و چرا آن را دشمن دارند
این آئین کمالیافته و این برنامه پیشتازی که از هر عیب و نقصی بیرون است!.
این آئینی که به هر مسئله مشکل جواب صحیح میدهد، و در هر مشکلی داور حق است!!.
آن برنامه و آئینی که نابسامانیهای نفس انسانی را به سر و سامان میرساند! و برای آن هدف واحدی معین میسازد که سرانجام آن را از سرگردانی و سرشکستگی میان هدفهای گوناگون و فعالیتهای گوناگون در امان نگهمیدارد!!.
آن برنامه و آئینی که جز آن برای بشر از این رنج و عذاب و از این پریشانی و سرگردانی که هم اکنون به آن گرفتار است راه نجاتی نیست!!.
آیا این شگفتآور نیست که این مردم از آن هنوزهم بیزارند!؟.
آیا این شگفتآور نیست که این گرفتاران بلا هنوزهم از پذیرفتن آن سر باز میزنند!؟.
آیا این شگفتآور نیست که هنوزهم هرچه این بلادیدگان را به پیروی از آن بیشتر میخوانند، آنان نیز بیشتر فرار میکنند!.
حاشا و حاشا! در این کار هیچگونه جای شگفتی نیست! و بهتر بگوئیم برخلاف همه این شگفتیها طوفانزا، آن یک امری است کاملاً طبیعی!! زیرا همه جاهلیتها در طول تاریخ جهان اسلام را دشمن داشتهاند و هنوزهم دشمن میدارند! و این دشمنی از اول متوجه ذات و طبیعت اسلام بوده و هنوزهم هست!! و شدت و ضعف این دشمنی به اندازه چموشی و طغیان هر جاهلیت و به نسبت دوری آن از خدای اکبر است!!.
و چون این جاهلیت قرن بیستم چموشترین و سرکشترین و جاهلترین جاهلیتهای تاریخ است، از این جهت طبیعیتر است که آن نیز با اسلام دشمنتر از جاهلیتی باشد!!.
دشمنی جاهلیت با اسلام هرگز از آن جهت نیست که در حقیقت عیار حق و مقدار خیری را که در نهاد اسلام هست نمیشناسد، و یا باطلی را که خود هم اکنون در آن غوطه میخورد، صالحتر و شایستهتر از اسلام میداند.
بلکه با علم به اینکه اسلام حق است و این خیر هم در آن هست، و با یقین به اینکه تنها وسیله تصحیح انحرافات زندگی انسان هنوزهم اسلام است، بازهم آن را از صمیم دل دشمن میدارد!! و عامل این دشمنی دیرین هم همان حرص وآز، و همان علاقه جاهلیت است، به این انحراف و ادامه این وضع منحرف!!.
عامل این دشمنی دیرین آن تنافر و تناقض موجود است در میان جاهلیت و اسلام! و یا بگو: برای آنست که این جاهلیت است، و آن اسلام است.
پس بگذار گوش بدهیم که گوینده وحی در این باره سخن بگوید که زیبا میگوید: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيۡنَٰهُمۡ فَٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡعَمَىٰ عَلَى ٱلۡهُدَىٰ﴾[فصلت: ۱۷] «و اما ملت ثمود که ما آنها را به سزا هدایت کردیم که سرانجام آنها کوردلی را بر این هدایت ترجیح دادند! یعنی ما راه حق را نشان دادیم و آنان راه جاهلیت را برگزیدند!!».
این سرسختی و چموشی که در اینجا از ملت ثمود بازگو شده، بیان حال و بیان خلاصه داستان همه جاهلیتها در طول تاریخ است، چنانکه این سرختی و این چموشی که در اینجا از ملت ثمود حکایت شده از سایر ملتهای جاهلیتزده نیز در موارد بسیاری از قرآن با عبارتهای نزدیک به هم و تعبیرهای مانند هم بازگو شده است.
۱- پس گوش میدهیم که خود قرآن سخن بگوید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥٩ قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٦٠﴾[الأعراف: ۵۹- ۶۰] «و ما نوح را به سوی ملتش به رسالت فرستادیم (که او آمد) و گفت: ای ملت من! شما خدا را بپرستید که برای شما جز او معبودی به حق نیست که من در غیر این صورت بر شما میترسم از عذاب یک روزی بزرگ و باعظمت، آن هیئت حاکم از قوم او گفت: ما واقعاً که تو را در یک ضلالت آشکار میبینیم!».
۲- ﴿۞وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٦٥ قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٦٦﴾[الأعراف: ۶۵- ۶۶] «و ما به سوی عاد برادرشان هود را فرستادیم، او آمد و گفت: ای ملت من! شما خدا را بپرستید که جز او برای شما معبود حقی نیست!. پس بنابراین، آیا شما او را در برابر حوادث سپر قرار نمیدهید، ﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ ٦٥﴾آن هیئت حاکم که کافر بودند، از قوم او گفتند: ما واقعاً که تو را در کمال سفاهت میبینیم و ما تو را از جمله دروغ گویان میپنداریم!».
۳- ﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٧٣ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ وَبَوَّأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُيُوتٗاۖ فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ ٧٤ قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ ٧٥ قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِيٓ ءَامَنتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ ٧٦﴾[الأعراف: ۷۳- ۷۶].
«و به سوى (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستید، که جز او، معبودى براى شما نیست! دلیل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده: این «ناقه» الهى براى شما معجزهاى است او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علفهاى بیابان) بخورد! و آن را آزار نرسانید، که عذاب دردناکى شما را خواهد گرفت! * و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد، و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها براى خود بنا مىکنید و در کوهها، براى خود خانهها مى تراشید! بنا بر این، نعمتهاى خدا را متذکر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید! * (ولى) اشراف متکبر قوم او، به مستضعفانى که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا (براستى) شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟! آنها گفتند: ما به آنچه او بدان مأموریت یافته، ایمان آوردهایم. * متکبران گفتند: (ولى) ما به آنچه شما به آن ایمان آوردهاید، کافریم!».
۴- ﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٠ إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ ٨١ وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ ٨٢﴾[الأعراف: ۸۰- ۸۲].
«و به یاد آر لوط را آندم که به قوم خود گفت: آیا شما کار زشت را انجام میدهید که پیش از این هیچکسی از مردم جهان در آن بر شما سبقت نگرفته است!؟ آیا شما از روی شهوت به جای زنان با مردان آمیزش میکنید!؟ بلکه شما ملت اسرافگری هستید که از حدود انسانیت بیرون میروید!؟ و ملت او جوانی نداشتند، مگر اینکه گفتند: ای مردم! آنان را از دهکده خود بیرون برانید که آنان ملت پاکیزگی طلب هستند!!».
