آیا چنین حکمی از روی عقل و منطق درست است؟!
عقل اگر از تأثیرات خارجی سالم بماند و صاحب آن در جستجوی حقیقت، صادقانه تلاش کند قطعا به توفیق خداوند حق را در خواهد یافت، اینک ماسعی خواهیم کرد حقیقت را آنگونه که هست سلسله وار بیان کنیم.
اول: این صحابه بویژه مهاجران قبل از درخشش نور اسلام مشرک بودند و دین پدرانشان را داشتند، که خداوند به آنان لطف کرد و از میان آنان محمد جرا به عنوان آخرین پیامبر فرستاد، این پیامبر گرامی جاز اولین روز بعثت، دین آنان را به باد انتقاد گرفت، و تخیلات آنانرا سفیهانه توصیف نمود و عقایدشان را باطل اعلان کرد، قوم آنحضرت ایشان را تکذیب کردند، و دعوت ایشان را ناپسند پنداشتند و از پذیرش آن سر باز زدند، فقط عده کمی از آنان، علا رغم حساسیت شدید جامعه، و بر خلاف موج عمومی مخالفت اقشار مختلف با دین جدید ، دعوت توحید را قبول کردند و مسلمان شدند، و همه پیامدهای این اقدام شجاعانه را به جان و دل خریدند.
خانواده و سران قلدر جامعه که خود را همه کاره مردم میدانستند این عده اندک را بدترین عذابها چشاندند و از خانه و کاشانهشان آواره کردند و آنقدر آنها را کتک زدند و شکنجه نمودند که بعضی در زیر شکنجه جان دادند و بلکه بعضیها را قصدا به شهادت رساندند!.
آری! هر کس که مسلمان میشد از چشم سر داران قریش و جامعه اشرافی مکه میافتاد و او را از هم نشینی خود محروم میکردند و در محاصرۀ اقتصادی قرار میدادند، بعضی آن را تحمل میکردند، بعضی را هم قبیلهشان حمایت میکرد و بعضی با تحمل غربت و دوری وطن و خانواده و فرزندان مجبور میشد راه هجرت به حبشه را پیش گیرد.
جالب است بدانید که این مردان مؤمن و نمونه تاریخ هر گونه دشواری را تحمل میکردند، و بعضیها همه چیزشان را از جمله جان عزیزشان را از دست میدادند بدون اینکه مال و امتیازی بدست آورند! یا منصب دنیوی کسب کنند.
این حقیقت را هیچ کس نمیتواند انکار کند نه شیعه و سنی، و متأسفانه کتابهای شیعه از اخبار وحوداث این مؤمنان و رنجها و مشقتهایی که هنگام قبول ایمان تحمل کردهاند خالی است و لذا شیعیان، دقیقتر بگوییم بعضی علمای شیعه راحت میتوانند این مؤمنان را به ارتداد و نفاق و غیره متهم کنند.
دوم: این مؤمنانی که اسلام را بویژه در روزهای اول دعوت رسول الله جپذیرفتند از دو حال خالی نیست، یا از روی قناعت به این دین بزرگ و ایمان عمیق به خدا و رسول گرامیاش جمسلمان شدند، و هرگونه رنج و مشقتی را تحمل کردند. یا اینکه چون غیب میدانستند! یا پیش بینی میکردند که این دین اسلام که امروز چند نفر بیشتر پیرو ندارد و همه انسانهای جهان دشمنش هستند روزی پیروز خواهد شد و قدرت و عزت بیدا خواهد کرد، لذا از روی نفاق و فریب به ظاهر وارد دائره اسلام شدند!! و تمام آن رنجها و مشقتها را از روی ریا و تظاهر تحمل کردند!!.
