوند مى‏خواست شما را یک امّت قرار مى‏داد ولى [مى‏خواهد] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس [به سوى‏] نیکى‏ها بشتابید، بازگشت همه شما به سوى خداوند است، آن گاه شما را از [حقیقت‏] آنچه در آن اختلاف مى‏ورزیدید، خبر مى‏دهد. و تو در میان آنان قضاوت کن، با آن چیزی که خدا نازلش کرده و هرگز از هواهای خودسرانه آنان پیروی مکن، از آنان دائم در حذر باش که فریب ندهند، تو را از پاره آن چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است، پس اگر آنان روی گرداندند تو بدان و آگاه باش که فقط خدا می‌خواهد که به آنان برساند و بچشاند بعضی از گناهان خودشان را، و بدان اکثر مردم فاسق هستند. پس بنابراین، آیا بازهم حکم جاهلیت را می‌خواهند، و حکم کدامی حاکمی زیباتر از خدا حاکم خواهد بود برای آن ملتی که یقین خود را به دقت بکار می‌گیرند».

(پس در این آیات چنانکه می‌بینیم قرآنکریم اول کسانی را که با شریعت و قوانین الهی حکم نکنند کافر، ظالم و فاسق می‌نامد، و سپس پیامبر اسلام را مأمور می‌کند که در اختلافات و محاکمات مردم مطابق احکام و قوانین خدا قضاوت کند، و در خاتمه او را برحذر می‌دارد و هشیارباش می‌دهد که مبادا از هوا و هوس آنان پیروی کند که خطرناک است، و در پایان منافقان و منحرفان را ملامت و سرزنش می‌کند که هنوزهم می‌خواهند با فرمان جاهلیت زندگی کنند، و اعلام می‌کند که هرکس بهتر و زیباتر از فرمان و حکم خدا اگر حکمی را سراغ دارد باید اعلان کند...

بنابر همین اساس است که قرآن خوردن گشت حیوانی را که بنام خدا ذبح نشده است حرام می‌کند)، به این ترتیب که می‌بینیم: ﴿وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ ١٢١[الأنعام: ۱۲۱]. «و هرگز شما نخورید از آن چیزهائی که نام خدا بر آن‌ها ذکر نشده است، و این یادنکردن یا اینگونه خوردن حتماً کار فسق است، و به حق که آن شیاطین مرتب به دوستان خود الهام می‌کنند که آنان با شما به مجادله و مبارزه برخیزند، و اگر شما از آنان اطاعت کنید بدانید که آنان مشرک هستند»، و عاقبت شرک هم معلوم است که...

(می‌بینیم که در اینجا قرآن از خوردن گوشتی که در هنگام ذبح به یاد خدا نبوده‌اند و نام خدا نبرده‌اند نهی می‌کند، و سپس خوردن آن را فسق می‌نامد، و پس از بیان این حکم اشاره زیبائی دارد به این نکته که توطئه‌گران غافل نه‌ نشسته‌اند، هشیار باشید که مرتب مردم را علیه شما به شورش وامیدارند که دشمنان داخلی را به مبارزه و مقابله بکشند که چگونه گوشت حیوانی که خدا آن را کشته نباید خورده شود، و گوشت حیوانی را که بشر آن را با نام خدا کشته خوردنش اشکال ندارد! و در پایان به مسلمانان می‌گوید که: اگر از راه و رسم کفار و توطئه‌گران برحذر نباشند با آنان هم مانند مشرکان رفتار خواهد شد، کیفر و رفتار با مشرکان هم که معلوم است).

پس بنابراین، مسئله شریعت هم درست مانند مسئله عقیده است و هیچ فرقی میان این دو مسئله وجود ندارد: یا تسلیم به حکم خدا و یا تسلیم به فرمان جاهلیت، و نتیجه شناخت خدای واقعی و ایمان به خدای واقعی این است که فقط او را مبعود یگانه و حاکم یگانه بدانیم، چون او خالق و مدیر جهان و انسان است، و از این لحاظ است که فقط اوست که اطاعتش واجب است، و تنها اوست که شریعتش نافذ است، پس در حقیقت عقیده و شریعت هردو یک چشمه سارند که دارای دو شعبه است، و هردو در آخر خط نیز باهم پیوند می‌خورند که اولش ایمان به خدا و آخرش تسلیم به فرمان اوست، و بیرون از این خط سیر هرچه باشد جاهلیت است خواه در عقیده و خواه در شریعت و خواه در هردو. پس بنابراین، جاهلیت دارای نشانه‌های فراوان است، به این ترتیب که می‌بینیم:

۱- نداشتن ایمان صحیح به خدای یگانه.

۲- تسلیم‌نشدن به یکی از احکام و یا به همه احکام خدا.

و در این دو نشان عقیده و شریعت در یک سطح مساوی قرار دارند و هیچ انفصالی در کار نیست: نتیجه ایمان صحیح اعتراف بیگانگی خدا است در مقام الهیت، و نتیجه اسلام هم اعتراف بیگانگی خداست در مقام حاکمیت او، و جاهلیت هم از اعتراف‌نکردن بیگانگی خدا در یکی از این مقام‌ها متولد می‌شود، یا از شرکت‌دادن معبود دیگر، و یا فرمان‌بردن از فرمان دیگری، جز فرمان خدا. بنابراین، اکنون معلوم شد که جاهلیت هرگز تن به فرمان و حکومت خدا نمی‌دهد، به این نتیجه میرسیم که جاهلیت عبارتست از پیروی‌کردن دائم از هوا و هوس و بس.