۵- ﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٨٥ وَلَا تَقۡعُدُواْ بِكُلِّ صِرَٰطٖ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗاۚ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡۖ وَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٨٦ وَإِن كَانَ طَآئِفَةٞ مِّنكُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ بَيۡنَنَاۚ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٨٧ ۞قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّكَ يَٰشُعَيۡبُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرۡيَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۚ﴾[الأعراف: ۸۵- ۸۸].
«و به سوی شهر مدین برادرشان شعیب را به رسالت فرستادیم، او آمد و گفت: ای ملت من! شما خدا را بپرستید که جز او برای شما معبودی نیست .... آن هیئت حاکم و آن سردمدارانی که خود بزرگ بین بودند، از ملت او گفتند: ای شعیب! ما تو را و پیروان تو را از این دیار به خواری بیرون میکنیم، یا اینکه شما صادقانه به ملت ما به دین و آئین اجتماع ما بازگردید، یعنی: توبه کنید و امان دریابید!!».
به ترتیبی که در داستان سرگذشت این ملتها میبینیم، داستان جاهلیت جز یک داستان یک نواختی نیست که در صحنههای گوناگون تاریخ به نمایش گذاشته شده، یک داستان یک نواخت مکرر است که همه جارو در روی دین خدا قرار گرفته است، و اسلام هم همه جا و همیشه با آن به مبارزه پرداخته است!.
وه! چه تعبیر زیبائی است تعبیر سخنگوی اسلام که سرانجام ما آنان را به هدایت خواندیم، و عاقبت آنان کوردلی را بر این هدایت ترجیح دادند، یعنی: ما اسلام را به آن نشان دادیم، و آنان جاهلیت را برگزیدند!!.
بلی، مخالفت جاهلیت قرن بیستم با اسلام جای هیچگونه شگفتی نیست! چون شیوه دیرین هر جاهلیتی در طول تاریخ همین است که همیشه اسلام را دشمن میداشته و هرگز تاب دیدنش را نداشته، و در همه جا از دعوتکنندگان آن گریزان بوده است که در همه جا بر تبعید و بر کشتن آنان تلاش میکرده، و حتی از همزیستی مسالمتآمیز با آنان به قانون آزادی عقیده و آزادی فکر عار داشته است!!.
پس چه بهتر که تصویر این عداوت دیرین را از زبان خود قرآن بشنویم که خوش میگوید: ﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٨٥ وَلَا تَقۡعُدُواْ بِكُلِّ صِرَٰطٖ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗاۚ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡۖ وَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٨٦ وَإِن كَانَ طَآئِفَةٞ مِّنكُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ بَيۡنَنَاۚ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٨٧ ۞قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّكَ يَٰشُعَيۡبُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرۡيَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ كُنَّا كَٰرِهِينَ ٨٨﴾[الأعراف: ۸۵- ۸۸]
«و ما به سوی دیار مدین برادرشان شعیب را به رسالت فرستادیم، او آمد و گفت: ای ملت من! شما خدا را بپرستید که جز او برای شما معبودی نیست، الحق که برای شما از جانب پروردگارتان دلیل و بینه روشنی آمده. پس بنابراین، شما باید مکیل و میزان را مراعات کنید و کاملاً آن را به صورت صحیح بپردازید، و هرگز چیزهائی را که به مردم میدهید به آنان زیان نزنید، و در روی همین زمین پس از آنکه اصلاح پذیرفته فسادی راه نیندازید، این شیوه برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید، و هرگز در سر هر راهی در کمین ننشینید که مردم را بترسانید و در دلها وحشت ایجاد کنید، و هر فرد مؤمن را از راه خدا بازدارید، و آن را راه کج انتخاب بکنید، و به یاد آورید آن وقتی را که شما اندک بودید که او شما را زیاد کرد، و نظر بیفگنید و ببینید که عاقبت فسادگران و فسادکاران چه شد!؟ و اگر گروهی از شما مردم ایمان آوردند به آن چیزی که من برای او فرستاده شده ام، گروهی هنوزهم ایمان نیاوردهاند. پس بنابراین، شما صبر کنید تا خدا میان ما به حق داوری کند، و او بهترین داوران است، از ملت او سردمداران و آنان که هیئت حاکمه را تشکیل میدادند و خود را بزرگ حساب میکردند، گفتند: ای شعیب! ما تو را و پیروان تو را که با تو هستند قاطعانه از دیار خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه شما به ملت و ملیت ما بازگردید».
بلی، همیشه جاهلیتپرستان حتی با مردم صلحجو، و با مردم اصلاحگستری که دائم با نرمی و آرامی تقاضای زندگی مسالمتآمیز را دارند، و اختلافات خود را با آنان به داوری خدا واگذار میکنند، هرگز تاب صبر و توان سازش مسالمتآمیز را ندارند.
و بدیهی است که هرگز این وضع و این موقعیت به طور تصادف و بیهوده پیش نمیآید، بلکه همه جا اسباب و علل پیدایش خود را نیز همراه خود میآورد!.
وقتی که انحراف از آئین خدا و عقیده به خالق یکتا آغاز میگردد، این انحراف معمولاً در مرحله اول بسیار سبک و توام با شرم و حیا، و در خفا و دور از دید جمعیت مؤمن به خدا پدید میآید، چون در آن هنگام این جماعت نیروی غالب و قوه پیروز اجتماع است، و دین خدا حاکم و فرمانروا در شئون اجتماع است، و این انحراف هم گاهی با حسن نیت توام است، و عامل آن هم ضعف از تحمل مسئولیتها است، و ناتوانی از استقامت و استوارماندن در صراط مستقیم است! و گاهی هم با آئین و به آن عقیده هنوز ایمان ندارند، و از ترس قدرت و شوکت آن دوروئی و ریاکاری پیش گرفته و در انتظار فرصتی مناسب در کمین نشستهاند، تا بیناد آئین و سازمان عقیده را ویران کنند، اما در هرحال هنوز این انحراف سبک و خیلی کمریشه است، و هنوز جرئت خودنمائی ندارد!.
سپس فاصله جدائی مردم از آئین خدا به تدریج رو به افزایش میرود، و دامن انحرافات گسترش میگیرد، و قشری از رسوب انحرافات آئینه دلها را میپوشاند، و سرانجام میان دلها و عقیده به خدا حایل میگردد، و پردههای ظلمت نورانیت عقیده و نورانیت دلهای مردمی را که باید عقیدهپذیر باشند فرا میگیرد، آنچنان فرا میگیرد که دیگر حتی از احساس روشنائی هم ناتوان میمانند.
در این دم است که فساد در اجتماع آغاز میشود، و طاغوت برای طغیان و تجاوز کمر همت میبندد!.
و سپس این فاصله بازهم گسترش بیشتری میگیرد، و مردم برای فساد بیشتر آمادهتر و حریصتر و جریتر میگردند، و در این چنین شرایطی است که همین مردم از مدار حمایت و حکومت آئین خدا خارج میشوند، و سرانجام طاغوت زمان زمام امور حکومت را در دست میگیرد.