برای اینکه موضوع بیشتر روشن گردد یک مثال نزدیک و ملموس عرض میکنیم، آیت الله خمینی در زمان شاه سابق ایران، علیه سلطنت ظالمانه او به مبارزه پرداخت، و او در نتیجه ایشان را آزار و اذیت کرد و درتنگنا قرار داد و زندانی کرد و سر انجام تبعید نمود، طبعا در آن زمان شاگردان و هوادارانی از آقای خمینی و جنبش مبارزاتی ایشان متأثر شده و از ایشان تبعیت میکردند. لذا آنها نیز مورد پیگرد قرار گرفتند و مانند خود آقای خمینی زندانی و شکنجه و آزار و آذیت شدند.
پرسش این است که آیا میتوان در مورد سایر همفکران و همرزمان آیت الله خمینی گفت: اینها همه دروغگو و ریا کارند، و اصلا به جنبش مبارزاتی آن زمان علاقهمند نبوده و آن را قبول نداشتند! ولی چون حدس میزدند که رژیم شاه سقوط کند و انقلاب پیروز شود و آنها بتوانند به جایی برسند لذا تمام آن دشواریها و سالها، زندان و شکنجه را فقط از روی ریا و تظاهر تحمل کردند؟!!! اگر امروز کسی چنین چیزی بگوید بلافاصله حرفش رد خواهد شد گرچه در عصر حاضر آنهم در بازیهای سیاسی ممکن است چنین موردی اتفاق بیفتد اما این احتمال خیلی ضعیف است.
اما جامعۀ آن روز قریش فرهنگ و تجربه و سواد جوامع امروزی را هرگز دارا نبود که حتی با کوچکترین وضعیفترین احتمال هم بتوان چنین موردی را تصور کرد، پس وقتی تصور چنین چیزی در جنبش و انقلاب آقای خمینی و دوستانش حتی با احتمال خیلی ضعیف هم قابل تصور نیست پس پذیرش چنین احتمالی در باره صحابه مهاجرشرا چگونه میتوان تصور کرد؟!.
سوم: اینکه صحابه انصارشوقتی از مدینه برای حج عازم مکه شدند و با پیامبر گرامی جملاقات کردند و مسلمان شدند. وقتی نزد قومشان برگشتند به عنوان نمایندگان مردم مدینه اسلام را به آنها عرضه کردند، بسیاری از آنان مسلمان شدند سپس در حج سال بعد عده دیگری مسلمان شدند و با پیامبر جبیعت کردند و تعهد نمودند که پیامبر گرامی جرا نصرت کنند.
درحالیکه میدانستند که نه تنها قوم و قبیله آنحضرت که تمام عربها با ایشان سر دشمنی برداشتهاند، پس در چنین شرایطی که رسول مکرم جهیچ حامی ومددگاری ندارند، چند نفری هم که با ایشان هستند مثل خودشان ضعیف و ناتوان و در معرض آزار و شکنجه قرار دارند. چنین بیعت و تعهدی به معنی این بود که آنها خود را برای جنگهای کوری آماده میکنند که جز خداوند هیچکس نمیداند نتیجه آن چه خواهد بود.
پس با توجه به این حقایق شما چه حدس میزنید؟ آیا مسلمان شدن صحابۀ انصارشأجمعین در آن شرایط دشوار و آمادگی برای جنگ و جهاد، از روی ایمان عمیق به خدا و پیامبر جبود یا اینکه آنها به این امید ایمان آوردند و بیعت کردند که میدانستند روزی پیامبرصلی الله علیه سلم قدرت خواهد گرفت و بعد از ایشان قدرت و خلافت به اینها خواهد رسید؟!.
هر انسان عاقل و سالمی که به عقل و شخصیت خودش احترام بگذارد و آزادانه و مستقل فکر کند اعتراف خواهد کرد که ایمان آوردن وبیعت نمودن آنان برای دفاع از آنحضرت جو آمادگی برای جنگهای تحمیلی آینده هیچ عامل و انگیزه دیگری جز باور عمیق و ایمان کامل و محبت فوق العاده به خدا و رسول گرامیاش جنداشته است.