۳- فرمان‌بردن از هوا و هوس و این نشان یکی از فروع عدم ایمان حقیقی و تسلیم‌نشدن به حکومت خدا است.

قرآن‌ مجید در اشاره به این نکته این فرمان صریح را نسبت به خود پیامبر اسلام صادر می‌کند: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَ[المائدة: ۴۹] «تو حتماً در میان آنان با فرمان خدا که بر تو نازل کرده حکومت کن، و تابع هواهای خودسرانه آنان نباش، و از آنان دائم در حذر باش که تو را در انجام پاره از فرمان‌های خدا فریبت ندهند». (بدقت که بنگریم می‌بینیم در اینجا اول به خود پیامبر فرمان می‌دهد که خدا را در میان مردم بکار ببند، و بی‌درنگ او را از پیروی هوا و هوس‌های خودسرانه آنان بر حذر می‌دارد)، و از این بیان این معنا بدست می‌آید که اداره جهان زندگی با دو حکومت است، یا حکومت خدا و یا حکومت هواها و هوس‌ها، و این نکته هم به خوبی پیدا است که هر حکومت و شریعتی که جز حکومت و شریعت خدا باشد آن هوا و هوس است، و این یک حقیقتی است که همه میدان‌های زندگی در مسیر تاریخ به آن گواهی می‌دهند!!.

و بدون تردید هوا و هوس در هر عصری و در میان هر ملتی با سیما و قیافه‌های گوناگون خود را نشان می‌دهد، اما در همه این حالات هوا و هوس گروهی از مردم هوس باز بوده است که بر دیگران حکومت می‌کرده‌اند، یعنی فردی یا جماعتی بوده که با هوا و هوس خود بر دیگران سلط یافته بودند و خود را حاکم می‌دانستند، و نیز بدون تردید تنها شریعت بی‌آلایش و دور از هوا و هوس شریعت خداست، چون خدا همه مردم را در حقوق انسانیت مساوی آفریده است، و هیچ فردی را جز با تقوی امتیاز بر دیگران نمی‌دهد، و برای پاسداری از این جریان این اعلامیه جهانی را انتشار داده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ ١٣[الحجرات:۱۳] «آهای مردم ما شما را از یک نر و ماده، از یک مرد و یک زن آفریدیم، و ما شما را شعبه و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، و این امتیازی نیست، امتیاز فقط این است ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚکه خدا دانای خبیر است».

و این نکته را هم باید افزود که خدای یکتا و بی‌نیاز به حساب هیچ‌ فردی و یا دسته‌ای مصلحت و منفعتی را منظور نمی‌کند که در نتیجه از فرد و یا از دسته‌ای برخلاف حق و عدالت طرفداری کند و دیگران را زیر سلطه آنان قرار بدهد، و برای اثبات این حقیقت است که قرآنکریم این اعلامیه صریح را صادر می‌کند: ﴿مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ ٥٧[الذاریات: ۵۷]. «من از آنان هرگز روزی نمی‌خواهم، و هرگز نمی‌خواهم که آنان برای من سفره طعام بگسترند»، (می‌بینیم که در این آیه به روشنی بیان می‌کند که علت اساسی پیروی از هوا و هوس در حکومت چشم داشت منفعت و یا برطرف‌ساختن احتیاج است، اما خدا که ذاتاً غنی و بی‌نیاز است، و چون بی‌نیاز است دیگر هوا و هوس در حکومتش معنا ندارد).

پس روی این میزان زندگی بشر در هر زمان و در هر مکان از این دو حال بیرون نیست، یا پیروی از قانون خدا یعنی: اسلام است و یا پیروی از هوا و هوس یعنی: جاهلیت است.

۴- نشانی است که در همه جاهلیت‌ها از دور نمایان است، و آن وجود طاغوتان است که پیوسته می‌کوشند تا مردم را از عبادت خدای یگانه و از پذیرفتن احکام و قوانین او باز دارند، تا از این طریق آنان را به عبادت طاغوتان و پذیرفتن سلطه و نفوذ خودشان وادارند، یعنی در برابر هوا و هوس وادارشان سازند، و اینک قرآنکریم است که در این باره این اعلامیه جهانی را صادر می‌کند: ﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ[البقرة: ۲۵۷]. «خدا سرپرست کسانی است که ایمان به او دارند، پیوسته آنان را از ظلمات متراکم به سوی نور هدایت می‌کند و از تاریکی به روشنائی می‌کشاند، و آنان که کافر گردیدند سرپرستان آن‌ها طاغوتانند که پیوسته آنان را (با فشار) از نور به تاریکی‌های متراکم می‌کشانند».

و این اعلامیه دیگر: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ[النساء: ۷۶]. «آنان که ایمان آورده‌اند مرتب در راه خدا پیکار می‌زنند، (می‌کشند و کشته می‌شوند)، و آنان که کافر گردیدند در راه طاغوت پیکار می‌زنند، (می‌کشند و یا کشته می‌شوند)»، (می‌بینیم که حساب مؤمن و کافر از هم جداست، و پاداش و کیفر هم با راه‌داران و سرپرستان است).

بلی، به خوبی پیداست که وجود طاغوتان نشان دائمی دورافتادن از آئین خداست! چون بدیهی است هردم که مردم از عبادت حقیقی منحرف شوند به طور خودکار به عبادت معبود باطل می‌پردازند و دیگر هیچ!!. بلی، گاهی این معبودان ناحق را به تنهائی می‌پرستند، و گاهی دیگر آن‌ها را شریک معبود به حق می‌پندارند، و همین جا است که این معبودان دروغین برمی‌گردند و طاغوت می‌شوند. پس بنابراین، مقصود از طاغوت یک معنای عمومی است: فرد، جماعت، گروهی خاصی، عرف و عادتی، تقلیدی و یا هر نیروئی است که مردم را در قید بندگی دیگران اسیر گرداند، و قدرت بیرون‌شدن از سلطه طاغوت را از آنان سلب کند.