و در این دم است که جاهلیت دیگر به هاتف حق و داعی هدایت اعتنا نمیکند! بلکه در مقابل آن به چموشی و لجبازی و عناد برمیخیزد! و عاقبت هم با تمام قوا و با تمام سلاح جنگی بسیار سخت در برابر حق به راه میاندازد، در تبعید و یا نابودی آن با جان و دل میکوشد، و به هراندازه که این داعی حق در دعوت خود اصرار بکند، این جاهلیت هم بهمین اندازه در شدت چموشی و عناد خود اصرار میکند!!.
در این مرحله از انحراف هرگز حسن نیت مردم را از عقیده به خدا دور نمیسازد، و نیز جهل به اصل آئین و بیاطلاعی از دین خدا باعث عناد و لجبازی مردم نمیگردد، بلکه عامل حقیقی این عناد و باعث این دوریجستن از عقیده به خدا، این است که جاهلیت در مقابل طلوع و گسترش نور جدید همه جا بر موجودیت خود و بر مصالح و منافع خود، و بر شهوات و انحرافات خود نگران است! چون جاهلیت بهتر میداند که تا کجا و چه اندازه از حق دور شده است، و چه مقدار از هوا و هوس پیروی کرده است، و در مقابل دیوشهوات خود تا چه حدی تسلیم شده است!.
و نیز جاهلیت به خوبی درک میکند که اگر عقیده صحیح حاکم بر اجتماع باشد، چگونه آن را از این منافع و مصالج و شهوات که در غیاب نور هدایت اختلاس کرده محروم میسازد؟.
پس روی این حساب است که همیشه جاهلیت از اسلام بیزار است، و در همه جا در مقابل آن به مبارزه و عناد و چموشی میپردازد.
و در این مبارزه ناجوانمردانه و عناد طاغوتان و مستضعفان دوشادوش هم شرکت میکنند، چون هریک از این گروه در جاهلیت مصالح و منافع و شهواتی دارند که در حفظ آن میکوشند، و هرگز دوست ندارند که در صورت پیروزی آئین خدا آن مزایا را از دست بدهند، و هرگز دوست ندارند که مصالح و منافع فاسد آنان تباه گردد و حق سد راه شهوات آنان گردد.
پس با توجه به این حقیقت روشن میتوانیم موقعیت جاهلیت قرن بیستم را در مقابل اسلام به خوبی درک کنیم!.
بدیهی است که موقعیت جاهلیت قرن بیستم هم در شرق و هم در غرب و هم در کشورهائی که هنوزهم خود را بلاد اسلامی حساب میکنند، جز موقعیت عناد و جنگ نیست!!.
اما اروپا، هم اروپای شرقی، هم اروپای غربی، و هم فرزند نامشروع آن امریکا، موقعیتش از دور معلوم است!!.
چون این قسمت از جهان بطور کلی از هرگونه دینی بیزار است، و از اعتقاد به خدا و تسلط عقیده بر زندگی گریزان است، اما علاوه بر این و با حفظ سمت از اسلام تنفری مخصوص و انزجاری روزافزون دارد.
و همیشه برای جنگ و پیکار با آئین آسمانی نیروئی بسیج داده و تجیهزاتی را فراهم کرده است که در تصور کسی نمیگنجد!!.
و در باره بیزاری اروپا و امریکا از دین، ما در بخشهای گذشته به پارهای از علل و اسباب آن اشاره کردیم، و گفتیم که دیانت مسیحی در ایام امپراطوری قسطنطین به فرمان قسطنطین بر مردم اروپا تحمیل شد، و دین آسمانی حضرت مسیح برای تألیف قلوب و جلب عواطف بتپرستان، و تشویق آنان برای پذیرفتن مسیحیت با خرافات و با بتپرستی موجود آن ایام درهم آمیخت، و چون از آمیزش این دو آئین معجونی به وجود آمده بود که درک و هضم آن برای مردم آسان نبود، سازمان کلیسا از این فرصت بهرهبرداری کرد، و مدعی شد که دین دارای اسرار مخصوصی است که کشف آن اسرار از امتیازات کلیسا است و بس! و سپس تسلیم شدن بدون قید و شرط، و رام شدن بدون بحث و درک در برابر این اسرار را شرط ایمان به خدا قرار داد، و دلالی کلیسا را در ارتباط مردم با خدا ضروری و حتمی حساب کرد!.
وانگهی کلیسا از این طریق قدرت روحی بس عظیمی برای خود اندوخته ساخت و همه جا حاکمیت مطلق خود را بر دلها، افکار، مشاعر، و احساسات مردم گسترش داد، تا آنجا که مردم را همه جا به رهبانیتی مخالف با فطرت انسان سوق داد! و این داستان ادامه یافت.
تا روزی که همین مردم فریبخورده به تدریج پس از گذشت زمانی دراز آگاه شدند که در داخل خود دیرها و کلیساها که برای ریاضت و پاکسازی روح و اخلاص عبادت در پیشگاه خدا با دسترنج همین مردم بنا شده است، زشتترین اعمال، و رسواترین گناهان انجام میگیرد، آن هم با دست همین رجال دین، و مردان کلیسا!! مردانی زاهد، عابد، و پاک و منزه، و دست از دنیا شسته!!.
سپس نوبت بازار تجارت گناه و فروش بهشت و توزیع کارتهای آمرزش جیرهبندی بهشت رسید، و همه جا کار دین را به باد مسخره و استهزاء و خنده گرفت، بگونهای که دیگر در دادگاه و ضمیر و وجدان انسانی دارای کوچکترین ارزش و احترام نبود، و بدون محاکمه محکوم و شرمنده بود!!.
و بعد از آن نوبت به نمایش وحشتناک و مصیبت توانفرسای مقاومت کلیسا در مقابل سپاه علم رسید، و در این باره کلیسا به نام خدا و به عنوان دین خدا علیه علم و علیه دانشمندان قیام کرد، و گروهی از دانشمندان را به جرم پیروی از عقل و به جرم انتشار علم و دانش در آتش انداخت، و بنا جوانمردانهترین وجهی سوزاند!!.
و از این تاریخ کلیسای چموش بذر اختلاف و تخم دشمنی را در میان علم و دین و زندگی در سرزمین اروپا با دست ناپاک خود پاشید، و به این ترتیب اروپا از دین این کلیسای چموش و خودپرست بیزار گشت! و به تدریج در راه نجات و در فکر آزادی از این قید و بند قدم برداشت، و رفته رفته فاصله روزافزونی میان ملت و کلیسا پدید آمد، و در اینجا بود که عصر نهضت اروپا نهضتی همهجانبه و دامنهداری که در پرتو اقتباس از تمدن و فرهنگ اسلامی آغاز شده بود در سرزمین اروپا پدید آمد، و در محیطی دور از دین و بلکه در محیطی سرشار از عداوت و دشمنی با دین سازمان گرفت و آغاز بکار کرد!!.