چهارم: اینکه این صحابۀ انصارشکه از برادران مهاجرشان که از مکه هجرت کرده و به مدینه رفته بودند، با آن روحیه ایثار و فداکاری که پذیرایی نمودند و در خانههایشان را به روی آنان گشودند، و همه اموال و داشتههایشان را در خدمت آنها قرار دادند تا جاییکه یکی از انصار به برادر مهاجرش پیشنهاد کرد که هر کدام از دو همسرش را که میپسندد اشاره کند تا او طلاقش دهد و برادر مهاجرش با او ازدواج کند.
به نظر شما این ایثار و فداکاری نمونه در تاریخ، سرچشمه گرفته از ایمان عمیق و خالصانه آنان به خدا و رسول گرامیاش است یا به امید طمع و چشم داشت به مال و منصبی که هیچ اطلاع و آگاهی از آمدن یا نیامدن آن ندارند؟!. آیا در تاریخ انسانهای نمونهای از این قبیل سراغ دارید که به امید و انتظار دنیای تخیلی که به ظاهر اصلا قابل تحقق نیست با روحیهای سرشار از فداکاری، مال خودشان را در شرایطی که خودشان به آن نیاز دارند، برای همفکران و هم عقیدهایشان بیدریغ خرچ کنند؟!.
به اینگونه حقایق مجسم و زنده تاریخ با دید شک و تردید نگریستن به منزله پوچ دانستن همه حقایق موجود در این جهان هستی و سلب اعتماد از همه گذشتههای مستند تاریخ بشر است. که لازمه چنین منطقی دیوانگی و نا بخردی عقلای جهان و سرانجام لجام گسیخگتی عقل انسان است.
پنجم: قطع نظر از اینکه چه کسی زودتر مسلمان شده همه میدانیم و میپذیریم که ابوبکر و عمر و عثمان و علیشاز اولین روزهای دعوت توحید با پیامبر گرامی جهمراه و هم نفس بودند، و از آغاز دعوت تا لحظه وفات آنحضرت جهیچکدام آنان نه در سفر نه در حضر، نه در جنگ نه در صلح، نه در سختی نه در آسایش هیچگاه از ایشان جدا نشدند مگر اینکه به فردی از آنان مأموریتی سپرده شده باشد.
این واقعیتی است که در باره آن بین شیعه و سنی اختلافی وجود ندارد.
ششم: بیایید مجددا این برسش را کنیم که مجموعۀ این صحابهشحقیقتا مؤمن بودند یا از روی تظاهر؟! در صورت دوم وقتی آنها تظاهر به ایمان و اسلام میکردند پس باید همواره در آرزوی این بودند که پیامبر جدچار مشکل و مصیبت شوند.
پرسش این است که در این صورت آیا پیامبر جاین موضوع را میدانستند یعنی از حقیقت آنها اطلاع داشتند که تظاهر به ایمان میکنند! و علیه ایشان توطئه میچینند! و قصد ضربه زدن به اسلام را دارند یا خیر؟.
اگر پاسخ مثبت است! پس نعوذ بالله مقصر خود آنحضرت جبودهاند!! چونکه ایشان با وجود آگاه بودن از طرحهای آنان بازهم آنها را درکنار خود نگه داشتند وبه آنها اعتماد کردند، و به آنها مسئولیت سپردند، تا جاییکه همه مردم آنها را یک خانواده میدانستند، که این دلیل بر محبت شدید و علاقه فوق العاده آنان به یکدیگر بود. و بیانگر اینکه آنحضرت کاملا از آنها راضی و خوشنود بودند.
بلکه از این گذشته حضرتش آشکارا آنها را مدح و ستایش میکردند و علنا در همه جا آنها را مورد اعتماد معرفی میکردند. از این هم مهمتر اینکه حضرتش جبا آنها خویشاوندی نمودند با دخترانشان ازدواج نمودند و دختران خودشان را به ازدواج آنها در آوردند، و بلکه در تمام مسائل کوچک و بزرگ با آنها مشورت مینمودند حتی در مسائل مهم و سرنوشت سازی مانند جنگ و صلح بدون حضور و مشورت آنان تصمیم نمیگرفتند!.
