گره های کور در مذهب شیعه

فهرست کتاب

نهج البلاغه ادعای امامت را باطل می‌کند

نهج البلاغه ادعای امامت را باطل می‌کند

در کتاب نهج البلاغه که از معتمدترین کتب شیعه است از اینگونه روایات فراوان وجود دارد. به طور نمونه ملاحظه کنید:

۱- در خطبه (۹۱) یا ۹۲ نهج البلاغه آمده است: «دَعُونی وَالْتَمِسُوا غَیْرِی .... وَإِنْ تَرَكتُمُونِی فَأَنَا كأَحَدِكمْ; وَلَعَلِّی أَسْمَعُكمْ وَأَطْوَعُكمْ لِمنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَكمْ، وَأَنَا لَكمْ وَزِیراً، خَیْرٌ لَكمْ مِنِّی أَمِیراً!».

«مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید... اگر مرا رها کنید چون یکی از شماها هستم، که شاید شنواتر، و مطیع‏تر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم، در حالی که من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر و رهبر شما گردم».

علیسدر اینجا از مردم می‌خواهد که از او دست بردارند و اصرار نکنند که خلافت را بپذیرد! اگر واقعا از طرف خداوند امام می‌بود چگونه جایز بود که چنین حرفی بگوید؟!.

سپس می‌گوید: برای شما بهتر این است که کس دیگری بر شما امام باشد. این مطلب می‌رساند که ایشان هیچگونه اطلاعی از این امامت خیالی ندارد و الا جایز نبود که امامت کس دیگری را بپذیرد.

۲- همچنین علیسدر نهج البلاغه مطلب دیگری صریحتر و واضحتر از مطلب قبلی دارد، در نامه ششم نهج البلاغه می‌فرماید: «إنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَكرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَی مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَكنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ، وَإنَّمَا الشُّورَی لِلْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَی رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً كانَ ذلِك للهِ رِضًى، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْبِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَی مَاخَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَی قَاتَلُوهُ عَلَی اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى»«همانا کسانی با من بیعت کرده‏اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمی‏تواند خلیفه‏ای دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمی‌تواند بیعت مردم را نپذیرد، و همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز می‏گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار می‏کنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامی‏گذارد».

علی ابن ابی طالبسدر این نامه خیلی واضح و روشن بیان می‌کند که امام و خلیفه به وسیله شوری انتخاب می‌شود و هیچگونه نصی از طرف خداوند متعال در این زمینه وجود ندارد. بنابراین امام کسی است که خود مردم آن را انتخاب کنند، چنین شخصی شایسته است که امام نامیده شود و إلا نه.

و امامت اگر از جانب خدا می‌بود از علیسساقط نمی‌شد چه مردم ایشان را انتخاب می‌کردند و چه نمی‌کردند. و آنگهی ایشان در اینجا خیلی روشن بیان می‌کند که هرکس را که صحابه امام تعیین کنند شایسته است امام نامیده شود و صحابهشکه ایشان نیز جزو صحابه هستند امامت و خلافت ابوبکر و عمر و عثمانشنه تنها راضی شدند که با دل و جان بذیرفتند و آنانرا خلیفه انتخاب کردند و بنا به فرموده خود علیساین تعیین و انتخاب مورد رضایت و خوشنودی خداوند بود.

پس این نصوصی که از علیسنقل کردیم و آن پرسش‌های عقلانی که مطرح نمودیم دروغ بودن آن روایات و ادعاهای بلند بالایی که امت را متفرق کرده و به دو گروه دشمن با یکدیگر تقسیم نموده را آشکار می‌کند.