بدیهی است که اروپا در مبارزه خود با کلیسای چموش خود معذور است! اما عذرش در مبارزه با اصل دین و با مفهوم مطلق دین چیست!؟.
و به هرحال آن امر واقعی که در اروپا پدید آمد، این بود که اروپا قاطعانه از کلیسا و از دین کلیسا متنفر و بیزار بود، و شگفتآورتر این است که در باره اسلام هم که تمدن و فرهنگ و دانش و معرفت، و راه نجات از ظلمات، و راه رسیدن به نور را در مکتب آن آموخته بود، تنفری شدیدتر و انزجاری ناجوانمردانهتر از خود به روز داد!! و بدیهی است که اگر اروپا در باره دشمنی با کلیسای خود بتواند عذری بتراشد، در باره دشمنی با اسلام هیچگونه عذری را نمیتواند بتراشد، و اگر آنجا عذری داشته اینجا دیگر عذری ندارد!!.
پس در حقیقت عامل این دشمنی همان روح صلیبی است که اروپا را علیرغم آنکه تمدن و فرهنگ خود را براساس همین مزایای اقتباس شده از اسلام بنا نهاد، همه جا به مبارزه با اسلام وادار ساخت، و به وارونه نشاندادن حقیقت اسلام برانگیخت! و هنوزهم این مبارزه ادامه دارد!!.
و در این میان از یک طرف یهودیگری جهانی (صهیونیزم بین الملل) با آنکه خود پیمان خود را با خدای خود هنوز محترم نشمرده، و هنوز از هدایت خدا پیروی نکرده، از ایام قدیم در کمین هر دعوت اصلاحی نشسته است که آن را غافلگیرانه از اثر اندازد، و از این لحاظ در عصر نهضت اروپا و هنگام قیام این نهضت ضد کلیسائی اروپا و به یاری آن هوش مخصوصی و آن زکاوت روباه مآبانه خود به آسانی دریافت که فرصتی بسیار مناسب برای کوبیدن و ویرانکردن مسیحیت دست داده است، مسیحیتی که یک عمر آن را در بند آزار و تحقیر، و در طوفان شکنجه و ویرانگری گرفتار ساخته بود، از این جهت در گسترش این فاصله و در افزایش اختلاف میان مردم با کلیسای خود تلاش پیگیر و دامنهداری را آغاز کرد، و در پی همین تلاش دامنهدار بود که وقتی داروین به میدان آمد، و با اظهار نظریات شخصی خود بر کلیسای گرفتار یورش آورد، این یهودیگری جهانی (صهیونیزم بین الملل) با [۵۸]دست این سه نفر یهودی روسیاه خود، مارکس، فروید، درکیم به کوبیدن و ویرانکردن باقی مانده تعالیم و مفاهیم دین همت گماشت، و سپس همزمان با فعالیت شدید سیاسی رو به مآبانه خود در شرق و غرب عالم در همان لحظه که سلطه خود را از یک طرف بر سر سرمایهداری جهانی میگسترد، و از طرف دیگر مذهب هنوز بیپدر مارکسیسم را زیربال حمایت خود میگرفت، از راه انتشار انواع گوناگون زشت فساد اخلاقی که از جهت گسترش در طول تاریخ هنر نظیر نداشت، به عمیقترساختن دره جهنمی که مرتب مسیحیت را از جهت عقیده به کام خود فرو میکشید قیام کرد!!.
و سپس این عداوت دوترکیبه صلیبی صهیونی با تمام قوا و با شدت وحدت، و با خوی درندگی وحشیانه رو به اسلام یورش برد! و هنوزهم در حال یورش است!! در این لحظه اروپای صلیبی که این یهودیگری جهانی (صهیونیزم بین الملل) با اموال و ثروت خود آن را پرورش میداد، و همه جا در یاری و همکاریش میکوشید.
به استعمارکردن عالم اسلام قیام کرد، و به گسترش سلطه و نفوذ خود در میان اقوام و ملل مسلمان همت گماشت، و تصمیم قاطعانه گرفت، به وسیله هیئتهای بشارت به اصطلاح مسیحی و با زشت نشاندادن سیمای اسلام در نفوس مسلمانان و به فسادکشیدن جوانان مسلمان، و خلاصه با به بارآوردن نسلی از بردگان غرب و دشمنان اسلام، و سپردن کلیه اداره کشورهای اسلامی به دست چنین نسل ناتوان و اسیر و فاسدی اسلام را یکباره ویران کند و از بیخ و بن برکند!! [۵۹].
و چون این کتاب حاضر فرصت و گنجایش بسط سخن در باره جنگ صلیبی بر ضد اسلام را ندارد، و شرح تلاشها و کوششهائی که در این باره بکار میرود، و شرح آن نیرنگها و حیلههائی را که در این جنگ به کار میبرد از رسالت این کتاب بیرون است، پس چه بهتر که ما به اعتراف این مرد خاورشناس عصر (ولفرد کانتول سمیث) اشاره کنیم، و آن در اینجا ما را بس: او در کتابش Islam in History Modren (اسلام در تاریخ معاصر) در صفحات ۱۰۴ – ۱۱۳ چنین اعتراف میکند، امروز جهان غرب همه سلاحهای جنگی، علمی، فکری، اجتماعی، اقتصادی، و هنری خود را در میدان مبارزه با اسلام به کار میبرد، و ایجاد دولت (نامشروع) اسرائیل هم در قلب جهان اسلامی جزئی از این برنامه است که برای این پیکار پیاده شده است!! و این بود نمودار مختصری از وضع اروپا نسبت به اسلام که در این کتاب بیان شد.
و اما وضع و حال کشورهائی که هنوزهم جهان اسلامی نامیده میشوند اندکی با این وضع فرق دارد، اما عاقبت کار به همان وضع اروپا پیوند میخورد، همانطوری که در هر نقطهای از نقاط زمین، و در هر مرحلهای از مراحل تاریخ جاهلیت با جاهلیت پیوند میخورد، گرچه شکل و قیافه و اسباب و علل آن دو اندکی باهم فرق داشته باشند، بازهم در هرحال جاهلیت است!!.
اسلام در این جهان اسلامی در میان مردم هنوز غریب است، و هنوز بییار است، همانطور که در آغاز ظهور خود در جاهلیت جزیرة العرب غریب و بیکس بود، و علاوه بر این غریبی در نظر بسیاری از مردم هنوز مکروه و منفور است!! و ما در این بخش قدم به قدم با طبقات گوناگون مردم پیش میرویم، تا عامل تنفر آنان را با اسلام شناسائی و معرفی کنیم!!.