هفتم: یکی از حقایق تاریخی غیر قابل انکار که شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند این است که پیامبر گرامی جدر آخرین بیماری که منجر به وفات ایشان شد به ابوبکر صدیق دستور دادند به جای ایشان برای مردم نماز جماعت اقامه کند. بنابراین ابوبکر صدیقسدر تمام مدت مریضی آنحضرت که از پنجشنبه تا دوشنبه طول کشید و حضرت نتوانستند در مسجد حاضر شوند در محراب پیامبر جمیایستادند وبه عنوان امام برای مردم نماز جماعت اقامه میکردند.
انجام این مسئولیت بزرگ یعنی حدود یک هفته در حضور آنحضرت ججانشینی ایشان را انجام دادن از دو حالت خالی نیست، یا رسول گرامی جبا رضایت و اختیار کامل، در حالی این مسئولیت را به ابوبکرسواگذار کردند که ایشان صلاحیت اینکار را نداشته که این نعوذ بالله خیانت به امت و امانت الهی است!!!.
و یا اینکه آنها با توجه به نفوذ و تسلطی که داشتند بر خلاف میل و رضایت پیامبر گرامی جاوضاع را در کنترول خود گرفتند! و به زور خودشان را امام جماعت مردم معرفی کردند!! که در این صورت نعوذ بالله این نقص در نبوت و سلب اعتماد از تبلیغ رسالت است!. یعنی اینکه ایشان به عنوان پیامبر الهی که با وحی کنترول میشده از روی ترس و اکراه کسانی را به خود تزدیک میکرده و از آنها ستایش مینموده که نعوذ بالله خائن و منافق و دشمن دین بودهاند!!!.
اگر این فرضیه احمقانه را بپذیریم پس از کجا معلوم که نعوذ بالله ایشان از روی ترس و اکراه چه حقایق فراوانی را از امت پنهان کرده باشند!!! و چه تضمینی وجود دارد که ایشان مسائل زیادی را که جزو دین و وحی الهی نبوده از ترس و اکراه به عنوان احکام شرعی به امت معرفی کرده باشند!!!.
این فرضیه پوچی که نتیجه دشمنی و کینه توزی بعضیها با صحابه رسول الله جاست منجر به سلب اعتماد از دین خدا میگردد، و در آنصورت هر چیزی که بوسیله آنان نقل شده قابل اعتماد نیست، از جمله قرآن کریم. حتی ایمان ابوبکر و علی نیز بوسیله همین شخصیتها نقل شده پس نعوذ بالله ما هیچ مدرکی برای ایمان شاگردان مدرسه رسول الله جاز ابوبکر تا علی و سایر صحابه نداریم، جز شهادت و گواهی خود آن بزرگواران در باره یکدیگر.
و بلکه در باره تمام حقایق دینی آنزمان و قرآن کریم و سیرت نبوی و تمام تاریخ آن دوره سرنوشت ساز جز گواهی شاگردان صادق مکتب رسالت ما چه مدرک و دلیل و برهانی در اختیار داریم؟!.
هشتم: اینکه خداوند متعال که خالق و برنامه ریز و کنترول کننده تمام آن اوضاع بوده آیا میدانسته که آنان حقیقتا و در باطن نیز مانند ظاهرشان مسلمان و مؤمنند یا خیر؟ اگر میدانسته و قطعا عقیده ما همین است (خدایا از طرح چنین فرضیهای از تو طلب آمرزش میکنیم) پس خداوند خودش نزدیکی آنان به رسول الله جرا پسندیده بلکه در واقع خداوند متعال خودش آنها را برای همنشینی پیامبرش جانتخاب کرده و از آنان ستایش نموده است، آری خداوند حکیم دانا در دهها آیۀ از کلام مجیدش از صحابه و یاران، از انصار و مهاجران از ایثارگران و انفاقگران، از دعوتگران و مجاهدان، از جان نثاران و فداکاران، و مظهر دهها صفت خوب دیگر که مصداق اول تمام صفات اهل ایمان بوده ستایش کرده است.