طاغوت از هرنوعش که باشد: فرد، دسته، و یا هرکس و هرچیز، هرگز دلشاد نیست که مردم به خدای خویش ایمان بیاورند، و چنانکه شایسته است او را بپرستند، چون هر زمان و هر مکانی که خدا در آن سرپرست و فرمان‌روا باشد بدون شک آنجا میدان فعالیت طاغوت نیست، بلکه میدان فعالیت طاغوتان مساوی است با انحراف مردم از عبادت خدای خویش، تا با استفاده از این فرصت آشفته بتواند هوا و هوس خود را بر دیگران تحمیل کند!! و بهمین مناسبت است که این شیطان بزرگ دائم به عداوت و مبارزه با عقیده حق برمی‌خیزد، چون او پیوسته می‌خواهد که سرپرست و یا دست‌ کم متولی مردم باشد، اما عقیده حق همیشه این پُست را پست اختصاصی خدا می‌داند و بس!!.

و نیز بهمین مناسبت جاهلیت: انحراف از عبادت خدای بی‌نیاز همیشه و در همه جا مساوی است با وجود طاغوت!!.

۵- نشانی است مشترک و همگانی در میان همه جاهلیت‌ها، یعنی: سرازیرشدن و جریان‌یافتن در آب راه شهوات است، گرچه سرمایه این نشان در نهاد فطرت انسان در کمین است، اما بیرون نمی‌آید مگر در هنگام دورماندن از آئین خدا!!.

این نکته قابل انکار نیست که همه شهوات برای انسان خوش‌آیند است و زیبا و قرآن‌ مجید هم در این باره یک اعلامیه جهانی دارد: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِينَ وَٱلۡقَنَٰطِيرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَيۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِكَ مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا[آل عمران: ۱۴] «برای مردم محبت شهوات آراسته گردیده است، از زنان، فرزندان، و اندوخته‌های انبوهته از طلا و نقره، و اسبان علامت خورده، و چارپایان فراوان، و کشتزارها، همه و همه لذت‌های این زندگانی (نزدیک و زودگذر) دنیا است».

(در این اعلامیه جهانی همه اصول مطالب انسانی و اساس شهوات نفسانی آمده است)، و می‌بینیم این تذکر هم آمده است که همه این‌ها سرمایه این زندگی زودگذر است، و قابل انکار نیست که وجود این سرمایه برای این زندگانی ضروری است، و هیچ بشری بدون استفاده از آن قادر به انجام هیچ وظیفه‌ای نیست، و این وظیفه انسان هم عبارتست از: خلافت او در روی همین زمین از جانب پروردگار تا با بهره‌برداری از آن به عمران و آبادی روی زمین بپردازد، و بهمین مناسبت غرایزی در نهاد انسان اجتماع کرده که او را دائم به جستجوی این سرمایه وادارد، تا او در این مأموریت علاقه پیدا کند و به زندگی بپردازد، یعنی: به همان عمران و آبادی بپردازد و خلافت را با شایستگی به انجام برساند [۱۱]، اما هردم که این جستجو از حد اعتدال تجاوز کند و به صورت دیوشهوتی سلطه‌گر بر وجود آدمی مسلط گردد، انسان آن وظیفه‌ای را که خدایش برای وی معین کرده است انجام نخواهد داد، و این سلطه فطرت انسان را آشفته و پریشان و نیروهای او را پراگنده خواهد ساخت، در نتیجه او را از انجام این مأموریت خطیر باز خواهد داشت، و از سطح عالی انسانیت پائین خواهد انداخت و در زمره چارپایان و شیاطین قرار خواهد داد، و یگانه نیروئی که می‌تواند از این سلطه ویرانگر بکاهد و آن را در قلمرو فطرت و وجود آدمی محدود بسازد، فقط عقیده به خدا و زیستن در سایه آئین و حکومت خداست و بس، و دیگر هیچ...

تجربه‌های فراوان بشر در مدار تاریخ و در لابلای قرن‌ها و عصرها این حقیقت را ثابت کرده است که دائم فرزندان آدم و حوا یا در دامنه‌های گسترده هدایت خدا زندگی کرده‌اند، و یا در گرداب تاریک و متعفن شهوات، و طوفانی‌ترین گرداب‌ها هم غریزه جنسی بوده است، و هرگز ممکن نیست که انسان جز برای رضای خدا دست از شهوات بردارد!!.

بلی، گاهی اتفاق می‌افتد که انسان از کیفر قانونی می‌ترسد، و روی همین حساب کارهای خلاف را در پشت پرده و دور از دید قانون انجام می‌دهد، همانطور که گاهی اتفاق می‌افتد که آدمی در خلاف کاری ترس از مردم دارد، و بهمین حساب کارهای خلاف قانون را دور از دید مردم و در خلوت انجام می‌دهد، اما همین بشر هیچ‌وقت و در هیچ‌جا جز به علت ترس از خدا دست از انجام گناه برنمی‌دارد، زیرا می‌داند که برای خدا پشت پرده و پیش پرده معنائی ندارد، او بینا و دانا است و خلوت برای او عیان است!!.