بدیهی است که هر فرعون خودسری، و هر طاغوت طغیانگری در داخل جهان اسلامی، خواه آنکه بیپرده به اسلام هجوم ببرد، و خواه آنکه عداوت خود را در پرده ریا و تزویر بپوشاند، و ریاکارانه خود را حامی اسلام نشان بدهد، هرگز ممکن نیست که تاب و توان تحمل اسلام را داشته باشد، و این داستان یک علت بسیار سادهای دارد، و آن هم این است که اسلام همه جا و همیشه دوستی و اطاعت مردم را فقط به خدا اختصاص میدهد، در صورتیکه فرد خودسر و طاغوت مردم و دوستی و اطاعت مردم را فقط برای خود میخواهد!!.
و به علاوه این افراد خودسر و این طاغوتان خودکامه در عالم اسلامی هرگز قائم به ذات و قائم به اراده خود نیستند، بلکه استعمار دوترکیبه صلیبی صهیونی همیشه آنان را به پا میدارد و همه جا پشتیبان آنان است، تا آنها به نیابت از این استعمار برنامهکوبیدن و ویرانکردن اسلام و پایمالکردن مردم مسلمان را اجرا کند!!.
و اما مردم این دیار در دشمنی راجع به اسلام طبقات گوناگون و گروههای مختلفی هستند، بیشتر طبقه روشنفکر و درس خوانده و فارغ التحصیلان مکتبهای آئین دوترکیبه صلیبی و صهیونی هستند که این آئین آنان را برای نابودی اسلام پرورش داده است، چون اغلب این افراد کسانی هستند که استعمار آنان را در مدارس حکومتی تربیت کرده که آن مدارس را زیرنظر خود برای اجرای سیاست معین خود تاسیس کرده است، سیاستی که برنامه آن تربیتکردن انسانهائی است که از اسلام جز یک رشته شبهاتی که در اطراف این دین بذهن و اندیشه آنان انداخته شده چیزی نمیدانند [۶۰].
نسلهائی که به آنان تلقین شده است که دین چیزی جز عقبماندگی و انحطاط و جز جمود فکری و ارتجاع نیست، دین فقط برای ایام جهالت و نادانی و ناتوانی بوده و دیگر امروز جهالت از جهان رفته است، و این مأموریت نیز به پایان آمده، و این دین کهنه گشته است... و امروز تنها راه ترقی و پیشرفت جز رهاکردن دین و دورساختن آن از عرصه زندگی نیست، و جز بریدن دست آن از همه مفاهیم زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی اخلاقی و هنری نیست، و تنها راه نجات از آن فراگرفتن مفاهیم اروپائی است، یعنی همان مفاهیم دوبافته صلیبی و صهیونی!!.
نسلهائی که مرتب به آنان تلقین گردیده است که دین همه جا مانع از ترقی ملتها است، و تنها راه ترقی که نیرو و تمدن و علم و قدرت را به دنبال دارد ویرانکردن دین است!!.
و در اثر این همه تبلیغات ویرانگر اغلب افراد طبقه روشنفکر و تحصیلکرده در اطراف چشمهساران زهرآگین جاهلیت غربی گرد آمدند، و تشنگانی بودند که بیمها با از این چشمهساران جام خود را پر میکردند و سر میکشیدند، بدون آنکه بدانند این زهرکشنده است، و یا آب حیات!! بدون آنکه تمیز بدهند که آن شربت خوشگوار علم ضروریات زندگی است، و یا جام مسموم مرگبار اجتماعی است!! و بدون اینکه آنان میان مفاهیم دین، و مفاهیم فکری، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی، و اخلاقی منحرف از آئین الهی که پیوسته سرزمین اصلی آنان را آرام آرام به سوی ویرانی سوق میدهد فرقی قائل شوند!!.
اغلب افراد این گروه در یک بلاهتی آمیخته با غرور اسلام را دشمن میدارند، و با همه آن سلاحهائی که این استعمار دوتابه صلیبی و صهیونی برای ویرانکردن اسلام در اختیارشان قرار داده با اسلام میجنگند!! و این عجیبتر که هنوز نامشان مسلمان است!!!.
و اما نویسندگان، هنرمندان، و داستانسرایان، و برنامهریزان رادیوها، تلویزیونها، سینماها، و تأترها، بدیهی است که اکثر آنان از اسلام بیزارند، و آن را دشمن میدارند.
و اینان نیز از اسلام بیزارند که آن تجارتی که هم اکنون با آن سرگرمند، و هنوز از آن سود سرشار میبرند، آن همان تجارت فساد اخلاق، و پخش فحشا در عرصه اجتماع و تشویق پسران و دختران بولگردی و بیبند و باری و شهواترانی و رسوائی در هر کوی و برزن است! و این تجارتی است حرام، و اینان هم خوب میدانند که حرام است، و خوب میدانند که اگر روزی مفاهیم اسلامی در اجتماع حکومت کند، دیگر چنین منجلاب گندیدهای را که آنان از لابلای پلیدیهای آن روزی میخورند برای آنان باقی نخواهد گذاشت!!.
اینگونه تجارت که این گروه از آن سود میبرند، درست مانند تجارت ناموس، و تجارت مواد مخدر است، و اینان نیز از حقیقت آن کاملاً آگاهند، و در پیشگاه قاضی وجدان و ضمیر خود به آن اعتراف دارند، و خوب میدانند که فقط جاهلیت است که اجازه چنین فعالیتی، و اجازه اندوختن چنین سود سرشاری و جواز زندگانی چنین پرآسایش و پرآرامشی به آنان عطا میکند، و چنانکه خوب میدانند که اسلام با آن نظافت اخلاقی و به آن تربیت پاک و منزهی که دائم پیروان خود را با آن پرورش میدهد، هرگز جواز چنین تجارتی، و جواز اندوختن چنین سود سرشاری، و جواز آراستن چنین زندگانی سرشار از آرایش به آنان نمیدهد، و روی این حساب است که اینان از اسلام بیزارند، و همیشه آن را دشمن میدارند!!.
و اما جوانان، یعنی: پسران و دختران که همه جا و همیشه درهای فساد از هرطرف به روی آنان بازشده، و موجهای متراکم مفاسد اخلاقی سراسر زندگی آنان را فرا گرفته، و تاروپود زندگانیشان با آهنگی غیرتسوز، یا با داستانی شهوتانگیز، و یا رقصی پرهیجان، و یا با آمیزش جنسی آشکار و نهان بافته شده است، اینان هم از اسلام بیزارند، و آن را دشمن میدارند!.
اینان هم خوب میدانند که آن سرمایه ناموسی را که از یکدیگر به تاراج میبرند، و آن اندوخته عفتی را که از دست یکدیگر میربایند، و آن خرمن حیائی را که همه باهم به آتش میکشند، و آن کام دلی را که از یکدیگر میگیرند، آن ثمره غیاب دین خدا و دورماندن از دیده پاسدار آئین خداست، و دین خدا با آن نظافت و پاکیزگی که از خصوصیات آنست، هرگز چنین آلودگی رسواگرانه را که امروز در آن به سر میبرند برای آنان جایز نمیدادند، در صورتیکه اینان این آلودگی رسواگرانه را دوست دارند، و پیوسته به گسترش و ادامه آن علاقه مندند، و بیاعتنا هستند که این آلودگی بر سر ملتهای گذشته چه بلائی آورده و زندگی بعضی ملتهای عصر حاضر را چگونه تباه ساخته است؟.