نعوذ بالله اگر خداوند نمیدانسته پس این نقص در ربوبیت پروردگار قادر و متعال است. و اگر میدانسته که آنها بر خلاف ظاهر خوب شان، علیه اسلام نقشه دارند و توطئه میکنند با این وجود به بودن آنها در کنار پیامبر گرامیاش جراضی میشود و حضرتش را از حقیقت حال آنان آگاه نمیکند این نیز نعوذ بالله توهین به الله متعال است، و گویا ذات متعال او نیز در این توطئه شریک است که سبب شده این عده غیر قابل قبول از نظر بعضیها اطراف پیامبر گرامی جرا بگیرند و بر اوضاع مسلط شوند، که در نتیجه حجت خدا بر مردم تمام نشود خداوند متعال خودش فرموده است:
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٦٥﴾[النساء: ۱۶۵].
«و رسولانى [فرستادیم] که پیش از این داستان آنان را بر تو باز گفتیم و رسولانى که حکایت آنان را بر تو باز نگفتهایم. و الله [بى میانجى] با موسى سخن گفت».
نهم: احتمال دیگر اینکه خداوند میدانست که اینها الآن مؤمن هستند اما در آینده مرتد خواهند شد و به وصیت امامت خیانت خواهند کرد! اما با این وجود آنها را به حال خودشان باقی گذاشت و رسوا نکرد و بر عکس از آنان ستایش نمود! و پیامبر گرامی جنیز از آنها ستایش نمود، و حقیقت حال آنان را برای مردم بازگو نکرد این نیز تهمت به خداوند متعال است که گویا ذات متعال او سبب شده که آنچه نباید اتفاق میافتاد اتفاق بیفتد!!!.
از خداوند متعال از مطرح کردن این فرضیههای مزخرف طلب آمرزش میکنیم قصد ما از طرح این فرضیهها که لازمه عقیده دشمنی با صحابه است بیدار کردن تفکر و اندیشه کسانی است که روایات دروغین و ضد عقل و قرآن، آنها را از هر سو محاصره کرده و فرصت اندیشیدن نمیدهد.
دهم: اهل سنت عقیده دارند که خداوند متعال پیامبر گرامیاش محمد مصطفی جرا فرستاده تا اینکه دولت ایمان را بر قرار نماید چنانکه در آیه ۳۲ و ۳۳ سوره توبه میفرماید: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٣٢ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٣٣﴾[التوبة: ۳۲-۳۳]. «مىخواهند نور الله را با سخنان خویش فرونشانند و الله نمىپذیرد مگر آنکه نورش را کامل کند و اگر چه کافران ناخوش دارند (۳۲) او کسى است که رسولش را به هدایت و دین حقّ فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند و اگر چه مشرکان ناخوش دارند (۳۳)».
و در آیه۲۸ سوره فتح میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٢٨﴾[الفتح: ۲۸].
«اوست آن ذاتی که رسولش را به هدایت و دین حقّ فرستاد تا او را بر همه ادیان چیره گرداند. و الله گواهى را بس است (۲۸)».
این وعده خداوند است و رسول گرامی جبه عنوان پیامبران الهی قطعا مسئولیت داشتند برای تحقق این وعده خداوند متعال تلاش کنند. لذا پیامبر بزرگوارمان جگروهی از بهترین انسانهای روی زمین را تربیت کردند تا دولت ایمان را بر قرار کنند، لذا به اجازه و توفیق خداوند متعال آنها را از تاریکیهای شرک بیرون آورد و به گلستان ایمان وارد کرد، و به آنان شخصیت بخشید و آنها را به خود نزدیک کرد، آن پیامبر ایمان و اخلاق و معلم کامل بشر هیچ مشاور و همنشینی جز این جان نثاران و مؤمنان نخبه نداشت، لذا از میان آنان یک شخصیت را بیش از دیگران به خود نزدیک کرد و او را در چشم مردم بزرگ نمود و در مواضع سخت و دشوار به ایشان مسئولیت سپرد، تا جائیکه اطرافیان همه ایشان را شناخته بودند و به وی احترام میگذاشتند و جایگاه و شخصیت و منزلت بسیار والایی که حضرتش جبه ایشان عنایت فرموده بودند برای همه مسلم شده بود.