و علاوه بر این بررسی تاریخ به خوبی نشان می‌دهد که هیچ جاهلیتی هیچگونه گناه و فساد اخلاقی را در هیچ زمانی بطور مشخص و بنام تحریم نمی‌کند، خواه این جاهلیت ایرانی باشد، یا هندی، یونانی باشد، مصری باشد، یا رومی و یا جاهلیت قرن بیستم، همه و همه در این جرم سیاه شریک مساوی هستند، این امر علل و اسباب گوناگون دارد، گاهی به این علت است که طاغوت زمان در اثر سرگرمی و به حمایت از منافع شخصی خود از پرداختن به سایر امور غافل می‌ماند، و در اثر این غفلت به جلوگیری از انحراف مردم در غریزه جنسی اقدامی نمی‌کند، و در اصلاح اوضاع آشفته آنان قدمی برنمی‌دارد، و گاهی هم به این علت است که خود طاغوت عملاً به گسترش فساد و فحشأ می‌پردازد، تا از این طریق قبح این عمل زشت را از میان بردارد، و بدون نگرانی از برخورد مانع آن کار را آزادانه انجام بدهد، تا مردم را از رهگذر عیاشی و خوشگذرانی و غرق‌شدن در گنداب غریزه جنسی سرگرم گرداند، تا سوزش و تلخی ستمی را که بر آنان حاکم است فراموش کنند، و تا از فکر انتقام از طاغوت باز بمانند، البته این نکته هم فراموش نشود هر حکمی که برخلاف قانون خدا باشد آن حکم هم طاغوت است، اگرچه عرفی، عادتی و یا تقلیدی باشد!! و در هرحال همیشه جاهلیت مساوی است با سقوط در طوفان شهوات بدون تردید!.

پس آنچه که ما هم اکنون بیان کردیم نشانه‌های چشم‌گیری است که در هریک از جاهلیت‌های تاریخ از دور پیداست، و همه آن‌ها شاخه‌های یک نشان بزرگتر است که در نهاد هر جاهلیتی ریشه دوانده است، و آن عبارتست از: انحراف از عبادت خدای بی‌همتا و بی‌نیاز. بلی، این‌ها نشانه‌های مشترک و همگانی است که هیچ جاهلیتی نمی‌تواند آن‌ها را دارا نباشد، وإلا جاهلیت نمی‌شود.

این نشان‌ها در جاهلیت‌های ایران، یونان، روم و مصر هم بوده‌اند، و در جاهلیت نوین قرن بیستم هم هستند، و فقط تنها فرقی که هست در صورت و سیمای ظاهری آن‌ها است، و حتی در بعضی موارد و در بعضی اوقات این اختلاف هم نیست!!.

در جاهلیت عرب مردم از عبادت خدا منحرف بودند، چه در عقیده و چه در شریعت، مجسمه‌ها و سنگ‌پاره‌ها را عوض خدا می‌پرستیدند، و قوانین و آداب و رسوم جاهلیت به جای قوانین خدا بر جامعه حکومت می‌کرد، هوا و هوس در سلوک و رفتار مردم حاکم و نافذ بود، قوی ضعیف را پایمال می‌کرد، و ضعیف بار استبداد قوی را با جان و دل به دوش می‌کشید، طاغوت‌ها و جباران قریش، کاهنان و خدمت‌گذاران بتکده‌ها، طراحان سنت‌های غلط، و پایه‌گذاران تقلیدهای منحرف هرچه را که خود می‌خواستند حرام می‌کردند، و هرچه را که می‌خواستند آزاد می‌ساختند، بلکه گاهی به خواست دل ﴿يُحِلُّونَهُۥ عَامٗا وَيُحَرِّمُونَهُۥ عَامٗا[التوبة: ۳۷] یک سال حلال و یک سال حرام می‌کردند، و با استفاده از سلطه و نفوذ نامشروع خود مردم را به خاک سیاه می‌نشاندند و بر گرده ملت‌ها سوار می‌شدند، و خلاصه انواع شهوات و فسادهای اخلاقی از شراب، قمار، زنا، قتل، غارت، تفاخر به ظلم و ستم در جامعه رایج شده بود که هیچ‌کس از دیدن آن‌ها ناراحت نمی‌شد!.

امروز هم پس از گذشت چهارده قرن از آن تاریخ این جاهلیت نوین قرن بیستم بر آن پایه استوار است بدون فرق!!.

و اما انحراف جاهلیت نوین قرن بیستم از عبادت خدا- خواه از طریق عقیده و خواه از طریق شریعت روشن‌تر از آنست که بیان شود!.

در موضوع عقیده انحراف آن محدود به تجاوز از بسیاری از حقایق عقیدتی نیست، و در مسئله شریعت هم منحصر به انحراف آن در همه مظاهر شریعت نیست، بلکه بالاتر از این‌ها است، و آن قدر بالاتر که کار به الحاد و لجبازی کامل کشیده است، بطوری که هم اکنون عده زیادی از مردم به آن سرگرم هستند، و یا طاغوتان زمان این وضع آشفته را بر مردم تحمیل کرده‌اند، و یا شیاطین دست اندر کار، شب و روز در بزرگ‌داشت و تقدیس آن در تلاشند و کوشش!.

و اما پیروی و فرمان‌بردن از هوا و هوس، روشن باید گفت که: در طول تاریخ تاکنون هیچ قرنی این چنین هواپرست و هوس باز نبوده است، و در هیچ‌ زمانی در هیچ گوشه‌ای از شرق و غرب عالم عقاید مردم این اندازه پایمال نگشته است، و مقدسات اجتماع و قوانین و ضوابط بشریت این همه به بازیچه گرفتار نشده است! و فسق و فجور، و عیاشی و خوش‌گذرانی، مدبازی و مدپرستی تا این اندازه سر به رسوائی و بی‌شرمی نکشیده است!!.