بلی، این گروه به چنین مصیبتها و بلاهائی که هم اکنون زندگی اجتماعی خود آنان را تهدید میکند بیاعتنا هستند! زیرا آن نیروهای ویرانگر جهانی که همه جا برنامه فاسدساختن آنان را طرح میکنند، و همه جا آنان را در خط سیر هدفها و خواستههای صلیبی و صهیونی پیش میرانند، و چنان عقل و درکشان را از کار انداخته و به خواب غفلت سنگین شهوتپرستی و غفلتپرستی فرو برده است که دیگر از بیداری و هشیاری بیزارند، و بیدارکننده را دشمن میدارند، و بدیهی است که اسلام تنها بیدارکننده آنان است!!.
و اما زن، (زن آزاد) با اسلام عداوت خاصی و دشمنی جداگانهای دارد، و داستان ساختگی آزادی زن، (زن مسلمان) یکی از خطرناکترین داستانهائی است که استعمار دوتابه صلیبی و صهیونی در ظرف یک قرن تمام همه نیروهای خود را برای آن بسیج کرده است!!.
در کتابی به نام یورش بر عالم اسلامی که قبل از پنجاه سال به عنوان شماره مخصوصی از مجله عالم اسلامی چاپ پاریس ارگان هیئت نظارت بر تبشیر و تبلیغ آئین مسیحیت در جهان اسلامی منتشر شد، در صفحه ۴۸ از ترجمه عربی آن چنین آمده است: (و نخستین نتیجه کوششهای این (مبشرین) مسیحی کردن، اندکی از پسران و دختران، و دومین نتیجه این کوششها عادتدادن مسلمانان به اقتباس تدریجی افکار مسیحیت بوده است).
و قبل از این در صفحه ۴۷ چنین آمده است: و شایسته است که مبشرین (و مبلغین مسیحی از ضعف و کمثمرهبودن تبشیر و تبلیغ خود در میان مسلمانان از تلاش خود ناامید نشوند، زیرا این مطلب محقق است که عشق شدید به علوم اروپائی و آزادساختن زن در دل مسلمانان رو به افزایش است)، و در صفحات ۸۸ – ۸۹ گزارشی به این ترتیب از اعمال و تصمیمات کنگره تبشیری مسیحی لکنهو و قاهره ثبت شده است، و راجع به این کنگره که در سال ۱۹۱۱ تشکیل یافته، بیان شده که این کنگره این مطالب را در برنامه خود گنجانده است.
۱- بررسی اوضاع کنونی ۲- گماشتن همت و برانگیختن اراده برای گسترش دنباله تعلیمات مبشرین و (تعلیمات زنان)، اما انجمن ادامه فعالیتهای کنگره قاهره که در سال ۱۹۰۶ تشکیل یافته، آن نیز برنامهای شامل چند ماده طرح کرده که از آن جمله است این ماده:
(ماده هفتم بالابردن سطح اجتماعی و روحی زنان مسلمان)!.
و به این ترتیب آزادی زن مسلمان در کنگرههای مبشرین آغاز گردیده است!.
بلی، این مبلغین مسیحی و این مبشرین صلیبی هستند که برای آزادی زن مسلمان دعوت و تلاش میکنند!!.
ممکن است کسی بپرسد: علت این امر چیست!؟ و اینک ما هم به این ترتیب جواب میدهیم: مورو برگر (Morroe Berger) نویسنده یهودی امریکائی عصر حاضر در کتابش دنیای معاصر عرب (The Arab world Today) که از دقیقترین و خطیرترین کتابهائی است که در این اواخر در رابطه با عالم عربی منتشر شده چنین اظهار میکند: (بدون شک زن مسلمان تحصیلکرده دورترین افراد اجتماع از تعالیم دین و تواناترین فرد اجتماع برای دورساختن اجتماع از دین است)!!.
پس بنابراین، در صورتیکه هدف نهائی از تعلیم زنان در مدارس تبشیری بیگانگان چنانکه مورد تأئید و تحسین این نویسنده یهودی قرار گرفته، (دورساختن اجتماع از دین) باشد، دعوت مبشرین و کنگرههای بشارت و تبلیغات مسیحی برای (گماشتن همت و برانگیختن اراده مبشرین برای گسترش تعلیم زنان) امری است کاملاً طبیعی!!.
جای شبهه نیست که اگر زن مسلمان در مسلمانی خود پایدار میماند، با سواد بود و یا بیسواد، هرگز امکان نداشت که همه فعالیتهای تبشیری و یورشهای صلیبی بر عقیده اسلامی نتیجهبخش و ثمربخش شود!! زیرا پایهگذار و طراح زندگانی کودک در حساسترین مراحل و سنین حساس زندگی مادر است، و مادر مسلمان اگر چه بیسواد هم باشد، بازهم در همان سالهای اول به طور خودکار بذرهای عقیده را در دلها و در نهادهای فرزندان خود مینشاند، و این فرزندان به هراندازه هم که زیرفشار عامل فساد خارجی قرار گیرند، بازهم این بذرهای دست نشانده مادر آنان را از آلودگی به فساد کامل در امان میدارد، و پس از مدت کمی آنان را به رشد و درک حقیقت بازمیگرداند!!.
و بنابراین، مادام که مادر و عقیدهاش فاسد نگشته همه تلاشهای دوترکیبه صلیبی و صهیونی در ریشه کنکردن عقیده نسل جوان مسلمان بیثمر و عقیم میماند.
و در این صورت سازمان استعمار و بافته صلیبی و صهیونی چارهای جز فاسدساختن مادر و تباهساختن عقیده مادر نداشت، و برای خاموشکردن فروغ عقیده در اجتماع ناگزیر بود که این فروغ را در دل مادران خاموش گرداند، و به عبارت روشنتر: ناچار بود که نسلی را از زنان جوانان تربیت کند که کوچکترین آشنائی با اسلام نداشته باشد!!.
و بدیهی است که راهرسیدن به این هدف نامردانه گسترش آموزیش در مدارس تبشیری و تبلیغی است، یعنی: گسترش آموزش استعماری مخصوصی است که پیش از این آن را راجع به مرد آزمایش کرده است، و لکن نتیجه و ثمرات آن بسیار اندک و محدود بوده، زیرا مادر در عین بیسوادی همیشه قلوب و نهاد فرزندان خود را از نفوذ کامل فساد در امان میدارد!!.