پس اگر این شخصیت بزرگی که رسول الله جایشان را مقام ومنزلت رفیع بخشید و در نتیجه، ایشان در چشم صحابه بزرگوار آنحضرت چنانکه شایسته بود جلوه کرد اگر این بزرگمرد نمونه واقعا اهلیت و شایستگی آن حسن ظن و اعتماد رسول الله جرا دارا بوده که به عقیده ما قطعا هم چنین است پس معلم ایمان و اخلاق کل جامعه انسانی و مربی عظیم و بینظیر بشریت محمد مصطفی جدرست تشخیص داده و درست تربیت کرده و تربیت ایشان نتیجه دادهاست.
اما اگر ابوبکر صدیق اولین شاگرد نمونه مدرسه رسول الله جکه بیست و سه سال افتخار شاگردی آن رسول بزرگوار جرا داشته، اهلیت و شایستگی آن مقام و منزلت و آن حسن ظن و اعتماد را نداشته، پس نعوذ بالله شخص خود رسول الله جمقصر است که مردی را بزرگ معرفی کرده و بارها به او مسئولیت بخشیده که میدانسته از دین بر میگردد و وصیت ایشان در باره بر قراری حکومت اسلامی را باطل میکند و به میل خودش دولت کفر قائم میکند، نعوذ بالله، خدایا! ما را ببخش.
آری ابوبکر صدیق آن بزرگمرد نمونه تاریخ بشر الگوی والا و مرد افتخارات تاریخ اسلام پس از رسول الله جبود و همواره در تمام فرازهای زندگی بویژه در مواضع دشوار و سرنوشت ساز همراه و همدم آنحضرت بود.
پیامبر عظیم الشأن اسلام که تمام کردار و گفتار ایشان انعکاس وحی الهی بود در سفر هجرت بزرگترین حادثه تاریخ ساز اسلام که اولین گام بزرگ در راستای تأسیس دولت اسلامی بود این شخصیت نمونه و رفیق و مونس دائمی و پیکر ایمان و اخلاق و شجاعت و صداقت را با خود همسفر نمودند، سفر مبارکی که در آیات زرین و نورانی قرآن کریم انعکاس مستقیم و ابدی داشت، آیه۴۰ سوره توبه را ملاحظه فرمایید:
﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠﴾[التوبة: ۴۰].
«اگر او (پیامبر) را یارى نکنید، در حقیقت الله هنگامى به او یارى کرد که کافران در حالى که یکى از دو تن بود [از مکه] بیرونش کردند، هنگامى که در غار بودند، آن گاه که به یار خود مىگفت: نگران مباش. بى گمان الله با ماست. پس الله آرامشش را بر او نازل کرد و او را با سپاهیانى که آنها را نمىدیدید توان داد و آرمان کافران (شرک) را فروتر قرار داد و آرمان الهى (توحید) است که برتر است و الله پیروزمند فرزانه است (۴۰)».
دومین شاخص بارز در زندگی عجین شده ابوبکر با رسول الله جازدواج تاریخی بیامبر گرامی جبا عائشه صدیقه دخت گرامی ابوبکر صدیقباست که افتخار بزرگی برای حضرت صدیقسو خانواده صدیقی بود زیرا که عائشه به دستور خداوند متعال مادر مؤمنان شد خداوند متعال در آیه ۶ سوره الأحزاب میفرماید:
﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ﴾[الأحزاب: ۶]. «پیامبر به [تصرف در کارهاى] مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. و زنانش مادران آنها هستند».
سومین شاخص بارز در زندگی ابوبکر صدیق اینکه در غزوه بدر نزدیکترین فرد به رسول الله جابوبکر صدیق بود، در عریش با سایه بانی که برای حضرتش درست کرده بودند هیچکس دیگر جز رسول الله جو ابوبکرسنبود.