و اما طاغوتان در هیچیک از ادوار گذشته تاکنون هرگز این اندازه انبوه و فراوان و رنگ برنگ نبوده‌اند! در یک گوشه طاغوت سرمایه‌داری حکومت می‌کند، در گوشه دیگر طاغوت کمونیستی، در یک گوشه طاغوت دیکتاتوری مقدس فرمان می‌راند، و در گوشه دیگر طاغوت تقلید فاسد از مدها و طاغوت‌های دیگر!...

و اما شهوات... آیا در باره آن نیز سخنی باید گفت!؟.

لب فروبستن اولی و سزاوار!!!.

بلی، و این‌ها نشان‌هائی هستند که هیچ جاهلیتی تاکنون از آلایش آن‌ها پاک و مبری نبوده است!.

بنابراین، هم اکنون که قدر مشترک سرمایه جاهلیت‌ها را شناختیم، و به زودی در بخش آینده در این باره سخن خواهیم گفت، آن فرصت به دست آمده که نظری هم اجمالاً بر خصایص این جاهلیت جدید به کار ببریم، تا بتوانیم سیمای همگانی و قیافه کامل آن را در صفحه ضمیر خود نقش بزنیم، و همه این‌ها خصایصی هستند که در اصل از بزرگترین سرمایه نشان‌های جاهلیت‌ها سرچشمه می‌گیرند، انحراف از عبادت خدا.

اما این جاهلیت در این خصایص خواه از نظر شکل و قیافه و خواه از نظر تفصیلات آن کاملاً منحصر به فرد و در یک وضع ممتازی قرار دارد، زیرا همه این‌ها در سایه شرایط محیط و زمان و در اثر تطور و پیش‌رفت علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فکری در یک وضع اندیشه‌ای مخصوصی است که از اول دور از دین خدا و بلکه با عداوت با دین خدا بگونه خاصی تشکیل یافته است!.

و هریک از جاهلیت‌های گذشته علاوه بر نشانه‌های مشترک نشان‌های مخصوصی هم داشته‌اند، اما همه نشانه‌های این جاهلیت ممتازند و مخصوص!! مثلاً: زنده بگورساختن دختران، و برهنه به راه‌افتادن زنان و مردان در انجام مناسک حج و حرام‌کردن بعضی از اقسام کشاورزی و دامداری از خصوصیات ممتاز جاهلیت عربی است، و قرآنکریم نیز در این باره شیرین اشارتی دارد: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِيبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَاۖ فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمۡ فَلَا يَصِلُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَىٰ شُرَكَآئِهِمۡۗ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ ١٣٦ وَكَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَكَآؤُهُمۡ لِيُرۡدُوهُمۡ وَلِيَلۡبِسُواْ عَلَيۡهِمۡ دِينَهُمۡۖ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا يَفۡتَرُونَ ١٣٧ وَقَالُواْ هَٰذِهِۦٓ أَنۡعَٰمٞ وَحَرۡثٌ حِجۡرٞ لَّا يَطۡعَمُهَآ إِلَّا مَن نَّشَآءُ بِزَعۡمِهِمۡ وَأَنۡعَٰمٌ حُرِّمَتۡ ظُهُورُهَا وَأَنۡعَٰمٞ لَّا يَذۡكُرُونَ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَا ٱفۡتِرَآءً عَلَيۡهِۚ سَيَجۡزِيهِم بِمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ١٣٨ وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِنَاۖ وَإِن يَكُن مَّيۡتَةٗ فَهُمۡ فِيهِ شُرَكَآءُ[الأنعام: ۱۳۶] «(و آنان) قرار دادند از آنچه که خدا آفریده، از قبیل کشاورزی و دامداری نصیبی و سهمی برای خدا، و سپس گفتند: این مخصوص خداست، و این هم مخصوص شریکانی است که ما برای خدا قرار مید‌هیم، (البته به گمان آنان) پس آنچه که سهم شرکای آنان بود هرگز به خدا نمی‌رسد، و هرآنچه که سهم خدا بود آن هم به شرکای آنان می‌رسد، وه چه بدحکمی است که آنان می‌کنند، و بهمین ترتیب آراسته شده برای بسیاری از این مشرکین که فرزندان آنان را همین شرکای آنان به قتل می‌رسانند، تا آنان را بیازارند و تا دین‌شان را به فساد بکشند، و اگر خدا می‌خواست آنان هرگز این کار را نمی‌توانستند بکنند، پس تو آنان را و افتراهای آنان را (با بی‌اعتنائی) به دور بیانداز، و (نیز) گفتند: این‌ها چارپایان، و این هم کشتزارهای محصور ما هستند که هرگز طعم آن‌ها را نمی‌چشد مگر آنکس که ما بخواهیم، این هم به گمان‌شان یک قسمت از چهارپایان است که پشم و کرک و سوار شدن آن‌ها حرام است، و قسمت دیگری هم هست که نام خدا را هنگام ذبح از روی افترا بستن به خدا نمی‌برند، به زودی آنان را خدا کیفر می‌دهد چون به خدا افترا می‌بندند، و (نیز) گفتند: آنچه که در درون این چارپایان است مخصوص گروه مردان ما است، و بر زنان و همسران ما حرامست، و اگر این حیوان میته بود همه باهم شریکند و یکسان!».