و بنابر همین اصل دوبافته، استعمار صلیبی و صهیونی با همکاری جنبشهای آزادی دوترکیبه مصر و هند (پیش از پیدایش پاکستان) و اندونزی و افریقا کوشش خود را برای گماشتن همت و برانگیختن اراده مبشرین مسیحی برای گسترش تعلیم زنان طبق برنامههای پیشبینی شده، استعماری به خاطر تربیتکردن زنان مسلمانی بیخبر از اسلام، و بلکه دشمن اسلام آغاز کرد.
و بدیهی است که اسلام: اسلامی که مطلب علم را بر هر مرد و زن مسلمان واجب کرده، اگر احکام و قوانین آن به زندگی مردم حکومت میکرد هرگز سد راه تعلیم زن نمیشد، و لکن در عین حال هرگز اجازه نمیداد که هیچ مسلمانی چه مرد و چه زن با برنامههای انحرافی به کسب علم و دانش بپردازد، و به جای فراگرفتن دانش سازنده به کسب خرافات بپردازد که نتیجه اش دورماندن از خدا، و بیزارگشتن از آئین خدا باشد!!.
و بدیهی است برنامهای که از هرطرف استعمار دوتابه صلیبی و صهیونی اجرا شده و هنوزهم اجرا میشود، هدفش هرگز از تعلیمدادن زن مسلمان، مسلمانماندن او نیست، بلکه فقط هدفش آزادکردن بیقید و شرط اوست، و به عبارت دقیقتر: آزادکردن زن مسلمان از آئین و اجتماع و اخلاق اسلام است!! و رهاساختن او از شرافت انسانیت است!.
این استعمار دوتابه از صلیب و صهیون پس از موفقیت در این اولین قدم یعنی: قدمی که در راه تعلیم یا مسلمانکردن زن برداشته بود، ناچار بود که قدمی دیگر هم برای رسیدن به مقصود خود بردارد، و برای بیرونتاختن چنین زنی که آموزش غیراسلامی دیده است تا برای اجرای برنامه و انجام نقش خود در به فسادکشیدن اجتماع، اوضاع اجتماعی نو، و فکری نو، و اخلاقی نو، در عالم اسلامی ایجاد کند!!.
و برای اینکه این چنین زنی نقش به فسادکشیدن اجتماع را خوب بازی کند اول لازم بود که خود فاسد گردد!! از این لحاظ سازمان استعمار نسلی را از پسران و دختران پرورش داد و آماده ساخت، تا در بحران وسوسهها و دسیسههای نویسندگان داستانسرایان، هنرمندان، هنرپیشگان، روزنامهنگاران، گردانندگان سینما، طراحان برنامههای رادیو و تلویزیونها، و مدیران زندگی مختلط پسران و دختران در اردوگاهها، پیکنیکها، کارخانهها، ادارهها، و خیابانها همه و همه و در همه جا فاسد و تباه گردد، و به خصوص دقت دقیق به کار برد تا زن در این بحران از فساد موجود سهم زیادتری ببرد و در فسادکردن و فاسدشدن به مقام اول نایل گردد!!.
و بدون تردیدی این نسل که هم اکنون در عالم اسلامی پای به میدان زندگی نهاده است، آخرین هدف و آخرین آرزوی این استعمار دوبافته است!! زیرا همین نسل نامشروع است که همه جا و همیشه میخواهند که آخرین و عمیقترین ریشههای عقیده اسلامی را از بیخ و بن برکنند! و مخصوصاً زن در این نسل که بنا به گفته آن نویسنده یهود تواناترین فرد اجتماع است، در دورساختن همه اجتماع از دین خدا، و در انجام این رسالت شیطانی نقش مهمتری را میتواند بازی کند!!.
بلی، زن آزاد یا به اصطلاح آزاد زن تحصیل کرده. بنابرآن، برنامه استعماری و در مدارس تبشیری صلیبی که خود ایمان به عقیده ندارد، و هرگز در زندگیش حسابی برای آن باز نکرده است، بلکه همیشه از عقیده بیزار و گریزان است، هرگز بنشاندن نهال عقیده در باغ وجدان و نهاد فرزندان خود قیام نخواهد کرد!.
و از اینجا است که دیگر این جهان دوتابه صلیبی و صهیونی از آن زحمت و تلاش فرسایندهای که در طول دو قرن تحمل کرده آسوده خواهد شد، و دیگر احتیاجی به بسیج قوا و آرایش جنگی برای پیکار با مسلمانان نخواهد دید! زیرا زنی که در آموزش و پرورشش تاکنون کوشیده، دیگر هرگز به فرزندی باایمان باردار نخواهد شد، و هرگز فرزند معتقدی نخواهد زائید!!.
اما با آن همه اطمینانی که این سیاست دوتابه شیطانی از ناحیه زن آزاد به دست آورده، بازهم ناچار است که احتیاط را مراعات کند، تا زن از آن خط سیری که برای او کشیده شده منحرف نگردد! ناگزیر است که همه عوامل کینه و عناد را راجع به اسلام در نهادش همیشه گرم و فروزان نگهدارد!.
و بنابر همین، احتیاط هرگز بینتیجه نمیبیند که برای زن در مقابل اسلام داستانی بسازد، داستان مبارزه برای رسیدن به حقوق مساوی با مرد، تا این آتش افروخته همیشه افروخته بماند!!.
داستانی که جز از طریق نابودکردن آشکار دین اسلام، و یا به وسیلهای که در ظاهر بسیار خفیف و آسان است و در حقیقت بسیار خطرناک و مؤثر است در نابودی اسلام به پایان نمیرسد، یعنی: دائم سستی و تزلزل در سازمان مفاهیم اسلامی ایجاد میکند تا این داستان را در زندگی زن پیاده کند!!.
و به دنبال همین طبقات همه از اسلام بیزار و در مبارزه با آن همه باهم کوشا و پایدارند، تودههائی از مردم هستند که از نظر عقیده با اسلام دشمنی ندارند، اما هرگز اجرای احکامش را در متن زندگی خود دوست ندارند!.
همین تودههائی که اسلام را فقط به عنوان عقیده نهفته در قلب، و یا حداکثر به عنوان عقیدهای نمودار در نماز و روزه میخواهند، و اما در سایر مراحل زندگی آن را بارگران اضافی میپندارند که جز سنگینی و خستگی نتیجهای ندارد!! اینان همیشه میخواهند که در زندگی آزاد و آسوده و بیقید و بند باشند! میخواهند که دائم برای تماشای سینمای رسوا و غیرتسوز، فیلمهای شهوتبار و شرفسوز، صف بکشند، و نیز به تماشای رقصهای ویرانگر در تلویزیون و به شنیدن آهنگهای رسواگرانه آن سرگرم گردند!.