ویژگی دیگر ابوبکر صدیقسکه منحصر به فرد است و برای کس دیگری تکرار نشده امامت مسلمین در حیات رسول الله جاست. قبلا عرض شد که در مرض وفاتشان دستور دادند که ابوبکر امامت مردم را در نماز به عهده داشته باشد و در تمام مدت مریضیشان ابوبکرساین مسئولیت را به عهده داشت.
این نمونهها و مواضع فراوان دیگری در صحیحترین کتب مسلمانان میتوان سراغ گرفت که ویژگی ابوبکر صدیقسرا از دید رسول الله جثابت میکند، و نشان میدهد که ایشان چقدر به پیامبر گرامی جآن معلم شفیق و مربی بزرگوارش نزدیک بوده و آن رسول معظم جنسبت به این شاگرد صادقشان چقدر لطف و محبت داشتهاند.
آری این خصوصیات و جایگاه ممتاز شخصیت استثنایی ابوبکر صدیقسبود که تمام صحابه رسول الله جرا وادار کرد ایشان را به خلافت انتخاب کنند و از ته دل با این شخصیت جامع الشرایط بیعت نمایند، و در هر آنچه که ایشان به مصلحت اسلام و امت اسلامی امر و نهی میکنند تبعیت نمایند، ایشان به عنوان مدیر توانا با پشتیبانی و حمایت کامل جامعه اسلامی آن روز کاروانهای دعوت و جهاد را به هرسو اعزام نمود، و کشورها را با هماهنگی ملتها فتح نمود.
سر انجام عمر فاروق را برای خلافت پیشنهاد کرد و مردم هم شخصیت پیشنهادی ایشان را که دارای شرایط لازم بود با اتفاق و رضایت عموم از دل و جان انتخاب کردند زیرا تمام مردم صادقانه و با احترام کامل از ایشان اطاعت مینمودند، بدون اینکه سلطه قوم و قبیله و پلیس و مال و هدایایی مانند بعضی جوامع کسی را به اطاعت وادار کند، وقتی هم که حضرت صدیقسوفات نمود با رضایت و موافقت تمام مسلمانان در کنار رسول الله جدفن گردید.
پرسش عقلی و منطقی این است که علت و انگیزه این محبت و احترام فوق العاده به ایشان هم در زندگی و هم پس از مردن چه بود؟ پاسخ روشن است، علت این بود که رسول الله جدر تمام مدت بیست و سه سال زندگیشان همواره ایشان را در کنار خود داشتند و به ایشان مسئولیت میسپردند.
اگر همه این جریانات - چنانکه ما معتقد هستیم- درست بوده پس ابوبکر صدیق بخشی از تحقق مقصود بعثت پیامبر گرامی جبوده است. (یعنی اقامه حکومت اسلامی که مقدمات و فاز اول آن را خود رسول الله جانجام دادند ادامه و تقویت و استمرار آن بوسیله ابوبکر صدیق و سپس سایرخلفای راشدین انجام گرفت.) و نعوذ بالله اگر اشتباه بوده پس این اهانت به مقام شامخ و مقدس آن پیامبر عظیم الشأن جاست!.
بنابراین، مقصود بعثت آنحضرت تحقق نیافته است!!! پس آیا عقل سالم میپذیرد که گفته شود آنچه بعد از رسو الله جانجام گرفته بر خلاف میل و رضایت آن حضرت جبوده است در حالیکه علت و انگیزه اینکه ابوبکر در چشم مردم بزرگ شده و مورد احترام و تعظیم قرار گرفته خود رسول الله جبودهاند؟!.
یازدهم: اینکه اگر صحابه بعد از وفات رسول الله جمرتد شدند یعنی از دین اسلام برگشتند پرسش این است که به کدام دین برگشتند؟! زندگیشان که روشن است، اینها به گواهی تاریخ و گواهی تمام جامعه بشری در زمان حکومتشان خدا را به یکتایی پرستیدند، نماز را برپا داشتند، زکات را ادا کردند، و ماه رمضان را روزه گرفتند و به خانه خدا حج کردند، و در راه خدا جهاد نمودند، کشورها را فتح کردند، حلال را حلال و حرام را حرام دانستند و هیچ چیز از احکام دین اسلام را ترک نکردند، در حالیکه دین زمان جاهلیت بر خلاف این مسائل بوده پس اینها به کدام دین برگشتهاند؟!.