(می‌بینیم که قرآن ‌مجید در این آیات چندین نمونه از خرافات جاهلیت عرب را بیان می‌کند، و مکرر اشاره می‌کند که این خرافات ناشی از پندار غلط و پدیده اوهام آن‌ها است، و این خرافات در این جاهلیت تحت شرایط محیط و زمان فراوان بوده است، به این ترتیب که پاره‌ای از آن‌ها را می‌شماریم:

۱- در میان بعضی از مشرکان رسم بر این بود که قسمتی از محصول کشاورزی و یا دامداری را به خدا و قسمتی را هم به بت‌های خود اختصاص می‌دادند، و اگر وقتی چیزی از سهم بت‌ها به سهم خدا داخل می‌گردید فوراً آن را باز می‌گرداندند، و اگر وقتی چیزی از سهم خدا در سهم بت‌ها داخل می‌شد آن را باز نمی‌‌گرداندند، و نیز در هنگام آبیاری اگر آب مزرعه خدا طغیان می‌کرد و به مزرعه بت‌ها می‌رفت از این طغیان آب جلوگیری نمی‌کردند، و اگر داستان به عکس می‌شد با دست پاچگی جلو آب را می‌گرفتند، و دلیل آنان هم این بود که خد نیازی به این سهم ندارد، و این بت‌ها پر از نیازند و احتیاج!!.

۲- به گمان بعضی از عرب بت‌هائی که آنان شریک در مال خود می‌پنداشتند کشتن اولاد را در نظرشان زیبا جلوه می‌دادند، تا آن‌ها به آسانی فرزندان خود را بکشند و دین و آئین خود را با خرافات آلوده بسازند!.

۳- رسم چنین بود که عرب مشرک قسمتی از محصول زراعت و دامداری خود را مخصوص بت‌ها می‌ساختند و می‌گفتند: این قسمت حرام است مگر برای آنکس که ما بخواهیم، جز خدمت‌گذاران بت‌ها که آنان هرگز حق چشیدن ندارند، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم.

۴- مشرکان عرب سوارشدن بر قسمتی از چارپایان خود را حرام می‌کردند، و قسمت دیگر را هم در سفر حج سوار نمی‌شدند.

۵- عرب مشرک شیر و بچه‌ای که در شکم بعضی از حیوانات بود مخصوص مردان می‌دانستند و بر زنان حرام می‌ساختند، اما اگر حیوانی سقط جنین می‌کرد آن را بر مرد و زن حلال می‌کردند).

و جاهلیت یونان نیز دارای امتیازاتی است که چشم‌گیرترین آن‌ها پرستش عقل و عبادت‌کردن به جسم است.

و امتیازات جاهلیت روم هم فراوان است که ممتازترین آن‌ها دایرکردن آن مسابقات کشتی و مبارزات توان‌سوز و غیر انسانی در میان بردگان است، به آن ترتیب خاصی که تاریخ نشان می‌دهد.

و جاهلیت هند هم امتیازات خرافی داشت که معروف‌ترین آن‌ها وجود طبقه نجس و اختصاص‌دادن زنان فاحشه برای خدمت در معابد بود که با از دست‌دادن احترام ناموس خود این خدمت را انجام می‌دادند، و این کار حیوانی را جزئی از برنامه‌های دین می‌دانستند!!.

و در جاهلیت مصر هم امتیازاتی بود که بارزترین آن‌ها پرستش فرعون و قراردادن همه نیروهای ملت در خدمت فرعون‌پرستی و بالآخره مقدس‌شمردن فرعون‌ها بود!!.

و در جاهلیت قرون وسطی نیز امتیازات فراوانی وجود داشت که بارزترین آن‌ها عبارتست از: طغیان کلیسا و گسترش فساد آن در صومعه‌ها و دیرها و خرید و فروش جهنم و بهشت و تقسیم برات‌های مغفرت و غفران!.

و بهمین میزان جاهلیت نوین: جاهلیت قرن بیستم هم دارای امتیازات و خصوصیات فراوان است، تقریباً به این ترتیب که تماشا می‌کنیم:

۱- این پیش‌رفت سریع و بی‌نظیر علمی است که در این راه یکی از بارزترین وسائل انحراف مردم از خدا گردیده، و برای آزار و شکنجه و فشار بندگان خدا بکار می‌رود!.

۲- خودخواهی و خودبزرگ‌بینی و افتخار انسان است در رویاروئی و نافرمانی با خدای خویش، در نتیجه مغرورشدن به علم خویش و به پیش‌رفت مادی خویش، و پیدایش این تصور غلط که انسان قرن بیستم از خدا بی‌نیاز است، و یا اینکه انسان خدای این قرن بیستم است.

۳- پیدایش نظریه‌های گوناگون علمی است، در اجتماع، در اقتصاد، در روان‌شناسی و در همه مراحل زندگی که شیطان گونه مرتب مردم را به انحراف می‌کشد!!.

۴- پیدایش این خودباختگی‌ها است در مقابل نظریه تطور در قرن بیستم.

