سبب ورود حدیث
ممکن است کسی بپرسد، که وقتی مقصود این حدیث امامت عظمی و تعیین خلیفه و جانشین برای پیامبر جنیست پس مراد و منظور آن چیست؟
پاسخ این است که روایات محمد بن جریر طبری/سبب یا علتی که پیامبر گرامی جدور از جمع حجاج این حدیث را فرمودند بیان میکند:
هنگامی که علی بن ابی طالبساز یمن باز میگشتند بین ایشان و بعضی صحابه رنجش پیش آمده بود که پیامبر جبرای بر طرف کردن رنجش مذکور این حدیث گرامی را فرمودند.
ابن جریر طبری با سند خودش نقل میکند:
که وقتی علی بن ابی طالبساز یمن بازگشت تا اینکه با پیامبر جدر مکه ملاقات کند، خودش زودتر از سایر همراهان به دیدار رسول الله جشتافت و یک نفر از یارانش را بر آنان امیر تعیین نمود، شخصی که علی بن ابی طالب او را معاون خودش تعیین کرده بود و سلیقه بخرچ داد و از پارچههای بیت المالی که همراه داشتند هر کدام از همراهان را لباسی نو پوشاند.
وقتی که گروه مذکور به مکه رسیدند، و علی به استقبالشان آمد، دید که لباس نو پوشیدهاند، معاونش را سرزنش کرد و گفت این چه کاری است که تو کردی؟ گفت: به آنان لباس نو پوشاندم تا در چشم مردم خوب جلوه کنند. علی فرمود: تو کار بدی کردی همین الآن قبل از اینکه خدمت رسول الله جبرسیم لباسها را برگردان، او لباسها را گرفت و به بیت المال بر گرداند، گروه همراه از این برخوردی که با آنان شده بود از علی رنجیده شدند.
ابن کثیر/مینویسد:
«این مبحث در باره ورود حدیثی دال براین است که پیامبر جدر جایی بین مکه و مدینه هنگامی که از حجة الوداع باز میگشتند در نزدیکی جحفه که به آن غدیر خم گفته میشد خطبهای ایراد فرمودند و در آن فضیلت علی بن ابی طالب را بیان کردند، و از اینکه بعضی همراهان علی که با او در یمن بودند درباره او حرفهایی زدند، پیامبر جاز علی دفاع کردند، علت حرف و حدیث همراهانش در باره او این بود که او با آنها با عدالت رفتار کرده بود، بعضیها این عدالت را ظلم و تنگی و بخیلی تعبیر نمودند، در حالیکه در این مورد حق با علی بود.
و لذا وقتی که پیامبر اکرم جادای مناسک حج را تمام کردند، و داشتند به مدینه باز میگشتند این موضوع را در اثنای راه بیان کردند، در روز یکشنبه ۱۸ ذی الحجة (نهم هجری) در زیر درختی در غدیر خم خطبه عظیمی ایراد فرمودند و در آن مطالبی مطرح کردند، از جمله از فضائل علی و امانت داری و عدالت و نزدیکیاش به رسول الله جسخن گفتند و بدینوسیله آنچه که در دل بسیاری از مردم (یعنی همان همراهان یمن) در باره علی بود را از بین بردند» [۱۹].
فکر میکنم با بیان این مطلب از معتبرترین کتب تاریخ، علت و انگیزهای که رسول الله جرا وادار کرد بعد از متفرق شدن سایر مردم و فقط در جمع عدهای از اصحابشان که اهل مدینه بودند خطبهای ایراد کنند و از فضیلت علی سخن بگویند روشن شد.
پس بنابر این موضوع به امامت ربطی ندارد، بلکه این جریان غدیر و حدیث غدیر به یک موضوع اختلافی بین علیسو بعضی صحابهشمربوط میشود که شایسته نبوده در جمع عموم مسلمانان اعلان شود.
شاید پرسشی مطرح شود که اگر چنین است پس چرا بیان این موضوع و رفع اختلاف را نرفتند در خود مدینه حل کنند؟!.
پاسخ این است که نبی اکرم جمعلم و مربی و استاد کل برای امت بودند، و همچون طبیبی ماهر که با مهارت کامل و علاقه مندی فراوان زخم دلها را مداوا میکردند، در چنین موردی که در دل یارانش نسبت به یکدیگر کدورت ایجاد شده و هنوز تا مدینه راه بسیاری باقی مانده بود، ایشان با حکمت و فراست پیامبرانه تشخیص دادند که ماندن این فضای مکدر تا مدینه، به جو دوستانه و برادرانه صحابه شایسته نیست.
بویژه اینکه هردو طرف قضیه با ایشان حضور دارند وکسانی که حج نکرده یا جهت نگهبانی در مدینه باقی ماندهاند، به این موضوع ارتباطی ندارند، تا اینکه رفع کدورت در جمع آنان انجام گیرد. پس از آنجایی که موضوع نه به عموم مسلمانان مربوط بود تا در عرفات و منا و مکه اعلان شود و نه به اهل مدینه که در مدینه اعلان شود لذا بهترین جا برای این آشتی کنان و رفع کدورت مسیر راه مدینه بود که با یارانشان تنها شدند.
در اینجا بلافاصله از فرصت استفاده کردند و مکانت و جایگاه علی را بیان نمودند تا به آن عده تفهیم کنند که هر کس پیامبر مکرم جرا دوست دارد و رضایت و خوشنودی ایشان را میخواهد حاصل کند پس باید علی را هم دوست داشته باشد لذا فرمودند:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ». این یک جمله کوتاه بود اما دلها را شستشو داد، این اعلان مهم در مکان مناسب و وقت مناسب بود، تقدیم و تأخیر آن به هیچوجه شایسته نبود.
بدین ترتیب مشخص شد که موضوع حدیث غدیر انگیزه خاصی داشته و به عده خاصی مربوط بوده و هیچ ربطی به تمام امت و موضوع امامت و خلافت نداشته است.
[۱۹] البدایة والنهایة ۵/۲۱۹.