ممکن است بعضیها بگویند اینها امامت را غصب کردند، و شخص دیگری را غیر از صاحب اصلی آن به عنوان امام یا خلیفه انتخاب نمودند!.
عاقلان میگویند: کسی که زمام خلافت را بدست گرفت یک نفر و از یک قبیله بود پس سایر قبایل چگونه راضی شدند که برای اینکه فردی از قبیله دیگری خلافت را بدست بگیرد از دینشان برگرداند و آخرتشان را خراب کنند؟!! وشگفت انگیز اینکه همه اینها که هیچ وجه مشترکی با خلیفه ندارند از یک مرتد!! بیچون و چرا اطاعت کنند و در کنارش بایستند و تمام عمر را برای اقامه دینی که با دین پدرانشان هم مخالف است بجنگند!! آیا این تناقض نیست؟! آیا غیرت و شهامت و مردانگی و حساسیت در برابر دین و شرف تقاضا نمیکرد که آنها علیه کسی که به دین دیگری که اصلا به آن قانع نیستند وادارشان میکرد بشورند، به ادعای شیعیان اثناعشری مگر نه این است که ابوبکر بر منصب خلافت مسلط شده و امامت را که اصلی از اصول دین است لغو نموده است؟! آنگاه از مردم میخواهد که بقیه دین را بپذیرند در حالیکه بازهم به ادعای شما شیعیان اثناعشری دین بدون امامت در نزد خداوند هیچ ارزشی ندارد؟!.
از این فراتر ابوبکر از مردم خواسته که در راه اقامه این دین – منهای امامت- جهاد کنند، و در راه دفاع از آن جان بدهند! شگفت اینکه همه مردم با کمال میل و رضایت کامل و بدون چون و چرا از ابوبکر صدیق (به ادعای شیعیان اثناعشری غاصب خلافت) اطاعت میکنند، دینی که بدون امامت و بدون بیعت با امام تعیین شده از طرف خداوند، هیچ ارزشی ندارد؟!!.
فرض کنید در این میان عدهای واقعا سود میبرند، اما دهها هزار نفر دیگر چرا برای منفعت چند نفر جان میدهند؟!.
عقل سالم این احتمالات و فرضیهها را نمیپذیرد، زیرا همه این فرضیهها از روایات نادرستی نشأت گرفته که به دروغ به اهل بیت نسبت داده شده است، پس بر اساس این گونه روایات پوچ و دروغین حکم صادر نمودند که یک امت بزرگ فقط به دلیل حسد و دشمنی با علی بن ابی طالب سکه داماد و پسر عموی پیامبر جبود نعوذ بالله مرتد شده و از اسلام بر گشتهاند!! این چه عقل و منطقی است؟!.
با ابوبکر کههاشمی و قریشی نبود حسد و دشمنی نکردند، با کسی حسادت و دشمنی کردند که از قبیله بنیهاشم بود، قبیلهای که تمام قبایل و جامعه عربی آن روز در جاهلیت و اسلام به آن تعظیم و احترام داشتند!!.
دلائل عقلی که اینگونه ادعاهای باطل و تخیلی را رد میکند بیشمار است ولی ما به همین اشارههای گذرا اکتفا میکنیم، ومطمئن هستیم که کسانی که خداوند دلهای آنها را برای پذیرش حق باز کرده و عقلشان را بیدار نموده باشد همین مقدار کافی است که آنها را به فکر و تأمل وادار کند و از خداوند بخواهند که آنان را به سوی حق هدایت کند، و خداوند به اقتضای لطف ومرحمت بیانتهایش هر کسی که به ریسمان او چنگ بزند و به او پناه ببرد توفیق و هدایت و رستگاری خواهد داد.