۵- آزادی و عنان‌گسیختگی زن است در اجتماع آشفته قرن بیستم، و همانطور که قبل از این گفتیم، منظور ما در این بخش نشان‌دادن قیافه کامل و بیان‌کردن صفات مشترک و امتیازات جاهلیت قرن بیستم به طور تفصیل نیست، چون جای آن در بخش‌های آینده است که به تفصیل مطرح خواهیم کرد، اما برای آشناشدن بیش‌تر با این جاهلیت بناچار در اینجا اندکی در بیان فتنه و آشوبی که در این جاهلیت نوظهور برپا شده سخن باید گفت:

بزرگترین فتنه و آشوب در جاهلیت قرن بیستم این است که سرمایه بس عظیمی و اندوخته هنگفتی از علم و دانش را در اختیار دارد، و دارای قدرت و نیروهای مادی سرشار است، و با بهره‌برداری از این دو بسیاری از مشکلات را در زندگی مادی آسان ساخته است، و خیر و برکت و منافع فراوانی را به دامن بشریت ریخته است، و ما بهمین حساب در آغاز این کتاب بیان کردیم که این جاهلیت پیچیده‌ترین، پرحیله‌ترین و خطرناک‌ترین جاهلیت‌های تاریخ است تاکنون!!.

در جاهلیت‌های گذشته بطلان و نیز خود باطل هردو آشکار بود، و یا اینکه رنگ جاهلیت همه جا عقل و وجدان و مشاعر مردم را تیره و تار میساخت، و پیوسته توده‌ها را از تشخیص بطلان و باطل بازمیداشت، و همه جا دعوت حق را در نظرها و اندیشه‌ها باطل و زیان‌آور نشان می‌داد، اما بازهم کمیت جهل و باطل در آن‌ها به مراتب کم‌تر بود، و هدایت با آنکه وظیفه بس سنگینی را بر عهده داشت بازهم سرانجام پیروز بود، و سیمای حق بی‌پرده در دیدگاه مردم آشکار می‌گردید، و دیگر جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نمی‌ماند.

و اما امروز و در این جاهلیت قرن بیستم آنطور نیست، باطل امروز به جای علم نشسته و علم را سپر قرار داده تا مردم را به وسیله آن گمراه کند و دارد می‌کند، و چون چنین است حق و باطل در اذهان توده مردم درهم شده و یکی به جای دیگری دیده می‌شود، و دیگر تمیزدادن مشکل گردیده است!!.

و نیز پیش‌رفت روزافزون مادی در سایه پیش‌رفت علم یکی از بزرگترین علت‌های این فتنه پرطوفان است.

شکی نیست که هر جاهلیتی در مدار تاریخ پیوسته به نوعی از انواع نیروی مادی تکیه داشته است، و این نیرو دائم از طاغوت همان جاهلیت طرفداری می‌کرده، و همه جا و همه وقت آن را بر وجدان و اندیشه مردم تحمیل می‌نموده که باید همه گفته‌ها و اندیشه‌های همان طاغوت را زیرفشار بیم و امید، به صورت قضایای مسلم، و حقایق انکارناپذیر بپذیرند، و در مقابل سلطه و نفوذ آن به مبارزه برنخیزند، و حتی قبل از آنکه اندیشه و خیال و مبارزه در نهاد آنان جان بگیرد تسلیم فرمانش شوند، اما با این حال هرگز نیروهای مادی جاهلیت‌های گذشته دارای این اندازه قدرت و شدت و صولت و نظم و دقت نبودند که نیروی جاهلیت قرن بیستم هست، زیرا این نیرو در قرن بیستم منحصر به سیم و زر فراوان و سلاح‌های گوناگون ویرانگر نیست، این جاهلیت، این قهرمان قرن علاوه بر آن یک دستگاه تبلیغاتی مجهز و گسترده‌ای را در اختیار دارد تاکنون در مدار تاریخ بی‌مانند و بی‌سابقه است، و این دستگاه عظیم تبلیغاتی امروز به سیمای مطبوعات: روزنامه‌ها و مجله‌ها رادیو، تلویزیون، تاتر، و سینما آن چنان ذهن و اندیشه مردم را به خود مشغول ساخته که باطل را به آسانی در نظرها با سیمای حق به نمایش درآورده و حق را با سیمای باطل که آدمی نمی‌تواند تشخیص بدهد، مگر پس از چشیدن گرفتاری‌ها و تلخی‌های آن!!.

و بازهم یکی دیگر از علت‌های این فتنه طوفان‌زا این است که ظاهر سیمای این قهرمان قرن: این جاهلیت سیاه در زندگی مردم سرشار از خیر و برکت دیده می‌شود، اما اندرون آن پر از شر و فساد و... است!.

بلی، تردیدی نیست که در هر جاهلیتی در هر زمانی باید مقداری خیر و برکت باشد تا وجودش را قوام بخشد، و هرگز ممکن نیست که هیچ جاهلیتی در هیچ زمانی و در هیچ مکانی خالی از خیر و برکت باشد، چون این برخلاف فطرت موجودات و فطرت نفوس است، و فطرت بشریت هراندازه هم که به طوفان فساد گرفتار گردد، ممکن نیست که یکباره برگردد و بشر و فساد محض تبدیل شود!!.

بلی، این ممکن است که افراد شریری که هیچگونه امید خیری در آن‌ها نباشد یافت شوند، اما آیا چنین پیش‌آمد ناگواری برای مجموعه بشریت امکان‌پذیر هست!؟ البته که نه! و اجتماع در هرحال از خیر و برکت خالی نخواهد بود! و پیوسته از همین خیر در تاریک‌ترین ادوار بشریت بازهم جرقه‌ای میزند و جهان تاریکی را به روشنائی تبدیل می‌کند! و بهمین حساب است که در هریک از جاهلیت‌ها هراندازه هم تاریک مقداری از این خیر وجود دارد که سرانجام آن را تباه سازد و می‌سازد!!.