میخواهند دروغ بگویند، غیبت و جاسوسی و سخنچینی بکنند، و همیشه پیرو هوا و هوسهای شیطانی خود باشند، و هرگز سخنی در باره حلال و حرام نشوند! و مردانشان میخواهند که در کوچه و خیابان و در مجالس و محافل و در همه جا از طنازی و دلبازی، و از غمزه و دلربائی زنان بهره سرشار بردارند! و زنانشان میخواهند که همیشه و همه جا قدرت و نیروی خود را در بدامانداختن مردان و فریبدادن عاشقان خود آزمایش کنند! و بدون قید و شرط در آرایش تن و پوشیدن لباس خود را دامی بسازند، برای شکار تشنگان شهوت و اسیران هوا و هوس!!.
و این آزاد مردان و آزاد زنان همیشه میخواهند تحت عنوان حسن نیت (دل صاف باشد) هرگز خود را خطاکار احساس نکنند!!.
پس بنابراین، در نظر اینان بهتر آنست که اسلام به عنوان عقیدهای نهفته در دل یا حداکثر عقیدهای نمودار نماز و روزه بماند! و اما اینکه اسلام به صورت برنامه زندگی واقعی درآید، و در زندگی مردم حکومت کند، و در همه شئون زندگی: در لباس شرعی، در غذای شرعی، و در حکومت و قضاوت شرعی، مأموریتی داشته باشد. هرگز و هرگز چنین اسلامی نه لازم است و نه ضرورت دارد!!.
و این تودههای بیتفاوت گرچه به ظاهر مانند طبقه تحصیل کرده (روشنفکر) کینه و دشمنی مخصوصی با اسلام ندارند، اما در حقیقت از اسلام بیزارند و بیزار!! و همین تودههای پرغفلت و بیتفاوت هستند که شکست پشت سر شکست بر پیکر مسلمانان وارد میسازند! و تا به حال هر بلائی آمده دلالش اینان بودهاند!!.
و این خلاصهای بود از موقف و موقعیت طبقات مختلف مردم در مقابل اسلام که به طور اختصار بیان گردید، و از بررسی مجموع این اوصاف و احوال این نتیجه به دست میآید که در پایان راه همه مصالح و منافع، و همه هوا و هوسها و شهوات همه این طبقات در یک نقطه بهم میرسند، و آن هم نقطه بیزاری از اسلام است! و همه این طبقات از گردنکشان و قدرتمندان گرفته تا بینوانان و مستضعفان در این نقطه بیزاری از دین همه باهم برابرند و برادر!! زیرا هریک از این طبقات مختلف در رسیدن به مصالح و منافع، و شهوتها و خواهشهای خود حریص و در نهگداشتن آنها کوشا هستند، و هرگز دوست ندارند که دین آنها را از چیزی محروم بسازد!.
و به این ترتیب جاهلیت در داخل عالم اسلامی با جاهلیت فراگیر جهانی باهم برخورد میکنند و یکدیگر را تنگ در آغوش میکشند!!.
و مسلمانان از آن غفلت کامل دارند، و چه بلای خانمانسوز!!.
در این صورت از مسلمانان چه به یادگار میماند!؟ اندکی فکر...، اندکی... غیرت، اندکی... انسانیت!!!.
بلی، حقیقت امر این است که از مسلمانان تنها افراد پراگندهای در نقاط مختلف عالم اسلامی به یادگار میمانند که حقیقت اسلام را خوب میشناسند و آن را از جان و دل دوست دارند، و چنانکه شایسته قدردانی است قدرش را میدانند، و خوب میدانند که تنها دین حق و تنها برنامه حق همین است، و خوب میدانند که تنها راه نجات از همه مصیبتها و همه گرفتاریهای بشریت نیز همین است و بس!.
و همچنین خوب میدانند که راه دین مملو از خار است، سرشار از زحمت است، سرشار از عرق جبین است، سرشار از خون دل است، و سرشار از خونابه دیدگان است!!....
و با وجود این بازهم به پیروی از فرمان خدا در چنین راه پرشکنجه و پرخطر با جان و دل با عشق سوزان و گدازان، با شور فراوان و فراوان قدم برمیدارند و سر از پای نمیشناسند! و همه جا از پیراهن زندگی کفن گلگون به تن دارند!! و اینان ویرانگران کاخ ستمکارانند، اینان کوبنده شیطانند... و انتظار پاداشی هم جز از خدای خویش ندارند!!!.
اما این افراد پراکنده ممکن است در این قرن و در این نسل فرصت کافی و قدرت کاری به دست نیاورند، زیرا از هرجهت چشم حوادث مرتب نگران آنان است! و موانع بسیاری همیشه بر سر راه آنان است!!! و بازهم آنان در تلاش!!.
ما در این میان فقط یک نکته باریکتر از موی درکار است!.
و آن این است هرگز اختیار و سرپرستی دین خدا در دست بشر نیست! بلکه در دست خداست! و او پاسدار این دین است!!.
پس چه بهتر که به سخنگوی اسلام گوش بدهیم، گوش بدهیم تا او لب به سخن بازکند و عالمی را مات و مبهوت بگرداند.
﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدٗا ١٣١ وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا ١٣٢ إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ أَيُّهَا ٱلنَّاسُ وَيَأۡتِ بَِٔاخَرِينَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ قَدِيرٗا ١٣٣﴾[النساء:۱۳۱- ۱۳۳].
«و مخصوص خدا است هرآنچه در آسمانها و زمین است، و ما به حق سفارش کردیم آنان را که قبل از شما کتاب به دست آنان رسیده بود، و شما را نیز سفارش کردیم که خدا را در مقابل طوفان حوادث سپر قرار بدهید، یعنی: تقوا را پیشه خود سازید، و اگر شما مردم همه کافر گردید، پس چه باک، چون مخصوص خداست هرآنچه در آسمانها و زمین است، و خدا در مقام وکالت و سرپرستی بس است!! اگر او بخواهد همه شما را یکباره میبرد، ای مردم! و به جای شما دیگران را مینشاند، و خدا بر همه این کارها قادر است و توانا است!!».
آری، در این میان در سراسر جهان هست نسلی که به طور یقین به سوی خدا باز خواهد گشت!! مانند چشمه خروشان و جوشان باز خواهد گشت!! و این جاهلیت رسوا را حبابوار جلو چشم هواداران و طرفدارانش خاموش خواهد ساخت، و جهانی را از جهنم به گلستان تبدیل خواهد ساخت!! به امید آن روز حتمی و یقین.
و اینک این هم آغاز بازگشت.....
[۵۸] کتاب کوچکی است از همین نویسنده و با همین ترجمه بسیار جالب. [۵۹] نگا: کتاب «هل نحن مسلمون» فصل: «عوامل محليه». [۶۰] کتابی است نفیس به نام «شبهات حول الإسلام» ترجمه شده به نام اسلام و نابسامانیهای روشنفکران. شماره ۱، به قلم مترجم. خوانندگان محترم میتوانند این کتاب را از کتابخانه سایت عقیده (www.aqeedeh.com) بدست بیاورند.