و این نکته را نباید فراموش کرد: آن مقدار خیری که در این جاهلیت‌ها دیده شده و می‌شود آن یک خیر ظاهری و کاذب است، ربطی به ذات جاهلیت ندارد چون خود جاهلیت نمی‌تواند دارای خیری باشد، برای اینکه نفی مطلق است و در نفی خیری نباید باشد، و اما چون هیچ جاهلیتی خارج از زمان و مکان و بیرون از آداب و رسوم زندگی مردم نیست ناگزیر با جنبه‌های ایجابی برخورد می‌کند، و این خیری که دیده می‌شود مربوط به آن جنبه‌های ایجابی است که در ظاهر مربوط به خود جاهلیت دیده می‌شود، و لکن در واقع این یک دید کاذب است و یک سیمای کاذب و ظاهری:

و اینکه ما این مقدار خیر را خیر ظاهری مینامیم، برای همین نکته است که این خیر متکی به حق نیست و از شریعت صحیح سرچشمه نگرفته است، و بهمین جهت با حرکت جاهلیت‌ها دائم بهدر می‌رود و در مجرای صحیح قرار نمی‌گیرد، و همین مقدار خیر ظاهری یا بگو: خیر کاذب است که پیوسته فکر و اندیشه مردم را به خطا می‌کشاند و چنان نمایش می‌دهد که آنان در جاهلیت نیستند، و قرآن‌ مجید چه نیکو اشاره‌ای به احوال اینگونه مردم خطا فکر دارد: ﴿وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ ٣٠[الأعراف: ۳۰] «آنان چنان می‌پندارند که ره به هدایت بردگانند»، و حال آنکه هنوز در هلاک و فساد غوطه می‌خورند!.

همانگونه که گفتیم که هر جاهلیتی ظاهراً از خیر و برکت مادی دائم بهره‌ای دارد، اما این جاهلیت سیاه قرن بیستم با استفاده از امکانات روزافزون علمی و مادی خود منافعی برای مردم عصر ببار آورده که در نوع و کمیت در میان همه جاهلیت‌های گذشته سابقه و همتائی ندارد، و روی همین حساب است که بیش از همه جاهلیت‌های تاریخ چشم و دل و اندیشه و افکار مردم را مات و مبهوت و تیره و تار ساخته است و مشارع آنان را به اشتباه انداخته است!!.

و این طغیان دردآور و این طوفان ویرانگر جاهلیت قرن بیستم که توده مردم را این چنین شیفته و دلباخته خود ساخته از شدت انحراف مردم از آئین و قوانین خدا سرزده است، زیرا هراندازه که منحرف‌تر شوند طاغوت نیز بر شدت و سرعت حرکت خود می‌افزاید بدون تردید!! و بهمین دلیل مردم قرن بیستم هم در انحراف از آئین خدا این چنین عنان گسیخته پیش تاخته‌اند و می‌تازند که هیچ یک از ملت‌های منحرف تاریخ تاکنون نتاخته‌اند.

و نیز بهمین دلیل است که قدرت و نیروی طاغوت قرن بیستم از همه طاغوتان تاریخ افزون‌تر است!.

علم و این پیش‌رفت‌های علمی، نیروی مادی و این پیش‌رفت‌های آن نظام‌های دقیق اداری که از نشانه‌های تمدن و از جلوه‌گاه‌های مهارت فکری گسترده این قرن است، همه و همه وسایل و ابزاری است که هم اکنون آن‌ها در خدمت طاغوت استخدام شده‌اند، زیرا این سه عامل نیرومند: علم، نیروی مادی، نظامات اداری، نیروهای بی‌طرفی هستند که هرگاه در اختیار کسی قرار بگیرند ناگزیر به خدمت او می‌پردازند، و بدیهی است که اگر بشریت به معرفت خدای خود هدایت یابد به آسانی می‌تواند همه این نیروها را در راه خیر بشریت به کار گیرد.

پس بنابراین، به شیفتگان جاهلیت کافر قرن بیستم این اندازه بس که بنشینند و بیندیشند که این دیو سرکش تا چه اندازه احوال و افکار و مشاعر و وجدان آنان را تباه ساخته است، و چه فرصت‌های گرانبهای سرشار از خیر و برکت را که ممکن بود به دست آورند از آنان بهدر داده است، تا شاید بدانند که همه آن منفعت‌هائی که جاهلیت امروز از راه ایجاد تسهیلات در زندگی، و انجام خدمات بهداشتی و اجتماعی و اجرای عدالت کاذب در اختیارشان قرار داده است، تا مانده سفره بی‌ارزش بیش نیست که طاغوت قرن پیش این مردم می‌ریزد تا لزوم سلطه خویش را بر آنان ثابت کند و آتش خشم و انتقام محرومان را خاموش گرداند، و با استفاده از سستی و غفلت گسترده مردم دائم آنان را در زیر بار ذلت و بردگی نگهدارد، و این سلطه و نفوذ روزافزون را که تاکنون برای هیچ طاغوتی فراهم نگشته است برای خود محفوظ بدارد و ادامه بدهد!.

بلی، اگر مردم در این باره اندکی به اندیشه بپردازند بدون تردید می‌فهمند که در چه جاهلیت ویرانگری بسر می‌برند، و این اعتقاد را بر خود لازم خواهند ساخت که باید این جاهلیت نابود گردد، پس هم اکنون ما در این بخش آینده به منظور روشنگری مردم به این حقیقت در باره این فساد گسترده‌ای که این جاهلیت سیاه در پهنه این جهان پدید آورده است سخن خواهیم گفت:

فساد در تصور و اندیشه.

و فساد در سلوک و رفتار.

[۱۱] نگا: فصل «الدوافع والضوابط» در کتاب «دراسات فى النفس الإنسانية».